eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
3.8هزار دنبال‌کننده
35.4هزار عکس
41.3هزار ویدیو
36 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
🅱💎حکایات و سخنان ناب روز 🌻ای فرشتگان من ! برای او از نظر شما چه چیزی در نزد من وجود دارد ؟ 🌴پس ملائکه می گویند : ای پروردگار ما ! رحمت تو . 🌻پس پروردگار می فرماید : سپس برای او چیست از پاداش ؟ 🌴می گویند : ای پروردگار ما ! بهشت تو . 🌻سپس پروردگار میفرماید : برای او دیگر چیست ؟ 🌴می گویند : ای پروردگار ما ! کفایت مهم هایش . 🌻پس پروردگار باز میفرماید : سپس برایش چیست ؟ 🌟امام علیه السلام فرمودند : چیزی از خیر ها نماند مگر آنکه ملائکه آن را گفتند . 🌻پس خداوند میفرماید : پس از آن دیگر چیست ؟ 🌴ملائکه میگویند : ای خداوند ما ! علمی برای ما نیست ! 🌻پروردگار می فرماید : ای فرشتگان من ! برایش شکر می کنم همانگونه که برایم شکر به جای آورده است. و برایش روی می آورم با فضلم و رحمتم را برایش نشان میدهم . 📚منبع : الجواهر السنیة فی الاحادیث القدسیه، نوشته شیخ حر عاملی،ره، 💐💐 امام على عليه السلام: أكثِرْ صَمتَكَ يَتَوفَّرْ فِكرُكَ، و يَستَنِرْ قَلبُكَ، و يَسلَمِ النّاسُ مِن يَدَيكَ بسيار خموشى گزين تا انديشه ات بارور شود و دلت روشنايى گيرد و مردم از دست تو در امان مانند غررالحكم 💐💐 آیا می خواهید شاد باشید؟ چند تغییر کوچک در دیدگاه تان می تواند کلید شادمانی شما باشد😊 از همین امروز سعی کنید، این ۱۰ مورد را متوقف کنید. ⛔️ترس از عقب ماندن از قافله تجمل گرایی وفخرفروشی ⛔️صرف کردن بیهوده وقت در رسانه های اجتماعی ⛔️بی توجهی به شادی های کوچک ⛔️فکر کردن به گذشته ⛔️ترس ازآینده ⛔️کم تحرکی ⛔️کینه توزی ⛔️بی نظمی 💐💐 ❣چند راه طبیعی برای کاهش افسردگی ⁣ ⁣سروتونین نوعی هورمون ضد افسردگی و یکی از انواع هورمون های شادی است. ⁣روش‌های زیر به شما کمک می‌کنند میزان این ماده را در بدن خود افزایش دهید: ⁣⁣- دریافت میزان کافی از نور خورشید ⁣- مصرف بیشتر منیزیم با استفاده از مواد غذایی همچون سبزیجات با رنگ سبز تیره، ماهی،موز و حبوبات ⁣- کاهش مصرف قند ⁣- ورزش کردن✅✅ ⁣- مصرف بیشتر ویتامین C افسردگی بسیار جدی‌تر از آن است که فکر میکنیم. قبل از تشدید علایمش در خودمان یا نزدیکانمان حتما درصدد درمان آن برآییم 💐💐 💡 اصطلاح "چنته اش خالی شد" کنایه از این است که شخصی تمام دانسته های خود را آشکار سازد و دیگر چیزی برای گفتن و عرضه کردن نداشته باشد. این ضرب المثل ریشه در یک حکایت دارد، اما قبل از بیان حکایت توضیح مختصری در مورد چنته می دهیم. "چنته" کیسه ی از جنس چرم یا قالیچه بود که در اندازه های مختلف ساخته شده و در گذشته برای نگهداری اشیاء در هنگام سفر مورد استفاده قرار می گرفت. 💐💐 "عبدالرحمن جامی"، در ایام جوانی برای کسب دانش و کمال مسافرت های زیادی انجام داد، در یکی از این سفرها جامی به شهر هرات رسید و در آنجا با" سعد الدین کاشغری" و همچنین "علی قوشچی" که از مشاهیر و محققان زمان بودند دیدار کرد. گویند قوشچی به رسم ترکان با چنته ای که به همراه داشت به محضر جامی آمد و برای امتحان میزان دانش جامی، چندین سوال مشکل از او پرسید که جواب هر کدام از آنها بسیار طولانی بود. در مقابل جامی بدون تفکر و اندیشه زیاد با صبر و شکیبایی بسیار به تمام پرسش ها به طور کامل پاسخ داد. دانش و آگاهی جامی موجب شگفتی قوشچی شد و اودر برابر این همه فضیلت چاره ی جز سکوت نداشت. جامی چون این سکوت را دید به چنته ی قوشچی اشاره می کند و به طنز می گوید" :از قرار معلوم مولانا دیگر چیزی در چنته ندارند؟!" این حکایت به تدریج در میان عوام رایج شد و با گذشت زمان بخش انتهای آن به شکل مثل در آمد. 