م به خداااا,اینا تاکجا پیشرفتند وماازشناخت امامون فقط نامش رامیدانیم.
سلما باورت میشه این یهودیهای خبیث بااون سعودیهای کثیف که هردوشون از نسل یهود شیطان پرست هستند باهم دس
ت به یکی کردند که اگر نتوانستند امام را الان پیدا کنند ,همون موقع ظهور امام رابکشند.
من:خدای من, چطوری؟
علی:توروایات ما امده که امام زمان عج از جایی درمسجدالحرام بین رکن ومقام ظهورمیکند واین شیاطین اطراف مسجدالحرام ,اسمان خراشهایی ساخته اند وداخل اسمان خراشها ,دور تا دور کعبه تک تیرانداز گذاشتند واین تک تیراندازها شبانه روز هستند وبیدارند تا اگر هردم ودقیقه ای که شخصی با خصوصیات مهدی عج قیام کند,با تیر همان لحظه هدف قرارگیرد ونتواند امرحکومت جهانی خدا را محقق کند.
سلما اینها منتظر واقعی ظهورند یعنی درلحظه انتظار میکشند وسلاحهایشان اماده ی تیراندازیست,آیا تو کل این جهان ده نفر ازشیعیان هست که انتظارش مثل یهودیها ,لحظه ای باشد؟؟؟
من:فکرنمیکنم....علی ما خیلی کم میزاریم برای اماممان....علی چه کنم...من بالشخصه چه کنم.
ادامه دارد...
🦋 ای در دام عنکبوت
قسمت۱۲۵ 🎬
امروز علی گفت که کار جدیدش راشروع میکنه واینطور که معلومه درامدش هم خوبه ,منتها هرچی که گفتم چی چی هست,جوابم را نداد وگفت که خودت میفهمی
علی هم میفهمه که من خیلی کنجکاوم ,اینجوری سربه سرم میگذاره,میگه میخوام سورپرایزت کنم.
اخه باخودم فکرمیکنم چه کاری میتونه انجام بدهد ,اما یه چیزایی حدس میزنم,اینجا به عنوان سربازی از علی تو رشته ای که درس خونده کارمیکشند وحسم بهم میگه اون کار درامد زاش هم تو همین حیطه است.
داخل کتابخانه دانشگاه بودم همینجور که غرق در افکارم بودم,هانا اومد طرفم وگفت:کجایی دختر؟کل دانشگاه را زیروروکردم,زود بیا تا برنامه شروع نشده ,من یه جا برات رزرو کردم.
من:کجا؟چه برنامه ای؟
هانا:توکه یک سر درعالم کتابها غرقی وازهمه جا بیخبر,بابا یه تنوع به خودت بده,میپوسی هااا,یک برنامه استنداپ کمدی قراره تا نیم ساعت دیگه داخل سالن همایش دانشگاه برگزار بشه,میگن طرف خیلی بامزه است واین بار به افتخار اسراییل ومعرفی خودش,مجانی هستش ,بیا بریم دیگه...
باخودم گفتم هانا راست میگه,بزار ببینیم این کمدین هاشون چه حیله ای تو آستین دارن,اخه از زمانی که وارد اسراییل شدم,هرکارشون باهدف خاصی هست البته به نفع خودشان وبه ضرر جوامع دیگه....
باهانا راهی شدیم,ردیف سوم که دید بهتری داشت نشستیم,یه ربع از اومدنمون گذشته بود که پرده بالا رفت وکمدین جوانشان امد روی صحنه....
وای باورم نمیشد,این که ....زدم زیرخنده....
هانا متعجب نگاهم کرد وگفت:بابا بزار شروع بشه بعدش ریسه برو,درسته طرف کمدین هست اما قیافه اش که خیلی هم خوشگله وخنده نداره....هیچی جوابش ندادم وعلی بود که شروع کرد به صحبت کردن....
خدای من اول از همه ادا وحرکات داوود المشفق رییس دانشگاه را دراورد...دقیقا حرکات المشفق,حتی حرف زدن ولحن کلام....سالن رفت روهوا..دوباره جو که اروم شد,پیشرفت کرد وحرکات تک تک اساتید را در اورد,جالب این جا بود که راحت مسخره شان میکرد به قول علی ,انترک دست علی,شده بودند.
