🌸🍃🌸🍃
#لحظه_مرگ
http://eitaa.com/ashaganvalayat
این گزارش رو حضرت علی (ع) از لحظاتی که جان انسان میخواهد از بدنش جدا شود ارائه کرده،
اگه میخواهید بدونید آخرین لحظات چه اتفاقاتی براتون میافته این گزارش رو بخونید:
با ورود مرگ، اعضاء و جوارحشان سست شده و رنگ صورت و بدن آنها تغيير میکند.
آنگاه مرگ لحظه به لحظه شروع میکند به زياد شدن و پيكر آنها را فرا میگیرد،
تا اینکه زبان از كار می افتد ولی هنوز چشم و گوش از كار نيفتاده است،
با ديدگانش میبيند و با گوشهايش میشنود، عقلش نيز تمام و صحيح است و ادراكاتش بجا و به موقع است.
مرگ كمكم پيشتر میآيد تا جائی كه بر گوش او هم غلبه ميكند و گوشش به پيروی از زبانش كه قدرت خود را از دست داده بود، از قدرت میافتد و شنوائی خود را از دست ميدهد.
و در اينحال در ميان اهل خود كه اطراف او گرد آمدهاند، بطوری است كه نه با زبان میتواند سخنی بگويد و نه با گوش سخنی بشنود؛
ولی با چشمش كه هنوز از كار نيفتاده است دائماً در چهرۀ اطرافيان خود نگاه ميكند و پيوسته ديدگان خود را به اينطرف و آنطرف ميگرداند؛
و آنچه را كه آنها میگويند، حركت زبانهای آنها را با چشم میبيند ولی برگشت صدای آنها را با گوش نمیشنود.
و مرگ پيوسته قدم جلوتر میگذارد و با او چسبندگی بيشتری پيدا میكند،
تا آنكه چشم او نيز بدنبال گوشش بسته میشود،
و جانش از كالبدش بيرون ميرود،
و بصورت مرداری در بين اهل خود در میآيد.
بطوريكه تمام اهل و نزديكان او از او به وحشت می افتند و از كنار او دور میشوند؛
و آن مردۀ مسكين نيز نمیتواند با گريۀ خود به گريۀ آنان كمك دهد،
و سخن آنان را كه در سوگ او به ناله و فغان سخنانی را به او خطاب مینمايد پاسخ گويد.
سپس جنازۀ او را بر ميدارند بسوی گوری كه برای او کندهاند، و او را در ميان زمين به عملش میسپارند و از او دور میشوند و از زيارت و ديدار او منقطع ميگردند،
📚داستانڪ📚
༺📚════════
🌸🍃🌸🍃
#حفظ_آبروي_مردم
خدا چند گناه را به سختي مي بخشد كه يكي از آنها آبرو بردن است.
حدیثی از امام باقر(علیه السلام) است که حضرت میفرمایند : کسی که از ریختن آبرو و حیثیت مردم چشمپوشی کرده و آبروی آنها را نریزد، خداوند در روز قیامت از گناهان او صرفنظر خواهد كرد.
روایت داریم که میفرماید اغلب جهنمیها، جهنمی زبان هستند!
فکر نکنید همه شراب میخورند و از دیوار مردم بالا میروند. یک مشت مؤمن مقدس را میآورند جهنم به سبب اينكه آبرو مي برده اند!
اسلام میخواهد آبروی فرد حفظ شود.
#استاد_فاطمي_نيا
📚داستانڪ📚
༺📚════════
🌸🍃🌸🍃
#داستان_پندآموز
روزی حضرت داود (ع) از حضرت حق خواست که قضاوتی را به او کمک کند که اگر خدا بود چنین قضاوتی بین دو شاکی میکرد.
حضرت حق فرمود: «ای داود از این سودا و تقاضا درگذر و بر اساس آنچه میبینی قضاوت کن.» اما داود نبی (ع) اصرار کرد.
روزی حضرت حق جلجلاله به او فرمود:
«فردا نزد تو پیرمردی با جوانی برای دادرسی مراجعه خواهند کرد، بین آن دو قضاوت نکن تا من قضاوتی بکنم که در روز رستاخیز در بین مردم خواهم کرد.»
