eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
4.3هزار دنبال‌کننده
32.6هزار عکس
36.8هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸 بگرد نگاه کن پارت283 سرم را تکان دادم. –می‌دونم، امروز اگه شما و نسرین خانم نبودید معلوم نبود چه بلایی سر من میومد. بعد از این که از نسرین خانم هم تشکر کردم، او زود خداحافظی کرد و گفت: –الان شوهرم میاد خونه، باید خونه باشم. شهلا با لبخند رو به نسرین گفت: –نسرین جان همه چی رو به شوهرت بگو. نسرین ابروهایش بالا رفت. –اون وقت دعوام می کنه، می گه اصلا چرا دسته کلیدا رو برداشتی و پلیس بازی درآوردی. –دعوات کنه بهتره که از همسایه‌ها موضوع رو بشنوه. نسرین فکری کرد و گفت: –پس برم بهش زنگ بزنم، قبل از این که بیاد خونه همه چی رو براش تعریف کنم. سرکی به اتاق کشیدم. یکی از پلیس ها با ساره حرف می زد و سوال هایی می‌پرسید. ساره نشسته بود و در حالت نشسته کنترل آب دهانش برایش سخت تر بود. از روی میز سالن چند برگ دستمال کاغذی برداشتم و به اتاق رفتم و آب دهانش را خشک کردم. آقای پلیس رو به من گفت: –دستمال رو بدید دستش، خودش می‌تونه این کار رو بکنه. شما بیرون باشید. از اتاق که بیرون آمدم دیدم یکی دیگر از پلیس ها داخل اتاق رو به رویی در حال جستجوی کشوها و کمدهاست. وارد اتاق شدم. روی تخت دونفره‌ ی وسط اتاق، پر بود از شکل های عجیبی که برای من آشنا بود، انگار عکسشان را قبلا دیده بودم. همین طور چند بطری از مشروبات الکلی روی میز کنار تخت به چشم می خورد. آقای پلیس از کمد و کشوها هر چیز مشکوکی را پیدا می‌کرد روی تخت می انداخت. آهی کشیدم و به سالن برگشتم و روی مبل نشستم. پلیس دیگری هم آمد و سوال هایی از من پرسید و جواب گرفت. بعد از رفتن نسرین و شهلا طولی نکشید که صدای آشنایی از پاگرد به گوشم رسید. انگار صدا با کسی حرف می زد. صدای خش دار و پر از غصه‌ای که ضربان قلبم را به تپش انداخت. صدایی که مرا از غربت درآورد و تنهایی‌ام را تمام کرد. ناخداگاه از جایم بلند شدم و زمزمه کردم: –صدای علی میاد. به طرف در ورودی پا تند کردم. همان لحظه علی پا به درون خانه گذاشت و هر دو مات و متحیر برای لحظه‌ای نگاهمان رو به روی هم ترمز کرد. فقط یک صبح تا شب از هم دور بودیم ولی انگار سال ها ندیده بودمش. آن قدر غمگین و به هم ریخته بود که در نگاه اول جا خوردم. با بغض به طرفش قدم برداشتم. او زودتر خودش را به من رساند و سرم را با دو دستش گرفت. همان طور که چشمانش در صورتم دو دو می زد با نگرانی پرسید: – اذیتت که نکرد؟ مشکلی پیش نیومد؟ حالت خوبه؟! آن قدر دلتنگ و نگرانش بودم که برای رفع این همه دلتنگی‌ام راهی پیدا نکردم جز این که دست هایم را دور کمرش حلقه کنم و سرم را روی سینه‌اش بگذارم و اشک بریزم. بعد از چند لحظه شانه‌هایم را گرفت. –تلما جان، جلوی بچه‌ها بده، خودت رو کنترل کن. سرم را از روی سینه‌اش بلند کردم و نگاهی به اطراف انداختم. چند مرد جوان را دیدم که سر به زیر از در آپارتمان خارج شدند. کمی عقب ایستادم و نگاهم را زیر انداختم. علی رفت و از روی میز یک برگ دستمال کاغذی برداشت و مقابلم گرفت و گفت: –خدا رو شکر که سلامتی. هلما کجا رفت؟ نفهمیدی؟ دستمال را گرفتم. –همین که فهمیدم پلیس اومده دیگه خیالم راحت شد، از ترسم اصلا از اتاق بیرون نیومدم. –نفسش را بیرون داد. –بالاخره دستگیرش می کنن. هم خودش رو هم نامزدش رو، البته ممنوع الخروجش کردن، دیر یا زود می گیرنش. –میثم رو آزاد کردن؟ –آره، رضایت دادم، به خاطر تو! صدایش حزن داشت. مثل همیشه نبود. چشم‌هایش شاد نبودند. –تو حالت خوبه؟ سرش را به علامت مثبت تکان داد. پرسیدم: –مامان اینا کجان؟ چرا نیومدن؟ نگاهش رنگ تعجب گرفت. –مگه قرار بود بیان؟ این بار من حیران نگاهش کردم. –مگه اونا بهت نگفتن من زنگ زدم آدرس دادم؟! –نه، من از طریق دوستام و پلیس به این آدرس رسیدیم. یکی از همون دوستام بود که بهت گفتم به اداره پلیس رفت و امد داره، وقتی میثم رو گرفتن گفته بود که یه همچین خونه‌ای این جا داره. حالا تو به خانواده ت زنگ زدی؟ یعنی اونا الان دارن میان این جا؟ –آره، اول به تو زنگ زدم ولی تو جواب ندادی، بعدش به اونا زنگ زدم. نگاهش را زیر انداخت. –ظهر که خونه تون بودم موقع برگشت می‌خواستم از عرض خیابون رد بشم و برم سوار ماشینم بشم با یه موتوری یه تصادف کوچیک کردم، گوشیم خرد شد و افتاد تو جوی آب. لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بگرد نگاه کن پارت284 هینی کشیدم. –طوری که نشدی؟! لبخندی زورکی زد. –نه، فقط دست و پام چند تا خراش برداشتن، که با یه پانسمان مختصر حل شد. تازه چشمم به باند روی مچش افتاد که کمی از آستین پیراهنش بیرون زده بود.
