🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
#پارت_۱۳۴
کم کم لبخند روی لبش جمع شد و آرام تر پرسید
- دست که بهت نزد؟
- نه...
- وقتی در اتاق را باز کردم داشت چیزی می گفت؟
- بله
- چی می گفت؟
دلم نمی خواست بگویم ولی چاره ای نبود...
-به عربی چیزهایی گفت من زیاد متوجه نشدم...
- از حرفهایش چه فهمیدی؟
- ایرانی؛ جمیل ؛ حبیبتی ؛ کمی صبر کردم و گفتم صیغه...
جوری گردنش را بالا آورد و مستقیم در چشم هایم نگاه کرد که من ترسیده بودم
از شدت عصبانیت سرخ شده بود و در چهره اش جز خشم چیزی دیده نمی شود.
با صدای تندی به من گفت:
- چرا همان موقع نگفتی تا گردن بی ناموسش را بشکنم؟
چرا زودتر نگفتی؟
- شما الان پرسیدید ؛ بعد هم خواهش می کنم آرام باشید دیگر هرچه بود تمام شد.
بعد از یک نگاه طولانی سرش را چرخاند و زیر لب ذکر می گفت
کاش نگفته بودم که این همه عصبانی شوید!
بلند شد و به طرف آشپزخانه رفت تا آبی به صورتش بزند انگار می خواست آتش خشمش را خاموش کند.
همان طور که می رفت زیر لب گفت:
مردی که از بی حرمتی به ناموسش عصبی نشود "مرد" نیست.
لبخندی پر شور زدم ؛ که خدا را شکر ندید!
من را ناموسش می دانست نه امانت
از حمایتش در دل ذوق کردم و بی پروایی که گفتن ندارد.
ولی در ظاهر چیزی نگفتم در فکر بود که بعد از مدتی با صدای مردانه و دلنشینی که از روز اول مجذوبش بودم گفت:
- زهرابانو آماده نمی شوید تا برای خرید برویم؟
در دل گفتم:
- جان زهرا بانو چشم آقاسیدعلی
ولی به زبان گفتم:
- چشم الان!
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
#پارت_۱۳۵
همراه آقاسید راهی بازار مدینه شدیم.
بازار شلوغی بود.
چند مغازه ای برای خرید کفش رفتیم ولی پسند نکردم.
در آخر در یکی از مغازه ها کفش راحتی طبی را دیدم که به نسبت قشنگ تر بود و از فروشنده خواستم کفش را بیاورد تا بپوشم.
پسرک که کفش ها را آورد خواستم از دستش بگیرم که آقا سید زودتر از من گرفت و جفتِ پاهایم گذاشت.
بعد از خرید از همان مغازه کفش ها را پوشیدم و راهی شدیم در بین راه و در شلوغی های بازار می دیدم که آقا سید چقدر مراقبم بود.
دستش را حائلم قرار میداد تا نامحرمی به من برخورد نکند. این توجه و حمایتش را دوست داشتم و احساس غرور می کردم.
در کل احساس می کنم هوای امانتی اش را خوب داشت.
نزدیک های هتل بودیم که آقا سید جلوی مغازه ای ایستاد.
بعد باهم وارد مغازه شدیم.
مغاره ای که پر بود از وسایل زینتی زنانه
احتمالا دنبال سفارشات نرگس بود که این همه با دقت و وسواس نگاه می کرد
بعد از فروشنده خواست چند مدل گیره ؛ کش مویی و ست شانه و آینه بیاورد.
فروشنده همه را روی ویترین جلوی ما گذاشت و به عربی حرف می زد و آقاسید خوب متوجه صحبت هایش میشد و جوابش را میداد.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
#پارت_۱۳۶
وقتی فروشنده سرگرم کارهایش شد
آقاسید به من گفت:
- می شود کمک کنید؟
- حتما... فقط الان چه کار کنم؟
- از این ست آینه و شانه کدام قشنگ تر است؟
همه خیلی خوشکل بودند ؛ در دل به انتخابش احسنت گفتم ولی به زبان گفتم:
- همه خوبن ولی این طلاییه بهتره...
در ضمن فکر می کنم این شانه ها بیشتر تزئینی هستند زیاد استفاده نمی شود.