جو جلسه مملو از,خنده بود باهر حرف علی انگار بمب خنده داخل جمعیت پرانده بودند.
نیم ساعت حرف زد ونیش کلامش وتمسخر حرکاتش دامن تک تک اساتید یهودی دانشگاه راگرفت,جالبه که استادهایی که درجلسه حضور داشتند هم خوششان امده بود گرچه ,اونا هم از تمسخر علی در امان نمودند.
علی داشت جلسه راجم وجور میکرد وپایان میداد که یکهو...
ادامه دارد...
🆔 @ashaganvalayat
🦋 ای در دام عنکبوت
قسمت۱۲۶ 🎬
سالن مملو از جمعیت بود ,همه باهم میگفتند:دوباره,دوباره...
علی خنده ای,شیرین زد وگفت:بابا رحم کنید عرقم درامد,بعدشم من همینا را اماده کرده بودم اگه فی البداهه بگم ممکنه بد بشه هااا
جمعیت:دوباره ,دوباره
علی:یعنی مسوولیت حرفام باشما هاااا...
جمعیت:دوباره,دوباره...
علی:باشه,اینم برا خاطر شما یهودیهای خسته دل وگوشه گیر وحیله باز خخخخخ
جمعیت زد زیرخنده:اینبار علی از اوبا شروع کرد وبه ترامپ رسید وتکیه کلام ترامپ راعین خودش تکرارمیکرد(بروخونه پیش مامانت),باچشم خودم میدیدم که همه ازبس خندیده بودند شکمهاشون رامیگرفتند,علی گفت وگفت واینبار نتانیاهو را زیر رگبار تمسخرش گرفت وجالبه کسی اعتراض که نکرد هیچ ,خیلی هم خوششان امد
واقعا مبهوت شدم از اینهمه استعداد همسرم واینهمه ذکاوتش وافتخار میکردم به علی,یک بچه شیعه ی زیرک که خودش را با تمسخر بزرگان یهود وشیاطین دنیا به همه معرفی میکند.
دیگه واقعا علی خسته شده بود ومیخواست خداحافظی کند که گفت:امیدوارم کمی باعث انبساط خاطرتان شده باشم.
که همه براش کف زدند وادامه داد:اولین جلسه ی استنداپ بنده بود که تقدیم میکنم به تمام وجودم,همسرعزیزم که دانشجوی همین دانشگاه است,خانم دکتر,هانیه الکمال...
تمام جمعیت به افتخارمون برخاستند ودس
ت زدند وهانا محکم من رابغلش گرفته بود وفشارمیداد ومیگفت باورم نمیشه...این اقای خوشگل وهنرمند شوهر تو باشه,خوش به حالت هانیه.....
سرشار از حسهای,خوب بودم,حسی که علی به من تقدیم کرد.
باتمام شدن
استنداپ کلاسها هم تعطیل شدند وراهی خانه شدم.
علی مثل همیشه جلوی در منتظرم بود ,بااین تفاوت که جمعیت زیادی از پسرودختر دورش راگرفته بودند وباهاش خوش وبش میکردند.
علی تاچشمش به من افتاد,همه را زد کنار ومثل همیشه تا کمر خم شد وگفت:شاه بانویم تشریف فرما شدند,مرا باشما دیگر کاری نیست....بفرما بانو تا به سمت اشیانه مهرمان قدم نهیم.
دست علی,دور دستم حلقه شد وبه طرف خانه حرکت کردیم.
وارد خانه شدیم....
علی.....
فرار کرد ودور مبل شروع کردبه چرخیدن ,منم دنبالش...علی...چرابهم نگفتی....
علی:دلم خواست...چشمک....فرار...
بعدازکلی بدوبدو خسته شدیم ودوتا لیوان شربت بهارنارنج خنک,سرحالمون اورد.
من:علی,نمیترسی کاربه جاهای باریک بکشه؟؟
علی:برای چی؟؟
من:اخه این حرفهای تو,متلکهات به تمام سرشناسها ,وای استاد مشفق...اسحاق انور...وااای نتانیاهو...علی من میدیدم اکثر دانشجوها با گوشیشون فیلم میگرفتند,مطمین باش,تاالان همه جا مخابره شده,میترسم برات مشکل پیش بیاد.
