eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
4.1هزار دنبال‌کننده
32.8هزار عکس
37.1هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
izad nama 09379159465.mp3
16.66M
🔸تواشیح آئینه ی ایزدنما ⚜|همخوانی استدیویی فارسی - عربی در مدح و منقبت حضرت امام رضا علیه السلام | ⭕️اجرا: 💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠 📜شاعر بخش فارسی‌: 🔅صغیر اصفهانی 📃شاعر بخش عربی: 🔅آیت الله غروی اصفهانی ✅ارسالی از سوی آقای اسحاقیان مخاطب محترم کانال عاشقان ولایت ✅ برای حمایت از ما در ایتا و سروش 👇👇👇👇👇👇👇 . 🆔@ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
قدیری ابیانه:🔵 *علت اصلی اسلام هراسی در غرب جاذبه اسلام و انقلاب اسلامی است* قزوین- به گزارش خبرنگار مهر، محمدحسن قدیری ابیانه بعد از ظهر چهارشنبه در همایش بین‌المللی گستره جغرافیایی اندیشه امام خمینی (ره) که در دانشگاه بین‌المللی امام خمینی (ره) برگزار شد اظهار کرد: امروز شاهد چند قطبی شدن جهان، فروپاشی آمریکا و تشکیل قطب بزرگ اسلامی به رهبریت ایران هستیم. وی با بیان اینکه معتقدم ریشه این تحول در همان سیاست نه شرقی و غربی است که امام (ره) در عصر قدرت آمریکا و شوروی پایه گذاشت، افزود: تفکری که بدون شرق و غرب نمی‌توان کاری کرد در ذهن گروهک‌های مختلف داخل ایران همچون منافقین و …بود و از نظر آنها استقلال جمهوری اسلامی از شرق و غرب یک نقطه ضعف بزرگ محسوب می‌شد. این فعال سیاسی با بیان اینکه خیلی‌ها از جمله مبارزان سیاسی پیش از انقلاب باور نمی‌کردند که انقلاب اسلامی بتواند در برابر نظام‌های سلطه به ایستد، تاکید کرد: امروز تفکر انقلاب اسلامی و نه شرقی و نه غربی اوج گرفته و اثر خود را برجای گذاشته است. وی با بیان اینکه غرب به افکار انقلاب ما احتیاج دارد، اضافه کرد: بدون شک اگر بتوانیم افکار انقلاب و امام (ره) را مطرح کنیم حتماً قدرت و جاذبه زیادی خواهد داشت. قدیری ابیانه با بیان اینکه بسیاری از افراد در غرب از وضع موجود اجتماعی و فرهنگی خود ناراضی هستند اما گرفتار این فرهنگ شده‌اند، تصریح کرد: علت اسلام هراسی در غرب همین قدرت جاذبه اسلام و انقلاب اسلامی است و اگر این جاذبه نبود نیازی به تحریف و اسلام هراسی نبود. وی در پایان با بیان اینکه در غرب صهیونیست‌ها توانسته‌اند بر رسانه‌ها حاکم شوند و رسانه‌های بزرگ دنیا دست اسرائیلی‌ها است، یادآور شد: اگر بتوانیم حقایق اسلام را مطرح کنیم راه برای بسیاری از روشنگری‌ها فراهم می‌شود. ✅ برای حمایت از ما در ایتا و سروش 👇👇👇👇👇👇👇👇 . 🆔@ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ادامه مطلب https://mehrnews.com/x32jyr .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مقام ارشد پیشین موساد: 🔹ایران به خودی خود کشوری مهم است و برای مهم بودن نیازی به ارتباط با اسرائیل ندارد/آنها برای تکنولوژی ارزش قائل هستند و در یک تقاطع بسیار استراتژیک قرار گرفته‌اند/درحالی که ما به رده بیستم المپیاد ریاضیات سقوط کرده‌ایم، ایرانی ها نسل‌ اندر نسل در ریاضیات ممتازند و امروز هم جزء برترین‌های جهان هستند... ♻️👇🏻 ✅ برای حمایت از ما در ایتا و سروش 👇👇👇👇👇👇👇👇 . 