💐💐 📚"مراقبت از اعمال" مومن باید مراقب باشد درجات و مقامات معنوی و نزدیکی او به آن حضرت کم نشود و به دوری تبدیل نشود و توجّهِ امام زمان را از دست ندهد. باید مراقب باشد تا در انجام تکالیف خود در قبال آن حضرت کوتاهی نداشته باشد. بر اساس روایات اهل بیت، اعمال شیعه بر امام زمان عرضه می‌شود. مخصوصا هر دوشنبه، پنجشنبه و جمعه. به عبارتی دیگر، بر شیعه لازم است باشد عملی را مرتکب نشود که حینِ عرض اعمال، باعث شرمندگی اش نزد امام شود و آن امام را برنجاند. امام صادق می‌فرمایند: اعمال در روز پنجشنبه بر رسول خدا، و ائمه عرضه می شود.*۱ امام زمان نیز می‌فرمایند: همانا بر احوال و اخبار شما آگاهیم و علم داریم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده نیست.*۲ 📚 ۱. نجم الثاقب باب۱۱ ۲. الاحتجاج ص۴۹۷ 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💎حکایات و سخنان ناب روز 💠 هنگامى كه امام حسن (ع ) در بستر شهادت و سفر آخرت ، قرار گرفت ، گريه مى كرد، يكى از حاضران عرض كرد: ((اى پسر رسول خدا! آيا با آنهمه مقام ارجمندى كه در پيشگاه رسول خدا(ص ) دارى ، و آن حضرت درباره تو چنين فرمود، و بيست بار، پياده به حج رفته اى ، و سه بار تمام دارائيت را نصف نموده اى ، و حتى كفشت را به مستمندان داده اى ، چرا گريه مى كنى ؟)). امام حسن در پاسخ فرمود: انما ابكى لخصلتين ؛ لهول وفراق الاحبة :((همانا درباره دو چيز گريه مى كنم : 1- از وحشت روز قيامت (كه هر كس ‍ براى نجات خود به هر جا سر مى كشد تا به آن پناه ببرد، و پناهى نمى بيند) 2- و فراق و جدايى دوستان ))  📚اصول کافی باب مولد الحسن بن على (ع )، حديث يك ، ص 360 - ج 1.  ‏📚 داستانهاى اصول كافى جلدهای ۲ و ۱ 🌺🌺 آیا می خواهید شاد باشید؟ چند تغییر کوچک در دیدگاه تان می تواند کلید شادمانی شما باشد😊 از همین امروز سعی کنید، این ۱۰ مورد را متوقف کنید. ⛔️ترس از عقب ماندن از قافله تجمل گرایی وفخرفروشی ⛔️صرف کردن بیهوده وقت در رسانه های اجتماعی ⛔️بی توجهی به شادی های کوچک ⛔️فکر کردن به گذشته ⛔️ترس ازآینده ⛔️کم تحرکی ⛔️کینه توزی ⛔️بی نظمی 🌺🌺 💡 اصطلاح "چنته اش خالی شد" کنایه از این است که شخصی تمام دانسته های خود را آشکار سازد و دیگر چیزی برای گفتن و عرضه کردن نداشته باشد. این ضرب المثل ریشه در یک حکایت دارد، اما قبل از بیان حکایت توضیح مختصری در مورد چنته می دهیم. "چنته" کیسه ی از جنس چرم یا قالیچه بود که در اندازه های مختلف ساخته شده و در گذشته برای نگهداری اشیاء در هنگام سفر مورد استفاده قرار می گرفت. 🌺🌺 "عبدالرحمن جامی"، در ایام جوانی برای کسب دانش و کمال مسافرت های زیادی انجام داد، در یکی از این سفرها جامی به شهر هرات رسید و در آنجا با" سعد الدین کاشغری" و همچنین "علی قوشچی" که از مشاهیر و محققان زمان بودند دیدار کرد. گویند قوشچی به رسم ترکان با چنته ای که به همراه داشت به محضر جامی آمد و برای امتحان میزان دانش جامی، چندین سوال مشکل از او پرسید که جواب هر کدام از آنها بسیار طولانی بود. در مقابل جامی بدون تفکر و اندیشه زیاد با صبر و شکیبایی بسیار به تمام پرسش ها به طور کامل پاسخ داد. دانش و آگاهی جامی موجب شگفتی قوشچی شد و اودر برابر این همه فضیلت چاره ی جز سکوت نداشت. جامی چون این سکوت را دید به چنته ی قوشچی اشاره می کند و به طنز می گوید" :از قرار معلوم مولانا دیگر چیزی در چنته ندارند؟!" این حکایت به تدریج در میان عوام رایج شد و با گذشت زمان بخش انتهای آن به شکل مثل در آمد. 