ز نامردان، علاج دردِ خود جستن بدان مانَد؛
که خار از پا برون آرد کسی با نیش عقربها...
#صائب_تبریزی🌱
از هواداران به این روز سیاه افتادهام
در ترقی بود کارم تا حسودی داشتم
#صائب_تبریزی
سرو آزادیم، ما را حاجت پیوند نیست
هر که از ما بگذرد چون آب، ممنونیم ما
#صائب_تبریزی
به استمرار ، نعمت در نظرها خوار میگردد
ز گلگشت چمن لذت نباشد باغبان ها را
#صائب_تبریزی
گوهر از سفتن بود ایمن در آغوش صدف
به ز خاموشی نباشد محرمی اسرار را
#صائب_تبریزی
شکست شیشهی دل را، مگو صدایی نیست
که این صدا به قیامت بلند خواهد شد
#صائب_تبریزی
خوشتر ز تماشای خیابان بهشت است
هر جلوهای از قامتِ رعنای تو ما را...
#صائب_تبريزى
چه غم از زیر و زبر گشتنِ ما دارد عشق؟
نقطه آسوده ز سرگشتگیِ پرگار است...
#صائب_تبریزی
تا تو را از دور دیدم، رفت عقل و هوش من
میشود نزدیک منزل کاروان از هم جدا
#صائب_تبريزی
چون بهار از خُلق خوش کردی معطر، خاک را
رحمة للعالمین خواندت از آن، پروردگار
#صائب_تبریزی