eitaa logo
به وقت شاعری
661 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
0 فایل
عشق حسین"ع" خوب ترین انتخاب بود مدیر کانال: طلبه ای که شعر شعارش است تا شعائر را احیا کند @Jalali_1378 🚫اشعار فقط فوروارد شود😗
مشاهده در ایتا
دانلود
«من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغـاز عالم تو را دوست دارم چه شب ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم ؛ تــو را دوست دارم نه خطی ، نه خالی ! نه خواب و خیالی ! من ای حس مبهم تو را دوست دارم سلامی صمیمی تر از غـم ندیدم به اندازه ی غم تو را دوست دارم.»💚
کس راز حیات او نداند گفتن بایست زبان به کام خود بنهفتن هرچند میان خون خود خفت ولی سوگند که خون او نخواهد خفتن
آواز عاشقانه‌ی ما در گلو شکست حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست
دست عشق از دامن دل دور باد! می‌توان آیا به دل دستور داد؟ می‌توان آیا به دریا حکم کرد که دلت را یادی از ساحل مباد؟ موج را آیا توان فرمود: ایست! باد را فرمود: باید ایستاد؟ آنکه دستور زبان عشق را بی‌گزاره در نهاد ما نهاد خوب می‌دانست تیغ تیز را در کف مستی نمی‌بایست داد !
6.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر دم دردی از پی دردی ای سال! با این تن ناتوان چه کردی ای سال؟ رفتی و گذشتن تو یک عمر گذشت صد سالِ سیاه برنگردی ای سال!
بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند از همان لحظه که از چشم یقین افتادند چشم های نگران آینه ی تردیدند نشد از سایه ی خود هم بگریزند دمی هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند غرق دریای تو بودند ولی ماهی وار باز هم نام و نشان تو زِ هم پرسیدند در پی دوست همه جای جهان را گشتند کس ندیدند در آیینه به خود خندیدند سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است فصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند تو بیایی همه ساعت، همه ثانیه ها از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند
امشب سر مهربان نخلی خم شد مهتاب گرفت، شهر در ماتم شد در خانۀ دور، بیوه‌ای شیون کرد هم‌بازی کودک یتیمی غم شد
سایه‌ی سنگ بر آیینه خورشید چرا؟ خودمانیم، بگو این همه تردید چرا؟ نیست چون چشم مرا تاب دمى خیره شدن طعن و تردید به سرچشمه ی خورشید چرا؟ طنز تلخى است به خود تهمت هستى بستن آن که خندید چرا، آن که نخندید چرا؟ طالع تیره‌ام از روز ازل روشن بود فال کولى به کفم خط خطا دید چرا؟ من که دریا دریا غرق کف دستم بود حالیا حسرت یک قطره که خشکید چرا؟ گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم دلم از دیدن این آینه ترسید چرا؟ آمدم یک دم مهمان دل خود باشم ناگهان سوگ شد این سور شب عید چرا
مبادا آسمان بی بال‌ و بی پر مبادا در زمین دیوار بی در مبادا هیچ سقفی بی پرستو مبادا هیچ بامی بی کبوتر
تقصیر عشق بود كه خون كرد بی‌شمار باید به بی‌گناهی دل اعتراف كرد!
🌱 تو بیایی همه ساعت، همهٔ ثانیه‌ها از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند
تو را دوست دارم ؛ ولی رو نکردم فقط شعر گفتم؛ هیاهو نکردم...