صبح روز بعد شد و پیرمردی، جوانی را نزد داود (ع) آورد و گفت:
«این جوان این انگور را از باغ من دزدیده است. جوان بیچونوچرا دزدی از باغ این پیرمرد را پذیرفت.»
جبرییل نازل شد، در حالیکه مردم شاهد قضاوت داود (ع) بودند به داود (ع) امر کرد، از کمر خنجر خود را در بیاور و به دستان این جوان بسپار تا پیرمرد را بکشد و سپس جوان را آزاد کن.
داود (ع) از این قضاوت الهی ترسید؛ ولی چون خودش خواسته بود، تسلیم امر حق شد.
در پیش چشم مردم! دستان پیرمرد را گرفت و خنجر به جوان داد و امر کرد جوان سر پیرمرد را برید. مردم از این قضاوت داود (ع) آشفته شدند و حتی دوستان او، او را رها کردند.
مدتی گذشت، همه داود (ع) را به بیدینی و بیعدالتی متهم کردند.
داود نبی (ع) سر در سجده برد و اشکها ریخت و از خدا طلب کرد تا شایعات را از او دور کند.
ندا آمد: «ای داود! مردم را به باغی که برای این پیرمرد بود ببر. به مردم بگو این قضاوت، امر من بود. آن پیرمرد قاتل پدر این جوان بود و این باغ ملک پدر این جوان. پس پسر٬ قاتل پدر را قصاص کرد و به باغ خود رسید. گوشه باغ را بکَن خمرهای طلا خواهید دید که برای این پسر است. به مردم نشان بده تا باور کنند این قضاوت از سوی من و درست بود.
ای داود (ع) دیدی! من نخواستم قضاوتی به تو نشان دهم٬ به اصرار تو این کار را کردم. چون نمیخواستم در بین مردم به بیدینی و ناعدالتی متهم شوی. چنانچه بسیاری از مردم چون از کارهای یکدیگر بیخبر هستند و علم ندارند مرا به بیع
دالتی متهم میکنند و از من دور میشوند. در حالیکه اگر از عمق افعال من باخبر شوند هرگز در مورد من چنین گمان نمیکنند و مرا دوست میدارند.
ای داود خواستم بدانی این انسان با جهل خود چه ظلمی در حق من روا میدارد و از نادانی، مرا به بیعدالتی متهم میکند، مگر کسانی که مرا به توحید راستین شناخته و باور کردهاند. نزد من محبوبترین بنده کسی است که مرا به جمیع صفات توحید بشناسد و یقین بر پاکی من کند.»
📚داستانڪ📚
༺📚════════
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 #روزشمار | ۱۷ دی ماه ۱۴۰۱
┅═══✼❉❉✼═══┅
👈 #نشر_حداکثری
┅═══✼❉❉✼═══┅
#رهبر_معظم_انقلاب #تقویم۱۴۰۱
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
کانال عاشقان ولایت در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام و کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت زندگی وکیلی که در دیدار بانوان با رهبر انقلاب سخنرانی کرد
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
10.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 گفتگو با خانواده پلیسی که بعد از شهادت هم جان ۱۱ نفر را با اهدای عضو نجات داد
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
📸 ۶۳ شهیدی که در اغتشاشات اخیر با جانشان امنیت آفریدند
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
هدایت شده از لبیک یا خامنه ای اللهم عجل لولیک الفرج
26.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسته خبری. 🌙
🚨 #فـــــــــوری #الله_اکــــــبر 🚨
🚫احتمال حمله موشکی سپـــــاه پاســـــداران به عربستان سعودی به دلیل صحبت های امروز بن سلمان 💢
💢آرامکو زیر موشک های حزب الله و انصارالله و ایران ‼️
🚨حال بد بن سلمان از حراس و ترس حمله ایران به عربستان , عربستان زیر موشک های سپــــــاه و جبهه مقاومت قرار می گیرد
:
🆔@ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⭕️ بالاخره بعد از ۱۵ بار رای گیری پیاپی «مک کارتی» رئیس مجلس نمایندگان آمریکا شد
🔹«مک کارتی» نامزد جمهوریخواه بعد از پانزده بار رای گیری، به عنوان رئیس مجلس نمایندگان آمریکا انتخاب شد.