علی:خوب بهتر ,مخابره میکنن ,مشهور میشم یه پول هم ازاین یهودیا بابت تمسخر سردمداراشون میکنم ،بده؟؟
من:باهات ازاون بالا بالاها برخورد نمیکنن؟
علی:چقد ساده ای,اونا توبوق کرنا میکنند گه ازادی بیان و...بعدشم من استنداپ اجرا کردم,همه جای جهان همینطوره...فعلا که مطمینم درامانم ,اما اگه شهرتی بهم بزنم وخیلی موی دماغشان بشم اونموقع بایه توطیه کلکم رامیکنند وبعدشم میگن خودکشی کرده خخخخ
تااونموقع من دودمانشان را به باد میدهم....شک نکن..
از اونروز استنداپ,که سه روز گذشته،خیلی نگران امنیت علی هستم, اما خودش خیلی بی خیال,اخه میگفت کسی خدا را داره ازهیچی نباید بترسه ,تااینکه امروز صبح...
ادامه دارد...
🦋 ای در دام عنکبوت
قسمت۱۲۷ 🎬
امروز صبح که رفتم دانشگاه,از طرف رییس دانشگاه من راخواستند
خیلی نگران شدم,یعنی چه خبر شده؟
من:سلام استاد,من هانیه الکمال هستم,مثل اینکه با من امری داشتید؟
المشفق: بله...بله...شما همسر اقای هارون الکمال هستید؟
من:بله ,درسته...
المشفق:خوشحالم که همچین یهودیان مستعدی به اسراییل امدند,راستش چندتا نامه از طرف دانشگاه عبری اورشلیم, دانشگاه من گوریون,دانشگاه حیفا وحتی دانشگاه صنعتی اسراییل برای همسرتان امده,وچون دسترسی به,شما راحت تر بود ,به شما میدیم تا به دستشون برسانید.
من:اخه برای چی؟
المشفق لبخندی زد وگفت:خبر استنداپ زیبای ایشون به همه جا رسیده ومثل اینکه همه خواستار,برگزاری همچین جلسه ای داخل دانشگاهشون شدند,البته بگم...حاضرن هزینه هم پرداخت کنن ودوباره لبخندی زد وادامه داد:از قول من به همسرتان بگید,بارسفر به شهرهای اسراییل ببنده وبره از نزدیک اساتید این دانشگاه ها را زیر نظر بگیره تا بتونه همونطور که حرکات ماراتقلید کرد ,حرکات انهم هم دربیاره....
وقتی نامه ها رابه علی دادم ,یه نگاهی بهشون کرد وباانگشت زد روشون وگفت:اگر مثل این اسراییلیا پول ندارم که سینمای هالییوود رابخرم تا بافیلمهای مبتذلی که نشان میدهند همگام بااهداف اسراییل پیش بروند وجامعه های,اسلامی ودنیا را به سوی فسادی ویرانگر ببرند,اما خدا این استعداد را درونم قرار داده تادر قالب یک یهودی اسراییلی,مقامات این لانه ی,عنکبوت را بین خود شهروندان وروشنفکرانش به تمسخر بگیرم.
واین شد سر اغاز کار علی
والحق که علی,استعدادی,شگرف در این راه داشت.
از دانشگاه شروع شد وحتی به مراکز شهر وسالنهای بزرگ استانهای ناصره,حیفا,رمله,تل اویو,اورشلیم وجنوب هم کشیده شد ,به قول علی....مقامات دولتشان را به سخره بگیر وپول پارو کن.
البته از طرف ابوصالح هم به علی گفته بودند,کارش را ادامه دهد ولی باشیب ملایم...کم کم....وطوری نباشد که مقامات احساس,خطرکنند وقصد جان علی را بنمایند...
من هم مشغول کتاب ودرس و... هستم ,حتی اموزش زبان فارسی هم شروع کردیم,هیچ خبری از طرف اسحاق انور نشده تااینکه....
ادامه دارد...
