چون پرسم از پناهی، پشتی و تکیهگاهی؟
آغوش مهربانت، از هر جواب خوشتر.. :)
#حسین_منزوی
هزار درد مرا عاشقانه درمان باش
هزار راه مرا ای یگانه پایان باش
دوباره سبز کن این شاخهی خزانزده را
دوباره در تن من ، روح نوبهاران باش
#حسین_منزوی
بعد از تو کوچه بیتپش و سوت و کور ماند
سوگت به چشم پنجرهها خاک غم فشاند
#حسین_منزوی
گزیدم از میان مرگها اینگونه مردن را
تو را چون جان فشردن دربر، آنگه جان سپردن را
#حسین_منزوی
با که خواهی باز کرد این در که بر من بستهای؟
بر که خواهی بست دل را چون زِ من برداشتی؟
#حسین_منزوی
"هراس از باد هجرانی نداری؟ " وصل میپرسد
و از عاشق، جوابِ "هرچه باداباد" میآید...!
#حسین_منزوی
دور از نوازش های دست مهربانت
دستان ِ من در انزوای خویش تنهاست ...
بگذار دستت راز دستم را بداند
بی هیچ پروایی که دست ِعشق با ماست ..!
#حسین_منزوی
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم...
#حسین_منزوی
دردا که هدر دادیم ، آن ذات ِ گرامی را
تیغیم و نمی بّریم ، ابریم و نمی باریم
#حسین_منزوی
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمی کنند رهایت
#حسین_منزوی
من زین عزا چگونه نگریم که در غمت
برخاست ناله از جگر سنگها، حسین!
#حسین_منزوی
ای تکنواز نابغه نینوا، حسین
وی تکسوار واقعه کربلا، حسین
ای از ازل نوشت سواد سرشت خویش
با سرنوشت غربت خود آشنا، حسین
هم جان فدای راه وفا کرده، هم جهان،
هم جان و هم جهان به وفایت فدا، حسین
از امن و عافیت؛ به رضایت جدا شدی
چون گشتی از مدینه جدت، جدا حسین
یک کاروان ذبیح، به همراه داشتی
از فطرت خجسته شیر خدا، حسین
یک کاروان اسیر به همراه داشتی
از عترت شکسته دل مصطفا، حسین
جانبازی ات به منزل آخر رسیده بود
در کربلا که خیمه زدی و سرا، حسین
وز آستین لعنت ابلیس رسته بود
دستی که رگ گسیخت ز خون خدا، حسین
شسته است خون پاک تو، چرک جهان همه
تا خود جهان چگونه دهد، خونبها، حسین
در پیش روی سب و ستم، خیزران چه کرد
با آن سر بریده به جور از قفا، حسین
کامروز هم تلاوت قرآن رسد به گوش
زان سر که رست چون گل خون بر جدا، حسین
چاک افق رسید به دامان آسمان
وقتی فلک گرفت به سوگت عزا، حسین
حتا کویر تف زده را ، اشک شسته بود
وقتی جهان گریست، عزای تو را، حسین
سوگ تو کرد زلزله، چندان که خواهرت
زینب فکند ولوله از «وا اخا» حسین
من زین عزا چگونه نگریم که در غمت
برخاست ناله از جگر سنگ ها، حسین
«آزاده باش باری اگر دین نداشتی»
زیباترین سفارش مولای ما، حسین
از بعد قرن های فراوان هنوز هم
ما راست رهشناس ترین رهنما، حسین
تو کشتی نجات و چراغ هدایتی
دریاب مان در این شب تاریک، یا حسین
#حسین_منزوی
عجب چه میکنی از عشق دوست در دل من
که گاه نابترین باده، در شکستهْ سبوست
#حسین_منزوی
کجاست بارشی از ابرِ مهربانِ صدایت؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمههایت
#حسین_منزوی
شاعر! تو را زین خیلِ بیدردان، کسی نشناخت
تو مُشکِلی و هرگزت آسان، کسی نشناخت...
#حسین_منزوی
تا تو برگردی و از نو غزلی بنویسم
میگذارم که قلم پر شود از شیدایی
#حسین_منزوی
بیا آبی بزن بر آتش تُند تَنشهایم
که دل در بیقراریهاش، آرام از تو میگیرد
#حسین_منزوی
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره كردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم...
#حسین_منزوی
ما دل سپرده ایم به گریه برای هم
باران به جای من، من و باران به جای هم
ابری گریست در من و در وی گریستم
تا دم زنیم، دم زدنی در هوای هم
#حسین_منزوى
شبیه بغض نوزادی که ساعت هاست می گرید
پُر از حرفم، کسی امّا... زبانم را نمی فهمد!
#حسین_منزوی