به مسجد میرود یا سمت قربانگاه میآید؟
چرا از هر طرف امشب نسیم آه میآید؟
قدمهایش چقدر از خانه تا مسجد شتابان است
به سختی عرش دارد پابهپایش راه میآید
چه شوقی میچکد از صورتش وقت وضو امشب
برایش عاقبت آن لحظۀ دلخواه میآید
برای بار آخر کوچهکوچه، کوفه میبیند
سراغ سایههای تیره، نور ماه میآید
هلا ای شهر! شام آخر است آمادهای آیا؟
چه بر روز تو در این فرصت کوتاه میآید؟
نمیبینند مردم حجم تنهایی مولا را
غریبی علی تنها به چشم چاه میآید
#فاطمه_عارفنژاد
اخبار وهمآلوده و اخبار در مه
پیچیده آواز غمی انگار در مه
ای دشتها! کو رد پای رود در برف؟
ای کوهها! کو رد پای یار در مه؟
کو آن نگاه شعلهور در باد و بوران؟
آن شورِ آتشپوش و مشعلدار در مه؟
دیماه را من پیش از این یخ کرده بودم
اردیبهشتم گم شده اینبار در مه
از لابلای صخرهها داغی شکفته
گل کرده یک اندوه بیتکرار در مه
چشم و دلت روشن که تا این شب شود صبح
فانوس میماند فقط بیدار در مه
تاریک اگر ماندی، هوالنّوری بگو باز
تا روشناییها قدم بردار در مه
ققنوس من! برخیز از خاکستر رنج
ایران من! برخیز از آوار در مه
#فاطمه_عارفنژاد
غروب است و غمآوازی رسا در باد میپیچد
پریشانمویهای در گوش عشقآباد میپیچد
صدا میآید از عمق ارسباران بارانخیز
صدا در غزه، در بیروت، در بغداد میپیچد
«چرا رفتی؟ چرا؟» از چشمها اندوه میبارد
«کجا رفتی؟ کجا؟» در کوهها فریاد میپیچد
و در کابوس دره، بین مه، در ازدحام سنگ
فقط پژواکی از «ای داد، ای بیداد» میپیچد
چه رنجی میتواند کوه را از پا بیندازد؟
چه زنجیری به پای مرد طوفانزاد میپیچد؟
***
به دنبال کسی میگردم و بین شلوغیها
صدای گریهام در صحن گوهرشاد میپیچد
عجب صوت خوشی از دور میآید به استقبال
عجب عطر خوشی در خلوت میعاد میپیچد
#فاطمه_عارفنژاد
یکی شبیه تو… از ایلِ دلاناریها
امیدِ رد شدن از فصل بیقراریها
یکی شبیه تو در روزهای برفیِ رنج
پناه داده به گنجشکها، قناریها
یکی شبیه تو با عشق زندگیکرده
نجیب و ساده و همسفرهٔ نداریها
یکی شبیه تو حرفش نشسته بر کرسی
که ایستاده میان شلوغکاریها
نه از جماعتِ همکیش با نفاق و فریب
نه از قبیلهٔ بیرونقِ شعاریها
یکی شبیه تو باید که از شبِ فتنه
دریچهای بگشاید به رستگاریها
#فاطمه_عارفنژاد
صدا شدی و صدایت هزار واحه سفر کرد
هزار معرکه دید و هزار کوفه خطر کرد
صدا شدی و صدا از گلو بریده برآمد
صدا شدی و صدا در سکوت تیغ اثر کرد
به نیزه تکیه زد، از راه مستقیم سخن گفت
سوار باد شد، از کوچههای فتنه گذر کرد
صدات خیمه به خیمه، صدات خانه به خانه
گذشت و سینهزنان را برای روضه خبر کرد
صدات بیرق هل من معین به بام شفق زد
صدات یکتنه شب را به خون کشاند و سحر کرد
صدات در همهجا، در تمام پهنهٔ تاریخ
درون بتکدهها چرخ خورد و کار تبر کرد
به داد کوخنشیان رسید و سنگ بنا شد
بنای کاخ ستم را به لحظه زیر و زبر کرد
و هرکجا که شهیدی… صدات در جریان بود
و هرکجا که یزیدی… صدات سینه سپر کرد
و هرکجا که به بنبست خورد راه تکامل
صدات معجزهٔ تازهای برای بشر کرد
صدا شدی و صدایت هزار حنجره جوشید
صدا شدی و صدایت هزار واحه سفر کرد
#فاطمه_عارفنژاد