eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
4.1هزار دنبال‌کننده
32.8هزار عکس
37هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این اسیر ازاد شده صهیونیست میگه : فلسطینی ها بچم رو روی دوششون گرفتن برای اینکه من خسته نشم به جهت اینکه عزت و احترام داشته باشم هم لباس آوردن بپوشم. پرچم بالاست 🇮🇷✌️ 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
Batool Lashkari: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۴۷ و ۴۸ آخر شب بود که آیه را به خانه آوردند، جان دل کندن نداشت. حجله‌ای سر کوچه گذاشته بودند... عکسش را بزرگ کرده و جای جای خیابان نصب کرده بودند. آخرین دسته‌ی مهمان‌ها هم خداحافظی میکردند که آیه آمد... برای آنها سفره انداختند. آیه تا بوی مرغ در بینی‌اش پیچید، معده‌اش پیچید و به سمت دستشویی دوید... رها دنبالش روان شدط میدانست که ویار دارد به مرغ! میدانست که معده‌ی ضعیف شده‌ی آیه لحظه به لحظه بدتر میشود. آیه عق زد خاطراتش را... عق زد درد و غمهایش را... عق زد دردهایش را... عق زد نبودن مردش را.. عق زد بوی مرگ پیچیده شده در جانش را... رها در میزد. صدایش میزد: _آیه؟ آیه جان... باز کن درو! یادش آمد... 🕊سید مهدی: _آیه... آیه بانو! چیشدی؟ تو که چیزی نخوردی بانو...درو باز کن! آیه لبخند زد و در را باز کرد. رنگش پریده بود اما لبخندش اضطراب‌های سیدمهدی را کم کرد. _بدبخت شدیم، تهوع‌هام شروع شد، حالا چطوری برم سرکار؟! سیدمهدی زیر بازویش را گرفت روی تخت خواباندش: 🕊_مرخصی بگیر، اینجوری اذیت میشی... آه... خدایا! چه کسی نازش را میکشد حالا؟ نگاهی در آینه به خود انداخت. دیگه تنهایی! صدای رها آمد: _آیه جان، خوبی؟ درو باز کن دیگه! رها هست... چه خوب است که کسی باشد، چه خوب است که کسی را داشته باشی در زمان رسیدن به بن‌بست‌های زندگی‌ات. شام میخوردند که رها آیه را آورد. برایش برنج و قیمه کشید. بشقاب را مقابلش گذاشت و قاشق قاشق بر دهانش میگذاشت. شام را که خوردند، رها و سایه مشغول جمع کردن سفره شدند که فخرالسادات از اتاقش بیرون آمد. فخرالسادات که نشست همه به احترامش نیم‌خیز شدند. آیه در خود جمع شده بود. این همان لحظه‌ای بود که از آن میترسید. _بچه چطوره آیه؟ _خوبه حاج خانم. فخرالسادات آه کشید: _بچه‌ت بی‌پدر شد، خودتم بیوه! این انتخاب خودت بود. بهت گفتم نذار بره! گفته بودم این روز میرسه! همه تعجب کرده بودند از این حرفها. "چه میگویی زن؟ حواست هست که این بی‌پناه چه سختی‌هایی کشیده است؟" حاج علی مداخله کرد: _این چه حرفیه میزنید حاج خانم؟ این انتخاب خود سیدمهدی بود! آیه چه کار میتونست بکنه؟ فخرالسادات: _حرف حق میزنم، اگه آیه اجازه‌ی رفتن بهش نمیداد، اونم نمیرفت؛ اما نه تنها مانعش نشد که تشویقشم کرد. الان پسرم زیر خروارها خاکه... این انتخاب آیه بود نه مهدی من! آیه‌ی این روزها ضعیف شده بود. آیه‌ی امروز دیگر بیش از حدش تحمل کرده بود. آیه‌ی امروز شکسته بود... آیه‌ی امروز از مرز پوچی بازگشته بود! چه می‌خواهید از جان بی‌جان شده‌ی این زن! فخر السادات: _بهت گفتم آیه! گفتم که اگه بره و جنازه‌ش بیاد هرگز نمیبخشمت! سیدمحمد کنار مادر نشست تا آرامش کند. رها و سایه دستهای سرد آیه را در دست داشتند. فخرالسادات: _روزی که اومدیم خواستگاریت یادته؟ گفتم رسم خانواده‌ی ماست که شوهرت بمیره به عقد برادر شوهرت درمیای! گفتم نذار شوهرت بره! حالا باید عقد محمدم بشی! میدونی که رسم نداریم عروسمون با غریبه ازدواج کنه! رنگ آیه رفت... رنگ رها و سایه و حاج علی هم رفت. صدرا اخم کرد و ارمیا..... نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۴۹ و ۵۰ صدرا اخم کرد و ارمیا سر به زیر انداخت. سیدمحمد رنگ به رنگ شد: _این حرفا چیه میزنی مادر؟! هنوز چند ساعت از دفن مهدی نگذشته! الان وقت اتمام حجت کردن با عروست نیست! آیه عزاداره! کفن شوهرش خشک نشده هنوز؛ جای این حرف تو خلوته مادر، ما هنوز مهمون داریم! فخرالسادات رو برگرداند: _گفتنی‌ها رو باید گفت! شما هم شاهد باشید که من گفتم "بعد از به‌دنیا اومدن بچه به عقد محمد درمیای." الاقل عموش براش پدری کنه! محمد به اعتراض مادر را صدا زد: _مادر؟! و از جا برخاست و خانه را ترک کرد. فخرالسادات رو به آیه کرد و گفت: _حرفامو شنیدی؟ آیه لب تر کرد، باید حرف میزد وگرنه... _شنیدم! من هنوز عزادارم. هنوز وصیت‌نامه‌ی شوهرم باز نشده! هنوز براش سوم و هفتم و چهلم نگرفتم! هنوز عزاداریام تموم نشده حرف از عقد شدنم با مردی میزنید که نه تنها ازم کوچیکتره، بلکه جای برادرمه! فخرالسادات: _جای برادرته، برادرت که نیست. در ضمن تو از رسم خانواده‌ی ما خبر داشتی! +پس چرا شما بعد از مرگ حاجی با برادرش ازدواج نکردی؟ _من دوتا پسر بزرگ داشتم! +اگه رسمه، برای همه باید باشه! اگه نه، چرا باید قبول کنم؟ ارمیا این روی آیه را دوست داشت. محکم و مقاوم! سرسخت و مودب!
حاج علی: _این بحث رو همین الان تموم کنید! فخرالسادات: _من حرفمو زدم! نباید ناپدری سر نوه‌ی من بیاد! نمیتونی بعد از پسرم بری سراغ یه مرد غریبه و زندگیتو بسازی! آیه: _دختر من پدر داره، نیاز نداره کسی براش پدری کنه صدای در که آمد، صحبتها را تمام کردند. محمد وارد خانه شد و گفت: _زنداداش شب میرید خونه‌ی پدرتون؟ زنداداش را گفت تا دهان ببندد! آیه برایش حریم برادرش بود؛ سیدمحمد نگاه به حریم برادرش نداشت... در راه خانه‌ی حاج علی بودند. ارمیا ماشین حاج علی را میراند و آیه صندلی عقب جای گرفته بود. رها با مردش همسفر شده بود صدرا: _روز سختی داشتی! +برای همه سخت بود، به خصوص آیه! _خیلی مقاومه! +کمرش خم شده! _دیدم نشسته نماز خوند. +کاری که هرگز نکرده بود، حتی وقتی پاش شکسته بود! _تو خوبی؟ +من خوبم آقا! _چرا بهم میگی آقا؟ اونم الان که همدیگه رو بیشتر شناختیم. +من جایگاهمو فراموش نکردم! من خون‌بسم! صدرا کلافه شد: _بسه رها! همه‌ش تکرارش نکن! من موافق این کار نبودم، فقط قبول کردم که تو زن‌عموم نشی. +من از شما ممنونم. تلفن صدرا زنگ خورد. از صبح رویا چندباری تماس گرفته بود که رد تماس کرده بود. خدا رحم کند... صدرا تماس را برقرار کرد و صدای رویا درون ماشین پخش شد: _هیچ معلومه تو کجایی؟ چرا از صبح رد تماسم میکردی؟ +جایی بودم نمیتونستم باهات صحبت کنم! _مامانت گفت با اون دختره رفتی قم! دختره‌ی اُمل تو رو هم مثل خودش کرده؟ تو گفتی که چیزی بینتون نیست، پس چرا رفتی؟ صدای گریه‌ی رویا آمد. هق‌هق میکرد. +گریه نکن دیگه! همسر دوست رها... رویا با جیغ حرفش را قطع کرد: _اسم اون دختره رو نیار! دوست ندارم اسمشو ببری! +باشه... باشه! تو فقط آروم باش! همسر دوست این دختره شهید شده، من پدرشو چندباری دیده بودم، آدم شریفی بود؛ به خاطر اون اومد! _باید منم میبردی! +تو که قبرستون نمیای، میومدی اذیت میشدی! رویا: داری برمیگردی؟ +دیر وقته، حاجی نذاشت بیام؛ فردا برمیگردم! مکالمه تا دقایقی بعد هم ادامه داشت و صدرا مشغول جواب پس دادن بود. رها سر برگرداند و اشک صورتش را پاک کرد. چقدر شخصیتش در این زندگی خرد میشد! صدرا متوجه اشکهای رها شد. چندبار برای به دست آوردن دل رویا، قلب رها را شکسته بود؟ چندبار رهایی که نامش در صفحه‌ی دوم شناسنامه‌اش حک شده بود را انکار کرده بود تا دل رویا نشکند؟ جایی از قلبش درد گرفت... همانجایی که گاهی جولان میداد! تلفنش دوباره زنگ خورد و نام امیر نقش بست: _چی شده که تو باز به من زنگ زدی؟ +مطمئن باش کارم به توی بداخلاق گیره. احسان کلافه‌ام کرده، میخواد با اون دختره حرف بزنه! تقصیر خودش بود که زنش را اینگونه صدا میزدند: _منظورت رها خانومه دیگه؟ امیر: _آره همون! این دختره تلفن نداره به خودش زنگ بزنم؟ _داشته هم باشه به تو ربطی نداره، گوشی رو بده دست احسان! امیر: _حالا انگار چی هست! گوشی دستت... احسان: _سلام عمو _کی به تو سلام کردن یاد داده؟ تو خانواده نداریم کسی سلام کنه‌ ها! احسان: _رهایی گفته هرکسی رو دیدم باید زودی سلام کنم، سلام یه عالمه ثواب داره عمو! حالا رهایی پیشته؟ _با رها چیکار داری؟ +عمو گیر نده دیگه! _این رو دیگه از رها یاد نگرفتی! +نه از بابام یاد گرفتم؛...... نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۵۱ و ۵۲ _نه از بابام یاد گرفتم؛ حالا گوشی رو میدی به رهایی؟ صدرا به رها اشاره کرد صحبت کند: _سلام احسان جونم، خوبی آقا؟ احسان کودکانه خندید: _سالم رهایی، کجایی؟ اومدم خونه‌تون نبودی، رفتین ماه عسل؟ صدرا قهقهه زد: _احسان؟! رها خجالت کشیده بود و سرش را پایین انداخته بود. +خب بابا میگه! رها: _نه عزیزم یکی از دوستام حالش بده، من اومدم پیشش، زود برمیگردم! احسان: _حال منم بده! رها: _چرا عزیزم؟ احسان با بغض گفت: _دیشب بابا از رستوران غذا گرفت، مسموم شدم. دردانه فرزندش این کار را میکند؟ رها عصبانی شد. کدام مادری در حق دردانه فرزندش، این کار میکند؟ احسان خودش را لوس میکرد و رها نازش را میکشید. مادری میکرد، برای کودکی که مادری میخواست. صدرا گوش سپرده بود ، به مادرانه‌های زنی که زنش بود و هرگز مادر فرزندش نمیشد، دلش پدرانه میخواست. چیزی که از آن محروم بود، رویا هرگز بچه نمیخواست؛ شرط کرده بود که هرگز بچه‌دار نشوند، صدرا هم پذیرفته بود که پدر نشود؛ آیا میتوانست خود را از این لذت محروم کند؟ کودکش ناز کند و همسرش ناز بکشد و صدرا پدرانه‌هایش را خرج کند.
