eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
4.5هزار دنبال‌کننده
32.5هزار عکس
36.7هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جنگ بی پایان ، مشکل اصلی اسرائیل و فلسطین چیست ؟ منبع؛کانال تاریخ ایران و جهان باستان وستانیوز 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
42.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
افشاگری بی سابقه چهرهای معروف از خارج/ اینها تف سربالاست اما باید به مردم میگفتیم 🎥 افشاگری بی سابقه چهره های معروف و افرادی که این مدت روی براندازی کار کردند از خارج از کشور / سلبریتی برانداز: میدانم این حرف ها تف سربالاست. خودم هم خیلی سعی کردم نگویم اما نشد و باید اینها را با شما در میان میگذاشتم... 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
ریال ایران ! ازاین خبر چه برداشتی میشود؟ اینکه"وضع اقتصادی مردم ایران ازهمۀ کشورهای دنیا بدتراست" درحالی که ارزش پول ملی، به رفاه ندارد. چرا که با حذف صفرها، میتوان یک‌شبه ارزش پول ملی رابسیاربالا برد؛ درحالی که رفاه عمومی هیچ تغییری نمیکند. 〰〰〰〰〰〰 پیش از ورود به بحث توجه به این نکته ضروری است که مطالب زیر که امروزه وضع اقتصادی مردم، بسیارخوب است، درحالیکه متاسفانه در مشکلات اقتصادی بسیارزیاد بود و باید باروحیه جهادی مشکلات راحل کنند. هدف فقط این جمله است که:«ارزش اسمی پول ملی، تعیین‌کنندۀ وضعیت رفاه مردم یک کشورنیست» ○○○○○○○○○○○○○○○○○○ اما این یک واقعیت است که امروز، ریال ایران کم‌ارزش‌تر از سایر ارز‌های ملی است. اما از این گزاره معمولاً یک برداشت کاملاً اشتباه می‌شود؛ وقتی چنین خبری را می‌شنویم ناخودآگاه گمان می‌کنیم وضع اقتصاد ایران از همه‌ی کشورهای دنیا بدتر است و متوسط رفاه یک ایرانی، از رفاه افراد سایر کشورها کمتر است. باید بدانیم ارزش پول ملی، هیچ ربطی به رفاه ندارد. چرا که اولاً با حذف صفرها، می‌توان یک‌شبه ارزش پول ملی را بسیار بالا برد؛ در حالی که در رفاه عمومی هیچ تغییری رخ نمی‌دهد. در ثانی، بررسی وضعیت درآمد در کنار ارزش پول ملی است که می‌تواند وضعیت قدرت خرید مردم را نشان دهد. 🔴 ارزش اسمی پول ملی یعنی آن چیزی که روی پول نوشته شده است. مثلاً در سال 2020 هر هزار تومان ما تقریباً برابر با 20 افغانی افغانستان بوده است! هزار کجا و 20 کجا. با نگاه اول، به‌نظر می‌رسد باید وضع اقتصاد ما از اقتصاد افغانستان بدتر باشد. اما دقیق‌تر که می‌شویم، می‌بینیم درآمد سرانه در افغانستان در سال 2020 میلادی (بر اساس آمارهای بانک جهانی) به‌طور متوسط برابر با 39 هزار و 741 افغانی یعنی معادل 2 میلیون و 185 هزار تومان در سال بوده است؛ این در حالی است که درآمد سرانه در ایران در سال 2020 (مطابق آمارهای بانک جهانی) برابر با 46 میلیون و 900 هزار تومان در سال بود. بنابراین مهم نیست که ارزش یک افغانی نزدیک به 550 ریال است. مهم آن است که بدانیم دریافتی و حقوق افراد چقدر است. در نسبت بین حقوق و ارزش پول ملی است که قدرت خرید معنا پیدا می‌کند. نه مهم است که عدد درآمد سرانه اسمی در ایران از همه جا بالاتر است، و نه مهم است که ارزش اسمی پول ملی ما پایین‌ترین در دنیاست! مهم این است که بدانیم قدرت خرید مردم ما به‌طور متوسط در دنیا چه رتبه‌ای دارد. 🔹بر اساس آمارهای بانک جهانی، ایران در سال 2020 میلادی در شاخص قدرت خرید سرانه رتبه‌ی 85م دنیا را از میان 197 کشور کسب کرده است؛ یعنی اگر جهان را به دو نیمه تقسیم کنیم، ما در نیمه‌ی بالایی قرار داریم و به‌طور میانگین، قدرت خرید مردم در 112 کشور از ما ایرانیان کمتر است. این نشان می‌دهد که اسکناس‌های بی‌ارزش‌ترین پول دنیا، چندان هم بی‌ارزش نیست و توانسته قدرت خرید ایرانیان را از 112 کشور بالاتر نگه‌ دارد. 🔸 این یعنی چه!؟ یعنی اگر چه ارزش ریال از ارزش پول ملی 197 کشور کمتر است اما درآمد مردم ما به ریال، به اندازه‌ای هست که بتوانیم با حقوقمان، کالاها و خدماتی را بخریم که مردم 112 کشور پایین‌تر از ما، توان تهیه‌اش را ندارند. جالب آنکه برآوردهای صندوق بین‌المللی پول نشان می‌دهد که قدرت خرید سرانه در ایران، تا سال 2027 بالاتر هم خواهد رفت. 🔴 بسیاری از کشورها بوده‌اند که در چهل سال اخیر، را حذف کردند. همین امروز اگر ما 4 صفر را حذف کنیم، ارزش پول ملی‌ از 81 کشور جهان بهتر می‌شود و تقریباً معادل ارزش پول ملی نیکاراگوئه خواهد شد. این در حالی‌است که قدرت خرید مردم نیکاراگوئه هم‌اکنون بر اساس آمارهای بانک جهانی، به‌طور متوسط یک‌سوم قدرت خرید ایرانیان است. 👈 نتیجه آنکه ، تعیین‌کننده‌ی وضعیت رفاه مردم یک کشور نیست و اسکناس‌های ریال نیز آن‌قدرها که رسانه‌های زرد می‌گویند، بی‌ارزش نیست! 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
※مجموعه داستان ۳ | ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما | روز سوم |  فرزدق ※ فرزدق از شاعران شیعه است و همواره در مدح اهل بیت علیهم‌السلام شعر می‌سروده. امام علیه السلام در مسیر کوفه، فرزدق را دید. فرزدق سلام کرد و گفت: اى فرزند رسول خدا، چگونه به مردم کوفه اعتماد کردى، با آن که پسر عمویت ـ مسلم بن عقیل ـ و پیروانش را کشتند؟ اشک از دیدگان امام جارى شد و فرمود: خداوند مسلم را رحمت کند، او به سوى رَوْح و ریحان و بهشت و رضوان خداوند رهسپار شد، بدان که " او به تکلیف خویش عمل کرد و هنوز تکلیف ما باقى مانده است. (تذکر اول) امام علیه السلام از وضعیّت مردم کوفه سؤال کرد و فرزدق پاسخ داد: «دل هاى مردم با تو و شمشیرهایشان بر ضدّ توست!». امام(علیه السلام) فرمود: اى فرزدق! اینان گروهى هستند که پیروى شیطان را پذیرفتند و اطاعت خداى رحمان را رها کردند و در زمین فساد را آشکار ساختند و حدود الهى را از بین بردند و باده ها نوشیدند و دارایى هاى فقیران و بیچارگان را ویژه خود ساختند و "من از هر کس به یارى دین خداوند و سربلندى آیینش و جهاد در راهش سزاوارترم، تا آیین خداوند پیروز باشد". (تذکر دوم) ※ اما فرزدق نرفت! و امام، انتخاب او نبود! زیرا امام بسمت مکانی در حرکت بود که فرزدق مطمئن بود، نتیجه‌ای جز کشته شدن نخواهد داشت! ـــــــــــــــــــــــــــــ پ. ن ※ صدق، صداقت، وفا، آنجایی معلوم می‌شود که تو بظاهر می‌بازی و کسی به پایت می‌ماند! اینکه از همان ابتدا نتیجه‌ی کربلا مشخص بود برای این است که فقــط آنانی به همراهی امام برسند، که جز "همراهی امام" چیز دیگری نمی‌خواستند. همان " فمعکم معکم لا مع غیرکم " را ... داشتم با خودم فکر می‌کردم: عجیب نیست که در مسیر یاری امام، هیچ چیز آسان جلو نمی‌رود! اگر آسان جلو می‌رفت که " همه