گوشی که دستش بود را به طرفم گرفت. –این گوشی میثاقه، بیا بهشون زنگ بزن بگو برگردن من خودم می‌برمت خونه تون. این همه راه رو نیان. نگاهی به ساعت انداختم. –ساعت نزدیکه ده شده، پس چرا نرسیدن؟ –شماره‌ی بابات رو بگیر. من مشغول شماره گرفتن شدم و علی هم با دوستانش و گاهی با پلیس‌ها صحبت می‌کرد. به اتاق ساره رفتم و کنارش نشستم. دیگر کسی در اتاق نبود. گوشی پدرم آن قدر زنگ خورد که قطع شد. –نمی‌دونم چرا بابام جواب نداد. ساره مایوسانه نگاهم کرد. دستم را روی کمرش گذاشتم. –غصه نخور تا شوهرت بیاد دنبالت مهمون مایی. این بار شماره‌ی نادیا را گرفتم. فوری جواب داد. با شنیدن صدایم ذوق زده جیغ زد. –بابا شماره‌ی تلما بوده. پرسیدم: –بابا چرا جواب نداد؟ –چون این شماره‌ مال برادر شوهرته. ببینم نامزدت اون جاست؟ –آره، چطور مگه؟ یعنی چی که... ناگهان صدای مادر به گوشم رسید، مثل این که گوشی را از نادیا گرفته بود. اول کمی قربان صدقه‌ام رفت و بعد گفت: – عزیزم تلما، ما پنج دقیقه دیگه می‌رسیم، تو ترافیک بودیم دیر شد. مادر صبر کن با ما برگرد. یه وقت با کس دیگه ای جایی نری‌ها. نگاه متعجبم را به ساره دادم. –مامان طوری شده؟! –نه عزیزم، فقط همون جا بمون تا ما بیایم. از اتاق بیرون رفتم و آرام به مادر گفتم: –مامان یه مهمون داریم. مادر صدایش را بالا برد. –کیه؟ از لحنش جا خوردم. با احتیاط گفتم: –ساره مامان، جایی رو نداره بره، همون دوستم که... لحن مادر مهربان شد. –آهان اون دوستت رو می گی، فکر کردم یکی دیگه رو می گی، اشکال نداره، قدمش روی چشم. اتفاقا برای دو نفر تو ماشین جا هست. بعد از قطع تماس به ساره گفتم: –فکر کنم پا قدم تو خوب بوده، هنوز نیومدی خونه مون، مامانم مهربون شده، تا حالا این قدر با محبت باهام حرف نزده بود. ساره نوشت: –از خانواده ت خجالت می کشم. دستم را در هوا تکان دادم. –اصلا خانواده‌ی من اون جوری که تو فکر می کنی نیستن. خیلی خاکی و مهربونن، حالاخودت می‌بینی. علی وارد اتاق شد و با دیدن اوضاع ساره ماتش برد. برای چند لحظه شگفت‌زده نگاهش کرد و بعد عقب عقب از اتاق بیرون رفت. به دنبالش رفتم. در اتاق را بستم. علی شروع به سوال پرسیدن در مورد ساره کرد. البته تا حدودی در جریان بود ولی ماجرای آمدن ساره به این جا را دقیق نمی‌دانست. وقتی حرف هایم را شنید سرش را تکان داد و زمزمه کرد: –حالا این بیچاره می خواد چی کار کنه؟ –فعلا شاید من یه مدت ببرمش خونه مون. نگاهم کرد. –راستی زنگ زدی به مامانت اینا؟ چی گفتن؟ گوشی را به طرفش گرفتم. –آره، گفتن چند دقیقه دیگه می رسن. همه ش تاکید داشتن صبر کنم با اونا برگردم. اگه می دیدی مامانم چه مهربون شده بود! – آه سوزناکی کشید و دستش را لای موهایش برد. دستش را گرفتم. –ولی نگران نباش، من با ماشین تو میام. ماتم زده نگاهم کرد. با هر دو دستش دستم را فشار داد و با بغض گفت: –دلم برات خیلی تنگ می شه. از این حرفش دلم ریخت. –من که پیشتم! همون موقع صدای تلفنی که در دستش بود بلند شد. بدون نگاه کردن به صفحه‌اش روی گوشش گذاشت. نمی‌دانم از آن طرف خط چه شنید که گوشی را به طرف من گرفت. نجوا کردم: –کیه؟ –مادرت. –خب حرف بزن. –می خواد با تو حرف بزنه. با تردید گوشی را گرفتم و روی گوشم گذاشتم. –الو. –تلما جان واحد چنده؟ کدوم زنگ رو بزنیم؟ ما الان جلوی مجتمع هستیم. علی آهسته گفت: –بگو ما می ریم پایین، نمی خواد اونا بیان بالا. –مامان جان ما الان میایم پایین. ذوق زده گفتم: –خب، مامان اینا هم اومدن. باید ساره رو هم با خودم ببرم. در اتاق را که باز کردم، سکوت علی باعث شد که برگردم نگاهش کنم. هیچ تغییری در چهره‌ی پر از غمش ندیدم. انگار غمگین‌تر هم شده بود. با شتاب گفت: –من برم ببینم اینا کاری با ما ندارن. (به دوستانش و پلیسی که در سالن ایستاده بودند اشاره کرد.) لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بگرد نگاه کن پارت285 من و ساره و علی وارد آسانسور شدیم. علی گفت: –فردا باید برای یه سری کارا به کلانتری بری. در حالی که زیربغل ساره را گرفته بودم گفتم: –خودم که نمی‌تونم، بیا دنبالم باهم بریم. نگاهش را از من گرفت. –پدرت گفت که خودش می بردت. با تعجب نگاهش کردم. دستش را داخل جیبش برد و گوشی‌ام را مقابلم گرفت. با خوشحالی گفتم: –گوشیم! نگاهش را به دستش داد و گفت: –این رو اون جا، تو خونه، قاطی وسایل پیدا کردن. خاموشه، می‌خواستن با خودشون ببرن، که ما بعدا بریم از کلانتری بگیریم. من با خواهش ازشون گرفتم، یعنی همون دوستم کمک کرد که همون جا تحویل بدن. خونه که رسیدی اولین کاری که می‌کنی به شارژ بزنش. منم فعلا این خط میثاق دستمه، آخه دوتا خط داره. غمی که در صورتش بود قلبم را فشار داد و باعث شد خوشحالی‌ام بی‌دوام باشد. نگاهم را به چشم‌هایش دوختم. –علی آقا! فقط نگاهم کرد. پرسیدم: –طوری شده؟ اتفاقی افتاده که من...
