این رازِ پُر از عذاب پیشت باشد
تصویر منِ خراب پیشت باشد
شاید که محرمت نبودم آقا !
این اشکْ علیالحساب پیشت باشد
#وحید_قاسمی
اولین ضربه کربلا لرزید
سرِ گودال مادری افتاد
از حرم یک نگاه پُر خواهش
به لب کُند خنجری افتاد
دومین ضربه شمر هم لرزید!
چکمهاش بر گلو ترحم کرد
ناله ی یا بُنیهای آمد
خنجری دست و پای خود گم کرد
سومین ضربه غنچهای پژمرد
لاله در چنگ خاروخس افتاد
سینهای غرق زخم بود اما
خنجری کُند از نفس افتاد
چارمین ضربه، پنجمین ضربه
وضع حنجر وخیمتر میشد
ششمین ضربه، هفتمین ضربه
فاطمه داشت بی پسر میشد
هشتمین ضربه کعبه هم لرزید
درد بر استخوان مماس افتاد
نهمین ضربه خنجر کهنه
پشتِ گردن به التماس افتاد !
دهمین ضربه کاسهی صبرِ
لشکری رفته رفته سر میرفت
زودتر از سر بریده به شام
قاصدی داشت خوش خبر میرفت
نوبت ضربهای عجیب رسید!
یازده بار آسمان غش کرد
حرمله سمت خیمهها میرفت
در حرم معجری جوان غش کرد
وای از ضربهی دوازدهم !
ضربهای که سنان پسندتر است
شمر با دستهای لرزان گفت:
چه کسی نیزهاش بلندتر است ؟
#وحید_قاسمی
از حال زار نامه برت حرف میزنند
از این سفیر در به درت حرف میزنند
در مسجدی که عطر علی میوزد از آن
از بینمازی پدرت حرف میزنند
نیزه فروشهای نظر تنگِ چشم شور
از قد و قامت قمرت حرف میزنند
کار از بهای گندم ری هم گذشته است
از قیمت سر قمرت حرف میزنند
دیدم کنیزهای دمبخت بیجهاز
از دختران در سفرت حرف میزنند
دیدم که در محلهی خورجین فروشها
خولی و شمر پشت سرت حرف میزنند
#وحید_قاسمی
مرگ سی سالست بر او، خنجر از رو میکشد
هرچه مولا میکشد، از زخم پهلو میکشد
#وحید_قاسمی
این رازِ پُر از عذاب پیشت باشد
تصویر منِ خراب پیشت باشد
شاید که محرمت نبودم آقا !
این اشک علیالحساب پیشت باشد
#وحید_قاسمی
نوکر به اسم و رسم خودش بیعلاقه است
بر سنگ قبر ما بنویسید: «یا حسین»
#وحید_قاسمی
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین...
در وقت مرگ، چهرۀ ما دیدنیتر است
از اشکهایِ شوق ملاقات با حسین
هنگام غسل دادن ما، روضهخوان بگو:
عالم فدای بیکفن کربلا حسین
با گریه بر غریبی او خاکمان کنید
بر ریگهای داغ، تنش شد رها حسین
وقتی به سمت قبر سرازیر میشویم
مشکلگشای ماست در آن تنگنا حسین
نوکر به اسم و رسم خودش بیعلاقه است
بر سنگ قبر ما بنویسید: «یا حسین»
در گیر و دار محشر و هول و هراس آن
فریاد استغاثۀ ما یکصدا: حسین...
#وحید_قاسمی
دوباره قافله رفت و رقیه جا مانده..؛
چه تند می رود این ساربانِ وامانده
#وحید_قاسمی