می‌رسیدند " ! همیشه سخت‌ترین موانع در شروع یک حرکت کوچک یا بزرگ اتفاق می‌افتد، تا کار جلو نرود! مهم کار نیست که قرار است جلو نرود، که خدا به تحقق اهداف خویش، قادر است. مهم تویی که انتخاب می‌کنی در هجوم شدائد می‌مانی پای امام یا نه. ※ فقر، کمبود یار و ابزار، قضاوت، تحقیر و تهمت و .... اگر آمدند و ایستادی: آرام آرام به " أن یثبت لی قدم صدق " نزدیک میشوی! کسی که به " صدق " نرسید؛ (أن یبلغنی المقام المحمود) که همان مقام همراهی و معیت با امام است، محال است در درون او به ثمر برسد. فرزدق دوبار از امام تذکر برای همراه شدن گرفت و نفهمید! همان فرزدقی که مداح اهل بیت علیهم‌السلام بود... آخر شرایط، شرایط دلچسب و امیدوارانه‌ای نبود. " فرزدق" های درون ماست، که چرتکه می‌اندازد برای همراهی امام، مقام معیت اما ... ابزاری بنام چرتکه ندارد! است آنجا که تعیین می‌کند می‌مانی یا ..... رسانه رسمی ارسالی از مخاطبین 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
52.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔗 ایرانی ها رهبر منطقه هستند، با رفاقت با آنها باید قطب جدید قدرت شویم 🎥 این صحبت های یک کارشناس روس است که ایران را به عنوان یک کشور با اصالت، نماینده ی اروپایی ها، رهبر شیعیان جهان و رهبر منطقه معرفی میکند. او در ادامه میگوید : چین و روسیه سر جای خود، ما به عنوان بلاروس اگر میخواهیم بتوانیم یکی از قطب های جدید قدرت در جهان بعدی شویم، باید با ایران هماهنگ شویم ... ارسالی از مخاطبین 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
45.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔗 صحبت های دختری که به خاطر گفتگو با رهبر ایران مورد هجمه قرار گرفت 🎥 در روزهای گذشته فیلمی از گفتگوی رهبر ایران با یک کتابدار منتشر شده که کتاب هایی را برای مطالعه به رهبر ایران پیشنهاد میدهد / فیلم این گفتگو مورد استقبال بسیاری قرار گرفته است. البته مثل همیشه وطن فروشها هجمه هایی به این مهم داشته اند. 📌در انتهای این ویدئو پاسخی به یک اقدام درباره شاهکار تاریخی ایران ، عدم سوخت گیری در تمام مسیر توسط ناو گروه 86 را توضیح خواهیم داد... ارسالی از مخاطبین 🆔@http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
💎تحلیل خبری اجتماعی روز؛ 🎥 وزیر کشور در بین نمازگزاران نماز جمعه امروز شهر اسلام شهر: بخش زیادی از کشف حجاب‌ها ، سازمان یافته و متصل به سرویس‌های جاسوسی است. 🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 ⚫️ تجمع دانشجویان و عموم مردم در مقابل سفارت نجس سوئد در تهران در اعتراض به اهانت به قرآن در این کشور 🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 🔵 نزدیک شدن هنجارشکنان و یک تله برای جامعه انقلابی 🔻عده ای از مذهبی ها وقتی مشاهده می کنند که در راهپیمایی ها، انتخابات، مراسم دینی و ... برخی بی بند و بارها حضور دارند، سر از پا نمی شناسند و از این فرصت برای برجسته سازی آنها استفاده می کنند! 🔻در همین راستا، دشمن یا فتنه گر داخلی برای اینکه بی حجابی یا بدحجابی را کند، می تواند از این فرصت استفاده کرده و چند نفر از بی بند و بارها را روانه راهپیمایی یا مراسم عزاداری کند و آنگاه در میان مذهبیون ایجاد کند و یا آنها را به جان هم بیندازد. 🔻در نهایت، ولنگاران از این راه می توانند برخی مذهبی های سطحی نگر و التقاطی را مجاب کنند که با ولنگاران، در سطح جامعه نیز می شود به همین راحتی کنار آمد و مثلاً زیست مسالمت آمیز داشت. 👈 البته منظور این نیست که همه موارد هنجارشکنی ها در تجمعات انقلابی و مذهبی از این نوع است؛ اما از آن طرف، همواره باید نسبت به عواقب ساده لوحی و ساده اندیشی در این زمینه هم هوشیار بود و اجازه نداد که بی بند و بارها از احساسات و باورهای ما علیه ما استفاده کنند. ⚠️ همواره باید در فکر جذب آنها بود اما نه به قیمت کوتاه آمدن ما از شرع. 🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 🔻عمق بخشی به روابط ایران با کشورهای اسلامی با امضای تفاهم نامه بنیاد برکت و مجمع جوانان سازمان همکاری اسلامی/ استقبال جوامع اسلامی از اقدامات ایران 🔹با استقبال مجمع جوانان سازمان همکاری اسلامی و پس از ۱سال بررسی‌های کارشناسی و جلسات متعدد تفاهم‌نامه‌ای بین بنیاد برکت و این مجمع با هدف به اشتراک گذاری تجربه در زمینه کسب‌ و کارهای اجتماعی، دانش بنیان ها، نوآوری اجتماعی و مدل‌های محرومیت زدایی به امضا رسید. 🔹برگزاری رویداد‌های مشترک، انتقال تجربیات به ۵۸ کشور اسلامی، ایجاد شبکه بین‌المللی کارآفرینان، سرمایه گذاری مشترک در شرکت های دانش بنیان از اصلی‌ترین اهداف این تفاهم‌نامه بوده است. 🔹بنیاد برکت تاکنون در تمام استانها و بیش از ۴۷۰ شهرستان و ۱۶هزار روستا فعالیت‌های توانمند سازی اقتصادی-اجتماعی و محرومیت زدایی داشته است که حاصل آن، ۱میلیون و ۲۰۰هزار شغل، ۳۰۰هزار طرح اقتصادی و سرمایه‌گذاری بیش از ۵.۴ میلیارد دلاری بوده است. 🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 🔺هنری کیسینجر سه سال از آیت الله جنتی ۹۷ ساله ما مسن تر است؛ وی در ۱۰۰ سالگی در پی ماموریتی دیپلماتیک وارد چین شده است؛ رسانه اصلاح طلب بدون اینکه بگوید پیرمرد اجازه نمیدهد جوانها کار بکنند، از عقلانیت کیسینجری سخن به میان آورده، ولی به امثال جنتی که میرسند از کهولت سنشان میگویند! 🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 🔥در میان شما یک مسلمان نیست؟ ؟ 🔻روزنامه سازندگی در ۲۸تیرماه۴۰۲ و در روز اول با تیتر صریح در صفحه اول خود مستقیما به اسلام حمله کرد. 🔻«اسلام گرایی افراطی» یک طعنه بی شرمانه به عمل حداکثری به مفاهیم معارف اسلام است و کاملاً با «افراط‌گرایی به نام اسلام» که جریانی ساخته و پرداخته دشمنان اسلام است متفاوت است. 🔻به عبارت دیگر تحقق اسلام هدف واضح پیامبر اسلام و اهل بیت بود که در نهایت در عصر ظهور اتفاق می‌افتد. 🔻پیشنهاد هر چیزی به عنوان ملاک و معیار عمل به جای اسلام، نشان می‌دهد که مدعیان آن پیشنهاد، اسلام را دین دوم خود می‌دانند! 🔻حال سوال اینجاست که سران اصلاحات که عموماً تا بلغت الحلقوم از بیت المال مسلمین بهره مند بوده اند، چرا با پول بیت المال مسلمین به اسلام حمله می کنند ؟ 🔻آیا روحانیون اصلاح طلب زنده نیستند که می‌بینند دوستانشان اینگونه به اسلام حمله می‌کنند و آنها ساکتند؟ آیا به میثاق طلبگی و سربازی امام عصر و دین اسلام پایبندند؟ 🔻وجود سلیقه های مختلف سیاسی در چارچوب نظام و قانون اساسی کاملا ضروری است ولی وزارت ارشاد با چه توجیهی ازبیت المال مسلمین برای حمله صریح به اسلام به این روزنامه‌ها پول می دهد؟ آیا این آتش تهیه حمله به محرم حسینی بود؟ 🔸پ.ن: انتهای راه غربگرایی، بی دینی است. 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دو کلمه حرف حساب از شهروند ایرانی مقیم آمریکا نسبت به سختگیری‌های خانواده‌های ایرانی برای ازدواج فرزنداشان و مقایسه‌ آن با کشورهای در حال توسعه. 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥میگه عرق خوره میومد هیئت و اصلاح میشد، پس توی هیئت اینقدر به بیحجابا گیر ندین! اصلاح میشن.. یه جواب جالب👆 «ببینید و بفرستید.. 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💎بسته تحلیلی خبری صبحگاهی《《ایران و جهان》》 🎥 کارشناس بی‌بی‌سی: ائتلاف پنج نفره اپوزیسیون که پنج روز هم طول نکشید نشان داد خود اپوزیسیون درگیر مشکلات داخلی فراوانند ▪️بی‌بی‌سی که سال گذشته با تمام توان پای کار دمیدن در ناآرامی‌های ایران بود حالا با مطرح کردن این سوال بین کارشناسانش(!) که «حالا که جمهوری اسلامی همه راه‌ها را بسته چه باید کرد؟» به واکاوی دلایل شکست خود می‌پردازد و به این ترتیب دست خود را به نشانه تسلیم بالا برده و به شکست خود اعتراف می‌کند. 🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 ▪️‏در حالی که صادراتِ سوئد به از ۷۵ میلیون در سال ۲۰۲۲ فراتر رفته، عراق به دلیل قرآن‌سوزی در سوئد، سفیر این کشور را اخراج کرد. صادرات سوئد به ایران، یک سوم این رقم است و ایران فقط سفیر را احضار می‌کند! 🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 ⁉️بدون شرحی از هنرنمایی بعضی از مسئولین گذشته ادامه آن توسط دولت انقلابی 🔺درد بی‌آبی در این گرمای طاقت‌فرسا و طوفان شن در سیستان، درحالی است که یک خط لوله آبِ شرب، مستقیم از شهرستان هیرمند به شهر زرنج در افغانستان منتهی شده است. این خط لوله ماهیانه بین ۱۰ تا ۱۶ هزار مترمکعب آب را منتقل می‌کند. کنتور روی دستگاه خراب است و آب بدون حساب و کتاب از منطقه‌ای که آب شرب برای خوردن پیدا نمی‌شود به کشوری وارد می‌شود که حق‌آبه مردم این منطقه را بسته است! 🖊چرا حاکمیت افغانستان که حق‌آبه هیرمند را نمی‌دهد باید از آب شرب این مردم بی‌آب استفاده کند؟!چه کسی جوابگو است؟! آقای رئیسی این یکی از اهرم های فشار است! دریابید! 🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 📹گزارش همراه با حزن و اندوه شبکه اینترنشنال از اوضاع وخیم و بحرانی در اسرائیل ▪️کارشناس اینترنشنال: روزهای بسیار سختی را پشت سر می‌ گذرانیم؛ چیزی شبیه کودتا در حال رخ دادن است؛ ارتش اسرائیل ضعیف شده و این به نفع گروه‌ هایی مثل حزب‌ الله خواهد بود. ▪️ما شاهد بزرگترین بحران اسرائیل هستیم؛ نیروهای ارتش، خلبانان و کوماندوهای ویژه دست به اعتصاب سراسری زدند. 🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 🎥این تازه اولشه! 🔹یک مغازه‌دار عراقی مسیحی مقیم سوئد، به محض اینکه سلوان مومیکا، فرد اهانت کننده به قرآن را می‌بیند او را با این جمله که «تو آبروی ما را بردی» از مغازه برو بیرون واقعیت این است.. 🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 🔷اینکه می‌دانیم پشت جنایت قرآن‌‌سوزی، رژیم صهیونسیتی قرار دارد، چیزی از مسئولیت دولت سوئد در همراهی با این جنایت کم نمی‌کند.. 🔹دولت سوئد باید بداند که بسترسازی اهانت به مقدسات مسلمانان، بی‌هزینه نخواهد بود و گام اول در این مسیر است! 🔹اخراج سفیر سوئد می‌تواند اقدام خوبی از جانب کشورمان باشد... اما مهمتر از آن اجماع سازی بین کشورهای اسلامی برای مقابله با هتک حرمت چندباره با مقدسات یک چهارم جمعیت جهان است... دنیا باید اتحاد دولت‌های اسلامی را ببیند؛ چشم‌های مسلمانان به دستگاه دیپلماسی است! 🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 🔷 بخشی از نامه عباس دوران به همسرش: «...درباره خودم هم شاید باورت نشه، اما تا به حال هر مأموریتی انجام دادم سر زن و بچه‌های مردم بمب نریختم. اگر کسی را هم دیدم دوری زدم تا وقتی آدمی نبوده ادامه دادم...» 🔸️ امروز سالروز شهادت امیر سرلشکر خلبان شهید عباس دوران اوست.  🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 . 🚨🚨🚨🚨 🔷تلگراف: نیروی دریایی آمریکا برای جنگ در خلیج فارس آماده می شود. 🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 🔷 شاهکار اطلاعاتی سازمان اطلاعات سپاه پاسداران گمنام امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در سازمان اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، با انجام اقدامات فنی و اطلاعاتی گسترده طی چند ماه گذشته بیش از ٣٧ خانه تیمی که توسط عوامل سرویس های اطلاعاتی بیگانه برای پشتیبانی های فنی و تسلیحاتی اقدامات تروریستی در کشور بود را شناسایی و مورد ضربه قرار دادند. بر اساس گزارشات اعلامی حجم سلاح ها و تجهیزات مکشوفه بسیار زیاد 🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 🎥‌ امیرعبداللهیان: سفیر جدید سوئد را نخواهیم پذیرفت؛ سفیر ایران هم به سوئد اعزام نخواهد شد 🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 🔷ضربه هولناک داخلی به ارتش رژیم صهیونیستی/ ۵۰۰ خلبان هم اعتصاب کردند 🔹رسانه‌های اسرائیلی از اعتصاب حدود ۵۰۰ خلبان نیروی هوایی ارتش رژیم صهیونیستی در اعتراض به طرح جنجالی نتانیاهو و توقف فعالیت خود خبر دادند. 🔹این رسانه‌ها اعلام کردند اعلام توقف خدمت این تعداد بسیار زیاد خلبان به زیان ارتش است و توپ اکنون در زمین گالانت (وزیر جنگ) و نتانیاهو است. 🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 🎥🎥 کار زیبای بازیکن معروف و با اخلاق فوتبال ؛ کودک مبتلا به سندروم‌دان کربلایی شد🔹محمد انصاری بازیکن سابق فوتبال آرزوی فرشته‌ی مبتلا به سندروم دان را برای زیارت کربلا در برنامه از سرگذشت برآورده کرد. پ ن : سلبریتی داریم تا سلبریتی. بازیکن فوتبال داریم تا بازیکن. خدا نسل محمد انصاری ها رو در بین ورزشکاران زیاد کند http://eitaa.com/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🔷عشق به حسین این‌شکلیه... بی ریا ترین خیمه عزای امام حسین(ع) اخه بدبختا مگه می تونید این عشق رو از مردم بگیرید؟؟ عشقی که ریشه در تمام تارپود مردم داره. 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کارشناس بی‌بی‌سی: ائتلاف پنج نفره اپوزیسیون که پنج روز هم طول نکشید نشان داد خود اپوزیسیون درگیر مشکلات داخلی فراوانند ▪️بی‌بی‌سی که سال گذشته با تمام توان پای کار دمیدن در ناآرامی‌های ایران بود حالا با مطرح کردن این سوال بین کارشناسانش(!) که «حالا که جمهوری اسلامی همه راه‌ها را بسته چه باید کرد؟» به واکاوی دلایل شکست خود می‌پردازد و به این ترتیب دست خود را به نشانه تسلیم بالا برده و به شکست خود اعتراف می‌کند. 