🦋 ای در دام عنکبوت
قسمت۱۲۸ 🎬
دو ماه از زمانی که فرمول ایدز را به اسحاق انور دادم میگذرد اما انور یاانگاری یادش نیست,یا مخصوصا به روی خودش نمیاره یااینکه واقعا کارش زیاده که کلا فراموش کرده,اما هرچه هست برخوردش بامن خوبه وکلا برخوردش بامن نسبت به بقیه ی دانشجوها عالیه,چرا؟نمیدونم والااا
امروز با اسحاق انور کلاس داریم.
من:علی,امروز برای اون فرموله به انور بگم؟یاداوری کنم؟
علی:نه عزیزم,توخودت را سخت مشغول درس بگیر شاید میخواد ازت مطمین بشه که کاسه ای زیر نیم کاسه ات نباشه,بزار به موقع خودش اشاره میکند,راستی سلما اون گردنبنده را یادت نره...
علی یه گردنبد برام گرفته بود البته گردنبدنش مخصوص بود چون داخلش یک میکروفن وی
ه دوربین بسیار ریز تعبیه شده بود,برای مواقعی که با انور کلاس داشتیم گردنم مینداختم تا هم صداش ضبط بشه وهم اگر زمانی مورد خاصی بود بافشاردادن زایده ی بسیار ریزی کنار مدال گردنبند,عکس بگیرم.
همینج
ور که داشتم قفل گردنبد را میبستم ,گوشی موبایلم زنگ خورد...
علی:سلما ,ببین کیه..
شماره ای که افتاده بود ناشناس بود بااحتیاط دکمه رافشار دادم:الو بفرمایید
......:الو خانم الکمال
من:بله بفرمایید,شما؟
.....:دانشجوی مستعد من ,نشناختی؟؟استادانور هستم.
همین الان خودت رابرسان جلوی دانشگاه ,کار فوری دارم,فقط به همسرت بگو شاید شب نتونی بیای,بگو داخل بیمارستان کار داری,یه بهانه بیار,به کسی نگی پیش من میای....زود خودت رابرسون.
علی متعجبانه نگاهم کرد وگفت:کی بود سلما؟!
من:انگار موی سرتاسش را اتیش زدند,انور بود,میگه زود بیا جلو دانشگاه کارت دارم,میگه شاید شب نتونی بری خونه وکسی نباید بفهمه بااون هستم،علی,چکارکنم برم؟
علی متفکرانه گفت:اگه نری,مطمینا کلکت رامیکنه چون انور خیلی عقده ای وکینه ای هست ,با توکل بخدا برو,گردنبند راببند میکروفن هم هست که من صداتون را دارم,به بچه ها(مجاهدان فلسطینی وافراد ابوصالح)میسپرم که سایه به سایه باهات بیان ..
🆔 @ashaganvalayat
ادامه دارد...
🦋ای در دام عنکبوت
قسمت۱۲۹ 🎬
من وعلی,سریع لباس پوشیدیم وقرارشد علی,باماشین خودمون که تازه خریده بودیم (البته هزینه خریدش را از استنداپ های علی بود)من رابرساند جلوی دانشگاه,مثل همیشه وخودش برگردد ,همینطور که داخل بودم علی دستم را تودستش گرفت وگفت:
ببین سلما جان،توکل کن به خدا,میکروفن را روشن کن واطمینان داشته باش که من ومبارزین تمام حرفاتون را میشنویم وما کاملا پوششت میدیم وخدا هم از اون بالا هوات را داره ویه چاقو خیلی کوچک ضامن دار هم گذاشت کف دستم وگفت:بزارتوجیبت ودردسترست باشه ویه بوسه به دستم زد وادامه داد:بگو یاعلی وبرو جلو....بگو یاعلی وسعی کن اعتماد اسحاق انور را به دست بیاری،خیالت راحت اونجور که ما تحقیق کردیم اسحاق انور اهل علم وتحقیق وحیله ونیرنگ هست اما از زن ودختر وعیش با جنس مخالف بیزاره.....وگرنه اگر خلاف این بود محال بود من حاضربشم همسرم را پیشش بفرستم.
یه یاعلی بگو وبرو جلو ما باید سراز کار این اسحاق انور دربیاریم ,خیلی جنایتها ,یهود صهیون مرتکب شده ومیشه وشک نکن این انور از همه شان اطلاع دارد حتی طرح خیلیاشون هم خودش داده,سعی کن اعتمادکاملش رابدست بیاری ,ماهم کمکت میکنیم.
