فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آبشارِ ابر دیده بودید تا حالا؟
فیلم: محمدرضا رستمی
.
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
✅ دستگیری عامل برنامهریزی برای ناامنی در فارس
سازمان اطلاعات فرماندهی انتظامی استان فارس: در بررسی سوابق متهم اسناد و مدارک متقنی از جمله دخالت موثر در ماجرای «مسمویت دانشآموزان»، ارتباط پیوسته با شبکههای معاند، اخذ مبالغی از رابطین خارج از کشور برای خرابکاری، تخریب اموال عمومی در اغتشاشات سال گذشته و تحریک افراد با سنین پایین برای خرابکاری وجود دارد.
.
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ وقتی #غرق خدمت به زوار میشی😁
.
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ممانعت عتبه عباسی از ورود پیروان فرقه ضاله الصرخی به داخل حرم
🔻عتبه عباسی وابسته به آیت الله سیستانی نگفت امام حسین مال همه است و بذار جذب حداکثریشون کنیم و بیا داخل!
قابل توجه صورتی های گرامی
.
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واقعهای که منتهی به سقوط پهلوی در ایران شد
🔻سالروز واقعهای که با شرارت محمدرضا پهلوی منتهی به سقوط حکومت ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در ایران شد.
#قیام_۱۷_شهریور
.
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ببینید: خاطره تنها عکاس حاضر در میدان ژاله از کشتار 17 شهریور
.
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
⭕️ورشکستگی رسانهای اینترنشنال...
🔹در آستانهی یک سالگی اغتشاشات۱۴٠۱، شبکهی اینترنشنال که طی یک سال اخیر با انواع مشکلات مانند تحریم شدن توسط ضدانقلاب، استعفاها و اخراج ها به علت پشت پردهها و تجاوزهای جنسی، مهاجرت اجباری از لندن به آمریکا و... دست و پنجه نرم کرده است، طبق یک نظرسنجی ادعا کرده که مورد اعتمادترین رسانه نزد ایرانیان است!
🔹باید دانست که این نظرسنجی توسط یک موسسه نظرسنجی خارجی [موسسه گمان به مدیریت عمار ملکی] که مدیر آن مخالف با جمهوری اسلامی است و پای ثابت برنامههای شبکههای معاند است، صورت گرفته و نظرسنجیهای این موسسهی ضدانقلاب بیشتر شبیه به #نظرسازی است تا نظرسنجی!
🔹اما همین نظرسنجی ساختگی میتواند بهترین سرپوش برای مخفی کردن ورشکستگی رسانهای و بحرانهای جاری اینترنشنال باشد تا وجههی خود را در نگاه مخاطبین اندکش حفظ کند!
✍میلاد خورسندی
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
سلام
دعا میکنم امروز
هر چی خوبیه خداست
براتون رقم بخوره
آرامش مهمون همیشگے
خونه هاتون باشه
صبح شنبه تون بخیر 🌺
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اشپزی
یه_شکلات_کنجد_و_نارگیل خوشمزه😍
صد گرم کنجد رو تفت بدین صد گرم نارگیل رو هم کمی تفت بدی هر کدام دو قاشق بزارین کنار و بقیه رو با غذاساز کمی پودر کنین
نصد گرم بیسکوییت رو هم پودر و به مواد اضافه کنین 10 قاشق غذاخوری شیر عسلی بریزین و مواد رو منسجم کنین
مثل فیلم حالت بدین
250 گرم شکلات سفید رو به ماری کنین و شکلات ها رو داخلش بغلطونین و روی کاغذ بزارین
داخل یخچال بزارین
وقتی خودش رو گرفت دو طرفش رو با چاقو مرتب کنین و سر و تهش رو داخل شکلات سفید بزنین و داخل نارگیل و کنجد تفت داده بزنین شکلات سفید رو داخل قیف بریزین و روی شکلات ها رو باهاش تزیین کنین
داخل کپسول کاغذی بزارین👌
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💎حکایات و سخنان ناب روز
💠 هنگامى كه امام حسن (ع ) در بستر شهادت و سفر آخرت ، قرار گرفت ، گريه مى كرد، يكى از حاضران عرض كرد:
((اى پسر رسول خدا! آيا با آنهمه مقام ارجمندى كه در پيشگاه رسول خدا(ص ) دارى ، و آن حضرت درباره تو چنين فرمود، و بيست بار، پياده به حج رفته اى ، و سه بار تمام دارائيت را نصف نموده اى ، و حتى كفشت را به مستمندان داده اى ، چرا گريه مى كنى ؟)).