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 وقتی چنین تبلیغاتی به راحتی در ویترین روبیکا بدون هیچ مشکل و مانعی در معرض نمایش قرار میگیرند... از جوان و نوجوان انتظار داریم؟؟ چرا باید عده قلیلی از لجن زار روبیکا درآمد کسب کنند و یکی از ارکان اصلی گسترش ولنگاری باشند و از اون طرف یک عده جوان جونشون رو کف خیابانها برای حفظ ارزشها فدا کنند؟؟ پ ن ': روبیکا که مشخص هست مال کدوم نهاد هست . بنظر شما گسترش روشن ولنگاری در لجن زار روبیکا جز با اراده برخی مسئولان صورت میگیرد؟؟یقینا برخی مسئولان عامدانه و آگاهانه بدنبال ترویج منکرات و ولنگاری ها در جامعه بااهداف خاصی هستند وگرنه جمع کردن بساط لجن زار روبیکا به راحتی قابل انجام است. 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ یک عمر از منبر علما شنیده‌ایم که امام حسین(ع) فرمود: «من خارج نشدم مگر برای اصلاح امت جدم و احیای امر به معروف و نهی از منکر» 🔴 حال مراسم عزاداری حضرت آنگونه برپا شود که دقیقاً نسبت به اصلاح امت اسلامی و عمل به فریضتین بگوییم «به من چه! به تو چه!» ؟؟! ⭕️ دشمن چه بلایی بر سر شناخت شما آورده که تلقی یهودی از دین اسلام یافته‌اید؟! آیا این چنین هیئتی، همان هیئت بی‌خاصیتی نیست که دشمن اساساً حاضر است برای برپایی‌اش خرج کرده و تأمین امنیت نماید؟! ❌ هیئتی که فقط حسین حسین کند و با سایر مسائل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و ... کاری نداشته باشهد و اعتقادش این باشد که: - به تو چه؟! - به من چه؟! 💠 هیئت امام حسین (ع) محل انسان‌سازی است. ان‌شاءالله اهل «به من چه و به تو چه» ذیل علم اباعبدالله، کمی به اساس قیام حسینی فکر کرده و انحرافات فکری خود را اصلاح کنند. ✍️مهندس شکوهیان‌راد 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🖤 : 🍃 اگر زائر حسین (علیه السلام) بداند که با زیارتش چقدر دل رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) و حضرت زهرا(سلام علیه) و ائمه(علیه السلام) و شهدا از ما اهل بیت را شاد کرده است ، و اگر بداند به خاطر دعای ایشان چه چیزهایی شامل حالش شده و چه ثواب های دنیوی و اخروی گیرش آمده، و چه چیزهایی نزد خدا برایش ذخیره شده، هر آینه دوست می داشت تا زنده است ، منزلش نزد آن حضرت باشد.(و پیوسته زیارت آن حضرت را بکند.) 📖 کامل الزیارات، ص ۲۷۹. اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرج
《《《داستان روز》》》 ✅آتشی ک حرام شد😳 روزی مردِ زائر وارد یکی از قصابی های کربلا می شود و مقداری گوشت می خرد و به حرم امام حسین علیه السلام می رود، بعد از زیارت به خانه برگشته و گوشت را به همسرش می دهد و می گوید آبگوشتی درست کن. ظهر که می شود همسرش به مرد می گوید گوشت نپخته است و مرد می گوید اشکالی ندارد صبر کن تا شب بپزد. شب که می روند سراغ گوشت می بینند گوشت اصلا نپخته است و مرد قصاب را سرزنش می کنند که گوشت بی کیفیت به آنها داده است و می گذارند تا صبح بپزد. صبح بیدار شدند دیدند گوشت هنوز نپخته است مرد با عصبانیت ظرف غذا را می برد قصابی و می گذارد روی میز و می گوید مرد حسابی ما زائر امام حسین علیه‌السلام هستیم بی انصافی است به ما گوشت بی کیفیت بدهی، از دیروز صبح که گوشت را خریدم تا امروز صبح گوشت اصلا نپخته است. قصاب لبخندی زد و به او گفت وقتی گوشت را خریدی مستقیم رفتی داخل حرم امام حسین علیه‌السلام؟ زائر گفت چطور؟ بله رفتم قصاب گفت مگر نمی دانی گوشتی که وارد حرم امام حسین علیه‌السلام شود آتش به او کارساز نیست، اگر می دانستم قصد زیارت داری قبلش به تو می گفتم. در روایات آمده است سوزاندن بدن زائر امام حسین علیه‌السلام بر آتش جهنم 🖌آیت الله دستغیب (ره) 🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 💪🏻 مردی قوی هیکل در چوب بری استخدام شد و تصمیم گرفت خوب کار کند. روز اول در جنگل، 18 درخت را قطع کرد. رئیسش به او تبریک گفت و او را به ادامه کار تشویق کرد. روز بعد با انگیزه بیشتری کار کرد، ولی 15 درخت را قطع کرد. روز سوم بیشتر کار کرد، اما نتوانست بیشتر از 10 درخت را ببرد. به نظرش آمد که ضعیف شده است پیش رئیسش رفت و عذر خواست و گفت: «نمی دانم چرا هر چه بیشتر تلاش می کنم, درخت کمتری می برم!!!. رئیسش پرسید: «آخرین بار کی تبرت را تیز کردی؟» او گفت: «برای این کار وقت نداشتم. تمام مدت مشغول بریدن درختان بودم.» ❌ نتیجه ؛ بهره وری عبارت است از درست انجام دادن کار درست. گاهی افراد و مدیرانشان آنقدر سخت کار میکنند تا از انجام درست کارها مطمئن باشند؛ اما غافل از اینکه ببیند که آیا کارهای درست را انجام میدهند....! 🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 در یكی از آبادی‌های اربابی ظالم و ستمگر بود. او یك روز حكم می‌كند رعیت‌‌ها جفتی دو من كره برای سر سلامتی او بیاورند رعیت‌‌ها هم چیزی نداشتند. هرچه فكر می‌كنند چه كنند عقلشان به جایی نمی‌رسد. آخرش می‌روند و دست به دامن كدخدا می‌شوند و از او می‌خواهند كه پیش ارباب برود و بخواهد كه آنها را ببخشد و از دادن كره معافشان كند كدخدا هم بادی به غبغب می‌اندازد و قول می‌دهد كه كارشان را درست كند و پیش ارباب برود. كدخدا پیش ارباب می‌رود و می‌گوید: "ارباب! رعیت‌‌ها امسال كار زیادی ندارند، قوه‌شان نمی‌رسد جفتی دو من كره بدهند یك لطفی بهشان بكن". مالك از خدا بی‌خبر هم كه رعیت‌هاش را خوب می‌شناخته و می‌دانسته كه چقدر صاف و صادقند می‌گوید: "والله كدخدا هرچه فكر می‌كنم ترا ناراضی بفرستم دلم راضی نمیشه، برو به رعیت‌‌ها بگو كره را بهشان بخشیدم جفتی دومن روغن بیارن! كدخدا هم به خیال اینكه برای رعیت‌‌ها كاری كرده خوشحال و خندان می‌آید و رعیت‌‌ها را جمع می‌كند و می‌گوید: "مردم! هی بگید كدخدا آدم خوبی نیست، رفتم پیش ارباب آنقدر التماس كردم تا راضی شد به جای دو من كره، دو من روغن بدین! حالا برید و به جان من دعا كنين! 🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 🔴 داستانک روزی پسری از خانواده نسبتا مرفه، متوجه شد مادرش از همسایه فقیر خود نمک خواست متعجب به مادرش گفت که دیروز کیسه ای بزرگ نمک برایت خریدم، برای چه از همسایه نمک طلب می کنی؟ مادر گفت: پسرم، همسایه فقیر ما، همیشه از ما چیزهایی طلب میکند، دوست داشتم از آنها چیز ساده ای بخواهم که تهیه آن برای آنها سخت نباشد، درحالی که هیچ نیازی به آن ندارم، ولی دوست داشتم وانمود کنم که من نیز به آنها محتاجم، تا هر وقت چیزی از ما خواستند، طلبش برای آنها آسان باشد، و شرمنده نشوند... 🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲🔲 داستانک: فرعون دلقکى داشت که از کارها و سخنان او لذت مى برد و مى خندید. روزى به در قصر فرعون آمد تا داخل شود، مردى را دید که لباسهاى ژنده بر تن ، عبایى کهنه بر دوش و عصایى بر دست دارد. پرسید: تو کیستى ؟ گفت : من پیامبر خدا موسایم که از طرف خداوند براى دعوت فرعون به توحید آمده ام . دلقک از همانجا بازگشت ، لباسى شبیه لباس موسى پوشیده و عصایى هم به دست گرفت ، نزد فرعون آمد. از باب مسخره و استهزاء تقلید سخن گفتن حضرت موسى علیه السلام کرد. آن جناب از کار او بسیار خشمگین شد. هنگامى که زمان کیفر فرعون و غرق شدن او رسید و خداوند او را بالشکرش در رود نیل غرق ساخت ، آن مرد تقلیدگر را نجات داد. موسى عرض کرد: چرا نجات دادی کسی که مرا اذیت کرده؟؟! پروردگار فرمود ؛من تنبیه نخواهم کرد کسی را که شبیه به بهترین بندگان من باشد حتی اگر به تمسخر.. http://eitaa.com/ashaganvalayat
🔺تصویری از حرکت زیبای فرمانده ارتش بوسه فرمانده کل ارتش بر دست امیر سرتیپ پیشکسوت کریم عبادت جانشین اسبق نیروی زمینی ارتش در آیین اعطای نشان فداکاری به این اسطوره‌ی دوران هشت سال دفاع مقدس 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💎 | اخبار ورزشی| : نتایج تیم ملی کاراته در پایان نخستین روز از نوزدهمین دوره رقابت‌های قهرمانی آسیا 🥇آتوسا گلشاد نژاد در وزن ۶۱-کیلوگرم با چهار پیروزی پیاپی مقابل حریف‌هایی از کشورهای اردن، قزاقستان، چین و امارات صاحب مدال طلا شد. 🥇بهنام دهقان‌زاده در وزن ۵۵-کیلوگرم با چهار پیروزی مقابل نمایندگان کشورهای ترکمنستان، سریلانکا، مالزی و اردن صاحب مدال طلا شد. 🥉فاطمه صادقی در کاتا انفرادی در سه دور اجرای کاتا موفق شد مدال برنز را بدست آورد. 🥉ابوالفضل شهرجردی در کاتا انفرادی در سه دور اجرای کاتا مدال برنز را کسب کرد. 🥉امیر مهدی‌زاده در وزن ‌۶۷-کیلوگرم با سه پیروزی مقابل نمایندگان کشورهای قرقیرستان، فلسطین و کویت و یک شکست مقابل نماینده کشور قزاقستان صاحب مدال برنز شد. ❌ لیلا برجعلی در وزن ۶۸+کیلوگرم با یک‌ پیروزی و یک‌ شکست از دور رقابت‌ها کنار رفت. ╚════•|🏆⚽️•════╝ 📣 🚫🏴󠁧󠁢󠁥󠁮󠁧󠁿🇩🇪| هیچ توافقی بین منچسترسیتی و لایپزیش برای گواردیول وجود ندارد و این انتقال حتی نزدیک هم نیست زیرا منچسترسیتی حاضر به پرداخت 100 میلیون یورو نیستند. 🇮🇹| داوید دخه‌آ پیشنهاد اینتر برای جانشینی آندره اونانا را رد کرد. 🏴󠁧󠁢󠁥󠁮󠁧󠁿🏴󠁧󠁢󠁥󠁮󠁧󠁿| چلسی قصد دارد پیشنهاد 80 میلیون پوندی برای مویزس کایسدو ارائه کند، برایتون برای ستاره اکوادوری خود 100 میلیون پوند به اندازه دکلن رایس می‌خواهد و تمام پیشنهادات را رد خواهد کرد. 🇫🇷| پاری‌سن ژرمن به جذب نونو تاوارز مدافع آرسنال علاقمند است. 🇮🇹| اوکافور ستاره سالزبورگ در آستانه پیوستن به میلان قرار دارد، رقم انتقال 14 میلیون یورو 🇩🇪| مارسل سابیتزر با وجود داشتن پیشنهاد از دورتموند ترجیح می‌دهد راهی تیمی از پریمیرلیگ شود. 🏴󠁧󠁢󠁥󠁮󠁧󠁿| غیررسمی؛ موسی دیابی وینگر بایرلورکوزن به استون ویلا پیوست. مبلغ انتقال 40 میلیون یورو 🇩🇪| رسمی؛ دورتموند با توافق دوجانبه قرارداد نیکو شولتز را فسخ کرد. 🇫🇷| رسمی؛ مارسی با توافق دوجانبه قرارداد دیمیتری پایه را فسخ کرد. 🇪🇸| ادینسون کاوانی جایی در برنامه های فصل آسنده والنسیا ندارد و به زودی قرارداد ستاره اروگوئه‌ای فسخ خواهد شد. ╚════•|🏆⚽️•════╝ نیمار: اگر روزی پسر دار شوم اسمش را مسی خواهم گذاشت. لیونل مسی را مثل برادرم دوست دارم. ╚════•|🏆⚽️•════╝ اتحاد کلبا روز گذشته در نخستین بازی تدارکاتی پیش‌فصل خود با نتیجه ۳-۰ الجوتومیر اسلوونی را شکست داد. ╚════•|🏆⚽️•════╝ قلعه‌نویی از مایلی کهن شکایت کرد امیر قلعه‌نویی از محمد مایلی کهن به دادگاه به دلیل مصاحبه علیه خودش شکایت کرد. مایلی کهن در آخرین مصاحبه خود انتقادهای تندی را علیه امیر قلعه‌نویی مطرح کرد و ادعاهایی مبنی بر اینکه سرمربیان تیم های لیگ برتری با نظر قلعه نویی انتخاب شود ╚════•|🏆⚽️•════╝ به دلیل رعایت نشدن سقف قرارداد، سپاهان به رضا اسدی اعلام کرده که مبلغ قراردادش را کاهش دهد اما او راضی به انجام چنین کاری نیست. به احتمال زیاد اسدی از سپاهان جدا خواهد شد. ╚════•|🏆⚽️•════╝ ارسلان مطهری از پارسال تا الان کمترین دریافتی رو بین بازیکنا داشته و میخواهد قراردادش را با استقلال فسخ کند ╚════•|🏆⚽️🏆 تقابل تیم ملی ایران با کی‌روش قرارداد رسمی حضور تیم ملی فوتبال ایران در رقابت های تورنمنت اردن بسته شد و بدین ترتیب در مهرماه ایران به مصاف قطر، عراق و اردن خواهد رفت. ╚════•|🏆⚽️🏆|•════ خداداد عزیزی: نگران وضعیت نابسامان استقلال هستم/ اگر عابدزاده و باقری امروز فوتبالیست بودند ۵۰۰ میلیارد می‌ارزیدند اگر بازیکن پولی بگیرد حداقل تلاشی در زمین می‌کند و تماشاگر را به ورزشگاه می‌آورد، ولی یکسری دلال که نقشی در فوتبال ندارند از این مبالغ سهیم می‌شوند. اگر نفراتی مثل احمدرضا عابدزاده و کریم باقری امروز فوتبال بازی می‌کردند ۵۰۰ میلیارد تومان می‌ارزیدند. یکی مثل کریم باقری که یک پایش در خط دفاع بود و یک پایش داخل ۱۸ قدم حریف، با ارقامی که می‌شنویم ۱۰ میلیون دلار می‌ارزید. بازیکنی که در طول فصل بازی نکرده و ذخیره بوده است، ۱۲ میلیارد تومان قرارداد داشته است! اگر به مهاجمی ۳۰ میلیارد می‌دهیم باید آقای گل شود. این ارقام شوخی نیست، آنهم در کشوری که کارگرش ماهی ۱۰ میلیون تومان و سالیانه ۱۰۰ میلیون هم نمی‌گیرد. نگران نابسامانی و اوضاع خراب استقلال هم هستم. نکونام جدا از مربیگری، سبقه زیادی در فوتبال ایران دارد، ولی با شرایطی که استقلال دارد، به جایی نمی رسد ╔════•|🏆⚽️🏆|•═══ 🔴ترکیب پرسپولیس برای دیدار با مس رفسنجان 🔹علیرضا بیرانوند، مرتضی پورعلی‌گنجی، گئورگی گولسیانی،  وحید امیری، دانیال اسماعیلی‌فر، کمال کامیابی‌نیا، سینا اسدبیگی، مهدی ترابی، سعید صادقی، سروش رفیعی و یورگن لوکادیا. http://eitaa.com/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