🆔@ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
چین مقام اولیِ رشد جمعیت را به هند واگذار میکند
🔹بر اساس دادههای سازمان ملل، هند تا ۱۴ آوریل سال جاری میلادی (۲۰۲۳) به پرجمعیتترین کشور جهان تبدیل شده و جمعیت آن به ۱.۴۳ میلیارد نفر خواهد رسید.
🔹با افزایش جمعیت هند دیگر چین پرجمعیت ترین کشور جهان نخواهد بود و این اولین بار است که در ۳۰۰ سال گذشته چین این عنوان را نخواهد داشت./ ایسنا
🆔@ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
♦️حمله سارقان به دانشجویان علوم پزشکی اهواز / مجروح شدن دو دانشجو
🔹شب گذشته سارقان به چهار نفر از دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز در پارک جنب خوابگاه حمله کردند.
🔹تعدادی از سارقان بازداشت و به نیروی انتظامی تحویل داده شدند.
🔹در این جریان دو تن از دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی مجروح شدند.
🆔@ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⭕️ نتیجه آزادی حمل سلاح در آمریکا؛ شلیک دانشآموز ۶ ساله به معلمش
🔹در ادامه حوادث ناشی از دسترسی آزاد به سلاح در آمریکا، پلیس ایالت ویرجینیا خبر داد که یک دانش آموز ۶ ساله به عمد به آموزگار خود شلیک و وی را روانه بیمارستان کرد.
🆔@ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
سلامی: هدف دشمنان گسترش فقر در جامعه است
فرماندهکل سپاه:
🔹امروز همه هدف دشمنان گسترش فقر در جامعه است و تحریم اقتصادی نسخه فقرسازی جامعه ما بود، بر همین اساس ما با رسالت پاسداری از انقلابی به جنگ فقر و محرومیت رفتهایم.
🔹هر بعدی از ابعاد جنگی که دشمنان برما تحمیل میکنند با حضور جهادی نیروهای بسیج تبدیل به میدان آرامش و آسایش برای مردم شده است.
🆔@ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
♦️حادثه تلخ در مشهد/۲ دانشآموز بر اثر سانحه رانندگی در مشهد جان باختند
🔹رییس اداره آموزش و فرهنگ ترافیک پلیس راهنمایی و رانندگی خراسان رضوی: در پی برخورد یک دستگاه سمند با ۲ دانشآموز در بلوار امامیه مشهد، دانش آموزان جان باختند و سرنشینان خودروی سمند متواری شدند.
🆔@ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
♦️کشف ۱۴۰ اثر تاریخی در حوضه آبگیر «چمشیر»
مدیر پروژه و ناظر کاوشهای نجاتبخشی سد «چمشیر»:
🔹محدوده مخزن این سد تاکنون دو بار مورد بررسی باستانشناسی قرار گرفته و به طور کلی تعداد ۱۴۰ اثر فرهنگی- تاریخی در آن شناسایی شده است.
🔹قدیمیترین محوطه از بین محوطههای انتخاب شده، دارای نهشتههای فرهنگی از دوره ایلام میانه و جدیدترین آنها به دوران متأخر اسلامی، باز میگردند.
🆔@ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
♦️دستگیری ۱۳ تن از عوامل ایجاد ناآرامی در بهشتزهرا(س)
سازمان اطلاعات فرماندهی انتظامی تهران بزرگ:
🔹اواخر هفته گذشته عدهای فریب خورده با تحریک شبکههای معاند، در مراسم چهلم یکی از کشته شدگان اغتشاشات اخیر در بهشت زهرای تهران سعی در ایجاد بلوا و آشوب و ناامنی و همراه کردن افراد حاضر در مراسم را داشتند که با هوشیاری و اشراف اطلاعاتی سربازان گمنام امام زمان(عج) در مرکز عملیات سازمان اطلاعات فرماندهی انتظامی تهران ۱۳ تن از این افراد شناسایی و طی چند عملیات غافلگیرانه دستگیر و برای سیر مراحل قانونی به دادسرا معرفی شدند./تسنیم
🆔@ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⭕️ سردار رادان فرمانده کل انتظامی شد
متن حکم فرمانده کل قوا به این شرح است:
🔹سردار سرتیپ احمدرضا رادان
با پایان یافتن دوران مأموریت سردار اشتری و با ابراز قدردانی و رضایتمندی از خدمات ایشان، شما را به فرماندهی کل انتظامی جمهوری اسلامی ایران منصوب میکنم.
🔹توصیه اکید اینجانب، جلب رضایت خداوند متعال و در امتداد آن، جلب رضایت مردم عزیز در حراست از امنیت و تأمین آسایش عمومی است. ارتقاء توانائیهای سازمان و صیانت از شأن کارکنان و پرورش پلیس تخصصی برای بخشهای گوناگون امنیت توصیه مهم دیگر است.
🔹از دستگاههای گوناگون کشوری انتظار میرود با سازمان انتظامی کشور، همکاری لازم را مبذول دارند.
🔹توفیق همگان را از خداوند متعال مسألت میکنم.
🆔@ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⭕ بهرهبرداری از ۸ میلیارد دلار طرح نیمهتمام صنعت نفت
تا پایان سال
🔸️اوجی، وزیر نفت:
🔹️این پروژههای نیمهتمام سالهای زیادی بلاتکلیف مانده بود و جزو اولویتهای افزایش تولید نفت و گاز، افزایش ظرفیت پالایشی گاز، خطوط انتقال گاز، مجتمعهای پتروشیمی، همچنین جمعآوری گازهای مشعل و گازرسانی بهشمار میرفت که وزارت نفت تکمیل آنها را در اولویت گذاشت.
🔹️برای نمونه در طرحهای میدان گازی پارس جنوبی، آخرین فاز یعنی طرح توسعه فاز ۱۱ این میدان مشترک گازی، نزدیک به ۲۰ سال بلاتکلیف مانده بود و هیچ اقدامی برای اجرای آن انجام نشده بود که زمستان امسال بخش نخست این طرح بهبهرهبرداری میرسد و روزانه ۱۴ میلیون متر مکعب گاز تولید میکند.
🔹️روزانه نزدیک به ۶۳۰ میلیون متر مکعب گاز در بخشهای خانگی و تجاری و صنایع غیر عمده مصرف میشود، که به عقیده ما بخشی از این رقم بهینه مصرف نمیشود و این در حالی است که قوانین خوبی در این زمینه وجود دارد.
:
🆔@ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
:
🔴 تیراندازی در گچساران بهخاطر تعلیق از کار
🔹در تیراندازی در محدوده اداره شرکت نفت گچساران کهگیلویهوبویراحمد، یک نفر کشته و دو نفر دیگر مصدوم شدند. ضارب توسط پلیس دستگیر شد.
🔹این اقدام توسط یک فرد که از کار خود تعلیق شده بود بهسمت همکارانش صورت گرفته.
🆔@ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Batool Lashkari:
♦️مهدی رسولی: اصلا به دل تان غصه راه ندهید جای حاج قاسم که سر سوزنی خالی نیست؛ علم به دست قاآنی است
🔹 حاج مهدی رسولی، مداح اهل بیت در دومین همایش یاران سلیمانی:
🔹 به زودی زود در کوچه و پس کوچه بیت المقدس قدم خواهیم زد.
🔹 منتظر باش که تیغِ عَلَوی تر گردد / رفته سردار نَفَس تازه کند برگردد
Batool Lashkari:
به نام خدا....
http://eitaa.com/ashaganvalayat
از جمله رمانهای زیبا بر اساس واقعیت
❤️عشق پایدار❤️
از قسمت اول تا قسمت ده هدیه ی گروه ما به چشمان زیباتون
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🌺🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🌺🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
#قسمت_اول
عاشقانه هایی در دل تاریخ.....