🆔@ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴«حمید نوری» رکورد بیشترین میزان حبس در سلول انفرادی را شکست 🔹 روزنامهٔ سوئدی «افتون بلادت»: حمید نوری، زندانی ایرانی محکوم به حبس ابد، ۱۲۹۵ روز در یک سلول هفت‌متری گذرانده است. 🔹آبان‌ماه ۱۳۹۸ دولت سوئد، بر اساس شهادت «ایرج مصداقی» و یک دام از قبل طراحی‌شده، حمید نوری را بلافاصله پس از ورود به فرودگاه استکهلم دستگیر و دادگاه سوئد حکم حبس ابد را برای نوری صادر کرد. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚘دو بُعد حکمرانی که باعث چپ کردن صنعت خودرو شد 🔹️صنعت خودرو با وجود تلاش‌های صورت گرفته برای خصوصی‌سازی همچنان یک صنعت دولتی محسوب می‌شود و به راحتی می‌توان سایه سنگین دولت را روی آن احساس کرد. 🔹️دولت با اهرم‌های سیاست‌گذاری و تنظیم‌گری بیش از سایر اهرم‌ها تلاش کرده تا برنامه‌های خود را در صنعت و بازار خودرو پیش ببرد. همین مساله سبب شده تا صنعت و بازار خودرو با چالش‌های گوناگونی روبرو شوند. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔸مدودف: «زمان کنار گذاشتن استعمار غربی و ساختن یک جهان چند قطبی جدید فرا رسیده است» «دیمیتری مدودف»، معاون رئیس شورای امنیت روسیه «بر لزوم باقی نهادن شیوه‌های استعماری غربی در گذشته و تمرکز بر ساختن یک جهان چند قطبی جدید» تاکید کرد. مدودف در همایش «حامیان مبارزه علیه اقدامات نوین استعمار مدرن» گفت: «مسئله مبارزه با استعمار نو فقط یک موضوع مبرم نیست، بلکه یکی از حادترین مسائل است و ممکن است یکی از بزرگترین مشکلات سیاست فعلی جهان باشد.» وی ادامه داد: «واضح است که اقدامات بدخواهانه و مضر استعماری باید جزئی از گذشته باقی بماند و در نهایت جای خود را به نظم جهانی چندقطبی جدید بدهد و با تلاش به نام امنیت و رفاه مردم‌مان باید تلاش کنیم تا دنیای خود را عادلانه تر کنیم. متأسفانه در مرحله کنونی نمی توانیم دنیا را دنیایی عادلانه بدانیم وستانیوز 🔹کانال اطلاع رسانی مسائل قفقاز و اناتولی لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🛑دادستان کل : به تمامی دادستان‌های کشور ابلاغ شده اگر مطلب و موضوعی در فضای مجازی منتشر شد بلافاصله فرد منتشر کننده را احضار کنند؛ برای فردی که با هدف اقدام به کشف حجاب می کند برخوردها سخت تر و جدی‌تر خواهد بود لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔻منابع عبری به نقل از آژانس بین المللی انرژی اتمی: میزان اورانیوم غنی شده در ایران برای تولید دو بمب هسته ای کافی است. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 رسانه ی وطن فروش رو این طوری رسوا میکنن ، دمِ سازنده ی این ویدئو گرم... این ویدئو محشر بود رفته مقایسه ای داشته بین روابط شاه ایران و حکومت عمان و حکومت جدید ایران با محور مقاومت حتما ببینید لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔺️ایالات متحده یک محموله جدید کمک تسلیحاتی به اوکراین به ارزش 300 میلیون دلار را اعلام کرد 🔹️این بسته شامل موشک‌های پاتریوت‌ها، موشک‌های Aim-7، سیستم‌های ضد هوایی Avenger، MANPADS استینگر، انواع مختلف مهمات برای توپخانه/هیمارس و تجهیزات برای حمله به خطوط دفاعی روسیه خواهند بود. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇦🇪 اینجا دوبی هست.... 💢دوبی فقط آن برج و باروها که به شما نشان می‌دهند نیست 🔹دوبی هم مثل سعودی و آمریکا و اروپا تا بخواهید کارتن‌خواب و زاغه‌نشین دارد. اما شبکه‌های ضدایرانی، برعنداز و اصلاحات دوست ندارند آنها را به شما نشان دهند. لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴 تیتر امشب اینتر نشنال: شخص معترض به جمهوری اسلامی جهت برعندازی با شلوارک سر نیمکت استقلال حاضر شد 😂 🔹 جمهوری اسلامی هم یه کاری کرد تا استقلال باخت بده لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 با بعضی ها صحبت میکنی میگن : آقا اصلا دیگه برگ مذهب جواب نمیده بریم سراغ ملیت رو ملیتت که باید کار بکنی ! ملیت نداشته باشی که بی شرفی میخوای ما رو فریب بدی؟ مذهب رو میخوای بزنی؟ چون میدانید که ! رژیم سعودی و عربستان سعودی برای آنکه ایران را به چالش بکشند در این منطقه به زدن مذهب نیاز دارند. میخواهید مذهب را بزنید که ایران دستش بیاید پایین تر ملیت را برابرش قرار دادید؟ اصل داستان مذهب است در منطقه ای مثل خاورمیانه میگه : ایران در هر منطقه رفقایی دارد ، آن چیزی که کمک کرده آنها در این منطقه در کنارش باشند باورهای مشترک مذهبی است... و هیچ وقت از رفقای خودش کوتاه نمی آید... لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکم مهارت عکاسی یاد بگیریم😅😍 لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتی ناب از لحظات حضور حاج قاسم سلیمانی در داخل صحن و سرای علی بن موسی الرضا(ع) تکراری اما بسیار شیرین🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌷🇮🇷
صلی‌الله علیک یا علی ابن موسی الرضا ع 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
📣 *دزد بالا دست دزد در بانک‌ها بسیار است* 👈 اصلاحیه 1️⃣ دزدان ساده می‌روند اثاثیه می‌دزدند. بعد باید آن را بفروشند و به پول برسند. 2️⃣ دزدانی می‌روند و از بانک‌ها پول می‌دزدند و دیگر نیازی به فروش ندارند. 3️⃣دزدتر از این دزدها کسانی هستند که می‌روند بانک تأسیس می‌کنند و مبالغ دزدی آنها خیلی کلان است. اینها برای تاسیس بانک خود باید سرمایه‌گذاری کنند. 4️⃣ از اینها دزدتر کسانی هستند که در راس بانک‌‌های دولتی قرار می‌گیرند و نیازی برای سرمایه‌گذاری در تأسیس بانک‌ها ندارند و بودجه دولت‌ها و ... را نیز در اختیار دارند. 5️⃣ از اینها دزدتر کسانی مثل حسین فریدون هستند که روسای بانک‌ها را با سفارش خود منصوب می‌کرد و هرچه می‌خواست از وجوهات بانک‌ها را برداشت می‌نمود. 💸 اما یک دزدی رایج در بانک‌ها در رابطه با وجوهی است که دولت در اختیار بانک‌ها قرار می‌دهدتا آن را با سود پایین در اختیار مردم قرار دهند به عنوان وام مسکن، ازدواج، خودرو، فرزندآوری و ... اما بانک‌ها حداقل ۷۰ درصد آن را به کارکنان خودشان اختصاص می‌دهند و بقیه را به دوستان و بستگان کارکنان خود اعطا می‌کنند. 🔎اما آخرین مطلبی که اخیرا منتشر شد این است که بانک‌ها و ... 👈 اسناد منتشرشده نشان می‌دهد بانک‌ها ۱۶۴ هزار میلیارد تومان به اعضای خود وام داده‌اند! ⁉️سوال: به چه نرخی؟ 📆چند ساله؟ 