رمان های مذهبی...🍃: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭118‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی به در تکیه زدم و گفتم: یکم دیگه غذا آماده میشه. منتظرت می مونم برگردی با هم شام بخوریم. احمد روی پله ایستاد و پرسید: تنهایی نمی ترسی؟ به رویش لبخند زدم و گفتم: گفتی زود میای. سرمو بند می کنم نترسم. احمد پیشانی ام را بوسید. خداحافظی کرد و رفت. با رفتنش دلم گرفت. چرا باید می رفت؟ چه اجباری در کار بود؟ اصلا چه کسی یا چه چیزی مجبورش می کرد؟ گفت پیش آقاجان می رود. یعنی آقاجان خبر داشت او فردا مسافر است و به من چیزی نگفت؟ احمد چه کاری می کرد که از من خواست بالش شوم؟ گوشه اتاق نشستم و قبل از این که در افکار بی نتیجه ام غرق شوم قرآن را برداشتم تا با قرائتش کمی دلم آرام بگیرد. چند صفحه ای خواندم و به مطبخ رفتم. زیر غذا را خاموش کردم. قابلمه و وسایل سفره را به اتاق آوردم و منتظر احمد ماندم. زمان زیادی نگذشت که احمد برگشت. او فردا مسافر بود و قرار بود چند روز از هم دور بمانیم. پس نباید شب مان را با بدخلقی و ناراحتی خراب می کردم. با لبخند به استقبالش رفتم و گفتم: چه قدر خوبه که خوش قولی. احمد به رویم لبخند زد و سلام کرد. کفش هایش را در آورد و وارد اتاق شد و گفت: چه قدر خوبه که بدی هامو به روم نمیاری. کتش را از تنش در آوردم و گفتم: مگه شما بدی هم داری؟ کتش را در بغل گرفتم و گفتم: شما فقط خوبی داری. احمد با عشق نگاهم کرد و گفت: من اگه تو رو نداشتم چه می کردم؟ هر کی دیگه جای تو بود حتما امشب باهام تلخی می کرد. کتش را آویزان کردم و گفتم: هر کی دیگه هم جای من بود به آقای خوب و مهربونش که فردا هم مسافره رو ترش نمی کرد. سعی می کرد حسابی کنارت خوش بگذرونه. سفره را پهن کردم و گفتم: بیا بشین شام بخوریم. احمد دکمه های پیراهنش را باز کرد و گفت: دستامو بشورم میام. غذا را کشیدم که احمد به اتاق برگشت. زانو به زانویم نشست و تشکر کرد و گفت: عجب رنگ و بویی داره این غذا دستت درد نکنه. رنگش که در آن نور کم پیدا نبود ولی احمد عادت داشت تا سر سفره می نشست تعریف می کرد. فرقی هم نداشت غذا چه باشد. اصلا تعریفی باشد یا نباشد. از او تشکر کردم و نوش جان گفتم. احمد در حالی که نان ریز می کرد گفت: به حاجی گفتم مسافرم ازش عذرخواهی کردم گفتم مهمونی پاگشا رو نگیرن. حاجی هم گفت عیب نداره وقتی برگشتی می گیریم. بهم گفت تو رو فردا ببرم اونجا منم قبول کردم. شما دوست داری بری اونجا؟ اگه دوست نداری مجبور نیستی. فقط من چون روم نشد روی حرف آقات حرف بزنم قبول کردم ولی هر جا راحتی همون جا بمون. هر چند بری اونجا من خیالم جمع تره و دلم قرص تره. غذایم را هم زدم و گفتم: میرم خونه آقاجانم که خیالت از بابت من راحت باشه. بی دغدغه بری سفر و ان شاء الله سالم سلامت برگردی. راستی معلوم شد فردا کی باید بری؟ احمد غذایش را فرو داد و گفت: باید برم خونه بابام یه چیزایی رو بردارم بعدش میرم. احتمالا ظهر راه بیفتم ‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭118‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬/‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭7‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭119‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی صبح با نوازش های احمد از خواب بیدار شدم. بعد از نماز به مطبخ رفتم. احمد صبحانه را آماده کرده بود. سر سفره مدام شوخی می کرد و مرا می خنداند. وسایلش را جمع کرد و من هم کمی لباس و وسایل شخصی ام را برداشتم. احمد زیپ ساکش را کشید و پرسید: آماده ای؟ بریم؟ گره روسری ام را محکم کردم و چادرم را از سر جالباسی برداشتم. احمد جلو آمد گوشه های روسری ام را روی هم مرتب کرد و گفت: همه وسایل لازمت رو برداشتی؟ سر تکان دادم و گفتم: آره برداشتم. _بی زحمت آلبوم عکسامونم بردار. سوالی سر تکان دادم و پرسیدم: چرا؟ چادرم را روی سرم انداخت و مرتب کرد و گفت: می ترسم وقتی نیستیم دزدی چیزی بیاد _دزد بیاد طلا و پول می بره نه آلبوم احمد صورتم را نوازش کرد و گفت: درست ولی می ترسم وقتی داره همه جا رو دنبال پول و طلا می گرده و به هم می ریزه آلبومم پیدا کنه دلم نمیخواد جز خودم حتی ناخواسته چشم یه غریبه به خوشگلیات بیفته چه خودت چه عکست. بازوانش را دورم حلقه کرد و گفت: تو تمام و کمال مال خودمی. من سر تو خسیس ترین و خودخواه ترین آدم عالمم. سرم را به سینه اش چسباندم و با لبخندی که روی لبم بود گفتم: این خساست و خودخواهیت خیلی شیرینه. خوش به حال خودم که این قدر دوسم داری
احمد روی سرم را بوسید و گفت: من تو رو بیشتر از دوست داشتن دوست دارم. برات جون میدم. با لبخند خیره اش شدم. احمد صورتم را نوازش کرد و گفت: کم با نگات دلبری کن. بریم که دیر شد. با لبخند از او جدا شدم و آلبوم را از بالای کمد برداشتم و از اتاق بیرون رفتم. احمد در اتاق را قفل کرد و بعد از آن که از زیر قرآن او را رد کردم با هم به کوچه رفتیم. احمد وسایلش را در صندوق ماشین گذاشت و به سمت خانه پدری اش راند. آقا حیدر در را برای مان باز کرد و به داخل حیاط شان رفتیم. حاج علی از دیدن مان تعجب کرد و نگران به استقبال مان آمد. به او سلام کردیم و او جواب مان را داد و پرسید: خدا به خیر کنه چیزی شده سر صبحی؟ چرا این موقع صبح بی خبر اومدین؟ به احمد چشم دوخت و پرسید: چیزی شده باباجان؟ اتفاقی افتاده؟ احمد به روی پدرش لبخند زد و گفت: نه حاج بابا چیزی نشده نگران نشین. حاج علی نگاهش را در صورت ما چرخاند و گفت: نگو که سر صبحی یه دفعه دلت تنگ شده اومدی این جا نگاه به من دوخت و گفت: تو بگو باباجان چی شده؟ قبل از این که من حرفی بزنم احمد گفت: آقاجان، قربونتون برم نگران نباشید. چیزی نشده. من امروز باید برم سفر. اومدم از اتاقم چند تا وسیله بردارم. حاج علی گفت: یا بسم الله. پسرجان تو که تازه اومده بودی باز سفر چی؟! کس دیگه نیست بره؟ تو تازه دامادی، تازه رفتین سر خونه زندگی تون باباجان نکن دیگه تو زن داری، زندگی داری خطرناکه دست بردار تو دیگه فقط مال خودت نیستی به فکر این دختر بیچاره باش که همه چیزش تویی احمد لبخندی زد و گفت: نگران نباشید آقاجان، اتفاقی نمی افته ان شاء الله حاج علی به ایوان تکیه زد و گفت: مگه دست خودمونه تو بگی نگران نباشید و من نگران نشم. مادر احمد که صدای مان را شنیده بود چادر پوشیده از اتاق بیرون آمد. به او سلام کردیم و درحالی که از پله ها پایین می آمد پرسید: چی شده حاج علی؟ حاج علی احمد را نشان داد و گفت: باز داره میره تبریز مادرش نگران پرسید: آره پسرم؟ میخوای بری تبریز؟ احمد سر تکان داد و گفت: آره قربونت برم. اومدم چند تا وسیله بردارم برم. _با رقیه میری؟ احمد نگاه به من دوخت و گفت: نه مادر جان. رقیه رو میخوام خونه حاجی معصومی بذارم. اونجا باشه خیالم راحت تره. حاج علی گفت: باز خوبه به سرت نزده با خودت ببریش احمد گفت: چند روزه میرم زود بر می گردم. رفتنم ضروری هست ولی نگران نباشید قرار نیست چیزی بشه. حاج علی گفت: هر دفعه تو میری تا برگردی من قبض روح میشم. اگه یه اتفافی برات بیفته من دیگه نمی تونم کمر راست کنم. احمد زیر لب خدا نکندی گفت. از حرف های شان هم تعجب کردم هم ترسیدم. نمی دانستم منظورشان چیست و این نگرانی های شان برای چیست. مادرش گفت: احمد جان بابات راست میگه. خطر ناکه مادر به فکر خودت و ما نیستی به فکر خانمت باش خدایی نکرده بلایی سرت بیاد این دختر چه کنه؟