آه که چه تنهایم...یعنی زمانی که همه باشند وتو نباشی، انگارکسی نیست وتنهایم واین تنهایی مرا می آزارد وبرای گریز از این سکوت ذهنم پرمیکشد به سالهایی دور ....آن زمان که من وتو نبودیم، پدرومادرمان نبودند اما قصه ی عشقی زیبا درحال شکل گیری بود ودست تقدیر این عاشقانه ها رانگاشت آری چنین بود:
ولوله ای درآبادی برپا شده بود یوسف میرزا پسرباقرخان ارباب آبادی ازشهرمیامد به این مناسبت درخانه ی اربابی جشن برپابود وبوی نان تازه و جلز ولز گوشتهایی که در روغن تفت می خورد و عطر غذاهای مختلف مشام مردم آبادی رامینواخت... همه ی اهالی آبادی از این اتفاق خرسند بودند ، انگار آمدن یوسف میرزا تنوعی رنگین در زندگی یکنواخت و بیرنگ رعیتهای آبادی بود ، یوسف میرزا از نزدیکان ودرجه داران سردارسپه بود.
او بعد از مدتها دوری از آبادی عزم دید و بازدید از دهات و خانواده را نموده بود ، همه ی خانه ،خصوصا پدرش باقر خان بی صبرانه منتظر رسیدن این میهمان عزیز دردانه بودند.
باقرخان از چندین ماه پیش تدارک تحفه ای قابل برای پیش کشی به محضرسردار سپه راداشت تا بوسیله ی پسرش به دست اوبرساند وبرای همین موضوع دنبال بهترین طراح منطقه میگشت و عاقبت نظرش بر بتول افتاد او یکی ازبهترین طراحان ونقاشان آبادی بود، دخترکی زیبا وگمنام اما درعین حال هنرمندی چیره دست بود، هنرمندی که هنرش به اطراف و اکناف میرفت ، بدون اینکه نام خالق اثر در جایی ثبت شود.
بتول این دختر هنرمند، که هنربا پوست وخونش عجین شده بود وقتی به حضور باقرخان رسید و متوجه خواسته ی او شد سعی کرد با الهام از طبیعت اطرافش نقشی بیافریند که درنوع خودش شاهکاری بی نظیر بود گرچه مردم عام قدراین هنررا نمیدانستند اما برای بزرگان واتباع خارجی این طرحها قیمت نداشت واصلا با پول نمیشد برایش ارزش تعیین کرد.
باقرخان نقشه ی طراحی شده ی بتول را که بسیار مورد توجه اش قرار گرفته بود ، توسط قالی بافهای آبادی به فرشی زیبا بدل کرده بود که بی شک هدیه ای گرانبها بود برای پیشکشی به سردار سپه....
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🌺🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🌺🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
❤️عشق پایدار❤️
#قسمت_دوم
بالاخره انتظار به سر آمد و میهمان از راه رسید و تمام آبادی برای دیدن پسر ارشد خان، از بام و کوچه سرک میکشیدند، بچه های ده ، با دیدن گرد و خاکی که از دور بلند میشد و نوید رسیدن پسر خان را میداد ، به طرف ورودی ده روان شده بودند ،هر کدام جست و خیز کنان جلومیرفتند و از دیگری سبقت میگرفتند ، گویا هر کدام میخواست افتخار دیدن اول بار را به خود اختصاص دهد...
زمان زیادی بود که یوسف میرزا آبادی راترک کرده بود. بالاخره ماشین حامل یوسف میرزا جلوی دروازه ی عمارت بزرگ باقر خان ایستاد ، کلفتها با شور و شوقی در حرکاتشان از زیر چشم به این جوان بلند بالا و ارباب آینده شان نگاه میکردند، یکی منقل اسپند می آورد ، یکی آب به گلوی گوسفند قربانی میریخت و آن دیگری از چشم و ابروی زیبای ارباب جوان در گوش کناری اش ،تعریف و تمجید میکرد، یوسف میرزا در بین هیاهو و استقبال خانواده و رعیت ده وارد خانه شد ، نفسی از سر خوشی کشید و همانطور که با دست سبیل های بلندش را تاب میداد، همه جا را از نظر گذراند، این جا هیچ تغییری نکرده بود ، تنها تغییرش چهره های جدید و جوانی در بین کلفت و نوکرها بود که به چشم می آمد...
