خوش آنزمان که برای گلایه وقت نبود
هزار شِکوه به یک بوسه مختصر میشد
#سجاد_سامانی
نه از شهامت او عاشقانه تر شعریست
نه از شهادت او دلبرانه تر هنری...
زبان به روضه چرا وا کنم؟ همین کافیست:
مباد شاهد جان دادن پسر، پدری...💔
#سجاد_سامانی
در کجا علمِ سخن یاد گرفتی که هنوز
ظاهرا معنیِ «برگرد» نمیدانی چیست...
#سجاد_سامانی
زبـــانِ حـــال دلـــم را کـــســی نمــیفـــهمــــد
کتبیههای ترکخورده خواندنش سخت است
#سجاد_سامانی
مباد غصهی تنهایی مرا بخوری
غمِ نبودِ تو چون سایه پا به پای من است
#سجاد_سامانی
چشم من چشم تو را دید ولی دیده نشد
من همانم که پسندید و پسندیده نشد...
#سجاد_سامانی
هیچ دانایی فریبِ چشمهایت را نخورد
عاقبت کاری به دستم میدهد نادانیام!
#سجاد_سامانی
او رفته سالهاست چه میخواستم چه شد
این نیز بخت ماست چه میخواستم چه شد
آن بیوفا که لحظهای از من جدا نبود
حالا ببین کجاست، چه میخواستم چه شد
ای کاش گفته بود که آن آخرین نگاه
پایان ماجراست، چه میخواستم چه شد
گویا وصال دوست که بر من حرام بود
بر دیگران رواست چه میخواستم چه شد
شعر مرا شنید و پسندید و گریه کرد
اما مرا نخواست چه میخواستم چه شد
آغاز سال نو من و داغ فراق تو
عید است یا عزاست؟ چه میخواستم چه شد
#سجاد_سامانی
در سرم بود که دوری کنم از آتش عشق
چه کنم؟ شیوه ی پرهیز نمی دانستم
#سجاد_سامانی
خواب دیدم دستهایم خالی ازگیسوی توست
خوب شد باعطر مویت پا شدم، کابوس بود!
#سجاد_سامانی
کم سرزنشت میکنم ایدل! که به هرحال
تقدیر تو در مسئله عشق چنین بود💔
#سجاد_سامانی