در آسانسور باز شد و او فوری بیرون رفت تا در مجتمع را باز کند. ساره را با خودم تا جلوی در کشیدم، انگار پایی که ساره کمی می‌توانست رویش بایستد توانایی اش کمتر شده بود و لنگ می زد. برای همین کمک کردنش سخت‌تر بود. به جلوی در که رسیدم رو به علی گفتم: –من ساره رو می ذارم تو ماشین بابا و میام. همین که وارد خیابان شدیم مادر قربان صدقه گویان به کمکم آمد. ولی بادیدن اوضاع ساره خشکش زد و سوالی نگاهم کرد. لب زدم. –چیزی نیست مامان، حالش خوب می شه. می‌تونید بذاریدش تو ماشین؟ مادر مات زده فقط سرش را تکان داد. آن قدر از دیدن ساره شوکه شده بود که حتی مرا هم در آغوش نگرفت. تا خواستم به طرف علی بروم که با پدر در حال حرف زدن بود، نادیا بغلم کرد و زیر گریه زد. آن قدر بلند بلند گریه می‌کرد که گریه‌ی مرا نیز درآورد. مادر بعد از گذاشتن ساره داخل ماشین سراغ ما آمد و شروع به دلداری دادنمان کرد. بعد دست نادیا را کشید و از من جدایش کرد. –باید خدا رو شکر کنیم که به خیر گذشته، فقط تلما این دوستت چرا این طوری شده؟ مگه قبلا سالم نبود؟ من مختصر، داستان ساره را تعریف کردم، در حین صحبتم نادیا مدام برایم چشم و ابرو می‌انداخت. آخر صورتم را مچاله کردم. –اِ...، چی می گی هی ادا در میاری؟ مادر در چشمان نادیا براق شد و زمزمه کرد: –می خوای خواهرتم مثل این دختره بشه؟ منظور مادر را نفهمیدم. با ملحق شدن پدر به جمعمان موضوع را پیگیری نکردم. پدر پیشانی ام را بوسید و گفت: –پیرم کردی دختر، نصف عمر شدم. بعد با خودش زمزمه کرد: –خدایا صد هزار مرتبه شکرت. دست پدر روی کمرم قرار گرفت و من رو به طرف ماشین هدایت کرد. به جلوی ماشین که رسیدیم پدر نگاهی به ساره انداخت و از مادر آرام چیزی پرسید. مادر با صدای بلند جواب داد: –اینم یکی دیگه از دسته گلاشونه دیگه، این جوری آدما رو بدبخت می کنن، می بینی دختر بیچاره رو. تا همین چند وقت پیش صحیح و سالم بودا... پدر پیشانی‌اش را گرفت، انگار باور نداشت. رو به مادر پچ پچ کردم: –مامان، من با علی میام. مادر نگاهی به پشت سرمان انداخت. –اون رفت. برگشتم دیدم علی نیست. –کجا رفت؟ قرار بود با هم بریم که! رو به نادیا گفتم: –گوشیت رو بده یه زنگ بهش بزنم. نادیا در دادن گوشی تردید کرد. پدر با تحکم گفت: –تلما بشین تو ماشین، گفت کار داره باید بره. نادیا دستم را گرفت و زمزمه کرد: –بیا بریم. لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بگرد نگاه کن پارت286 بین ساره و نادیا نشستم. غرق فکر بودم و دلخور از دست علی، لشکر فکر و خیال آن چنان رژه‌ای در پادگان ذهنم می‌رفتند که صدای پایشان اجازه نمی‌داد صدای دیگری بشنوم. نادیا با ضربه‌ای که به پهلویم زد متوقفشان کرد. صورتم را به طرفش چرخاندم. سعی کرد لبخند بزند. به ساره اشاره کرد و پچ پچ کرد: –این تو اتاق ما می خواد بمونه؟ سرم را به علامت مثبت تکان دادم. لبش را گاز گرفت. –این جوری که من مجبورم برم بالا پیش مامان بزرگ بخوابم. نمی شه یه امشب رو بره بالا؟ دلم می خواد امشب پیش تو باشم. من هم زیر گوشش آهسته گفتم: –خب تو هم بمون، سه تایی راحت تو اتاق جا می شیم. دستم را فشار داد. –ازش می‌ترسم. نوچی کردم و لبم را به دندان گرفتم. –آخه قیافش... صدای زنگ گوشی پدر ساکتش کرد. پدر با لبخند رو به مادر گفت: –رستا پشت خطه. مادر زود گوشی را از دست پدر گرفت. –اِ...، به هوش اومد؟ از بس بیچاره نگرانه‌. بعد از احوالپرسی‌های مادر و رستا، مادر با خنده گفت: –خدا رو شکر، چند بار به رضا زنگ زدم گفت هنوز نیاوردنت تو بخش، نگرانت بودم. نادیا گفت: –ما دوباره خاله شدیم. پرسیدم: –راستی، مریم و مهدی کجا هستن؟ –تو خونه، پیش محمد امین. الان حسابی کچلش کردن. مادر به عقب برگشت و گوشی را به طرفم گرفت. –بیا تلما، رستا می خواد با خودت حرف بزنه. همین که گوشی را گرفتم و سلام کردم رستا شروع به گریه کرد. –خدا رو شکر که صدات رو می شنوم. موقعی که دردم گرفت خیلی گریه می‌کردم ولی نه از درد، به خاطر تو. باور می کنی از استرس تو، اصلا درد رو نفهمیدم. من هم گریه‌ام گرفت. با همان حال گفتم: –پس این ماجرای من یه خاصیتی هم داشته. خنده و گریه‌اش در هم آمیخت. پرسیدم: –حالا این دختر ما شکل کیه؟ زشته یا خوشگل؟ –باور می‌کنی ندیدمش؟ تا به هوش اومدم از رضا فقط حال تو رو پرسیدم. وقتی گفت مامان اینا اومدن دنبالت، گفتم اول با تلما حرف بزنم بعد بچه م رو ببینم. –ببخش رستا، همه تون رو اذیت کردم. –واسه جبرانش تا مدت ها باید پوشک بچه م رو عوض کنی. خنده‌ام گرفت. –وای نه، من فقط می‌تونم لباسش رو عوض کنم. رستا هم خندید. –هنر می‌کنی، حالا واسه تو دارم صبر کن از این جا بیام خونه.