ت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭7‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭120‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی احمد چشم به من دوخت و بعد رو به مادرش گفت: خدا بزرگه مادرِ من. من هم نباشم خدا هست. خودش حواسش به رقیه هست. آدم باید تو زندگیش خطر کنه تا خدا اونو به اهدافش برسونه. روزی که وارد این کار شدم خودم و زندگیم رو سپردم بهش. تا حالا که چیزی نشده، ان شاء الله بعد این هم مشکلی پیش نمیاد. شما نگران نباشید. واقعا گیج شده بودم. از چه صحبت می کردند؟ احمد دستم را گرفت و گفت: رقیه جان با من بیا. از این که احمد جلوی پدر و مادرش دستم را گرفت خجالت کشیدم اما چیزی نگفتم. احمد مرا به دنبال خودش کشید و به سمت اتاقش رفتیم. در اتاقش مثل همیشه قفل بود. کلید انداخت و در را باز کرد. مرا به داخل اتاق هدایت کرد و خودش هم بعد از من وارد شد. در را بست و همان جا مرا محکم بغل گرفت. مرا محکم به خود می فشرد و نفس های بلند و عمیق می کشید. مرا در بغلش قفل کرده بود و هیچ حرکتی نمی توانستم بکنم. کاملا گیج بودم و نمی توانستم حرف بزنم. چیزی وجود داشت که بسیار مهم بود اما احمد نمی خواست من خبر داشته باشم. به شدت کنجکاو بودم بدانم چیست اما دلم می خواست قبل از آن که خودم چیزی بپرسم احمد خودش برایم بگوید. چند دقیقه ای شاید گذاشت تا بالاخره احمد مرا از خودش جدا کرد. دست هایم را گرفت و با تمام احساسی که در چشم هایش موج می زد به من خیره شد و گفت: خدا خودش می دونه تو زندگیم کسی رو بیشتر از تو دوست ندارم و هرگز نمیخوام خم به ابروت بیاد.
ولی همون خدا می دونه وقتی دین و ایمانم در خطر باشه هیچ چیزی نمی تونه پابندم کنن و جلوم رو بگیره. الان نپرس چی شده و چرا باید برم به وقتش برات توضیح میدم. فقط نمیخوام ازم دلگیر باشی به چشم هایش و احساس پاک درونش نگاه دوختم. مگر می شد از او با این نگاه و احساس دلگیر باشم؟ لبخندی زدم و گفتم: دلگیر نیستم. نگران من نباش. احمد دوباره مرا در آغوش کشید و سر و صورتم را بوسید. مرا از خود جدا کرد و به سمت کمدش رفت. با کلیدی که از جیبش در آورد در کمد را باز کرد. چند پاکت از کمدش برداشت و درون لباسش گذاشت. دکمه های لباسش را بست و دکمه کتش را هم بست. دوباره در کمدش را قفل کرد. به سمت من آمد دستم را گرفت و گفت: بریم. ‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭0‬‬‬‬m/‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭7‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭121‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی پدر و مادر احمد در بهار خواب نزدیک اتاق احمد ایستاده بودند. احمد در اتاق را قفل کرد و کلیدش را در جیبش گذاشت و رو به پدرش گفت: ان شاء الله این دفعه که برگشتم میام وسایلامو می برم خونه خودمون. حاج علی گفت: بذار همین جا باشه. کاری که به ما نداره. احمد با لبخند جلو رفت و دست پدرش را بوسید و بعد هم دیگر را در آغوش کشیدند. مادرش گفت: بیایین بریم بشینیم یه چایی شربتی چیزی بخورین. احمد مادرش را در بغل گرفت و بوسید و گفت: دستت درد نکنه قربونت برم ولی دیر شده باید زود برم. مادرش چادرش را مرتب کرد و گفت: رقیه رو اگه دوست داره بذار این جا بمونه احمد تشکر کرد و گفت: ممنون قربونت برم ولی به حاجی معصومی قول دادم می برمش اون جا. مادرش سر تکان داد و گفت: باشه مادر. هر طور صلاحه. جلو رفتم و با مادر و پدر احمد خداحافظی کردم و بعد از خانه شان بیرون زدیم. سوار ماشیم احمد شدیم و مرا به خانه پدرم رساند. داخل کوچه توقف کرد. دستم را گرفت و با لبخند زیبایش و نگاه پر از احساسش به رویم خیره ماند. با شستش پشت دستم را نوازش کرد و گفت: برام خیلی سخته ازت جدا بشم و چند روز نبینمت ولی چاره ای نیست. باور کن هر لحظه به یادتم. به قلبش اشاره کرد و گفت: جات این جاست رقیه خانم. به رویش لبخند زدم و گفتم: دعا می کنم کارت زود تموم بشه و زود برگردی. نبودنت خیلی سخت و عذاب آوره دلتنگیت منو می کشه _خدا نکنه عروسکم. چند روزه میرم و بر می گردم. بهت قول میدم قبل ماه رمضون خونه باشم. _قول میدی؟ ... قول میدی کارت بیشتر طول نکشه. احمد دستم را بالا آورد. بوسید و گفت: آره قول میدم. بهت قول میدم روز پیشواز برگردم. اصلا شما صبح روز پیشواز برگرد خونه مون. منم رسیدم مستقیم میام خونه. خوبه؟ لبخند زدم و گفتم: از خوب هم خوب تره. عالیه احمد در ماشین را باز کرد و گفت: پیاده شو قربونت برم. از ماشین پیاده شدم و احمد وسایلم را برایم آورد. در که زدم خانباجی در را باز کرد و با احمد حال و احوال کرد. خانباجی تعارف کرد احمد داخل بیاید اما احمد تشکر کرد و گفت مسافر است. خانباجی اصرار کرد احمد بماند تا او را از زیر قرآن رد کند. گویا مادر را هم خبر کرد چون او هم برای بدرقه احمد آمد. احمد را از زیر قرآن رد کردند و او هم بعد از خداحافظی سوار ماشینش شد و رفت. مادر پشت سرش آب ریخت و برایش آیه الکرسی و دعا خواند و بعد با هم به داخل خانه رفتیم. در این چند روز که خانه مادرم بودم هر چند هر روز با اعضای خانواده سرم گرم بود، خواهرانم می آمدند و به صحبت وقت می گذراندیم ولی از شدت دلتنگی حس خفگی می کردم. اتاقم حالا اتاق محمد علی شده بود که به بهانه درس خواندن به آن جا می رفت ولی هر وقت به او سر زدم او را در حال مطالعه کتاب های غیر درسی می یافتم. روز پیشواز رسید. همه مان سحری خوردیم و نیت روزه کردیم. بعد از طلوع آفتاب از آقاجان خواستم مرا به خانه مان ببرد آقاجان مرا جلوی در خانه پیاده کرد و بعد از خداحافظی رفت. کلید انداختم و وارد خانه شدم. ‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‬‬‬‬‬‬‬‬‬m/‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭07‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭122‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی لباس عوض کردم و سریع مشغول تمیز کردن خانه شدم. سماور را روشن کردم و با احتمال این که احمد روزه نباشد برایش نهار پختم. مادر خیلی اصرار کرد من امروز روزه نگیرم. می گفت احمد بعد از چند روز از سفر بر می گردد و زشت است من روزه باشم شاید از من توقعی داشته باشد اما من نیت روزه کردم و گفتم مستحبی است. اگر او راضی نبود روزه ام را باز می کنم.