امام حسن در پاسخ فرمود:
انما ابكى لخصلتين ؛ لهول وفراق الاحبة
:((همانا درباره دو چيز گريه مى كنم : 1- از وحشت روز قيامت (كه هر كس براى نجات خود به هر جا سر مى كشد تا به آن پناه ببرد، و پناهى نمى بيند) 2- و فراق و جدايى دوستان ))
📚اصول کافی باب مولد الحسن بن على (ع )، حديث يك ، ص 360 - ج 1.
📚 داستانهاى اصول كافى جلدهای ۲ و ۱
🌺🌺
آیا می خواهید شاد باشید؟
چند تغییر کوچک در دیدگاه تان می تواند کلید شادمانی شما باشد😊
از همین امروز سعی کنید، این ۱۰ مورد را متوقف کنید.
⛔️ترس از عقب ماندن از قافله تجمل گرایی وفخرفروشی
⛔️صرف کردن بیهوده وقت در رسانه های اجتماعی
⛔️بی توجهی به شادی های کوچک
⛔️فکر کردن به گذشته
⛔️ترس ازآینده
⛔️کم تحرکی
⛔️کینه توزی
⛔️بی نظمی
🌺🌺
#ایا_می_دانستید 💡
اصطلاح "چنته اش خالی شد" کنایه از این است که شخصی تمام دانسته های خود را آشکار سازد و دیگر چیزی برای گفتن و عرضه کردن نداشته باشد. این ضرب المثل ریشه در یک حکایت دارد، اما قبل از بیان حکایت توضیح مختصری در مورد چنته می دهیم. "چنته" کیسه ی از جنس چرم یا قالیچه بود که در اندازه های مختلف ساخته شده و در گذشته برای نگهداری اشیاء در هنگام سفر مورد استفاده قرار می گرفت.
🌺🌺
#حکایت
"عبدالرحمن جامی"، در ایام جوانی برای کسب دانش و کمال مسافرت های زیادی انجام داد، در یکی از این سفرها جامی به شهر هرات رسید و در آنجا با" سعد الدین کاشغری" و همچنین "علی قوشچی" که از مشاهیر و محققان زمان بودند دیدار کرد. گویند قوشچی به رسم ترکان با چنته ای که به همراه داشت به محضر جامی آمد و برای امتحان میزان دانش جامی، چندین سوال مشکل از او پرسید که جواب هر کدام از آنها بسیار طولانی بود.
در مقابل جامی بدون تفکر و اندیشه زیاد با صبر و شکیبایی بسیار به تمام پرسش ها به طور کامل پاسخ داد. دانش و آگاهی جامی موجب شگفتی قوشچی شد و اودر برابر این همه فضیلت چاره ی جز سکوت نداشت. جامی چون این سکوت را دید به چنته ی قوشچی اشاره می کند و به طنز می گوید" :از قرار معلوم مولانا دیگر چیزی در چنته ندارند؟!"
این حکایت به تدریج در میان عوام رایج شد و با گذشت زمان بخش انتهای آن به شکل مثل در آمد.
🌺🌺
📚"مراقبت از اعمال"
مومن باید مراقب باشد درجات و مقامات معنوی و نزدیکی او به آن حضرت کم نشود و به دوری تبدیل نشود و توجّهِ امام زمان را از دست ندهد. باید مراقب باشد تا در انجام تکالیف خود در قبال آن حضرت کوتاهی نداشته باشد.