داخل کوچه که پیچیدیم مادر رو به پدر گفت: –جلوی مسجد وایسا، حاج خانم رو هم برداریم. راهی نیست بچه‌ها پیاده میرن خونه. پدر نگاهی به مسجد که چند متر بیشتر با ما فاصله نداشت انداخت. –الان که دیگه مسجد باز نیست. حتما رفته خونه. –دیروزم همین وقت شب بود اومد خونه، خانم صدفی بهش گفته تا هر وقت خواستی می تونی بمونی. پرسیدم: –مامان بزرگ تو مسجده؟ پدر پایش را روی ترمز گذاشت. –از وقتی شنید چی شده رفته تو مسجد بست نشسته. مادر هم بغض کرد. –تو رو از دعای حاج خانم داریم. امروزم از نماز صبح تا حالا اون جاست. من که نتونستم، ولی عمه‌هات براش غذا بردن. پدر گفت: –اون تو سنی نیست که بخواد این همه فشار رو تحمل کنه، به اونم خیلی سخت گذشت. مادر با نفرت گفت: –خدا باعث و بانیش رو... روبه نادیا گفتم: –برو پایین من برم صداش کنم. نادیا نگاهش را بیرون داد. –در مسجد که بسته س. همان موقع در مسجد باز شد و مادربزرگ با آن چادر گل گلی‌اش جلوی در مسجد ظاهر شد. پدر گفت: –بیچاره پیره زن، دو روزه خواب و خوراک نداره. از ماشین پیاده شدم. لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸 برگرد نگاه کن پارت287 مادر بزرگ با دیدن من دست هایش را به سوی آسمان بلند کرد و چیزی را زمزمه کرد. به طرفش دویدم و خودم را در آغوشش رها کردم. گریه‌ام گرفت، شاید دلتنگی از دست علی را این طور می‌خواستم جبران کنم. مادر بزرگ هم گریه کرد و قربان صدقه‌ام رفت. مادر بزرگ کنار ساره نشست و من و نادیا چون تا خانه راهی نبود، پیاده رفتیم. به کمک نادیا ساره را روی مبل تک نفره نشاندیم. همه‌ی خانواده‌ام دلشان برای ساره می‌سوخت و ترحم آمیز نگاهش می‌کردند به جز مادربزرگ. به آشپزخانه رفتم و کمی فرنی برای ساره درست کردم و خواستم خودم در دهانش بگذارم که قاشق را از دستم گرفت و خودش غذایش را خورد. خدا را شکر کردم که حداقل این کارها را می‌توانست انجام دهد. البته چندان تمیز هم نمی خورد. مدام با دستمال کاغذی دور دهانش را پاک می‌کرد. ما هم سر سفره نشستیم. با دیدن سفره و غذای حاضری که مادر برایمان در عرض چند دقیقه آماده کرده بود، اشک به چشم‌هایم آمد. از گرسنگی رو به مرگ بودم ولی دلم می‌خواست به خاطر این که در خانه هستم سجده‌ی شکر بگذارم. مادر برایم لقمه‌ای گرفت. –ببخش دخترم وقت نشد شام بذارم حتما خیلی گشنه‌ای؟ ان شاءالله فردا پلو درست می‌کنم. محمد امین با لبخند نگاهم کرد. –نگاه کن مامان به خاطر خبری که بهش دادی اشک تو چشماش جمع شده، معلومه خیلی گرسنگی کشیده‌ها... مادر همان طور که لقمه را دستم می داد، گفت: –الهی بمیرم، بخور جون بگیری دخترم. نادیا خندید. – آخه با نون و خیار کی جون گرفته که این دومیش باشه، بعد رو به محمد امین ادامه داد: – بعد از این همه مدت اومده دیده همه چی عوض شده، شوکه شده. مادر بزرگ با تعجب گفت: –بسم‌الله! چی میگی تو دختر؟ کدوم همه مدت؟ دو روزم نشده. چیزی عوض نشده! همه خندیدند. مادر گفت: –بچه‌ها شوخی می کنن حاج خانم. نگاهی به ساره انداختم. دلم نمی‌خواست جلوی او کسی با من مهربانی کند. می‌دانستم حالا چقدر دلتنگ خانواده‌اش است. همه مسیر نگاهم را دنبال کردند و نفسشان را بیرون دادند و در سکوت به خوردن شام مشغول شدند. بعد از شام مادربزرگ سرش را کنار گوشم آورد و گفت: –می گم، مادر، این دختره از بقیه خیلی خجالت می کشه، اگه بتونی بیاریش بالا پیش من، راحت تره‌ها. با خوشحالی نگاهش کردم. –آخه این جوری اذیت نمی شید؟ مادربزرگ لب هایش را بیرون داد. –مگه می خواد رو دوش من بشینه، امشب باید برام قشنگ تعریف کنی ببینم چرا این بنده ی خدا یهو خود به خود این جوری شده؟ وقتی ساره را به طبقه‌ی بالا بردم و برگشتم نادیا با خوشحالی بغلم کرد و گونه‌ام را بوسید و آهسته گفت: –حالا دیگه می تونم تو اتاق خودمون همه‌ی حرفام رو بهت بزنم. محمد امین با لحن شوخی گفت: –نادیا ولش کن، هی ماچ و بوسه راه انداختی، که چی؟ اون الان باید تو قرنطینه باشه، ممکنه کرونا گرفته باشه. نادیا لب هایش را بیرون داد. –مگه مسافرت بوده؟ –گروگان که بوده. خلافش خیلی سنگین‌تر از مسافرت رفتنه. نادیا خندید و دستم را گرفت و به طرف اتاق کشید. –پیه کرونا رو هم به تنم می مالم. فقط من حرفام رو بهش بزنم. محمد امین هم خندید. –دو روزه حرف نزدی داری منفجر می شی، نه؟ خدا به دادت برسه تلما، الان یه کاری می کنه که می ری تو حیاط می گی بیاید من رو گروگان ببرید تا از دست نادیا خلاص شم. حتی لبخند هم نتوانستم بزنم. تمام فکرم پیش علی بود، هنوز هم کارش برایم عجیب بود. لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 | ۲۴ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ 💫 : هر ملتی که از حوادث درس گرفت، پیروز و موفّق خواهد شد. 🗓 ۱۳۷۸/۰۵/۰۸ 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 آقا برای اینکه یه ارتش بسازی چند سال وقت میخوای؟ ۲۰ سال بهت وقت بدم خوبه؟ با ملتی که اتفاقا آدم هایی هستن که اگر روشون سرمایه گذاری کنی، میتونن قلب کوه رو بشکافن ! با افغانستانی ها ۲۰ سال بهت وقت بدم برای من یه ارتش میتونی بسازی آمریکا؟ خب ۲۰ سال وقت گذاشتی روی ۳۰۰ هزار تا نیرو سرمایه گذاری کردی ، طالبان آمد ما چیزی به نام ارتش ندیدیم. بالگردهایشان هم الان برداشتی بردی اوکراین تو همین منطقه داعش که حمله کرد ، گفتگوهایی صورت گرفت ، گفتیم : آقا هیچ چاره ای نداریم جز اینکه به عنوان کسانی که حوزه تمدنی مشترک داریم بریم سوریه هیچ کار دیگه ای هم نمیتوان کرد. هستید؟ برید مقایسه بکنید کاری که آمریکا کرد به عنوان ساخت ارتش در افغانستان با لشکر فاطمیون به عنوان سرمایه ای که امروز در دست مردم افغانستان است. که بسیار هوشمندانه دارد بازی میکند. توی نیروهای مقاومت به نظر من هوشمندانه ترین رفتار رو لشکر فاطمیون افغانستان داره الان تازه داریم میفهمیم خوب داره بازی میکنه زیر پوست این لشکر اتفاقاتی داره میفته چیزهایی رو داره میسازه کارهایی رو داره میکنه بعد حالا با زبان جهانی حرف خواهد زد.... لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مدل جدیده... یک حرف انگلیسی بذار اولش فروش میکنیم... لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🇮🇷🏆 ایران رتبه اول علمی گروه مهندسی بین کشورهای اسلامی را بدست آورد. 3⃣1⃣ همچنین ایران جایگاه سیزدهم جهان را در این رتبه بندی کسب کرد. ✳️ دکتر سیداحمد فاضل‌زاده رئیس موسسه استنادی و پایش علم‌وفناوری جهان اسلام (ISC)گفت: ایران در بین کشورهای اسلامی به لحاظ جایگاه علمی مهندسی رتبه اول را دارد. 📊 پس از ایران، کشورهای عربستان و ترکیه رتبه‌های دوم و سوم این حوزه را از آن خود کردند. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺شاهکار جدید پهپاد انتحاری شاهد هدف قرار دادن انبار تسلیحات در غرب اوکراین طبق معمول پدافند اوکراین اعلام کرده از 21 پهپاد شاهد،17 مورد را سرنگون کرده است لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴 تلاش منافقین برای حمله به مدارس با خمپاره دست‌ساز ناکام ماند 🔹طی روزهای اخیر در راستای تلاش برای تداوم بحران در مدارس کشور از سوی جریان برانداز، عناصر گروهک تروریستی منافقین اقدام به پرتاب خمپاره‌های دست‌ساز خود به سوی یک مدرسه در اهواز کرده‌اند که به دلیل آنکه این خمپاره‌ها از دقت لازم برخوردار نیستند، به مدرسه اصابت نکرده و به یک منزل مسکونی در مجاورت مدرسه فوق اشاره کرده است. 🔹بررسی این موضوع حاکی از آن است که گروهک تروریستی منافقین به دنبال این موضوع است تا در روزهای پایانی سال تحصیلی و فعالیت مدارس، بتواند با زنده نگه داشتن موضوع ناامنی مدارس، اهداف شوم و پلید خود را دنبال کند. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازدارندگی اسرائیل فروپاشیده است 🎥دبیرکل حزب‌الله لبنان: 🔸دشمن اسرائیلی بود که تجاوز را در این دور با ترور رهبران گردان‌های قدس و شهادت ۷ زن و کودک آغاز کرد. 🔸انگیزه نتانیاهو از آغاز نبرد غزه، بازگرداندن بازدارندگی است که در همه جبهه‌ها فروپاشیده است. 🔸اشغالگران در این دوره از تجاوزات خود به دنبال ضربه زدن به ساختار رهبری گردان‌های قدس و نابودی نیروی موشکی آن است. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حضور کاملا هریس، معاون جوبایدن در مراسم در یک حالت بسیار عجیب که ظاهرا مست بوده است! لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مروری از تاریخ حجاب در اروپا بعد از میلاد مسیح (ع) لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ترور «ایاد الحسنی» فرمانده یگان عملیات جهاد اسلامی شهید الحسنی در منزلی در منطقه «حی النصر» غزه هدف حمله پهپاد انتحاری رژیم صهیونیستی قرار گرفت. اسرائیل بیش از ۲۶ سال در تلاش برای ترور شهید ایاد الحسنی بود. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