- آقاسید نزدیک تر آمد و با لبخندی گفت:
- نه برای موی لخت خوب است.
- از این گیره و کش ها هم انتخاب کنید لطفا
همه خیلی براق و قشنگ بودند
من یک کش مویی که با مروارید و گل سرخ تزیین شده بود همراه دوکش کوچک که به شکل گیلاس های خوشرنگ بود رابرداشتم و گفتم اینها از همه بهتر هستند بازهم من سلیقه ی نرگس جان را نمی دانم.
شانه ای کوچک که مرواریدهای درشتی داشت را کنار گذاشت و روبه من گفت:
- این شانه هم باشد که تکمیل شود.
به او لبخندی ملایم و سنگین زدم
ولی در دل آفرین گفتم به خوش سلیقه بودنش ؛ ظرافتی که برای خرید اجناس زنانه داشت تحسین برانگیز بود.
کنار ایستادم و آقاسید پول آنها را حساب کرد و فروشنده وسایل را با دقت داخل جعبه ای زیبا گذاشت.
همراه همسفرم به طرف هتل رفتیم.
در راه بدون مقدمه گفتم:
- فکر می کردم مردها ؛ مردهای مذهبی در خرید بی حوصله اند و در سلیقه ضعیف...
ولی متوجه شدم اشتباه می کنم شما نماینده ی خوبی بودید.
می خندد؛
که این خنده چه برای من زیباست.
ودر جوابم می گوید
اتفاقا مردهای مذهبی برای این مسائل صبر ؛ حوصله و دقت بسیاری دارند.
من از خرید این وسایل کلی حالم خوب شد.
امیدوارم همیشه به شادی استفاده کند.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
#پارت_۱۳۷
این اولین شبی بود که قرار بود با همسفرم ؛ هم اتاق باشم.
وارد اتاق شدیم. تشکر کردم برای وقتی که گذاشته بود و
شب بخیر را گفتم.
خواستم به اتاق بروم که دیدم آقاسید برای گفتن چیزی دست،دست می کند که در آخر با صدایی آرام و ملتمسانه گفت:
- می شود کمی بنشینید با شما حرف دارم.
روی کاناپه ی کنارم نشستم
- بفرمایید...
خودش هم روی مبل تک نفره نشست و جعبه را روی میز گذاشت و شروع کرد.
- من و شما، نامحرم و غریبه بودیم و حرام...
ولی بعد از رضایت شما که خطبه خوانده شد...
ما محرم و حلال شدیم.
درسته، هم من و هم شما ؛ این خطبه را مصلحتی و جهت کار خیر می دانیم ولی در اصل داستان تاثیری ندارد یعنی نامحرم بودنمان به محرم شدنمان تبدیل شده.
من که نمی دانستم گفتن این حرفها یعنی چه و منظورشان چیست کلافه و خجالت وار سرم را پایین انداختم و هیچ نمی گفتم. خودش ادامه داد...
- خب صحبت های من را قبول دارید؟
- بله درسته
نگاهم می کرد، با اینکه سرم پایین بود ولی این را حس می کردم.
- می توانم خواهشی داشته باشم؟
- بله حتما...
ساکت بود و هیچ نمی گفت شاید دنبال کلماتی بود تا بهتر منظورش را بیان کند
- زهرابانو ؛ خواهشم این هست ...
هیچ وقت ؛ حتی پنج سانت هم از موهایت را کوتاه نکنی...
از خجالت سرخ شده بودم.
این را حرارت گونه هایم تایید می کرد.
سرم که بالا آمد لحظه ای نگاهمان به هم گره خورد.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
#پارت_۱۳۸
حالا او بود که سرش را پایین انداخته بود.
متعجب گفتم:
- شما مگر موهای من را دیده اید؟!
حال او هم دست کمی از من نداشت دستانش را به هم گره زده بود و با تمام توانش گفت:
- موقعی که برای آوردن چادر نمازتان رفتید...
وسط حرفش پریدم
- واااااااای!!!
ناراحت بودم که چرا چنین شد متوجه بود که من از این اتفاق چقدر دلخورام
- زهرا بانو...
من الان گفتم بعد از خواندن خطبه من وشما...
یعنی ناراحت نباشید...
شما و من که گناهی نکردیم...