بر اساس روایات اهل بیت، اعمال شیعه بر امام زمان عرضه میشود. مخصوصا هر دوشنبه، پنجشنبه و جمعه. به عبارتی دیگر، بر شیعه لازم است #مراقب باشد عملی را مرتکب نشود که حینِ عرض اعمال، باعث شرمندگی اش نزد امام شود و آن امام را برنجاند.
امام صادق میفرمایند: اعمال در روز پنجشنبه بر رسول خدا، و ائمه عرضه می شود.*۱
امام زمان نیز میفرمایند: همانا بر احوال و اخبار شما آگاهیم و علم داریم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده نیست.
🌺🌺
#حکایت
یه ضرب المثل هست که میگه اونایی که شنا بلدن تو دریا غرق میشن چون کسی که شنا بلد نباشه تو دریا نمیره ..
حکایت ما ادماست هرچی بیشتر تو زندگی غرق میشی هرچی بیشتر به حکمت هستی فکر میکنی بیشتر قابل ضربه خوردن توسط سرنوشت میشی ..
هرچی عاشق تر باشی تصمیمای احساسی تر میگیری و بیشتر غرق میشی ..
هرچی سوادت بیشتر میشه بیشتر فکر میکنی و مغزت بیشتر هنگ میکنه..
هرچی بیشتر ادما رو میشناسی بیشتر ازشون فرار میکنی ..
میگن باید به عقاید همه احترام گذاشت ،کسی که قصد کشتن تو رو داره نمیتونی به عقیدش احترام بزاری ..
اکثر پدرانمون باور های پدرانشان رو بی معنی میدونستن همونطور بیشتر ما باور های پدرانمون رو ..
و شاید پسرانمون باور های مارو بی معنی بدونن ..
🌺🌺
#حدیث
سوره جاثیه
🔸الصّادق (علیه السلام)- مَنْ قَرَأَ سُورَهًَْ الْجَاثِیَةِ کَانَ ثَوَابُهَا أَنْ لَا یَرَی النَّارَ أَبَداً وَ لَا یَسْمَعَ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ لَا شَهِیقَهَا وَ هُوَ مَعَ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله)؛
🔸امام صادق (علیه السلام)- هرکس سورهی جاثیه را بخواند، ثواب آن این است که هرگز آتش دوزخ را نخواهد دید و صدای وحشتناک آتش آن را نخواهد شنید و او همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله) خواهد بود.
📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴، ص۲۰۴/ثواب الأعمال، ص۱۱۴
http://splus.ir/ashaganvalayat
http://eitaa.com/ashaganvalayat
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیگه نبینم کسی به پرپشتی موهاش بنازه !😍😂
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بازار بدون مشتری، ترفند افزایش قیمتها هم خریدار را وارد بازار نکرد!/ شنبه 18 شهریور 1402
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔺 اینجا تنها کشوریه که در اون مرخصی والدین بدون حقوقه
12 هفته مرخصی بدون حقوق برای تولد فرزند و همه ترجیح میدن از اون استفاده نکنند مثل این خانوم آمریکایی ...
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔺 سفر محرمانه ی صهاینه به باکو همزمان با دیدار وزیر کابینه ی رژیم صهیونیستی با فعالان رسانه ای برانداز....
این تصاویر مربوط به سفر محرمانه صهاینه به باکو است که حالا رسانه ای شده
همزمان صهیونیست ها دیدارهایی با فعالان رسانه ای وطن فروش داشته اند.
بدیهی است که رژیم از طریق سرمایه گذاری در قفقاز به دنبال داغ کردن بحث های قومیتی در شمال غرب ایران است.
و بدیهی است که منفور ترین مفتخورِ ضدِ ایرانی در حال حاضر علیف بادکوبه است.
