تبی افتاده پی در پی به جانِ مسجد کوفه
امان از ناله هایِ بی امانِ مسجد کوفه
دلِ گلدسته دارد لحظه لحظه میشود آشوب
غم انگیز است از امشب اذانِ مسجد کوفه
أمیرالمؤمنین می ایستد جانانه در محراب
زمان می ایستد در آستانِ مسجد کوفه
نماز صبح، دارد در وجودش سخت دلشوره
کنارِ رکعت دوم میانِ مسجد کوفه
علی(ع) با جان و دل ذکرِ رکوع آخر خود را
قرائت کرد و بند آمد زبانِ مسجد کوفه
تنِ محراب لرزید و به خون آغشته شد قبله
مسافر شد امام ِ مهربانِ مسجد کوفه
نمازش را شکست آن تیغِ لاکردار در سجده
به شدّت داد ذاتش را نشانِ مسجد کوفه
امان از زانوانِ ناتوانِ حیدر کرار
امان از اشک هایِ آسمانِ مسجد کوفه
به جایِ نغمهٔ "مولایَ یامولایْ" می پیچد
نوایِ "وا علیا" در نهانِ مسجد کوفه
به ارکانِ هدایت خورد در ماهِ خدا ضربت
به این علت خدا شد روضه خوانِ مسجد کوفه!
#مرضیه_عاطفی
هر کس که شرابِ عاشقی در خُم داشت
در سینه هوایِ قبلهٔ هشتم داشت
والله شهادت آخرین کارش شد
هر کارگزاری که غم ِ مردم داشت!
#مرضیه_عاطفی
بدونِ خواب و اوقات فراغت
جوانی داد...خدمت کرد و خدمت
برای سیّدِ زحمتکشِ ما
رقم خورد استراحت با شهادت!
#مرضیه_عاطفی
در هر شبِ جمعه بعد روضه با آه
در جمعِ شهیدان به بیانی دلخواه
از جانبِ ما نیز سلامی برسان
بر محضرِ حضرتِ أباعبدالله(ع)!
#مرضیه_عاطفی
همسرش با مهربانی هایِ او سازش نداشت
لحظه ای حتی میان خانه آرامش نداشت
برده بود ارث از پدر یک رأفتِ دلخواه را
حیفِ آن قلبی که ایمن بود و آلایش نداشت
در جوانی پیر شد آقا جوادإبن رضا(ع)
زجرها میدید و دیگر طاقتِ رنجش نداشت
جودِ مطلق شد گرفتارِ خساست-زاده که
بُخل و کینه داشت اما دستِ پُر بخشش نداشت
شد برایش قاتلِ جانی شریکِ زندگی
آن شریکِ زندگی که ذره ای ارزش نداشت
ذاتِ امّ الفضل(لع) با خورشید در جنجال بود
عینِ ظلمت بود و چشم ِ دیدنِ تابش نداشت
زهر را آخر به خوردش داد و میزد قهقهه
پشتِ در شد هلهله! فتنه گری کاهش نداشت
سرفه ها میشد نفسگیر از گلویش تا جگر-
سوخت آری هیچ زهری اینقدَر سوزش نداشت
بر زمین افتاد و خاکِ حجره دستش را گرفت
چشم هایش خیره ماند و قدرتِ چرخش نداشت
تشنه جان داد و تنش را روی بام انداختند
آسمان مانندِ عاشورا تبِ بارش نداشت
هیچ روزی در بلایا مثل عاشورا که نیست
هیچ روزی مثل عاشورا خدا سنجش نداشت
در قساوت! در جدال و قتل؛ آن هم قتلِ صبر
هیچکس مانندِ شمرِ بی حیا (لع) کوشش نداشت
پیکری شد غرقِ در خونِ قفا در قتلگاه
پیکری که طاقتِ ده مرکبِ سرکش نداشت
مانْد عریان؛ روی خاکِ غربت و با گریه رفت...
خواهری که جز خدا از هیچکس خواهش نداشت
#مرضیه_عاطفی
🏴
غصه دارد؛ آسمانِ بیستاره خوب نیست
حالِ هر کس که ندارد راهِ چاره خوب نیست
خود به خود از شاخه میافتد گلی که تشنه است
سمت گلبرگی که پژمرده؛ اشاره خوب نیست
بوسه حتی هست سنگین؛ حنجرِ شش ماهه را
تیرِ شیرافکن برای شیرخواره خوب نیست
گفت شاید شمر: دلسوزی نکن ای حرمله
کارِ خیر است و بزن!..که استخاره خوب نیست
جای آن کودک که در آغوش مادر خواب بود
دیدنِ قنداقهٔ خونین و پاره خوب نیست
از تکان افتاده؛ خالی از علی-اصغر شده
بد به غارت رفته! حالِ گاهواره خوب نیست
حضرتِ زهرا گمانم هست گریانِ رباب
حالِ مریم، حالِ هاجر، حالِ ساره خوب نیست
مادری که داغ دیده، دستهایش بسته و...
قاتل فرزند او باشد سواره خوب نیست
خوانْد لالایی برای رأسِ طفلِ بیگناه
غصه دارد! آسمانِ بیستاره خوب نیست!
#مرضیه_عاطفی
خورشید شد و کنارِ او تابیدم
خیر از همهٔ دقیقههایم دیدم
معنایِ بهشت را بدونِ اغراق
با بوسه به دستِ مادرم فهمیدم!
#مرضیه_عاطفی
عید است برای همه میلادِ تو بی شک
نذر قدمت خوانده دلم حمد و تبارک
از خاکم و هستی پدرِ خاک علی(ع) جان
بابای گلم روز پدر بر تو مبارک!❤️
#مرضیه_عاطفی
داغِ بسیاری به چشمت دیدی اما بیشتر
بیقراریِ رقیه روضهای جانکاه بود...
#مرضیه_عاطفی
رفتی و پناه عالمِیْنت میسوخت
قلب حسن و جان حسینت میسوخت
قرآن و تمام عترتت خورد زمین
در شعله حدیث ثقلینت میسوخت!
#مرضیه_عاطفی
از غصه شد آشفته و حیران؛ مدینه
شد چشمهایش بی هوا گریان؛ مدینه
در حلقه ای از انبیا؛ با صوتِ محزون
دارد قرائت میکند قرآن؛ مدینه
مانندِ ما داغ رسولالله(ص) دیده
هر آن صدایش میشود لرزان؛ مدینه
از دست داده رحمةٌ لِلعالمین را
دارد به خاکش حسرتِ باران؛ مدینه
با حضرت زهرا(س) ببین افتاده گریه
با این غم ِجانسوز داده جان؛ مدینه
تازه پس از این هست آغازِ مصیبت
از آن مصیبت هست در جریان؛ مدینه
آنجا که آهِ بینهایت میکشید از-
مکرِ منافقهایِ بی وجدان؛ مدینه
آورد دستی بعدِ بسم الله؛ هیزم...
پشتِ نقابِ کینه شد پنهان؛ مدینه
مزد رسالت داده شد با صد جسارت
میسوخت در یک آتش ِسوزان؛ مدینه
تا آیهٔ شش ماههٔ کوثر زمین خورد-
شد پشتِ دربِ خانه روضه خوان؛ مدینه
#مرضیه_عاطفی