eitaa logo
دانلود
عشق از سرای این دل من پا نمیشود مجنون دلش بجز سوی لیلا نمیشود بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود این زندگی بدون تو تلخ است و بی ثمر بی روی یار آب گوارا نمیشود سایه کجا و دیدن تشریف آفتاب میخواستم ببینمت اما نمیشود تعجیل کن وگرنه که از دست میروم این کارها به صبر و مدارا نمیشود هرگز مکن سوال چرا ما نرفته ایم هر قطره ای که فانی دریا نمیشود بر من مگیر خُرده که درد فراق دوست جز با نگاه دوست مداوا نمیشود سلام الله علیه اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
درد فراق، ساده مداوا نمی شود باید به هم رسید،وَ اِلّا نمی شود از شنبه بسته ایم به جمعه دخیل اشک تا تو نیایی این گره ها وا نمی شود هر شب به این امید که یک آن ببینمت کوچه به کوچه می دَوَم اما نمی شود بی خود دلم خوش است به اشعار انتظار این حرفها برای من آقا نمی شود یک گوشه چشم تو دل ما را ربود و برد مجنون که بی خود عاشق لیلا نمی شود مثل منِ گدا سر کویت زیاد هست امّا کریم مثل تو پیدا نمی شود سلام الله علیه اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
ما را غلام کوی حسن آفریده اند مبهوت و مات روی حسن آفریده اند ما را پیاله نوش شرابش رقم زدند مست از خم و سبوی حسن آفریده اند خورشید را به این همه نقش و نگارها از طلعت نکوی حسن آفریده اند روشن ز نور روی مهش گشته روزها شب را اسیر موی حسن آفریده اند آری ز مقدمش همه جا بوی گل گرفت گل را ز رنگ و بوی حسن آفریده اند از انبیاء و اولیا همه را صف به صف ببین مدهوش خلق و خوی حسن آفریده اند میل نگاه هر چه گدایان شهر را والله سمت و سوی حسن آفریده اند سلام الله علیه اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
وقتي كه خدا خويش گرفتار حسن شد خلقت همه يكباره خريدار حسن شد جايي كه شود خالق ما عاشق مخلوق اينجاست كه دل عاشق و بيمار حسن شد دانيد كه مجنونيِ مجنون ز كجا بود آنروز كه او لايق ديدار حسن شد پرسند كجا يوسف كنعان شده عاشق آنروز كه خود راهي بازار حسن شد موساي نبي هر چه به كف داشت ز اعجاز از ناحية نام گهر بار حسن شد عيسي اگرش بود دم گرم مسيحا خود زنده ز يك غمزه دل بار حسن شد آتش به خليل است اگر بَرد و سلامت يكدم متوسل سوي انوار حسن شد از بسكه هلال رمضان زلف شكن بود كامل شد و آئينه رخسار حسن شد عباس اگر هست علمدار برادر ديده است كه ارباب ، علمدار حسن شد سلام الله علیه اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
میان قبله محراب ناله ها کردم به هرقنوت برای همه دعا کردم برای اینکه به وصل حبیبه ام برسم به قلب سوخته هر شب خداخدا کردم گرفته مسجد کوفه شمیم تو زهرا ببین چه محشری از عاشقی به پا کردم میان گودی محراب تا زمین خوردم عجیب یاد تو و داغ کوچه را کردم تو گیر کردی و نام مرا صدا کردی ببین به صورت خونین تورا صدا کردم عزیز من به تو گفتم که بی تو می میرم ببین به عهد چهل ساله ام وفا کردم دلم زبس نگران نگاه زینب بود دوشانه حسنین خودم رها کردم محارمند کنون دور دخترم اما اشاره جانب گودال کربلا کردم تمام شاخه گلانش به نیزه چیده شود به پیش دیده زینب گلو بریده شود سلام الله علیه اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
دلی که سوخت زغم شمع محفلش سازند به هم نشینی پروانه نائلش سازند دل شکسته بباید که ظرف غم گردد کسی که درد ندارد چه با دلش سازند کسی که شکر کند در مسیر سختی ها رسد به آن چه که حلال مشکل اش سازند خوشا حیای جنابی که چشم می بندد اگر به آینه رویان مقابلش سازند حسین جان! ای که به کوی تو عرش سجده برد خوشا کسی که در این مسیر سائلش سازند گدائی سر کوی تو کار هر کس نیست مگر کسی که بسوزند و قابلش سازند مس وجود محبت همین نه زر نشود که در شراره عشق تو کاملش سازند ولایت تو امان نامه همیشگی است نه صفحه ای ست که با مرگ باطلش سازند سلام الله علیه اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