در چنین شرایطی شما ببینید کارمندان رسانه های وطن فروش تا چه حد بی شرف و بی وطن و هرجایی هستند که رژیم صهیونیستی علاوه بر علیف روی آنها شرط بندی کرده...
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔺ارتش ایران را مسخره میکردند که رفته آشیانه ی زیر زمینی ساخته و میگفتند : مگر کسی روی این ایده ها کار میکند؟
حالا این عکس ها از روسیه را ببینید
روی هواپیما را لاستیک پیچ کرده اند که در حملات پهپادی و عملیات های مشابه کمتر آسیب ببیند...
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
Batool Lashkari:
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت355
ز_سعدی
به سر کوچه حاج علی رسیدیم که مادر گفت:
امیدوارم زکیه چیزی نگه ولی اگه چیزی ام گفت شما سکوت کنید
وارد خانه حاج علی شدیم و گوشه ای از مهمانخانه بزرگ شان جایی که در دید نباشد نشستیم.
بعد از نهار همراه بقیه راهی حرم شدیم تا به سر خاک مادر احمد برویم.
تا جایی که می شد دور از چشم زکیه ایستاده بودم تا مثل دو روز پیش داد و هوار راه نیندازد و آبرو ریزی نکند.
در میان فامیل و خویشاوندان چشمم به عمه مریم عمه بزرگ احمد افتاد.
از دیدنش هم تعجب کردم و هم خوشحال شدم.
بی اختیار به سمتش قدم برداشتم و کنارش که رسیدم آهسته صدایش زدم.
به سمتم چرخید او هم از دیدنم تعجب کرد.
سلام کردم و خودم را در آغوشش جا کردم و پرسیدم:
شما کی اومدین؟
صورتم را بوسید و گفت:
صبح اومدم تو خوبی؟
با ذوق گفت:
گل پسرت سهرابِ رستم دستانت کجاست؟
از تعبیرش لبخند روی لبم آمد به خانباجی اشاره کردم و گفتم:
بغل خانباجیه بیارمش؟
عمه مریم از جا برخاست در حالی که به سختی خودش را از میان جمعیت بیرون می کشید و گفت:
دستم رو بگیر با هم بریم
دست عمه را گرفتم و در حالی که آرام همراه او قدم بر می داشتم گفتم:
فکر می کردم شما بی خبرید
عمه مریم آه کشید و گفت:
از روز اول می دونستم فقط به خاطر زینب و حمید نمی تونستم بیام
طفل معصوما هنوز نمی دونن چه طور خونه خراب شدن
_الان کجان؟
عمه مریم نیم نگاهی به من کرد و گفت:
پیش رستم دستانن
از حرف عمه لبخند روی لبم آمد و پرسیدم:
احمد رو میگین؟
سر به تایید تکان داد و گفت:
آره ... از روزی که اومده این قدر این دو تا بچه خوشحال و سر حال شدن که حد نداره
با این که دل خوش خونه و غم از نگاش می باره ولی به خاطر خواهر برادرش سنگ تموم گذاشت
منو هم که دید دلم داره از غصه می ترکه راهی کرد بیام مراسم شرکت کنم آروم بگیرم
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید عبدالرحیم اکبری صلوات🇮🇷
m/
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت356
ز_سعدی
کنار خانباجی و مادر رسیدیم. عمه مریم با مادر و خانباجی سلام و احوالدرسی کرد. با دست های لرزانش علیرضا را از بغل خانباجی گرفت و پتویش را کنار زد.
با دیدن علیرضا لبخند صورت پر از چین و چروکش را پوشاند و گفت:
ماشاء الله این که سهراب نیست ...
این خود رستم دستانه ...
خانباجی و مادر با تعجب به هم نگاه کردند. منظور عمه مریم را نمی فهمیدند.
عمه نیم نگاهی به من کرد و دوباره چشم به علیرضا دوخت و با لبخند گفت:
انگار احمد دوباره دنیا اومده ...