حجب و حیا در وجودم جوری آتش به پا کرده بود که نمی توانستم سرم را بالا بیاورم.
هیچ نمی گفتم همین امر باعث شد آقا سید جعبه ی خرید را جلو بیاورد و رو به من بگوید:
- میشود از این ها هم استفاده کنید؟
این را با لحنی پر از خواهش گفت.
در دلم چیزی فرو ریخت ؛ یعنی این جعبه و وسایلش را برای من خریده بود ؟؟
این حرفها را تفسیر می کردم جوری که از هرطرف به جاهای خوب میرسید.
تعلل جایز نبود من عاشق خریدهای توی دستش بودم شاید کم کم عاشق صاحب این خریدها هم شده بودم.
بلند شدم و جعبه را گرفتم بدون اینکه لحظه ای نگاهش کنم تشکر کردم.
که ذوق کردنش از صدایش مشخص بود وقتی پر شیطنت و آرام گفت:
- تنها برازنده ی موهای خرمایی شماست...
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
#پارت_۱۳۹
هوای مدینه ؛ هوای خیلی گرمی بود.
در این شهر حس و حال عجیبی را تجربه می کردم.
شهر، شهر پیامبر بود و مقدس ترین مکان بر روی زمین...
فاصله ی هتل تا مسجد پیامبر زیاد نبود
همراه کاروان پیاده به مسجد النبی رفتیم.
این مسجد، مسجدی بود که پیامبر خودش آن راساخته بود وحالا آرامگاه رسول خدا در آن قرار داشت.
بهتر بود تا لحظه ای که در مدینه هستم خود را از دیدن و توسل در این مکان محروم نکنم.
در حیاط مسجد چترهای باز شدای ؛ قرار داشت تا شدت گرما را برای زائران کمتر کند.
برای لحظه ای زیر چتر ایستادم تا از شدت گرما در وجودم کمتر شود.
زیر چادر مشکی ام داشتم جان میدادم.
همان موقع بود که آقاسید با بطری آب خنکی کنارم آمد.
- خوبید؟
- خیلی گرمه ؛ چادر هم مشکی هست و گرما را ده برابر می کند الان است که تلف شوم.
همان طور که آب را می داد با روی خوش و با لبخند به من گفت:
عرقی که در گرما برای حفظ حجاب می ریزید, دانه دانه اش خورشید می شود
. شما خورشید خدا هستید.
در ضمن می دانستید عرقی که زیر چادر می ریزید سه جا برای شما نور می شود:
- در درون قبر
- در برزخ
- در قیامت
حالا باز هم از گرما نالان هستی؟
از حق نگذریم صحبت هایش نسیمی از بهشت را برایم آورد.
جواب لبخندش را با لبخند دادم و گفتم:
- بهترین انرژی را به من دادید.
- الحمدالله حالا برویم که عقب نمانیم.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗زهرابانو💗
#پارت_۱۴۰
قبرستان بقیع نزدیک مسجد پیامبر بود.
قبرستانی که قدیمی ترین و بزرگترین قبرستان دنیای اسلام است.
محلی که امامان معصوم ما بدون ضریح و آرامگاه در آن قرار دارند.
روبه آقاسید ؛ که حالا بیشتر کنارم بود و احتمالا مراقبت ویژه از امانتیش را انجام میداد کردم و گفتم:
- چقدر اینجا بزرگ است...
- بله درسته ؛ بقیع در لغت به زمین بزرگی گفته میشود که توی آن درخت ها و ریشه های درخت زیادی باشد.
در این قبرستان بسیاری از یارای پیامبر و چهار تا از امام ها و تعداد زیادی
از افراد پاک دفن شدند. قبرامام حسن (ع)، امام سجاد(ع)، امام جعفر صادق (ع) و امام محمد باقر (ع) توی این قبرستان قراردارد.
خانم ها را که به داخل قبرستان راه ندادند ولی آقایون همه به داخل رفتند و از خیابان هایی که بین قبر هابود فقط عبور می کردند و حق نزدیک شدن به قبر ها را نداشتند.
ما خانم ها همه کنار هم پشت دیوار قبرستان فقط نظارگر بودیم.
یک طرف گنبدسبز پیامبر ؛ یک طرف قبر امامان غریب...
پشت دیوار بقیع زیر لب آرام برای خودم دعا می خواندم و برای مظلومیت این مکان اشک می ریختم.
دعا برای فرج مهدی زهرا،برای تمام عزیزانم که تک تک یادشان کردم و برایشان توفیق دیدن این مکان را آرزو کردم.
امروز هم پر برکت تمام شد.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
#پارت_۱۴۱
امروز بعد از خواندن نماز شب و نماز صبح ام دیگر خواب به چشمانم نیامد.
روشنی زیر در نشان میداد آقا سید هم نمازهایش را خوانده و بیدار است.
بیکار و کلافه روی تخت دراز کشیده بودم که صدای قرآن خواندن سید را شنیدم پشت در نشستم و سرم را به در تکیه دادم و خوب گوش کردم.
گوش کردن به قرآن عجب آرامشی داشت بخصوص وقتی کسی می خواند که مجذوب صدایش هستی...
آرام چشمانم را بستم و گرم آرامش محیط اطرافم شدم.
صدایی که به در می خورد من را از خواب نازم بیدار کرد.
هُل شده گفتم:
- بله...
- زهراخانم آماده شوید تا برای صبحانه و زیارت دوره برویم.
- چشم...
واااای خدای من...
من پشت در خواب رفته بودم!؟
این گردن دیگر گردن نمیشد.
مثل چوب خشک شده بودم به هر سختی بود بلند شدم و سریع آماده شدم.
بعد از خوردن صبحانه همراه کاروان به زیارت دوره رفتیم.
اول مسجد قبا
اولین مسجدی که پیامبر ساختند و درآن نماز خواندند برای همین اهمیت بیشتری داشت.
بعد هم از مسجدهای" سعبه، فتح، سلمان فارسی، امام علی و.... دیدن و زیارت کردیم.
خسته به هتل برگشتیم و بدون هیچ حرف و صحبتی به اتاق رفتم تا موقع شام چند ساعتی را بخوابم .
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
#پارت_۱۴۲
هنوز چشمم گرم نشده بود که صدای آقاسید آمد
- زهرابانوووو...
نمی دانم ازقصد" زهرابانو "را کشیده و زیبا می گفت یا من این چنین می شنیدم.
همان طور که خوابیده بودم پتو را روی خودم کشیدم ؛ چشمانم را بستم و آرام جوری صدایم را فقط خودم بشنوم گفتم:
- جانم آقاسید
دوباره صدایش آمد
- زهراخانم
چشم بسته خنده می کردم و پیش خود گفتم اگر جوابش ندهم زهراجان می گوید یا نه؟
حالا دیگر به جان در افتاده بود و در می زد. بلند شدم سریع خودم را جلوی در رساندم در که باز کردم از نزدیکی بیش از اندازه ی آقا سید خوابم پرید...
یک قدم عقب تر رفتم...
یک قدم عقب تر رفت...
- بله آقاسید؟
- ببخشید چرا صدا می زنم جواب نمی دهید خب نگران شدم.
- داشتم خواب میرفتم
- بهتر که نخوابیدید
- چرا؟
- بیدار کردن شما از خواب انرژی زیادی می خواهد...
ماشاالله خوابتان خیلی سنگین است.
داشتم دنبال کلماتی می گشتم تا جوابش رابدهم که با خنده روبه من گفت:
- آرام باش می خواستم کلا خواب را فراموش کنی...
می خواهیم با هم به خرید برویم فردا که به مسجد شجره می رویم ؛ وقتی برای خرید نیست.
پس آماده شوید تا برای خرید سوغاتی به بازار برویم.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
#پارت_۱۴۳
داشتم آماده میشدم که صدای حرف زدن آقاسید آمد.
حتما باز داشت با نرگس صحبت می کرد.
خنده ام گرفت...
هرموقع حرف بازار و خرید میشد نرگس تماس می گرفت و سفارش می داد.
با کمترین سر و صدا رفتم بیرون و روی مبل نشستم.
مکالمه ی سید را نگاه می کردم.
چند روزی بود که با خجالت کمتری نگاهم را میخکوبش می کردم و اگر متوجه میشد با لبخندی مهربان بهم آرامش میداد.
نرگس سراغم را گرفت ؛ ناچار آقاسید بلند شد و به طرف من آمد کنارم روی مبل نشست و گوشی را جوری گرفته بود که هر دو مشخص باشیم.
بعد از سلام و احوال پرسی سراغ بی بی را گرفتم که گفت:
- رفته دعا ؛ احوال ملوک و ماهان را پرسیدم که گفت:
- خوب هستند و چند روز پیش خونه ی بی بی بودند.
وقتی نرگس پرسید کجا می خواهید بروید که آماده هستید مجبور شدم بگم برای خرید می رویم.
آقاسید روبه من گفت:
- گفتی؟!
الان تا شب سفارش می دهد.
خواستم کارم را توجیح کنم که صدای نازک و با عشوه ای زنانه آقاسید را صدا زد.
هر دو به سمت گوشی چرخیدیم.
که من دختری بسیار زیبا و پر نازی را کنار نرگس می دیدم. لباس خونه به تن داشت. متعجب نگاه می کردم که نرگس گفت:
- ملکه ی عذاب صبر می کردی ورودت را خبر می دادم بعد ظهور می کردی..
خنده ای کرد که پراز قر و عشوه بود.
باتمام وقاحت گفت:
- شرم
نده دلم برای علی جان تنگ شده بود.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
روبرو شدن گزارشگر ایران در عراق با تفنگدار آمریکایی که ایرانی تبار و پسر شهید وطن است
53.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔗 افشاگری جنجالی پرویز پرستویی: چند سال پیش شوهر مریم رجوی او را زیر برج ایفل هدیه داد!!
🎥 سیرک اپوزیسیون / در روزهای گذشته یک فایل صوتی جنجالی از وطن فروشها منتشر شده که دستور محرمانه و عجیب و غریب که بی ربط با #مسمومیتهای_مدارس نمی باشد را صادر کرده اند. همچنین فیلم ها و ویدئوهای قابل تأمل دیگری منتشر شده که بسیار جای بحث دارد. در یکی از این فیلم ها پرویز پرستویی فیلمی از منافقین منتشر کرده که در آن #مریم_رجوی (بر اساس آنچه پرستویی به مخاطب نشان میدهد) به عنوان یک کالا از سوی مهدی ابریشم چی به رفیقش هدیه داده میشود....
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحبتهای دختر شهید رضایی نژاد
در برابر رافائل گروسی مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی.
#درود👌✌️
آرمیتا رضایی نژاد:
🔹تا یازده سال پیش زندگی عادی داشتهام اما شش گلوله زندگی ما را تغییر داد.
🔹زمانی که پدرم به شهادت رسید دانشمندی بود که هیچ کاری به خشونت نداشت و من تنها نیستم و این فقط بخشی از ماجرا است.
🔹بسیاری از بیماران به دلیل عدم دارو جان خود را از دست میدهند و برخی به دلیل شرایط بد اقتصادی حاصل از تحریم ها زندگی خود را ازدست میدهند، تحریمهایی که ایالات متحده آن را اعمال کرده است.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتشار برای نخستین بار
| از قصاب لرستان چه میدانید؟! علت کینه لرها از رضا شاه جلاد....
فجیع ترین جنایت افسران بلند پایه رضا شاه در لرستان؛ از بریدن سر جوانان غیور لر تا شرط بندی روی جنازه آنها...
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 بلایی که جمهوری اسلامی بر سر ورزش بانوان آورد!!
♨️ نگاهی به وضعیت #زنان در رشتههای ورزشی
🔹 برشی از سخنرانی حجت الاسلام راجی
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸 سلام علیکم
شبتون آرام و برقرار....؛
داستان کوچک اخلاقی.....؛
❤️خاک پای پدر و مادر باشید❤️
🔵 آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
🌸 مواظب باشید عاق والدین نشوید و پدر و مادر نفرینتان نکنند و بگویند:"خدایا من از این فرزندم نمی گذرم"
🚫 یک وقت خیره خیره به پدر و مادرتان نگاه نکنید. حالا پدرتان سر شما داد زده است، نباید کاری کنی.
🌹 پدر حاج شیخ عباس قمی مفاتیح الجنان، پای منبر حاج شیخ غلامرضا نشسته بود. حاج شیخ غلامرضا داشت از روی کتابی که حاج شیخ عباس قمی نوشته بود، مسأله می گفت. پدر حاج شیخ عباس نمی دانست که این کتاب را پسرش نوشته و حاج شیخ عباس هم چیزی به او نگفته بود.
🌹حاج شیخ عباس آمد در گوش پدرش چیزی بگوید، ناگهان پدرش جلوی مردم سر او داد زد که "بیا و بنشین ببین حاج شیخ غلامرضا چه می گوید؟ بیا و بنشین و بفهم!" حاج شیخ عباس قمی به پدرش گفت:"پدر جان! دعا کن بفهمم" نگفت این کتاب را من خودم نوشتم،
🌹نرفت به مادرش بگوید پدرم جلوی جمع آبروی مرا ریخت، خیره خیره به پدرش نگاه نکرد، فقط آهسته گفت: "پدر جان! دعا کن بفهمم"
اللهم_عجل_الولیک_الفرج
💠ارتش سایبری عربستان سعودی در یک نگاه،،
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💠انتقاد مجری برنامه ثریا از لایحه بودجه ۱۴۰۲ و عقب نشینی از طرح های ضد فساد بودجه سال قبل
🔹مجلس همانگونه که اشتباه مالیات بر خانه های لوکس را اصلاح کرد، اشتباه حذف شفافیت تسهیلات کلان و اشخاص مرتبط با بانکها را هم اصلاح کند
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
16.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠نسخه پیچی مدل افغانستان برای ایران در شبکه سعودی اینترنشنال؛ حمله نظامی یا حمایت از اغتشاشات در ایران!!
🔹«زلمی خلیلزاد» دیپلمات و سیاستمدار آمریکایی در گفتگو با سعودی اینترنشنال: برای تغییر نظام دو راه هست؛ یا باید از معترضان حمایت کرد که امیدوارم آمریکا اشتباهات اوباما را تکرار نکند و از این فرصت استفاده کند یا حمله نظامی به ایران!!
🔹بسیاری از مردم افغانستان، خلیلزاد را مسبب وضعیت کنونی کشورشان میدانند؛ حال این فرد برای ایران آستین بالا زده تا افغانستانی دیگر از ایران ساخته شود!!
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 نگاه دقیق و کامل شاهین نجفی از گفتمان زن زندگی آزادی((:
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ️ تولید موشک بالستیک با قابلیت انهدام اهداف متحرک
🔹 رئیس ستاد کل نیروهای مسلح: ایران به قدرت تولید موشکهای بالستیک با قابلیت انهدام اهداف متحرک شناور دریایی رسیده است.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 یه نفر اونجا پیدا نمیشه اینو بغل کنه بزاره تو هواپیما
🔹 دوباره پله های هواپیما به بایدن حمله کردن
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌷صبح 14 اسفند ماه بود. در سنگر تخریب بودیم که یکی سید صدرالدین را صدا زد. رضا ایزدی بود. سید که یک پایش قطع بود لی لی کنان تا جلو سنگر رفت. رضا چیزی در گوش سید گفت و رفت. سید که برگشت گفتم رضا چی می گفت. سید سری تکان داد و گفت، میگه سید دعا کن منم شهید بشم!
🌷با بچه های تبلیغات در منطقه دور می زدیم. چشممان به رضا ایزدی و بهاالدین مقدسی افتاد که با موتور بودند. اصرار کردیم کمی صحبت کنند. رضا فقط می خندید. زیر لباس خاکی اش، لباس سیاه عزای برادرش رسول بود،اما چهره اش مثل همیشه بشاش و خندان. بها الدین در مورد شهید و نقش شهید حرف زد. نوبت رضا شد. رضا با خنده می گفت چی بگم... ناگهان جدی شد. جدی گفت ما آرزویمان است مثل حاج شیرعلی سلطانی بی سر خدمت امام حسین برسیم...
با خنده رفتند. شاید چند ساعت نشد که هر دو دوست کنار هم شهید شدند. بی سر...
🌹🍃🌹
هدیه به سرداران شهید رضا ایزدی و بهاالدین مقدسی صلوات🌹
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم
أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی
آنها کســانیاند
که خدا قلبهاشان را
برای تقـــوا امتحان کرده.
یادواره سردارشهید محمد حسین بصیر وشصت شهید گردان کوثر در عملیات های خیبر و بدر
زمان :جمعه نوزدهم اسفند 1401 در سالگرد شهادت فرمانده شهید گردان محمد حسین بصیر
سخنران :حجت الاسلام مهدی ماندگاری
ذاکر :حاج مجید قربانی
زمان :ازساعت 6:30 حسینیه بهشت رضا در جوار مزار شهدا
لطفا نشر حداکثری مشهد مقدس 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فوری
#مهم
🔴 در پی انتشار یک ماده ناشناخته در یک میدان در منهتن نیویورک تا این لحظه یک نفر کشته و ۳ نفر با وضعیت حاد به بیمارستان منتقل شده اند
🔴نیروهای ویژه و کادر های اورژانس منطقه را قرنطینه کرده اند
🔻رهبر انقلاب
🔺دشمن در هر سطحی حمله کند در همان سطح پاسخ میگیرد.
⛔️امیدواریم کاری نکنند که گرفتار تیر غیب الهی شوند.
⛔️ انشاالله که دشمنان ملت ایران از سرنوشت عبرت آموز دشمنان در گذشته درس عبرت گرفته باشند در غیر آن باید منتظر سرنوشتهای مشابه صدام و مسعود رجوی و حسنی مبارک و.. باشند.
✅ برای حمایت از ما در ایتا و سروش
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#نشرفقط_باآیدی_زیرموردرضایت_است.
🆔@ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷دست و پازدن مجری شبکه من و تو برای نابود کردن تحصیل و آموزش در ایران؛ بچههای خود را به مدرسه نفرستید!!
🔹 پس از ناکامی در طرح اغتشاشات حال رسانههای لندنی که خود را دلسوز مردم ایران معرفی میکنند سناریوی تعطیلی مدارس را در سر میپرورانند!!
🔹 مجری شبکه "من و تو" با حرص و ولع از والدین دانشآموزان میخواهد که آنان را به مدرسه نفرستند.
✅ بزودی انشاالله عوامل اجرایی و امرین به مجازات عمل ننگین خود خواهند رسید.
✅ برای حمایت از ما در ایتا و سروش
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#نشرفقط_باآیدی_زیرموردرضایت_است.
🆔@ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌎🚀 تولید موشک بالستیک با قابلیت انهدام اهداف متحرک☄⛴
رئیس ستاد کل نیروهای مسلح:
🔹ایران به قدرت تولید موشکهای بالستیک با قابلیت انهدام اهداف متحرک شناور دریایی رسیده است.
🔴 ناوگان دریایی را در فاصله ۱۵۰۰ کیلومتری هدف قرار میدهیم
🔻 سرلشکر محمد باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح:
🔻 ایران به تولید 🚀 موشکهای بالستیک با قابلیت انهدام یگانهای شناور دریایی متحرک رسیده است.
🔻 آزمایش این موشک با موفقیت انجام شده و در حال تولید انبوه است.
🔻 کشور ایران با تولید این نوع موشک، جزو سه کشور دارنده دانش ساخت این موشکها قرار گرفت.
🔻 با در اختیار داشتن این نوع موشک، امنیت قابل توجهی در دریاهای پیرامونی ما، تا شعاع بیشتر از هزار کیلومتر ایجاد خواهد شد.
🔻 این موشک بالستیک از فضا با سرعت هشت ماخ و با برد هزار و ۵۰۰ کیلومتر، اهداف در حال حرکت را نقطهزنی میکند و ما آن را در اختیار داریم.
🔻 در این شرایط دیگر ناو هواپیمابر و ناوگانهای متجاوز در فاصله ۱۵۰۰ کیلومتری سواحل ما امنیت ندارند و این دستاوردها توسط جوانان نخبه به دست آمده است.
نکته:
البته سردار بقیه اخبار امیدوارکننده را گذاشتن در زمان و مکانی مناسب به سمع و نظر ملت شریف ایران اسلامی برسانند چرا که سردار شهید تهرانی مقدم قبل از شهادت این نوید رو داده بودند که : از نظر برد موشکی (زمین به زمین)ما محدودیتی نداریم و هر نقطه از کره خاکی که قصد تجاوز یا ضربه زدن به ملت ایران را داشته باشند را میتوانیم هدف قرار دهیم.
✅ برای حمایت از ما در ایتا و سروش
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#نشرفقط_باآیدی_زیرموردرضایت_است.
🆔@ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