یه زن و سه کودک در بیرجند مورد حمله سگ های ولگرد قرار گرفتن و بشدت زخمی شدند. البته جون انسان ها برای شما مدعیان «زن زندگی آزادی» چه ارزشی داره که براش هشتگ بزنید؟!!! لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خودروسازی که فکر جون مانیست به فکر جیب ماهست؟ لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما زیر «خط بقا» قرار داریم... بشنوید از مسئله‌ای که فکر رهبر انقلاب را بشدت به خود مشغول کرده است! لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸خاطرات عکاس مشهدی از گواهینامه گرفتن رهبری مرحوم اوحدی، عکاس مشهدی: 🔹خاطره گواهینامه گرفتن خود با رهبری را قبل از انقلاب تعریف کرده است. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پویانمایی ابوتکفیر ❣مجموعه با موضوع رد عقاید وهابیت با استفاده از آیات مبارکه قرآن کریم 👈قسمت اول: تخریب مسجد النبی ❣دلیل قرآنی گنبد و بارگاه داشتن بقاع متبرکه اهل بیت علیهم السلام 🌱 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💌 لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️رهبر انقلاب: گرانی کاغذ و در بعضی موارد کیفیت نامرغوب آن از زمینه‌های نامساعد انتشار کتاب است رهبر انقلاب درپایان بازدید از نمایشگاه: 🔹امیدواریم تولید کاغذ مرغوب قیمت‌های گران کتاب را تعدیل کند. 🔹فرهنگ‌سازی کشور نیازمند کتاب است و به‌رغم گسترش فضای مجازی کتاب همچنان در جایگاه والای خود قرار دارد لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
آخرین خبر روز رهبر انقلاب: برای جذب کودکان هرچقدر می‌توانید کار کنید امام خامنه‌ای در جریان بازدید از نمایشگاه کتاب: 🔹برای جذب کودکان و نوجوانان هرچقدر می‌توانید از لحاظ کمیت و کیفیت کار کنید. 🔹هنوز داستان‌های خارجی مربوط به کودک غلبه دارد که عیب بزرگی است. 🆔 @ashaganvalayat .۴ کتابی که امروز رهبر انقلاب از نشر معارف خریداری کردند 🔹کتاب‌های «قاره سبز» نوشتهٔ مریم نقاشان، «ستاره‌ها چیدنی نیستند» که برگرفته از زندگی یک دختر آمریکایی است به قلم محمدعلی حبیب‌اللهیان، «سواد مطالبه» نوشتهٔ محسن مهدیان‌ و «داعشی‌های کراواتی» نوشتهٔ سیدهاشم میرلوحی کتاب‌هایی بودند که رهبر انقلاب صبح امروز خریداری کردند. 🆔 @ashaganvalayat .🎥 رهبر انقلاب: فرهنگ‌سازی کشور نیازمند کتاب است و به‌رغم گسترش فضای مجازی کتاب همچنان در جایگاه والای خود قرار دارد 🔹امیدواریم تولید کاغذ مرغوب قیمت‌های گران کتاب را تعدیل کند. 🆔 @ashaganvalayat .معاون نخست وزیر روسیه سه‌شنبه به ایران می‌آید 🔹الکساندر نواک، معاون نخست وزیر روسیه در راس هیئتی عالیرتبه از این کشور روز سه‌شنبه سفری دوروزه به ایران خواهد داشت. 🔹مباحث مربوط به انرژی محور دیدار و رایزنی‌های نواک و مقامات ایران خواهد بود. 🆔 @ashaganvalayat .🔸 پایان رای‌گیری انتخابات ریاست جمهوری ترکیه و آغاز شمارش آرا 🔹️رای گیری در انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی ترکیه روز یکشنبه ساعت ۱۷:۰۰ به وقت محلی پایان یافت. 🔹️بلافاصله پس از بسته شدن مراکز رای گیری، کمیته های تخصصی، شمارش آرا در انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری در سراسر ترکیه را آغاز کردند. 🆔 @ashaganvalayat .📣 جنگنده‌ نمی‌خواهیم؛ آمریکا پولمان را پس دهد 🔺️ وزیر خارجه ترکیه اعلام کرد که ترکیه خواهان باز پس گرفتن ۱.۴ میلیارد دلاری است که به آمریکا بابت خرید جنگنده‌های اف -۳۵ پرداخت کرد. 🔺️ قصد نداریم منتظر برنامه فروش جنگنده‌های اف -۳۵ آمریکا بماند که دو سال از مدت آن کنار گذاشته شد . 🆔 @ashaganvalayat .