جلوی دانشگاه با گفتن یه بسم الله ویه یاعلی ,پیاده شدم.
همه جا رانگاه کردم ,خبری از اسحاق انور نبود,احتمال دادم تو اتاقش داخل دانشگاه باشه ,میخواستم برم طرف دانشگاه که گوشیم زنگ خورد,درسته خودش بود.
من:الو,سلام استاد ,من الان جلوی دانشگاه هستم ,شما را نمیبینم.
انور:خوب نبایدم ببینی,ببین خانم الکمال یه صدمتر بیا بالاتر,یک در چوبی وبزرگ قهوه ای رنگ میبینی ,اینجا خونه ی منه,دربازه بیا داخل....
ترس تمام وجودم را گرفته بود,یعنی چکار داره؟توخونه اش چرا؟؟داخل میکروفن گفتم:علی دارم میرم,تورا خدا حواست بهم باشه..
خونه کاملا مشخص بود ومعلومم بود کلی بزرگه ,همونطور که انور گفته بود درش بازبود,وارد خونه شدم..
یه راهرو که به هال بزرگی ختم میشد,داخل هال مبلمان قشنگی چیده شده بود وحتی جای جای هال درختچه ها وگلهای طبیعی جاگذاری شده بود,یعنی به محض وارد شدن به خونه اون احساس ترس جاش رابه احساس مطبوعی داد,انگار وارد یک باغ باصفا شده بودم,باخودم فکر میکردم عجب دم ودستگاه باصفایی براخودش راه انداخته,اخه این پیرمرد تاس ومجرد اینهمه جا میخوادبرای چی؟
همینطور که اطرافم را بررسی میکردم,اسحاق انور را دیدم که بالباس رسمی از داخل یکی از اتاقها اومد بیرون..
من:سلام استاد...
انور:سلام برخانم الکمال,دانشجوی زیبا ومستعد,یهودی دواتیشه ومتعصب, خوش امدی همین اول راه باید بهت بگم که تو اولین خانمی هستی که پاگذاشتی داخل خونه ی من یعنی اسحاق انور,این کم سعادتی نیست وبرای هرکسی امکان نداره اتفاق بیافته.
ازحرفاش احساس بدی بهم دست داد ,دست وپام شروع به لرزیدن کرد,استاد انگار متوجه دست پاچگیم شد گفت:
ببین باید یه چیزی را بهت نشان بدم که هیچ کس نه ازش خبرداره
نه دیدتش وبعدش باید دوتایی یک کاربزرگ انجام بدیم ,یه کار که اگه موفق بشیم دنیا باهمه ی خوبیهاش مال ماست ,مال من وتو ,مال هرچی یهودی صهیون هست,
حالا بگیر بشین ,قبل از رفتن تواون اتاق باید یه موضوعی را بهت بگم واشاره کردبه مبل تا بنشینم وخودشم نشست روبه روم...
ادامه دارد....
🆔 @ashaganvalayat
این نرگس معدنیپور عجب موجودیه!
اول معلوم شد دخترشو با رانت برده تو شورا بعد معلوم شد املاک نجومی هم با رانت گرفته؛ حالا هم معلوم شده با رانت سربازی پسرشو پیچونده!!
