•.
ما را به طلوع نور و باران برسان
ما را به ترانههای رضوان برسان
جامـاندهٔ کاروانِ عـشـقـیم، خدا!
ما را بـه قـبیلهٔ شـهـیدان برسان
#جواد_محمدی_دهنوی
•.
باید که در آغوش خدا سبز شویم
با عطر نماز و ربّنا سبز شویم
ایکاش در آغوش خوش مرگی سرخ
یکروز شبیه شهدا سبز شویم🌱
#جواد_محمدی_دهنوی
باید که سریع و تند و پاتک بزنیم
بر ریشهٔ هرچه فتنه فندک بزنیم
تا اینکه شود دهان دشمن سرویس
باید که شبانهروز موشک بزنیم
#وعده_صادق
#جواد_محمدی_دهنوی
تحریف باز مثل گذشته فریب داد
تبیین دوباره مثل گذشته فریب خورد
#جواد_محمدی_دهنوی
در آن گرما نخوردی آب عباس!
عطش بعد از تو شد بیتاب عباس!
در آن صبح عطشناک قیامت
منِ لبتشنه را دریاب عباس!
#جواد_محمدی_دهنوی
یکرنگترین رفیقِ من، تنها تو
در دوستی و مرام، بیهمتا تو
ای خالق مهربانتر از هر مادر
من از همه دل بریدهام الا تو
#جواد_محمدی_دهنوی
ای وای غریب و آشنا را کشتند
دلهای پر از مهر و صفا را کشتند
بگذار کمی روضه بخوانیم امشب
در غزّه همه سهسالهها را کشتند
#جواد_محمدی_دهنوی
در سینهٔ خود همیشه ماتم دارم
اندازهٔ کهکشان به دل غم دارم
ایکاش به من نیز نگاهی بکنی
آرامش چشمان تو را کم دارم!
#جواد_محمدی_دهنوی
سلطان شاعرانِ چرند و پرند بود
اویی که دمبهدم غزلِ تازه میسرود
میگفت دلرباست غزلشعرهای من!
از ما اگرچه هیچزمان دل نمیربود
هر بار، نقد کردم از او بیت و مصرعی
این بود پاسخش به من: اَی آدمِ حسود!
یکبار هم پس از دو سه نقد بهجای من
شد صورت من از اثر دست او کبود
...
گفتم تمام عیب غزلهاش را ولی
شایسته است طبعِ روانِ وُرا ستود!
طبع روان نگو که خودِ چشمه است او
در شهر جاری است غزلهاش مثل رود
او شاعر است، شاعرِ اندیشههای نو
خواهد شد او هرآینه فاضلتر از وجود
...
ای شاعر! ای جلالیِ پُرکار در غزل!
از ما تو را سلامی و از ما تو را درود
#جواد_محمدی_دهنوی
وقتی برای خوردنِ انگور نان کم است
قطعاً برای شعر سرودن زمان کم است
بازار پر شده است ز سود و زیانِ خلق
شکرِ خدا که دور و بر ما دُکان کم است
گاهی درونِ خاک همه غرق میشویم
بسکه برای آبتنی آسمان کم است
رفتم برای دادن کنکور یک شبی
دیدم برای من ورقِ امتحان کم است
ساقی بیار باده و بشقاب هم بیار
اینجا برای خوردنِ مِی استکان کم است
یک چتر از مغازهٔ همسایهتان بدُزد
در شهرتان رفیق! اگر سایهبان کم است
گفتم زنم شو با دو سه تا نانِ بربری
گفتا هزار سکّه دهی همچنان کم است
میخواستم غزل بنویسم؛ چَرند شد
طبعِ چموش با دلِ من مهربان کم است
#جواد_محمدی_دهنوی
یک عمر اگر چشمبهراهت بودم
مشتاق تو و چشم سیاهت بودم
امروز که دیدمت، سرت پایین بود
ایکاش که لایق نـگـاهـت بـودم
#جواد_محمدی_دهنوی
هستیم هنوز واله و حیرانش
انگار که نیست تا ابد امکانش
ما را چه به مدح اسدالله اصلاً؟!
مدّاح علی خداست در قرآنش!
#جواد_محمدی_دهنوی