بهار آمده اما هوا هوای تو نیست
مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست
به شوق شال و کلاه تو برف می آمد
و سال هاست از این کوچه ردِّ پای تو نیست
نسیم با هوس رخت های روی طناب
به رقص آمده و دامن رهای تو نیست
کنار این همه مهمان چقدر تنهایم
میان این همه ناخوانده،کفش های تو نیست
به دل نگیر اگر این روزها کمی دو دلم
دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست
به شیشه می خورد انگشت های باران،آه
شبیه در زدن تو،ولی صدای تو نیست
تو نیستی دل این چتر، وا نخواهد شد
غمی ست باران،وقتی هوا هوای تو نیست
#اصغر_معاذی
بهار آمده اما هوا هوای تو نیست
مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست
به شوق شال و کلاه تو برف میآمد
و سالهاست از این کوچه رد پای تو نیست
نسیم با هوس رختهای روی طناب
به رقص آمده و دامن رهای تو نیست
کنار این همه مهمان، چقدر تنهایم
میان این همه ناخوانده، کفشهای تو نیست
به دل نگیر اگر این روزها کمی دو دلم
دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست
به شیشه میخورد انگشتهای باران... آه
شبیه در زدن تو... ولی صدای تو نیست
تو نیستی دل این چتر وا نخواهد شد
غمیست باران وقتی هوا هوای تو نیست
#اصغر_معاذی
امـروز پشتِ پنجـره، گلـدان گذاشتم
از غصه سر به نردهی ایوان گذاشتم...
دست و دلم به شعر نمیرفت مدتی!
عکسِ تو را کنارِ قلمدان گذاشتم...
شعرآمدو توآمدیو خطبهخطبهخط
اسـمِ تـو را نوشتـم و باران گذاشتـم..!
با طعــمِ قهوهای که نخـوردم کنارِ تو
بر ذهنمیزِخسته دو فنجان گذاشتم...
عطــرِ تو را برای غــمِ روزهـــای عید
شــالِ تـو را بـرای زمســتان گذاشتـم...
ازگریهخیسوخالیامامشبکهنیستی
☂ چتــرِ تو را کنارِ خـیابان گذاشتـم...
عشقت مرا بهحاشیهراندهست ازخودم
اینگــونه شد کهسـر بهبیابان گذاشتـم...
#اصغر_معاذی