نزدیک ظهر بود که در خانه را کوبیدند. چادر رنگی ام را سرم کردم و پشت در رفتم. قلبم به شدت می تپید. دلم می خواست با روی باز از احمد استقبال کنم. پرسیدم کیست که لبخند روی لبم ماسید. خانم همسایه بود. یکی دو باری او را در مسجد دیده بودم. برای قرض گرفتن سیب زمینی آمده بود. چند سیب زمینی برایش آوردم و بعد از تعارفات معمول در را بستم. صدای اذان مغرب هم پیچید ولی هنوز احمد نیامده بود. با وجود اسن که از این تاریکی و تنهایی می ترسیدم قامت نماز بستم. به ظاهر در نماز بودم ولی همه فکر و ذهنم پیش احمد بود. او قول داده بود روز پیشواز برگردد. اگر نیاید چه؟ اگر در خانه تنها بمانم؟ نه ... به خودم دلداری می دادم می آید. او قول داده بود روز پیشواز برگردد و تا آخر شب وقت داشت بیاید. نمی دانم رکعت چندم بودم که صدای باز شدن در آمد. همه ذهنم و وجودم به سمت در پرواز کرد. این نمازِ من نماز نبود. واقعا یادم نبود چه می خواندم. هر چه سعی کردم ذهنم را متمرکز کنم تا یادم بیاید کجای نماز بودم نشد. نمازم باطل بود. برای همین با همان چادر رنگی به حیاط رفتم. احمد بود. با دیدنم گل از روی خسته اش شکفت و با لبخند سلام کرد. دلم می خواست از پله ها پایین بپرم و خودم را هم چون دختربچه ای در آغوشش بیاندازم اما خجالت کشیدم و همان جا دم در اتاق ایستادم. احمد وسایلش را زمین گذاشت. از پله ها بالا آمد و مرا در آغوش کشید. بعد از رفع دلتنگی تعارف کردم وارد اتاق شود و رفتم برایش چای بیاورم. از صبح چهار پنج باری چای دم کرده بودم که هر وقت او رسید چای تازه دم باشد وسایل احمد را جلوی در اتاق گذاشتم و به مطبخ رفتم. برایش که چای بردم دیدم احمد کمی سوغاتی هم آورده است. کنارش نشستم و از او تشکر کردم. احمد یک بسته خیلی بزرگ روزنامه پیچ آورده بود. بسته را به سمتم گرفت و گفت: ناقابله. بسته به نظرم بسیار سنگین آمد. تشکر کردم و کاغذ دورش را آهسته باز کردم. کارتنش کارتن رادیو بود. کارتن را باز کردم. اشتباه نمی دیدم واقعا رادیو ضبط بود. با تعجب به احمد نگاه کردم. رادیو ضبط به چه کار من می آمد؟ احمد رادیو ضبط را جلوی خودش کشید. قوّه (باطری) هایش را جا زد و برایم توضیح داد چه طور از آن استفاده کنم. منظورش را نمی فهمیدم. احمد تمام مدت با توضیحاتی که می داد به رویم لبخند می زد. گیج شده بودم. آقاجان همیشه می گفت رادیو تلوزیون جز ابتذال چیزی نیست. احمد هم به نظرم آدمی نبود که دوست داشته باشد من با این چیزها سرگرم شوم. اصلا به نظرم استفاده از رادیو با اخلاق و عقاید او جور در نمی آمد. گیج پرسیدم: برای چی من باید یاد بگیرم از رادیو استفاده کنم؟ m/‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭07‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحیم یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو پارت‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭123‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ ز_سعدی احمد با لبخند گفت: برای این که معلوماتت زیاد بشه. دست برد و ساکش را جلو کشید. از داخل ساک چند نوار کاست در آورد به من داد و گفت: روزها که داری کارات رو می کنی اینا رو بذار تو ضبط گوش کن. نوار ها سخنرانی های آقای کافی، آقای خمینی، آقای مطهری و چند نفر دیگر بود. رنگ از رخم پرید. نوار ها تمام سخنرانی های کسانی بود که حکومت به خون شان تشنه بود. احمد چه طور این ها را تهیه کرده و به خانه آورده بود؟ یعنی نترسیده بود؟ هر چه من از دیدن نوار ها خوف کردم و ترسیدم احمد آرام و مطمئن بود. آرامش و اطمینان عجیبی داشت که مرا هم آرام کرد. نوار ها را گرفتم و تشکر کردم. ماه رمضان از راه رسید. هر شب قبل از خواب سحری می پختم و بعد می خوابیدم. برای نماز صبح و مغرب و عشا به مسجد می رفتیم و تقریبا بیشتر شب های ماه رمضان افطاری دعوت بودیم. تمام فامیل ما را در ماه رمضان به خانه شان دعوت و پاگشا کردند. گاهی در مهمانی ها از من سوال می کردند آیا حامله ام و من از خجالت سرخ می شدم. یک شب که از مهمانی افطار برگشتیم وقت خواب با هزار خجالت به احمد گفتم: هر جا دعوت میشیم میریم همه ازم سراغ می گیرن و می پرسن حامله نشدم؟ احمد در حالی که رختخواب را پهن می کرد گفت: مردم چه عجولن هنوز یک ماه از ازدواج ما نگذشته روسری ام را تا زدم و گفتم: دیگه میگن آدم باید زود بچه بیاره نباید تاخیر انداخت. احمد دکمه های پیراهنش را باز کرد و گفت: هنوز دیرم نشده موهایم را مرتب کردم و با خجالت پرسیدم: یه سوال بپرسم ناراحت نمیشی؟ احمد کنارم نشست و گفت: چرا باید ناراحت بشم عروسک خانم؟
با من و من گفتم: واقعا میخوای به خاطر زن داداشت صبر کنی؟ احمد به رویم لبخند زد و گفت: وقتی این جوری از من خواست به نظرت می تونم صبر نکنم؟ _اگه خدا نخواد اونا هیچ وقت بچه دار بشن چی؟ احمد به گل فرش خیره شد و گفت: ان شاء الله که این طور نمیشه. ان شاء الله خدا برای اونا هم بخواد و به زودی خبر خوشش رو بهمون بدن. _ان شاء الله ولی اگه نشد ... تا کی میخوای به احترام شون صبر کنی؟ احمد به رویم لبخند زد و با شیطنت پرسید: دلت بچه میخواد؟ از خجالت گر گرفتم و سر به زیر انداختم. با همان خجالت گفتم: راستش فرقی نمی کنه فقط سوال پرسیدم. احمد دستم را گرفت و گفت: دروغه اگه بگم دلم بچه نمیخواد. ولی نمی تونم دل داداشم و زن داداشم رو نادیده بگیرم. زن داداش تو این هفت سال کم حرف و حدیث نشنیده. تو این سالا به خاطر بچه دار نشدنش خیلی عذاب کشیده درسته مادرم و حاج بابا مستقیم به روش نمیارن ولی اون اولا که خونه حاج بابام زندگی می کردن خیلی مادر ذوق و شوق نشون می داد که اینا زود بچه بیارن وقتی یه سال گذشت و خبری نشد آواره این دکتر و اون دکتر شدن. دعا نویس رمال جن گیر همه چی. هر کی از راه می رسید می پرسید چرا بچه ندارین نکنه عیب و ایرادی دارین یه مدت بود هر وقت زن داداشو می دیدم چشماش خیس اشک بود. شب و روز کارش گریه بود. مادر دلداریش می داد می گفت عیب نداره خدا به وقتش میده هنوز مصلحت نیست ولی خانواده خودش اذیتش می کردن. بهش می گفتن نازایی با طلاق برگشت می خوری بهش می گفتن قبول کن محمد زن بگیره بچه دار بشه هوو داشتن ننگش از طلاق گرفتن کمتره. حتی یه بار خودشون برای داداش محمد رفتن خواستگاری ‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭123‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬h/‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭‭7‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا