افتادهایم دور ز هم،کو نشانِ تو؟
جانِ من است بینِ تنم یا که جانِ تو؟
هم مِهر توست در همهی تار و پودِ من
هم یادِ من نهفته مَها در نهانِ تو
هیچم به پیشگاهِ تو آری ولی ببین!
من نیز عاشقم،یکی از عاشقانِ تو
کِی میرسد شبی که ببینم از این دیار
پرواز کردهام طرفِ آسمانِ تو؟
ای کاش عطرِ پیرهنت را بیاورد
بادی که میوزد به من از آستانِ تو
#نوید_نیّری
خوشا به حال رَحیلی که با تو همراه است
که جز طریقِ تو هر راه،عینِ بیراه است
مبادم آنکه مرا واگذاری از سرِ قهر
که از کمندِ تو هرکس رهاست گمراه است
مرا میان قنوتت مبر ز یاد ای دوست
مرا که سینهی تنگم خزانهی آه است
اگرچه زخم فراق است بر دلم اما
فدای موی نگاری که یارِ دلخواه است
خوشمکه عطرِ نفسهای توستدر سرِ من
کنون که دستم از آغوشِ ماه،کوتاه است
مرا ببخش اگر آنکه خواستی نشدم
همین تمامِ تمنّای بنده از شاه است
#نوید_نیّری
دنیا نیامدهست به ما،پس به لطفِ مرگ
در انتظارِ رستن از این غربتیم ما
#نوید_نیّری
امشب شده آسمان چراغانیتر
چشمانِ من از یاد تو بارانیتر
هرشب ز شبِ گذشته دلتنگترم
هر آه ز آهِ قبل طولانیتر...
#نوید_نیّری
شادیم که وقت مردنت نزدیک است
بر گورِ سیَه سپردنت نزدیک است
بیرحمیِ تیغِ انتقام ای صَهیون!
تردید نکن به گردنت نزدیک است
#نوید_نیّری