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
کانال عاشقان ولایت در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام و کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
📆 *برخی از برنامههای قدیری ابیانه در بهمن ماه ۱۴۰۱ در تهران، گیلان، لاهیجان، یزد، بافق، مهریز، سمنان، قم، ورامین، پیشوا، قم، ساوه*
📆 ۱ بهمن: در جمع ستاد فرماندهی نیروی زمینی سپاه ساعت ۸ صبح
📆 ۳ بهمن: در شورای بینالملل پژوهشگاه فرهنگ.و اندبشه اسلامی- ساعت ۸:۳۰ الی ۱۰ صبح
📆 ۸ بهمن در جمع فرماندهان سپاه تهران: ۸ الی ۹ صبح
📆 ۹ و ۱۰ بهمن: ضیافت اندیشه برای اساتید دانشگاه فنی و حرفهای - ۱۶ ساعت
📆 ۱۲ و ۱۳ بهمن استان یزد چند برنامه در چند شهر
📆 ۱۵ بهمن: لاهیجان چند برنامه
📆۱۶ بهمن: شاید در استان گیلان
📆 ۱۸ بهمن سمنان
📆 ۱۹ بهمن ورامین، پیشوا، قم:
⏰ پیشوا: حوزه علمیه ساعت ۹ صبح
⏰ ورامین: ۱۳ الی ۱۶
⏰ قم: مسجد امام جعفر صادق (ع) بعد از نماز مغرب و عشا و شاید چند برنامه دیگر
📆 ۲۰ بهمن:
⏰ قم صبح
⏰ ساوه: بعد از نماز عشاء
📆 ۲۱ بهمن: تهران صادقیه مسجد امام جعفر صادق (ع) بعد از نماز عشا
✍️ *محمد حسن قدیری ابیانه*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ گل بود و به سبزه نیز آراسته شد.
🔻ماشین دولتی و زنی که کاملا کشف حجاب کرده!
آقای دولت انقلابی حواست هست؟
چرا باید همچنان این مدیران سر کار باشن؟
این بیشرف را شناسایی و ضمن اینکه عزل و از کار اخراج می کنید بخاطر سوءاستفاده از امکانات دولتی نقره داغش کنید تا هیچ مسئولی جرات نکند دیگر چنین غلطی کند.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
کانال عاشقان ولایت در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام و کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
در محضر قرآن کریم
تلاوت روزانه یک صفحه از قرآن کریم
تلاوت امروز:سورهی مبارکهی بقره،صفحهی۳۶
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله)فرمود:خانههایتان را با تلاوت قرآن نورانى كنید
@ashaganvalayat
فایل صوتی تفسیر آیه به آیه از ابتدای قرآن کریم توسط استاد قرائتی
تفسیر امروز:سوره مبارکه بقره آیه۳۰
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّـحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ۖ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿٣٠﴾
و آن زمان را یاد آر که پروردگارت به فرشتگان گفت: به یقین جانشینی در زمین قرار می دهم. گفتند: آیا موجودی را در زمین قرار می دهی که در آن به فساد و تباهی برخیزد و به ناحق خون ریزی کند و حال آن که ما تو را همواره با ستایشت تسبیح میگوییم و تقدیس می کنیم. [پروردگار] فرمود: من [از این جانشین و قرار گرفتنش در زمین اسراری] می دانم که شما نمی دانید
لینک کانال
@ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مولودی زیبای مهدی رسولی
برای سپاه پاسداران 🇮🇷✌️😎
🇮🇷مخلص همه برو بچه های خالص و سپاهی✌️🇮🇷
─═┅═༅🍃📓📔🍃༅══┅─
💮◁از امام صادق علیه السلام آمده که هر کس در روز اول رجب امام حسین علیه السلام را زیارت کند حتما آمرزیده گردد.
❖ بزنطی گوید.. از حضرت رضا علیه السلام پرسیدم... شما در چه ماهی امام حسین علیه السلام را زیارت می کنید؟
✪ فرمود...در نیمه رجب و نیمه شعبان. از ابان بن تغلب معنی «العجب ثم العجب بین الجمادی و الرجب» را پرسیدند گفت: ملاقات زنده هاست «در زمان رجعت» با مردگان.
☆ در حدیث آمده که پیامبر اسلام صلوات الله فرمودند.... رجب ماه خداست کسی که یک روز از این ماه را روزه بگیرد موجب خشنودی خدا گردد و غضب الهی از او دور شود و دری از درهای جهنّم به روی او بسته شود و نیز فرمود
🗯 رجب نام جویی است در بهشت از عسل شیرین تر و از برف سفیدتر هر که در این ماه یک روز، روزه بگیرد از آن جوی به او آب دهند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
أین الرجبیون...
آن روزی که ثانیههایش سالها گرفتاریست چه خوش نغمهایست این پرسش فرشتگان از جمعیت بهم ریختهی محشر که أین الرجبیون ؟ کجایند آنانکه میهمان خدا بودهاند در ماه خدا ؟
ماه رجب ، ماه امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) ♥️💐