📣 سفیر عراق به وزارت خارجه فراخوانده شد کنعانی، سخنگوی وزارت خارجه: 🔺️درپی دعوت اعضای گروهک‌های تجزیه‌طلب در یک مراسم رسمی اقلیم کردستانِ عراق و تداوم تحرکات این گروهک‌ها در اقلیم، امروز سفیر عراق در تهران را به وزارت خارجه فراخواندیم و اعتراض ایران به‌ او ابلاغ شد 🆔 @ashaganvalayat . 📣 یک فروند قایق تندرو حامل دام زنده قاچاق در آب های قشم توقیف شد 🔺️فرمانده پایگاه دریابانی قشم از توقیف یک فروند قایق تندرو حامل دام زنده قاچاق در ۲۴ ساعت گذشته با تلاش مرزبانان این پایگاه در آب‌‌های این جزیره خبر داد. 🔺️این محموله‌.های قاچاق شامل ۵۰ راس دام زنده است 🆔 @ashaganvalayat . 🎥«خلبان» عامل سقوط بالگرد حامل وزیر ورزش بود 🔹سازمان هواپیمایی کشوری:بر اساس گزارش نهایی بررسی سانحه سقوط هلی‌کوپتر حامل وزیر ورزش، خلبان عامل وقوع سانحه بوده است. 🔹در مراحل بررسی سانحه، مشکل فنی در بالگرد یافت نشده و علت وقوع سانحه عامل انسانی (خلبان) عنوان شده است که البته تصمیم گیری های مدیریتی و نبستن کمربند ایمنی مسافران نیز عوامل کمکی بوده اند. 🆔 @ashaganvalayat .📸بازدید رهبر معظم انقلاب از نمایشگاه کتاب تهران 🔹رهبر معظم انقلاب اسلامی با حضور در مصلای امام خمینی(ره) از سی‌وچهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران بازدید کردند. 🆔 @ashaganvalayat .🔻سفارتخانه‌های ایران و مصر بزودی بازگشایی می‌شود 🔹«مالکی» عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس:در آینده‌ای نزدیک شاهد افتتاح سفارتخانه‌ها در ایران و مصر خواهیم بود و بعد از این اقدام نیز دیداری بین رئیس‌جمهور و السیسی رئیس‌جمهور مصر تدارک دیده خواهد شد. 🔹موضوع چالش سدسازی‌های افغانستان در سالهای اخیر که حق‌آبه ایران را به شکل قابل توجهی تحت شعاع قرار داده، تنها با ورود مقامات ارشد حاکمیتی قابل حل و فصل است. در صورت عدم حل آن تا هفته‌های آتی، استان سیستان و بلوچستان را با یکی از بی‌سابقه‌ترین بحران آبی در دهه‌های گذشته روبرو خواهد کرد. 🆔 @ashaganvalayat .🔴وزیر کشور: بدون فرزندآوری نمی‌توانیم به ایران قوی بیندیشیم 🔹احمد وحیدی:بدون فرزندآوری نمی‌توانیم به ایران قوی بیندیشیم. خطر هولناک پیری جمعیت وجود دارد. 🔹یک مشکل بزرگ موجود در کشور، سقط جنین است که باید چاره جویی مناسب انجام شود. 🆔 @ashaganvalayat .📸بازدید رهبر معظم انقلاب از نمایشگاه کتاب تهران 🔹رهبر معظم انقلاب اسلامی با حضور در مصلای امام خمینی(ره) از سی‌وچهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران بازدید کردند. 🆔 @ashaganvalayat .💢 الجزیره از توافق آتش‌بس بین مقاومت فلسطین و رژیم صهیونیستی خبر داد
🔻 منابع خبری عبری و عربی خبر دادند که پس از پنج روز درگیری گسترده بین گروههای مقاومت در غزه و صهیونیستها، توافق آتش‌بس حاصل شده است. 🔻 شبکه خبری الجزیره گزارش داد که آتش‌بس از ساعت ۲۲ به وقت محلی اجرایی خواهد شد. این توافق، شامل آتش‌بس کامل و توقف کشتار غیر نظامیان و انهدام منازل خواهد بود. 🆔 @ashaganvalayat .🌎 النخاله: از برادران ایرانی مان سپاسگزاریم 🔷دبیر کل جهاد اسلامی فلسطین ضمن تشکر از جمهوری اسلامی ایران و حزب الله لبنان، مقاومت ملت فلسطین را ستود 🆔 @ashaganvalayat .🔴بن گویر :عملیات نظامی بعدی باید در کرانه باختری باشد ، تقاضای بعدی ما از نتانیاهو شروع ترور در کرانه باختری است. 🆔 @ashaganvalayat .🔻بیانیه تظاهرات مردمی در صعده یمن: به مسئله فلسطین وفادار خواهیم ماند 🔹بیانیه تظاهرات مردمی در استان صعده یمن بر وفادار ماندن یمنی‌ها به مسئله فلسطین و حمایت از فلسطینیان تاکید کرده است. 🔹این بیانیه آورده است که دشمن(رژیم صهیونیستی) هرگز قادر به بازسازی قدرت بازدارندگی خود نخواهد بود. 🆔 @ashaganvalayat .🔴 پهپادهای ایرانی از کارآمدترین پهپادهای دنیا هستند 🔹فرمانده نیروی پدافند هوایی ارتش:تجهیزات نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در ردیف بهترین تجهیزات دفاعی به‌روز دنیا محسوب می‌شود. دشمنان به‌خوبی می‌دانند که نیروی پدافند هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران دارای سامانه‌های قدرتمندی است و ما آماده مقابله با هرگونه تهدیدی هستیم. 🔹پهپادهای نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران از بهترین و کارآمدترین پهپادها در دنیا محسوب می‌شوند و می‌توانند در حوزه‌های مختلف به اجرای مأموریت بپردازند. 