با اینکه به لوحِ جان کشیدیم تو را
ای حرف حساب! کی شنیدیم تو را
سرگرم به ریسهبندی کوچه شدیم
یک لحظه گذشتی و ندیدیم تو را
#سیدمیلاد_حسنی
خبر رسیده که رکن پیمبر افتادهست
ترک نشسته به محراب، منبر افتادهست
اگر غلط نکنم مرد خیبر افتادهست
طبیبِ حاذقِ عالَم به بستر افتادهست
به سائلان برسانید بیکریم شدند
خرابهها همه محروم از این نسیم شدند
یتیمهای عرب باز هم یتیم شدند
که مهربان پدر کوفه دیگر افتادهست
قسم به کیسهی نانش همیشه مظلوم است
جواب خوبی این مرد، تیغ مسموم است
سرِ نماز هم از حق خویش محروم است
به جرم عدل، ترازوی داور افتادهست
خبر رسیده که بر فرق حیدر کرار
رسیده تیغ کجی در ادامهی مسمار
مدینه در افق کوفه میشود تکرار
دوباره پشت درِ خانه مادر افتادهست
خبر رسیده به سر قصهی امیر آمد
اجل به دیدنش آمد، اگر چه دیر آمد
برای زخم سرش کاسه کاسه شیر آمد
از این حدیث دلم یاد اصغر افتادهست
ابوتراب به بیشیریِ رباب گریست
به حال کودک او چشم آفتاب گریست
عمو نیامد و امّید رفت و آب گریست
حسین مانده و کارش به لشکر افتادهست
از این طرف پدری رو به لشکر اندازد
از آن طرف به جوابش سهشعبه میتازد
برای اینکه پدر را زند، پسر را زد
و حال اگر بکشد تیر را سر افتادهست
#سیدمیلاد_حسنی
چه شمعها به بقیع از خجالت آب شدند
چرا که دیدن قبر غریب، جانکاه است...
#سیدمیلاد_حسنی
با اشک غمت خون دل آمیخته شد
بر فرق فلک خاک عزا ریخته شد
این صیحهی فاطمهست یعنی از عرش
پیراهن خونین تو آویخته شد
#سیدمیلاد_حسنی
یتیمی، خردسالی، بیگناهی
در آغوش عمو یک شعله آهی
حسن میخواست در گودال باشد
تو سهم مجتبی در قتلگاهی
#سیدمیلاد_حسنی
با اشک غمت خون دل آمیخته شد
بر فرق فلک خاک عزا ریخته شد
این صیحهی فاطمهست یعنی از عرش
پیراهن خونین تو آویخته شد
#سیدمیلاد_حسنی
یتیمی، خردسالی، بیگناهی
در آغوش عمو یک شعله آهی
حسن میخواست در گودال باشد
تو سهم مجتبی در قتلگاهی
#سیدمیلاد_حسنی