ای طبیبا نظری کن دل بیمار مرا
آنقدر گریه کنم تا بخری بار مرا
قدر یک سال فقط گریه بدهکارم من
کرمی کن بپذیر عمر بدهکار مرا
پهن کردم سر راه تو بساطی ای دوست
تا که رونق دهد احسان تو بازار مرا
پرده پوشی تو پایم به حرم وا کرده
به کناری نزدی پرده اسرار مرا
گردنی کج ، سرِ پایین ،به پناه آمده ام
آخرِ سال تو سامان بدهی کار مرا
آمدم تا که بگویم به خودم بد کردم
تا که اسباب شفاعت کنی ؛ اِقرار ِمرا
آخر کار شده شوق شهادت دارم
پس به تأخیر میانداز تو دیدار مرا
خاک جبهه چقدر بوی وصالت می داد
کاش پاسخ بدهی خواهش و اصرار مرا
ناز دلدار کشیدن تن بی سر خواهد
درشلمچه توببین شاهد گفتار مرا
سامرا روضه به پا میکنی آقا ،تنها
یاریِ خویش ببر دیدة خونبار مرا
چِقَدَربی ادبی شد به امام هادی
سخت کرده بخدا روضة او کار مرا
جایِ معصوم مگر بزم شراب است ،آقا
گوش کن روضة این قلبِ عزادارِ مرا
توخودت گفته ای: خون گریه کنم هر جایی
که بگویند غمِ عمه بی یار مرا
وسط بزم شراب عمه ی ما گیر افتاد
گفت : یارب برسان میر وعلمدار مرا
آستین پاره حجاب سر وصورت می شد
پیش چشمش به لبِ یار جسارت می شد
#قاسم_نعمتی
اشعار مهدویت👇
@ashaaremahdaviat