بالاخره سفره ی رنگین شام را گستراندند، یوسف میرزا با ولع تمام ،کباب بره را به نیش میکشید و باقر خان از دیدن پسرش بعد از مدتها دوری ، سیر نمی شد.
آن شب باتمام هیجانش به صبح رسید.
صبح روز بعد باقرخان فرشی را که سفارشی تهیه کرده بود به یوسف میرزا نشان داد,یوسف میرزا با اینکه مردجنگ ونظام بود ودروادی طبیعت وزیبایهایش غریبه، اما از طرح ونقش ماهرانه ی فرش متعجب شده بود وتعجبش زمانی بیشترشد که متوجه شد، طراح فرش دخترکی روستایی ست که حتی سواد خواندن ونوشتن هم ندارد، پسرک جهان دیده از پدرش خواست تا این اعجوبه ی هنر راببیند.
باقرخان که یوسف میرزا را بسیار دوست میداشت ، در کمترین زمان ممکن خواسته ی او را بر آورده کرد و
وقت غروب آفتاب، قاصدی ازخانه ی ارباب به خانه ی عبدالله پدربتول آمد ودخترک رااحضار نمود....عبدالله از این احضار بی موقع دخترش، دل نگران شد و بتول راهی خانه ی خان......
دل بتول مثل گنجشکی که ا زترس صیاد میلرزد، بی قراربود، ترس تمام وجودش راگرفته بود، اومیدانست هر چه هست مربوط به آن طرح وقالی پیشکشی ست، با خود فکر میکرد، نکند خان زاده ایرادی به طرح قالی گرفته؟؟نکند عواقب بدی درانتظارم باشد؟؟.....
هزاران فکر ذهن دخترک زیبا رادرگیرکرده بود، به خ
انه ی ارباب رسیدن
د. بتول رابه اتاقی راهنمایی کردند... چقدر این اتاق مرتب و قشنگ بود، کرسی های اعیانی با میزی کنده کاری شده در وسط، قابهای نقره ای و شمعدانهای شکیل به اتاقک رنگرویی زیباتربخشیده بود، بتول غرق در وسایل اتاقک بودو با ورود یوسف خان از دنیای ساده اش بیرون امد....
بتول از شدت ترس، قامت بلند و خوشفرمش به لرزه افتاده بود وچشمان درشت و مشکی اش به گلهای قالی زیر پایش گره خورده بود....ازطرفی یوسف میرزا به محض ورود به اتاق، نگاهش به صورت زیبای دخترک افتاد، صورت گرد و گندمگون و ابروهای کمانی و کشیده و لبهای همچون غنچه ی بتول، انگاربندی دروجود ارباب جوان پاره کرده بود.....یوسف میرزا که در طول عمرش زنان رنگ و وارنگ زیادی دیده بود ،با دیدن این دخترک دهاتی با خود گفت : خدای من شاهکاریست این صورت....انگارفرشته ایست که از آسمان فرو افتاده....حرارتی عجیب دروجود یوسف میرزا افتاد که از حرارت این حس رنگ رخسارش دگرگون شد ......اما درون بتول پر از ترس و واهمه بود و ازاین دیدار واین سکوت میترسید.. احس
اس ناامنی میکرد دل کوچکش درحال فروریختن
بود و....
یوسف میرزا بدون کلامی از اتاق خارج شد وبارفتن او به بتول هم اجازه مرخصی دادند....
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🌺🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🌺🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
❤️عشق پایدار❤️
#قسمت_سوم
بتول در راه برگشت به علت احضار و ترخیص عجیبش فکر میکرد، نه حرفی زده شد ، نه تعریف و تمجیدی ، نه توپ و تشری....هر چه بیشتر فکر میکرد، چیزی به ذهنش نمیرسید، این دخترک، دختر سوم و اخرین فرزند عبدالله بود دو خواهرش کبری و صغری ازدواج کرده بودند و بتول هم با اینکه سن زیادی نداشت، شیرینی خورده ی آقا عزیز، پسرکی که مال یک ولایت دیگری بود و سال پیش با دیدن بتول دل از کف داده و عاشق شده بود و بتول هم ازبین خواستگاران رنگ و وارنگش که عموما جوانان آبادی و حتی مسافرینی که گذارشان به این کوره ده میرسید بود ، اقاعزیز را برای عمری همدمی برگزیده بود.