جاده‌ی وصل علی و فاطمه هموار بود لحظه‌ی پرواز روح حیدر کرّار بود رنگ خون شد دستمال زرد بر پیشانی‌اش یعنی این که جوشش زخم سرش بسیار بود گوشه‌ی خانه به سر قرآن گرفته زینبش بر لبش امّن یجیب و ذکر استغفار بود چند باری از سر شب تا سحر از حال رفت گوییا آماده‌ی رفتن به سوی یار بود بعد زهرا روز خوش هرگز ندیده مرتضی در گلویش استخوان و بین چشمش خار بود! یک نگاهش بر حسین و زینب و عبّاس بود یک نگاه دیگرش هم بر در و دیوار بود غصّه‌ی خانه‌نشینی و غم سی ساله‌اش پیش چشمش می‌گذشت و غرق این افکار بود ماجرای کوچه و روی کبود فاطمه مثل یک دیوار خانه بر سرش آوار بود آن چه که شیر خدا را بر زمین انداخته ضربه‌ی تیغ عدو نه... تیزی مسمار بود ... آمد استقبال او با شاخه‌ی گل، همسرش روی دستش غنچه‌ی شش ماهه‌ی خون‌بار بود سلام الله علیه اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
شبهای قدر آمد و آقا نیامدی زیباترین ستاره ی دنیا نیامدی ما را امید وصل تو اینجا نشانده است ما آمدیم، یوسف زهرا نیامدی امشب بیا به مجلس ما هم سری بزن قدرِ گذشته رفت و به اینجا نیامدی گفتیم جمعه می رسد و می رسی، ولی جمعه گذشت و حضرت دریا نیامدی مانند طفل گم شده ای گریه می کنم خیمه نشین، از دل صحرا نیامدی مثل یتیم کوفه خرابه نشین شدم صاحب عزای مجلس مولا نیامدی سلام الله علیه اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
اگر توفیقی از خدمت برش گردد نصیبم چه خوش میگردم و گردم فقط گِرد حبیبم مرا کاری نباشد با کسی دیگر چه خواهم کسالت میخرم بر جان که باشم با طبیبم چه شیرین شور شیدایی درون جان نشیند در آن وقتی که آید در نظر یار شبیبم خبر آمد زمین خاکیان ماوای یار است نشانی جویم و گویم به یاران من غریبم به هر سوی زمین دنبال او "مشتاق" دیدار دگر جنت نمیخواهم گریزان سوی سیبم سلام الله علیه
تکیه بر کعبه زند فرزند زهرا عاقبت شمسِ عالم لاجرم گردد هویدا عاقبت تشنگان را ده بشارت ساقی از ره می رسد تشنه داند معنی محیای محیا عاقبت صاحب دین نبی او، خصمِ خصمش ذوالفقار سنت جدش یقینا گردد احیا عاقبت او که شمشیر کجش آخر نماید مستقیم قامت و دیوار دین را تا ثریا عاقبت صد غزل بی نور مه آرای او زیبا نشد هر غزل از یمن او گردد فریبا عاقبت سلام الله علیه
گشتی مسافر عشق تا عاشقی بماند تا عازم ره عشق راه سفر بداند چون عزم پر کشیدن داری و شوق پرواز آهسته رو که یارت دل از تو بر کشاند تو شمع آستان و پروانه دور شمعی شور تو مدعی را از بزم تو براند با شوق جان سپردن برگشته نزد بابا گفتی عطش پدر جان، جان مرا ستاند وقتی صدایت آمد، آمد پدر کنارت رویش به روی رویت حالا پدر نشاند با پای خود به میدان رفتی و پر گرفتی آخر پدر به نزدت با یک عبا بخواند پر پر شده جوانم، باید از این جوانان آید کسی و او را تا خیمه ها رساند بعد از تو اف به دنیا ای اکبر غریبم دنیا نخواهد آن کس کز تو جدا بماند گر وصل تو طلب کرد قلبِ غمینِ "مشتاق" تا چشم سر نبندد قلبش رهت نداند سلام الله علیه
کی می رسد به دستم آن می که می گشاید هر قطره اش ز دل ها هر عقده ای که دارد کی می رسد زمان دیدار و پر کشیدن با یک نگاه شیرین تا آسمان رسیدن گشتم اسیر نفسم یارا رهایی ام ده در محبست دلم را بنما اسیر و بنده کهف حصین تو هستی بر درگهت نشینم گر رهنما تو هستی بیراهه برگزینم تا طلعت جبینت با غمزه جلوه گر شد دل گشته با فروغی زین جلوه بیخود از خود سلام الله علیه