با باباش مو نمی زنه
صورت علیرضا را بوسید، او را به سمت من گرفت و گفت:
خدا ببخشدش ... ان شاء الله عاقبت به خیریش رو ببینی
علیرضا را بغل گرفتم و از عمه تشکر کردم.
عمه با مادر و خانباجی مشغول صحبت بود و من دلم می خواست عمه دوباره حواسش را به مت بدهد و درباره احمد با هم حرف بزنیم.
چند دقیقه ای منتظر ماندم اما انگار صحبت های شان گل انداخته بود.
آن قدر بی طاقت شده بودم که نا خواسته وسط حرف شان پریدم و از عمه پرسیدم:
عمه احمد نگفت کی بر می گرده؟
مادر که در حال حرف زدن بود صحبتش را قطع کرد. عمه به سمت من برگشت و بی حرف به من خیره شد.
چون چیزی نگفت احساس کردم متوجه نشده است. برای همین دوباره پرسیدم:
احمد نگفت تا کی اونجا می مونه؟
عمه کامل به سمتم چرخید. قدمی به من نزدیک شد و گفت:
ازش پرسیدم تا کی می مونی گفت تا هر وقت که لازم بشه.
گفت اون قدر می مونه که حال حمید و زینب خوب باشه و بشه بهشون گفت چه اتفاقی افتاده
گفت صلاح نیست اینا بی خبر بمونن
گفت چند روزی می مونه تا کم کم حمید و زینب رو آماده کنه و بهشون بگه چی شده بعدش با بچه ها برمی گرده مشهد
با تعجب پرسیدم:
گفت با بچه ها بر می گرده مشهد؟
عمه به تایید سر تکان داد که گفتم:
حواسش به خودش نیست انگار ... اگه اتفاقی بیفته چی؟
عمه شانه بالا انداخت و گفت:
من نمی دونم ... حتما خودش حواسش هست.
مستاصل پرسیدم:
شما کی بر می گردین؟ میشه اگه برگشتین بهش بگید با بچه ها نیاد؟
_من اومدم تا چهلم اون خدابیامرز پیش برادرم باشم
حالا حالا ها بر نمی گردم
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید محمد جعفر یوسفی صلوات🇮🇷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت357
ز_سعدی
از اضطراب علیرضا را به خودم فشردم که عمه گفت:
تو بیخودی جوش و غصه نخور.
احمد حواسش جمعه.
مطمئن باش اگه خطری باشه نمیاد
در جواب عمه چیزی نگفتم فقط دعا کردم همان طور باشد که عمه می گوید
*****
تقریبا دو هفته ای از مرگ مادر احمد و آمدن من به خانه آقاجان می گذشت و من دور از احمد بودم.
با این که یک هفته ای می شد زینب و حمید برگشته لودند و می دانستند چه بلایی بر سرشان آمده است ولی هیچ کس از احمد خبری نداشت و کسی او را ندیده بود.
مادر و خانباجی و آقاجان هر روز در مراسم های قرآن خوانی که در خانه حاج علی، فرزندانش و اقوام برگزار می شد شرکت می کردند اما من معمولا خانه بودم و فقط پنج شنبه همراه شان به سر خاک رفتم و در آن فرصت کوتاه نشد از زینب که زبانش باز شده بود و کمی بهتر صحبت می کرد یا از حمید درباره احمد بپرسم.
غیر از همان دو پنج شنبه ای که همراه همه خانواده ام بر سر خاک رفتم بیشتر اوقات را در خانه بودم و بیرون نمی رفتم.
آقاجان برای محافظت من از خطر احتمالی نیروهای امنیتی نمی گذاشت زیاد از خانه خارج شوم، مادر و خانباجی هم برای در امان ماندنم از نیش و کنایه های زکیه ترجیح می دادند من همراه شان نباشم و در خانه بمانم.