🆔 @ashaganvalayat .🔴 پهپادهای ایرانی از کارآمدترین پهپادهای دنیا هستند 🔹فرمانده نیروی پدافند هوایی ارتش:تجهیزات نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در ردیف بهترین تجهیزات دفاعی به‌روز دنیا محسوب می‌شود. دشمنان به‌خوبی می‌دانند که نیروی پدافند هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران دارای سامانه‌های قدرتمندی است و ما آماده مقابله با هرگونه تهدیدی هستیم. 🔹پهپادهای نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران از بهترین و کارآمدترین پهپادها در دنیا محسوب می‌شوند و می‌توانند در حوزه‌های مختلف به اجرای مأموریت بپردازند. 🆔 @ashaganvalayat .🔺عمران خان یک روز پس از آزادی در جمع هوادارانش: تظاهرات کنید، آزادی راحت به دست نمی‌آید 🔹عمران خان، نخست وزیر سابق پاکستان، یک روز پس از آزادی به قید وثیقه خواستار برپایی تظاهرات جدید در سراسر کشور شد. 🔹عمران خان شنبه شب در یک سخنرانی برای هوادارانش در لاهور گفت: «آزادی به راحتی به‌دست نمی‌آید. باید آن را ربود. باید خود را فدای آن کرد.» 🆔 @ashaganvalayat .🔺محرومیت ۳۱ پزشک از طبابت سازمان نظام پزشکی: 🔹سال گذشته نسبت به ۱۴۰۰ ثبت پرونده‌های شکایت از جامعه پزشکی ۳۰ درصد افزایش داشته. ۴۶ درصد پرونده‌ها منجر به صدور کیفرخواست شده. 🔹۵۰ درصد از پرونده‌ها نیز منجر به محکومیت در هیئت‌های بدوی و تجدیدنظر شده. پارسال ۳۱ مورد محرومیت از طبابت داشتیم که یک مورد مادام‌العمر و مابقی از ۶ ماه به بالا بوده. بیش از ۲۰ درصد شکایت‌ها مربوط به حوزه زیبایی‌ست. 🆔 @ashaganvalayat .
اندکی تأمل.. 📌قطاری که از فرانسه به انگلیس می‌رفت پر شد، خانمی کنار یک‌مرد انگلیسی نشست. خانم فرانسوی خیلی نگران و پریشان بود. مرد انگلیسی پرسید، چرا نگرانید؟ مشکلی هست؟ وی گفت من با خودم 10.000 یورو دارم که بیش‌از مقدار مجاز برای خارجی است مرد انگلیسی گفت خب بیا نصفشان کنیم. اگر پلیس شما را گرفت، اقلا نصفش حفظ شود. آدرستان در انگلیس را به‌ من بدهید تا به شما برگردانم. و همین‌کار را کردند. در بازرسی مرزی خانم فرانسوی جلوی‌تر از مرد انگلیسی بود و چمدانش را نگشتند. نوبت مرد انگلیسی شد. مرد انگلیسی شروع به دادو قال کرد و گفت سرکار! این خانم 10 هزار یورو با خودش دارد. نصفش را داده به‌من تا رد کنم. نصف دیگرش با خودش است. بگیریدش. من به‌وطنم خیانت نمی‌کنم. من با شما همکاری کردم تا ثابت کنم چه‌قدر بریتانیای‌کبیر را دوست دارم. زن را بازرسی کردند و پول را گرفتند. افسر پلیس از میهن‌دوستی سخن گفت و این‌که چه‌قدر یک‌قاچاق ساده به اقتصاد کشور ضرر می‌زند و از مرد انگلیسی تقدیر کرد. قطار "هم" به‌راهش ادامه داد و به انگلیس رفت. زن فرانسوی بعداز دو روز دید مرد انگلیسی جلوی منزلش است. با عصبانیت گفت آدم پر رو چی می‌خواهی از جان من؟ مردِ انگلیسی با آرامش معناداری، پاکتِ‌حاوی 15.000یورو را به وی داد و گفت این 10هزار یورو پول شما و این 5هزار "هم" جایزه شما! تعجب نکنید. من می‌خواستم حواس آن‌ها از کیف من که حاوی 3میلیون یورو بود پرت شود! مجبور شدم چنین حیله‌ای به‌کار برم! القصه .... حواسمان باشد که گاهی عده ای بر سر مسائلی جنجال می کنند که مردم متوجه نشوند ده سال کشور را به ورطه نابودی کشانند . همه چیز کشور را به برجام بی فرجام گره زدند حتی آب خوردن مردم را . باعث تعطیلی هزاران کارخانه تولیدی شدند . کارخانه ها و صنایع بزرگ را به ثمن بخس به اطرافیانشان دادند . پول مردم بی پناه را به بورس کشانند و انان را از هستی ساقط کردند . دولتشان، بهار دو تابعیتی ها و جاسوسان بودبطوریکه آنان را در کنار خویش جای دادند که بوی آدامس دهانشان را استشمام می کردند . سلبریتی های از خدا بی خبر و وطن فروش را حمایت کردند . باعث تورم ۷۰درصد شدند . و در آخر دولتشان برای زمین زدن دولت بعد از خود ، تا پنج سال بعد از بانک مرکزی استقراض کردند . اکنون هم حامی فتنه دواعش و فواحش شدند و در برابر شهدای امنیت و امر به معروف سکوت بی شرمانه ای کرده اند و ....... حواسمان باشد چرا علیه دولت انقلابی و مردمی اینگونه کینه توزانه برخورد میکنند و سر وصدا و جار وجنجال راه می اندازند . مواظب باشیم حواسمان را پرت نکنند لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