🔎 ضروری است بانک‌ها وام‌های داده شده به مدیران و کارکنان خود را به تفکیک روی اینترنت منتشر کنند. ✍️ *محمد حسن قدیری ابیانه* ✅پی‌نوشت کانال عاشقان ولایت اگر قوه قضاییه و بازرسی کل کشور به این موضوع ورود نکنند اینها را دشمنان ما بحساب حاکمیت خواهند نوشت و اگر برخورد نشود انگ حمایت و .. خواهند زد و این وسط بدلیل عدم برخورد و پیگیری مسولان قطعا با دستگاههای تبلیغاتی معاند اسلام و انقلاب و ولایت فقیه آسیب خواهند خورد پس لطفاً پیگیری و شفاف سازی کنید که بستر سواستفاده دشمنان مهیا نشود. ✅ برای حمایت از ما در ایتا و سروش 👇👇👇👇👇👇👇👇 . 🆔@ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگردنگاه‌کن پارت363 با صدای زنگ آیفن ساره بلند شد و در را باز کرد. هلما پاشنه‌های کفشش را بالا گرفته بود و راه می رفت تا صدایی تولید نشود. به سرعت نور از پله‌ها سرازیر شد. تا از در وارد شد به من لبخند زد و تبریک گفت: –ان شاءالله خوشبخت باشید. تشکر کردم. چشم‌های هلما حسابی گود افتاده بود و چهره‌اش خیلی خسته و غمگین به نظر می رسید. پرسیدم: –خسته به نظر میای؟ کیفش را روی میز گذاشت. –آره، دیشب درست نخوابیدم. ولی الان اومدم این جا با دیدنت انرژی مثبت گرفتم. خندیدم و به شوخی گفتم: –به خاطر ویروسای کروناس که تو هوا پخش هستن. لعیا همان طور که پنجره‌ها را باز می‌کرد گفت: –نه، کلا خونه تون انرژی مثبت داره. منم وارد شدم حس خوبی پیدا کردم. شما جوونای پاک کروناهاتونم انرژی مثبت دارن. هلما فوری چادرش را از چوب لباسی آویزان کرد و نایلونی از کیفش بیرون آورد. –تلما جان بیا اول این قرص رو بخور که یه کم سرحال بیای منم سرمت رو وصل کنم. همین طور که سرم بهت وصله می تونم آرایشتم کنم، آخه باید زودتر برم بیمارستان دلم طاقت نمیاره. قرص را با شربت عسلی که مادر فرستاده بود خوردم. لعیا رو به هلما گفت: –پس ماسکت کو؟ هلما چهره‌ی غمگینی به خودش گرفت: –خودم نزدم. –اِ... مریض می شی؟ هلما نگاهش را زیر انداخت. –اتفاقا می خوام مریض بشم، دیگه خسته شدم. لعیا اخم کرد و از کیفش دو ماسک بیرون آورد و به طرفش گرفت. –توکل به خدا رو فراموش کردی؟ می‌دونستی این حرفت الان کفر گفتنه؟ هلما ماسک ها را گرفت و بغضش را قورت داد و تشکر کرد. یک ربع بعد از خوردن قرص وقتی که نیمی از سرمم در رگ هایم خالی شده بود چشم‌هایم را باز کردم. دیگر نه تب داشتم و نه بدن درد. هلما با بیدار شدن من از جایش بلند شد و پرسید: –خوبی؟ آرایشت رو شروع کنم؟ با تکان دادن سرم جواب مثبت دادم. –اصلا نفهمیدم کی خوابم برد! هلما گفت: –به خاطر اون قرصیه که خوردی. حالا بهترم می شی. لعیا حسابی خانه را جمع و جور کرده بود از صبح آن قدر هر چیزی خورده بودم جمع نکرده بودم که همه جا نامرتب شده بود. –لعیا جان دستت درد نکنه. –کاری نکردم. فقط چند بار رفتم این لیوانا و بشقابا رو تو روشویی حیاط بشورم فکر کنم مامانت من رو دید. هلما گفت: –تو مشکلی نداری، مشکل منم. همان موقع مادر تلفن کرد و وقتی فهمید دوستانم برای کمک به من آمده‌اند با نگرانی گفت: –مادر یه وقت نگیرن. –نه مامان دوتا ماسک زدن پنجره ها هم بازه. –پس بذار براشون میوه بیارم. فوری گفتم: –نه، نه، تو یخچال داریم. بخوان خودشون برمی دارن. شما بیاید معذب می شن. مادر با تردید گفت: –خیلی خب نمیام. از طرف من ازشون تشکر کن. حالا اگه حالت بده نمی خواد آن چنانی آرایشت کنن. –قرص که خوردم خیلی بهتر شدم. تبم افتاده. –خدارو شکر. اگر چیزی لازم داشتی زنگ بزن. سوپت رو خوردی؟ –آره یه کم خوردم. چند سرفه‌ی پی‌در پی‌ام باعث شد مادر بگوید. –نباید زیاد حرف بزنی قطع کن، به دوستاتم بگو به حرف نگیرنت. ✍ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگردنگاه‌کن پارت364 هلما کارش را شروع کرد. در حال زیر سازی پوستم بود که گفت: –ماشاءالله پوستت اصلا کِرِم لازم نداره این قدر که صاف و سفته. لعیا که با ساره سرش با گوشی گرم بود و مدل مو انتخاب می‌کردند گفت: –آره ماشاءالله، موهاشم من الان دیدم خیلی جنس نرم و صافی داره. کار من راحته. سِرمم که تمام شد هلما بازش کرد و شروع به آرایش چشم‌هایم کرد. –چه چشمای کشیده و قشنگی داری خط چشم روش می شینه. ساره روی تخته‌اش نوشت. –حالا این قدر تعریف کنید که چشم بخوره از اینم که هست حالش بدتر بشه. لعیاگفت: –دیگه بدتر از این چیه؟ الان ملت به حدی از کرونا می‌ترسن که حاضرن سرطان خون بگیرن ولی کرونا نگیرن. هلما لبش را به دندان گرفت. –چقدر به مریض روحیه می دید، الان وقت این حرفاست؟ لعیا بلند شد و کنار تختم ایستاد. –ماشاء الله عروس خانم این قدر روحیه‌ش بالاست که باید به ما قرض بده، آخه کی با این حال این جوری آرایش می کنه و جشن عروسی می گیره؟ لبخند زدم. چند ساعته تموم می شه می ره دیگه. لعیا خندید. –یاد اون خانمه افتادم. دیشب تو تلویزیون نشون داد ازش پرسیدن چرا توی این کرونا اومدی تو خیابون؟ گفت چیز خاصی نیس سریع مانتو بخرم برمی گردم خونه. انگار هرکی که سریع راه بره کرونا با خودش می گه این بنده خدا عجله داره مبتلاش نکنم بره به کاراش برسه. الانم تو میگی چند ساعت بیشتر نیست انگار کرونا زمان می ذاره هر کس بیشتر از سه ساعت تو جمع بود فقط اون رو مبتلاش می کنه. هلما پرسید: – الان موج چندم کروناست؟ گفتم: – فکر کنم ششمه. لعیا نوچ نوچی کرد و با لحن شوخی گفت:
–انگار همین دیروز بود موج اول کرونا اومده بود، الان ماشاءالله موج ششمشه، دیگه داره فارغ التحصیل می شه. لبخند زدم. –از بس سر به سر کرونا گذاشتی، دیگه ولت نمی کنه هی ازت انتقام می گیره. کلیپس موهای بلندش را باز کرد. –نه بابا، هر دو بارشم از مامان بزرگم گرفتم. اومده بود خونه مامانم اینا. رفتم احوالپرسی کنم خواست باهام دست بده گفتم مامان بزرگ بخاطر کرونا و سلامتی خودت نمی تونم باهات دست بدم، شرمنده. صورتم رو ماچ کرد و گفت کار خوبی می کنی. بعد از اون کل خانواده دراز به دراز افتادیم. یه بار دیگه‌ام داشت از دکتر میومد تو خیابون دیدمش همین کار تکرار شد. دوباره من افتادم. همه خندیدیم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ با صدای گوشی هلما، همه ساکت شدند. –ساره گوشیم رو از کیفم می دی؟ هلما با دیدن شماره‌ی روی گوشی‌اش کمی جا خورد دست از کار کشید و گوشی را از ساره گرفت و به طرف پله‌ها رفت. از ساره پرسیدم: –کی بود؟ روی تخته‌اش نوشت. –فقط شماره بود. سرفه‌ام گرفت. لعیا از فلاسک یک لیوان چای برایم ریخت. –بگیر بخور. گلوت نباید خشک بمونه. اینو از کسی که رفیق جینگ کروناس بشنو. لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگردنگاه‌کن پارت365 بلند شدم و نشستم. لیوان چای را از دستش گرفتم و زمزمه کردم. –ولی مرگ و میر از کرونا زیاد شده‌ها. لعیا نوچی کرد. –الان که فقط کرونا نمی کُشه، یه جمعی دست به دست هم دادن مرگ و میر رو اتوماتیک و بدون دخالت کردن. کرونا می کشه، سیل غسل مي ده و زلزله هم دفن می کنه. لبم را گاز گرفتم. –ببین! پس من حق دارم زودتر عروسی کنم، حادثه خبر نمی کنه. –تو که خیلی، اصلا همین که تو این اوضاع این قدر امید به زندگی داری شاخص آمار کشور رو یه تکون اساسی دادی. بعد از خوردن چایی‌ام از لعیا پرسیدم: –هلما کجا رفت؟ ساره اشاره که در پله‌ها نشسته. لعیا به طرف پله‌ها رفت و از هلما پرسید: – چیزی شده؟ هلما از پله‌ها پایین آمد و با سرش اشاره کرد که چیزی نشده. بعد به طرف من آمد و کارش را ادامه داد. معلوم بود گریه کرده و هنوز هم میل به گریه دارد. ساره که انگار چیزی یادش آمد رفت و از کیفش کتاب کوچکی برداشت و شروع به خواندن کرد. لعیا رو به ساره گفت: –اونو صبحا بعد از نمازت بخون، اثرش بیشتره. نگاهم را به هلما دادم. انگار غم تمام وجودش را گرفته بود و چشم‌هایش برای اشک ریختن بی قراری می کردند. سعی داشت با پلک زدن ابرهای چشم‌هایش را کنار بزند ولی گاهی موفق نمی شد و اشکش قطره قطره روی ماسکش می‌چکید. با عذر خواهی می گفت که چشم‌هایش گاهی این طور می شوند و خود به خود ریزش اشک دارند. رو به ساره گفت: –واسه منم دعا کن. بعد از آن دیگر حتی یک کلمه هم حرف نزد متوجه می شدم که گاهی دست هایش می لرزد و به زور می تواند آن ها را کنترل کند. بعد از ربع ساعت کارش تمام شد. از جایش بلند شد و زمزمه کرد: –تموم شد. بعد آمپول دیگری از کیفش خارج کرد و رو به من گفت: –بذار اینم بهت بزنم بتونی راحت بشینی تا موهات رو درست کنه. بعد از تزریق آمپول کادوی کوچکی از کیفش خارج کرد و به طرفم گرفت. –ببخشید که زود باید برم قابل تو رو نداره، ان شاءالله مبارک باشه. بعد هم به سرعت باد رفت. همه به هم با تعجب نگاه کردیم. از ساره پرسیدم: –نفهمیدی چش بود؟! مثلا تو رفیق صمیمیش هستی. ساره نوشت. –جدیدا نمی‌شناسمش خیلی عوض شده، تودارتر شده. –به نظر من خیلی ناراحت و داغون بود. انگار به زور خودش رو نگه داشته بود. لعیا گفت: –خب زنگ پیام بده ازش بپرس. ساره نوشت: –رفتم خونه بهش پیام میدم الان بپرسم میدونم نمی گه. پرسیدم: –یعنی به خاطر من نمی گه؟ ساره سرش را به علامت تایید تکان داد. لعیا سشوار را روشن کرد. –عروس خانم، حالا فعلا بیا این جا رو صندلی بشین، یه مدل خیلی آسون و شیک می خوام موهات رو درست کنم که زیاد زیر دستم نشینی خسته بشی. روی صندلی که نشستم ساره فوری رفت و کادوی هلما را باز کرد. لعیا گفت: –دیگه زیادی خودمونی شدیا! یه اجازه‌ای، چیزی. وقتی پلاک و زنجیر سنگینی را از داخل جعبه بیرون کشید همه‌مان نگاهمان خیره ماند. لعیا سشوار را خاموش کرد. –نگاه کن، چه ولخرجی کرده بدبخت. حتما کلی پول پاش داده. نمی‌دانم چرا آن لحظه این فکر به ذهنم آمد و زمزمه کردم: –حالا به مامانم بگم این رو کی بهم هدیه داده؟ ساره به خودش اشاره کرد. لعیا فوری گفت: –وا! تو گور داری که کفن داشته باشی؟ بعد بگه تو خریدی؟ اگر بگه ساره داده که بیشتر شک می کنه.