در خانه پدری سرم را به کارهای خانه و نگه داشتن بچه های ربابه و ریحانه گرم می کردم، کتاب می خواندم، بافتنی می کردم و سعی می کردم ذهنم را مشغول کنم تا از دلنگرانی برای احمد دق نکنم.
احمد برای من مثل آب حیات بود، نیازم به او و بودنش هم حکم نفس را برایم داشت و بدون او واقعا لحظات و روزهایم به سختی و به کندی می گذشت.
هر لحظه منتظر بودم و دلم می خواست به دنبالم بیاید.
می دانستم محمد علی او را می بیند و با او در ارتباط است اما هر بار از او درباره احمد و این که آیا او را دیده است سوال می کردم جواب درستی به من نمی داد
وقتی هم از او می خواستم مرا به اتاقی که احمد برای زندگی مان کرایه کرده است ببرد فقط می گفت صبور باش هر وقت وقتش شد تو را می برم.
علیرضا را روی پایم گذاشته بودم و تکان می دادم همزمان غذا در دهان نعیمه (دختر ریحانه) می گذاشتم که صدای در حیاط آمد.
علیرضا را زمین گذاشتم که دوباره صدای گریه اش بلند شد.
او را روی شانه ام گذاشتم، پتویش را رویش انداختم و به حیاط رفتم.
محمد علی موتورش را داخل آورد و با دیدنم سلام کرد.
جواب سلامش را دادم و در حالی که از پله ها پایین می رفتم پرسیدم:
تو کار و زندگی یا درس نداری برای خودت علاف می چرخی؟
محمد علی دست هایش را به هم کشید تا گرم شود و گفت:
فعلا درگیر کارهلی مهم تری ام
روبرویش ایستادم و پرسیدم:
چه کارایی؟
با خنده گفت:
مجاهده برای خلق الله
_کسب روزی حلال هم یک جور جهاده
مردی شدی واسه خودت زشته کار نداشته باشی
محمد علی دست هایش را در جیب اورکتش فرو کرد و گفت:
اون طور که تو فکر می کنی نیست. هم چی هم بیکار و علاف نیستم
فعلا درگیر محاهده ام.
این جهاد هم مهم تر از جهاد کسب روزی حلاله
به سمت ایوان رفت و پرسید:
تنهایی؟
پشت سرش رفتم و گفتم:
ریحانه اومد نعیمه رو گذاشت بره قرآن خوانی
اگه نعیمه رو حساب نکنی آره تنها بودم
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید محمد سلمانی صلوات🇮🇷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یکسالونیمباتو
پارت358
ز_سعدی
در حالی که از پله ها بالا می رفت گفت:
بیا که میخوام یه خبری بهت بدم
پشت یرش به اتاق رفتم.
با دست های کرخت شده از سرمایش نعیمه را بغل گرفت، بوسید و پرسید:
جیگر دایی چه طوره؟
چند بار او را به هوا پرت کرد که گفتم:
محمد علی نکن بچه میفته
محمد علی نعیمه را که از ذوق بلند می خندید را روی بک دست دور سرش چرخاند و گفت:
حواسم هست نگران نباش ببین بچه چه ذوقی می کنه انگار سوار چرخ و فلک شده
_اتفاق یه بار میفته.
محمد علی نعیمه را بوسید و در حالی که او را بغل گرفته بود نزدیک بخاری نشست و گفت:
بی زحمت یه چایی بریز بخورم گرم شم سردمه.
علیرضا را که زیر پتو سر روی شانه ام گذاشته بود و لباسم را می مکید به بغلش دادم و به سمت سماور رفتم.
در حالی که چای می ریختم گفتم:
گفتی یه خبری برام داری
محمد علی در حالی که برای علیرضا صداهای نا به هنجار در می آورد گفت:
خبر دارم چه خبری
استکان چای به دست به سمتش چرخیدم که با خنده گفت:
باید جل و پلاست رو جمع کنی از این خونه بری
لبخند عمیقی همه صورتم را پوشاند که پرسیدم:
احمد قراره بیاد دنبالم؟