🌺🌺 📚"مراقبت از اعمال" مومن باید مراقب باشد درجات و مقامات معنوی و نزدیکی او به آن حضرت کم نشود و به دوری تبدیل نشود و توجّهِ امام زمان را از دست ندهد. باید مراقب باشد تا در انجام تکالیف خود در قبال آن حضرت کوتاهی نداشته باشد. بر اساس روایات اهل بیت، اعمال شیعه بر امام زمان عرضه می‌شود. مخصوصا هر دوشنبه، پنجشنبه و جمعه. به عبارتی دیگر، بر شیعه لازم است باشد عملی را مرتکب نشود که حینِ عرض اعمال، باعث شرمندگی اش نزد امام شود و آن امام را برنجاند. امام صادق می‌فرمایند: اعمال در روز پنجشنبه بر رسول خدا، و ائمه عرضه می شود.*۱ امام زمان نیز می‌فرمایند: همانا بر احوال و اخبار شما آگاهیم و علم داریم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده نیست. 🌺🌺 یه ضرب المثل هست که میگه اونایی که شنا بلدن تو دریا غرق میشن چون کسی که شنا بلد نباشه تو دریا نمیره .. حکایت ما ادماست هرچی بیشتر تو زندگی غرق میشی هرچی بیشتر به حکمت هستی فکر میکنی بیشتر قابل ضربه خوردن توسط سرنوشت میشی .. هرچی عاشق تر باشی تصمیمای احساسی تر میگیری و بیشتر غرق میشی .. هرچی سوادت بیشتر میشه بیشتر فکر میکنی و مغزت بیشتر هنگ میکنه.. هرچی بیشتر ادما رو میشناسی بیشتر ازشون فرار میکنی .. میگن باید به عقاید همه احترام گذاشت ،کسی که قصد کشتن تو رو داره نمیتونی به عقیدش احترام بزاری .. اکثر پدرانمون باور های پدرانشان رو بی معنی میدونستن همونطور بیشتر ما باور های پدرانمون رو .. و شاید پسرانمون باور های مارو بی معنی بدونن .. 🌺🌺 سوره جاثیه 🔸الصّادق (علیه السلام)- مَنْ قَرَأَ سُورَهًَْ الْجَاثِیَةِ کَانَ ثَوَابُهَا أَنْ لَا یَرَی النَّارَ أَبَداً وَ لَا یَسْمَعَ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ لَا شَهِیقَهَا وَ هُوَ مَعَ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله)؛ 🔸امام صادق (علیه السلام)- هرکس سوره‌ی جاثیه را بخواند، ثواب آن این است که هرگز آتش دوزخ را نخواهد دید و صدای وحشتناک آتش آن را نخواهد شنید و او همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله) خواهد بود. 📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴، ص۲۰۴/ثواب الأعمال، ص۱۱۴ http://splus.ir/ashaganvalayat http://eitaa.com/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
_اکبرآقا اگه اجازه بدید،ما امشب بشیم. ٧ فروردین هم عقد و عروسی باهم بگیریم. توی این یکماه و خورده ای، همه کارها رو انجام میدم. یاشار نگاهی به خاله شهین کرد تا تایید حرفش را بگیرد. خاله شهین_خیلی هم خوبه، من که موافقم، شما چی میگین اکبرآقا! ؟ اکبر اقا با خنده گفت: _چی بگم،..!خب... داماد که ماشالا راضی، عروس هم راضی، گور 'بابای عروس' ناراضی همه خندیدند.حتی یوسف. جلو رفت صمیمانه دست برادرش را فشرد. _خیلی خوشحالم برات داداش، خوشبخت بشین یاشار _ممنون. تو هم یه فکری کن زودتر تا سرت ب باد نرفته. و قهقهه ای زد.یوسف هم خنده اش گرفته بود.به درخواست یاشار، محرمیتشان را یوسف خواند.همه دست میزدند. همه خوشحال بودند.فخری خانم بلند شد شیرینی را گرداند تا همه دهانشان را از این وصلت شیرین کنند. همه مشغول حرف زدن بودند.