لعیا برایم یک لیوان آب جوش آورد و روی میز گذاشت. –هر وقت سرفه ت گرفت یه کم بخور. احساس می‌کردم با هر سرفه‌ام رنگ از رخ بقیه می‌پرد. نگاهم را به علی دادم بی‌خیال با اشاره با مادرش مشغول صحبت بود. وقتی متوجه‌ی نگرانی‌ام شد زیر گوشم گفت: –نگران چی هستی؟ نگاهم را به دسته‌گل زیبایم دادم. —احساس می کنم مراسم مون خیلی غریبه، همه از ما می‌ترسن و نزدیک مون نمیان. نفسش را بیرون داد. –به خاطر این کرونای لعنتیه دیگه، غصه نخور چند دقیقه دیگه که محرم شدیم هم حالت بهتر می شه هم این فکرها از ذهنت دور می شه. لبخند زدم. –چه ربطی داره؟ –اگه صبر کنی خودت ربطش رو می فهمی. برای کم جمعیت بودن مراسم مون هم فکرش رو نکن. وقتی کرونا رفت یه جشن بزرگ توی تالار می‌گیریم و همه رو دعوت می‌کنیم. حتما تا اون موقع شرایط بهتر شده. جرعه‌ای از آب جوش را خوردم. –ان شاءالله. دقیق در چشم‌هایم نگاه کرد. لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ساره پشت چشمی نازک کرد و به لعیا و خودش اشاره کرد. لعیا خندید. –عزیزم، من جعبه‌ی اونم نمی تونم بخرم چه برسه به خودش. می دونی اون الان چند گرمه؟ هیچی نباشه پونزده الی بیست گرم وزنشه، تو نیم گرمشم نمی‌تونی بخری. مادر تلما بشنوه شاخ در نمیاره؟ به نظر من تلما فعلا قایمش کن به مادرت نشون نده. ساره با تکان دادن سرش حرف او را تایید کرد و جعبه را داخل کشوی پا تختی گذاشت. لعیا زیر گوشم آرام گفت: –از من می شنوی به شوهرتم نشون نده. ✍ 🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگردنگاه‌کن پارت366 بعد از این که لباس عروس‌ام را پوشیدم لعیا تورش را روی سرم فیکس کرد. علی زنگ زد و گفت که تا نیم ساعت دیگر عاقد می‌آید. تعدادی از مهمان ها آمده بودند و به طبقه‌ی بالا رفته بودند. بلند شدم و برای بار چندم جلوی آینه ایستادم. از آرایشم راضی بودم. رو به لعیا گفتم: –هلما کارش خوبه‌ها اگر یه آرایشگاه بزنه نونش تو روغنه. لعیا حرفم را تایید کرد. –آره، ساره می گه اونم مثل من یه دوره‌ای تو آرایشگاه کار کرده. البته موادشم جنس درجه یکه، اونم بی‌تاثیر نیست. با کمی ایستادن توانم تحلیل رفت و نشستم. لعیا موزی از یخچال درآورد و به طرفم گرفت. –اینو بخور، خودتم خسته نکن. درسته آرایشت خوب شده ولی از چشمات معلومه مریضی. باید خودت رو تقویت کنی. با بی میلی شروع به خوردن موز کردم. لعیا و ساره شروع کردند به مرتب کردن خانه و رو تختی. من دوباره احساس می‌کردم تنم داغ شده. احساس بدن دردم برگشته بود و نای بلند شدن نداشتم. روی صندلی نشستم و سرم را روی میز گذاشتم. لعیا دوباره قرصی به من خوراند. –هلما رفتنی گفت که هر وقت دوباره بدنت درد گرفت از این قرص بخوری. از این که ماسک داشتم و نمی‌توانستم درست نفس بکشم احساس بدی داشتم. لعیا ماسکم را برداشت. –عزیزم همه دوتا دوتا ماسک زدیم تو دیگه نمی خواد بزنی. مثلا عروس هستی ماسک چیه؟ –آخه می‌ترسم کسی بگیره. –خب نیان جلو. حالا گوشیت رو بده چند تا عکس تکی ازت بگیرم. –اگر مریض نمی شدم قرار بود بریم عکاسی. بالاخره موعد سر رسید و علی برای همراهی‌ام از پله ها پایین آمد. لعیا چادرم روی سرم انداخت. علی کت و شلوار مشکی زیبایی تنش کرده بود و موهایش را بسیار زیبا مرتب کرده بود. دسته گل گرد با گل های طبیعی که لابه‌لایش از شاخه‌های مروارید درشت سفید و نقره‌ایی استفاده شده بود در دستش بود. وقتی با لبخند دسته گل را به طرفم گرفت تزیین دسته‌ی گل نگاهم را میخکوب کرد. دور دسته ی گل با پارچه‌ی ساتن کرم رنگ بسته شده و پایین دسته با سنگهای زینتی زیبایی تزیین شده بود. یک مروارید خیلی درشت که با نگین های ریزی تزیین شده بود از دسته ی گل آویزان بود. مانند شخصی که گردنبندی دور گردنش باشد. وقتی حیرتم را از این همه زیبایی دید گفت: –واسه همین نظرتو نپرسیدم، چون می‌خواستم غافلگیرت کنم. دسته گل را جلوی بینی‌ام گرفتم و چشم‌هایم را بستم. –این فوق‌العاده س. تا حالا دسته گل جواهر دوزی ندیده بودم. نرگس خانم با دوربینی که دستش بود از فاصله‌ی دو متری از ما عکس می‌گرفت. از ترسش نزدیک تر نمی‌آمد. بالاخره لعیا جلو رفت و گفت: لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگردنگاه‌کن پارت367 –می‌خواید دوربین رو بدید من ازشون عکس بگیرم. آخه من چند ساعته پیش عروسم، دیگه احتمالا آلوده شدم. نرگس خانم چشم‌هایش گرد شد و کمی از لعیا فاصله گرفت. دوربین را روی میز گذاشت و رفت. بعد از انداختن چند عکس، لعیا کنار گوشم گفت: –هنوز به هم محرم نیستید، چه کاریه عکس میندازید؟ وارد حیاط که شدیم فقط خانواده من و علی حضور داشتند. رستا و نادیا روی یکی از میزها سفره‌ی عقد قشنگی برایم چیده بودند. علی هم شب قبل حیاط را چراغانی کرده بود ولی با این حال وقتی جلوی دهان همه ماسک می دیدم احساس بدی پیدا می‌کردم. فقط من و علی ماسک نداشتیم. مادر بزرگ هم گاهی ماسکش را باز می‌کرد ولی با اصرار پدر دوباره می گذاشت. میز و صندلی من و علی در گوشه‌ای از حیاط با دو متر فاصله دورتر از بقیه بود. خانواده هایمان فاصله را رعایت می‌کردند و جلو نمی‌آمدند. عاقد تقریبا جلوی در نشسته بود و دو تا ماسک روی صورتش بود که با شیلد و دستکشش، بیشتر شبیه دندان‌پزشک ها بود تا عاقد. وقتی حرف می زد باید چند بار حرفش را تکرار می‌کرد تا متوجه‌ می شدیم چه می‌گوید. نگاهی که به اطراف انداختم مراسم عقدم را بیشتر شبیه اتاق جراحی دیدم تا مراسم جشن. دلهره و اضطراب اطرافیانم را حس می‌کردم. با این که دردی در گلو یا سینه‌ نداشتم و فقط بی‌حال بودم اما دیدن این صحنه روحیه‌ام را ضعیف‌تر و نفسم را تنگ می‌کرد و باعث سرفه‌ام می شد.