آقا عزیز پدر ومادرش را چند سال پیش که قصد سفر کربلا کرده بودند درپی شیوع بیماریی واگیردار در کاروان زوار ازدست داده بود واز دار این دنیا یک خواهر با مقداری املاک و دارایی پدری برایش مانده بود . چند ماه پیش به ولایتشان رفته بود تا خواهرش راسروسامان دهد و برگردد وباخیال راحت درکنارعروس زیبایش، زندگی ازسرگیرد..وانجور که بتول میگفت، امروز وفردا بود که اقاعزیز هم ازسفر میرسید
…
…
با آمدن یوسف میرزا به خانه ی ارباب، شور و شوقی در خانه شکل گرفته بود. هر روز از آبادیهای اطراف و خانزاده های ولایات دیگر ، میهمانی از در میرسید تا ارباب زاده ی جوان را که با سردار سپه قرابتی خاص داشت ببینند، حتی بعضی از میهمانان با زبان بی زبانی خواستار وصلت با باقرخان را داشتند تا با عزت و احترام یوسف میرزا را به دامادی بپذیرند...اما آنها بی خبر بودند از آتشی که تازه در وجود ارباب زاده روشن شده بود.
یک هفته از آمدنش میگذشت و قراربود که خان زاده بار سفر ببندد اما انگار دل خان زاده به رفتن نبود و هرروز بابهانه ای رفتنش رابه تعویق میانداخت..
باقرخان که مرد سرد و گرم چشیده ای بود فهمیدکه یوسف میرزا سخن ناگفته ای دارد وعلت تعلل پسرش راپرسید..
یوسف میرزا دل به دریا زد وسر درونش رافاش نمود...برای پدر.... گفت، ازعشق دلش و گفت که عاشق دختررعیت زاده شده....
باقرخان از راه مهر پدرانه وارد شد وبه اوگوشزد کرد که او ارباب زاده است ودست روی هردختر زیبا وتحصیل کرده واعیونی وفرنگ رفته ای که بگذارد جواب رد نمیشنود ووصلت پسرش رابایک رعیت زاده ننگ میدانست...
اما دلی که درپی عشق لرزید وفرو ریخت فقط با وصال است که دوباره بنا خواهد شد....
یوسف میرزا باهمان تحکم نظامی اش علم مخالفت با اورا برافراشت وپادرون یک کفش کرد تابه بتول برسد.
کم کم راز خان زاده دهان به دهان شد وبه گوش عبدالله رسید....
وبتول بی خبراز همه جا کنار دلبر تازه از راه رسیده اش نغمه ی عاشقانه میخواند...
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🌺🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🌺🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
❤️عشق پایدار❤️
#قسمت,چهارم
به قول قدیمیها دیوار موش دارد و موش همگوش دارد...بالاخره سر درون دل یوسف میرزا به گوش رعیت رسید و عبدالله هم ناباورانه قصه ی عشق ارباب زاده را به دخترش ،از دهان هم ولایتی هایش شنید .
عبدالله از شایعه ای که در آبادی پیچیده بود با ماه بی بی مادر بتول صحبت کرد و از اوخواست تا این شایعه به واقعیت نرسیده و قاصدهای ارباب به خانه ی عبدالله نیامده اند چاره ای بیاندیشد………
ماه بی بی,اقا عزیز را در جریان قرارداد,بتول باشنیدن این خبر انگار خانه برسرش خراب شده مانند طفل مادرمرده ای گریه سرداد.
ماه بی بی دلداریش میداد وگفت:نترس چاره کار راحت است,فردا شب خیلی ساده به عقد اقا عزیز درمیایی وکارتمام است………
وکاش همه چیز به راحتی که ماه بی بی میگفت بود.
هعی ,هعی از دست این روزگار که همیشه جوری میچرخد که عده ای درزیر چرخهایش له میشو