فخری خانم بالا رفت برا دلجویی از همسرش. با پایین امدن پدرش از پله ها،اکبرآقا گفت: _کوروش خان ما تصمیمات اصلی رو گذاشتیم شما بیاین بعد. کوروش خان، با شکوه و اقتدار دستانش را درجیبش کرد، و آرام از پله ها پایین می آمد.بسمت اکبرآقا رفت. _همه بیاین اینجا همه روی مبلهایی نزدیک به هم نشستند... سمیرا، به محض محرم شدنشان،روسری و مانتو اش را درآورد... دیگر جایی برای یوسف نبود. جمع خداحافظی کرد.به آشپزخانه رفت وضو گرفت.و به اتاقش پناه برد. اینجور انتخاب کردن... برایش مفهومی نداشت. همیشه عقیده داشت، حرمت ، حرمت، و حتی هم برایش قائل بود. وارد اتاقش شد.. فکر اینکه چرا اینهمه میان خود وخانواده اش تفاوت هست،یک لحظه او را رها نمیکرد. آدم درد دل کردن و بازگو کردن دردهایش نبود.اما چراهای زندگیش، زیاد بود. سوالهای ذهنش چند برابر شده بود..! فکرش بسمت آقابزرگ رفت.پدر پدرش. با او راحت تر بود.حتی راحت تر از پدرش. شب از نیمه گذشته بود.. سجاده را پهن کرد، خواست دو رکعت نماز اقامه کند، برای تا دستهایش را بالا برد.... تمام تصویرهای میهمانی مانند فیلمی مقابلش صف بست.نمیدانست چه کند،.. با دستهایش روی صورتش را پوشاند، چند صلواتی فرستاد،ذهنش را متمرکز کرد و دوباره برای تکبیر دستهایش را بالا برد. باز هم نشد،... تصمیمش را گرفته بود،آنهمه عشوه های دختران و زنان کارخودش را کرده بود!!! معصوم که نبود!! خیلی نگاهش را میکرد، بود!اما خب بهرحال بود، بود، زیبا بود، و مورد توجه همه.! خودش را در بیابانی میدید.. . و نیروهایی که به او هجوم می آوردند. دستهایش را پایین انداخت.. عادت داشت چفیه روی دوشش می انداخت بهنگام نماز... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖حرمت عشق💖 قسمت ۱۰ عادت داشت چفیه روی دوشش می انداخت بهنگام نماز... همان چفیه ای را که در سفر راهیان نور سال قبل خریده بود، چفیه را روی سرش انداخت، انگار که خسته شده بود،آرام به سجده رفت، ، آرام آرام گریه کرد، درد دل کرد، برای معبودش، که را داشت،.. خدااا چرااا... چرا نمیشه.! چرا نمیتونم نماز بخونم.!من که !. هرز نره،! با ، با مراقبم، خدایا خسته شدم...خدایا بخودت قسم..خسته شدم فقط تو میتونی کمکم کنی.فقط تو میتونی، من رو غیر تو ندارم.مگه نگفتی نگاهت رو !؟ مگه نگفتی ؟!میخای چکار کنی؟! امتحانه؟عذابه؟هرچی هست کافیه!!خدای من دارم کم میارم.. اگه نگاهم رفت!!اگه کردم!!.. اییییی واااای مننننن... نکنه کم بیارم، نکنه کاری بشه که نباید!!..دعوا نمیکنم،تهدید نمیکنم، خدایا بریدم چکار کنم از دست بنده هات!؟.. راهی، حرکتی، نشانه ای!!میدونم حواست هست،..البته که هست،اما میترسم... میترسم.. نتونم دووم بیارم!! خدا را قسم میداد... خدایا...بحق اهلبیتت. بحق زخم سکوت ٢۵ ساله مولا علی.ع. بحق چادر سوخته حضرت مادر.س. بحق لبهای تشنه امام حسین.ع. بحق دستهای بریده باب الحوائج.ع. خداااااکمکم کن میگفت. زار میزد و میگفت.ناله میکرد و میگفت. انگار که دردهایش تمامی نداشت. گفت و گفت...با صدای اذان صبح سر از سجده بلند کرد، چشمانش از شدت گریه متورم شده بود، سبک شده بود،.. سبک مثل ابر،خوشحال بود، بلند شد تا نمازصبحش را اقامه کند. نماز را که تمام کرد،.. ناخودآگاه به فکر آقابزرگ افتاد،میدانست که الان بیدار است، مگر میشد آقابزرگ نمازش اول وقت نباشد.! گوشی اش را برداشت، شماره را گرفت، صدای آشنای آقابزرگ در گوشش طنین انداز شد... _سلام آقابزرگ، خوبین، قبول باشه _سلام باباجان، الحمدلله،قبول حق، تو چطوری؟ صدایش با غم همراه بود. _الحمدلله.میگذره!! _چیه باباجان خیلی پکری!؟ طوری شده؟ همه خوبن؟