لحظه‌ای به همسر رها بودن اندیشید. به احسان که پسرک آنهاست، قلبش تپش گرفت و غرق لذت شد. پدر نشدن محال بود... آن‌هم وقتی مادر کودک اینگونه عاشقانه نوازشگری بداند! صدرا: _از احسان برام بگو. رها لبخند زد و اخم صدرا را در هم برد : _پسر خوبیه، خیلی مهربون و دوست‌داشتنیه! دلش پاکه، وقتی با چشمای قشنگش نگام میکنه دلم ضعف میره براش. رنگ از رخ صدرا رفت و وقتی برگشت بیشتر کبود بود. رها ادامه داد: _اولین باری که دیدمش دلم براش سوخت! کوچولو و با صورت کثیف...چطور امیر و شیدا میتونن این کارو با این بچه انجام بدن! نفس رفته بازگشت، رگ غیرت خوابید. رها با شنیدن نام احسان، یاد نامزدش نکرد، یاد احسان کوچک هم‌خون او افتاد؛ یعنی واقعا رها اهل خیانت نبود؟! حتی در ناخودآگاهش؟! حتی بعد از تماس رویا که همه‌اش را شنیده بود؟ صدرا: _رها... من منظورم نامزدته! این بار رنگ از رخ رها رخت بست: _خب چی بگم؟ صدرا: _دیگه ندیدیش؟ _برای سه ماه رفته بود عسلویه، میخواست یه سر و سامونی به خودش و زندگیش بده و بیاد برای عقد و... هیچ خبری ازش ندارم. صدرا: _به هم تلفن نمیزنید؟ رها: _نه؛ نبودیم که... داشتن با نامحرم به مرور باعث یه حریم‌هایی میشه، نمیخواستم احساسم با هوس بشه! صدرا: دوستش داری؟ رها سکوت کرد. صدرا دلش لرزید: _دوستش داری؟ رها سرش را به سمت شیشه برگرداند و گفت: _چیزی بود که گذشت، بهش فکر نمیکنم، اگه حسی هم داشتم چالش کردم و اومدم تو خونه‌ی شما! مقابل در خانه حاج علی پارک کردند. رها و صدرا خود را به حاج علی و آیه و ارمیا رساندند و وارد خانه شدند. خانه‌ی حاج علی ساده و کوچک بود. وسایل خانه نو نبود اما تمیز بود.حاج علی برای آیه و رها و سایه در تنها اتاق خواب خانه رختخواب گذاشت و در هال سه دست رختخواب برای مردها. صدرا از رها پرسید: _این خونه‌شونه؟ رها لبخند زد: _قبلا تو همون کوچه‌ای که خونه مادر سید مهدی بود، خونه داشتن. مادر آیه که فوت کرد، حاج علی خونه رو فروخت و یه خونه کوچیکتر خرید و باقی پولشو داد تا سید مهدی بتونه یه خونه‌ی مناسب نزدیک محل کارش اجازه کنه. صدرا آهی کشید و شب بخیر گفت و کنار ارمیا دراز کشید. حاج علی در آشپزخانه بود؛ سر و صدایی می‌آمد. رها هم به کمک حاج علی رفته بود. صدرا رو به ارمیا گفت: _حست چی بود وقتی بحث ازدواج آیه خانم شد. ارمیا: _منظورت چیه؟ صدرا: _نمیدونم، حس کردم نگاهت بی‌منظور نیست ارمیا: اما منظور من اونی که تو فکرته نیست؛ سید مهدی همه آرزوهای منو داشت، فقط میخوام از نزدیک ببینمشون. حس کنم خانواده داشتن چه حسی داره، من لایق شریک این زندگی شدن رو ندارم، حتی فکرشم برام زیادیه صدرا: _پس خودتم میدونی که جنس ما با اینا فرق داره؟ ارمیا: _تو که میدونی فرق داریم چرا با رها خانم ازدواج کردی؟ صدرا: _مجبور شدیم؛ یه چیز تو مایه‌های اتفاقی که برای آیه خانم قراره بیفته! ارمیا: _نکنه زنداداشت بود؟ صدرا: _نه؛ گفتم شبیه، در اجباری بودن. میدونی برادرم مُرده! ارمیا: _آره، صبح گفتی! صدرا سرگذشتش را تعریف کرد: _رها از جنس من نیست؛ شبیه آیه خانومه... من و تو خیلی شبیه هم هستیم، نمیدونم خدا چه بازیای برامون راه انداخته، برای منی که قراره یک سال دیگه با دختری که عاشقشم ازدواج کنم؛ رهایی که میخوام قبل از ازدواجم تو دنیای سختیها رهاش کنم! و تویی که..... نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۵۳ و ۵۴ _…..تویی که نگاهت پر از حسرته، آیه‌ای که مونده با یه بچه‌ی بی‌پدر، بچه‌ای که شاید عموشو پدر صدا کنه؛ شاید آیه خانم قویتر از رها باشه و زیر بار ازدواج با برادر شوهرش نره، اما آخرش میشه تنهایی تا مرگ! ما از جنس اونا نیستیم... بهش فکر نکن! منم سعی میکنم بهش فکر نکنم. میدونم روزی که رهاش کنم پشیمون میشم و حسرت زندگی باهاش همیشه توی قلبم میمونه! _تو که داریش، رهاش نکن! صدرا: _ندارمش، گفتم که نامزد دارم؛ اون از جنس خودمه، افکارش مثل منه... لباس پوشیدنش مثل منه؛ به خاطر اون خیلی دل رها رو شکستم، رها هیچوقت اونطور که آیه خانم عاشق سید مهدی بود عاشق من نمیشه! رها حق داره عاشق بشه. جایی در قلبش با این حرف درد گرفت. ارمیا: _نامزدت ارزش از دست دادن این دختر رو داره؟ _نه! ارزشش رو نداره؛ اما فرق من و رها، فرق الماس و زغال سنگه. ارمیا: _چرا از جنس اون نمیشی و برای خودت نگه نمیداریش؟ _تو میتونی از جنس سید مهدی بشی؟ ارمیا: من فکرشم نمیکنم، کار سختیه!
_منم نمیتونم، به این زندگی عادت کردم؛ سخته خودم و بعد اینهمه سال زندگی آزاد، تو قید و بند دست و پا گیر کنم. ارمیا: اگه عاشق باشی میتونی! _نه من عاشق رها هستم و نه تو عاشق آیه خانم! ارمیا: شاید یه روز عاشقش بشی! _امکان نداره، منم عاشق بشم اون عاشق نمیشه! ارمیا: خدا رو چه دیدی؟ مسیح میگه خدا هر روز معجزه میکنه... هر بار که صداش کنی، برات معجزه میکنه! رها با ظرفی در دست بیرون آمد. ارمیا و صدرا روی رختخوابشان نشستند. رها ظرف را به سمت صدرا گرفت: _حاج علی برای آیه یه کم حلوا درست کرده، شما هم یه کم بخورید، خوشمزه‌ست. صدرا ظرف را گرفت و اندکی را در دهان گذاشت. طعمش ناب بود به سمت ارمیا گرفت: _این چه طعم خوبی داره. رها: _آخه با آرد کامل و شیره انگور و کره‌ی محلی درست شده، گلابشم، گلاب ناب درجه یکه؛ میگن حلوا غم زده‌ست، هم شیرینی داره که قند خون رو تنظیم کنه،هم گلاب داره که سردیه، غم رو از بین ببره. صدرا: وقتی سینا مرد، کسی نبود برامون از اینا درست کنه! صدایش حسرت داشت. رها سرش را پایین انداخت: _متاسفم! صدرا به او لبخند زد: _نگفتم که بگی متاسفی، گفتم که برای ما هم درست کنی. رها رفت تا ظرف دیگری که دستش بود را برای سایه و آیه ببرد. آیه‌ی شکسته‌ی این روزها...حاج علی هم آمد و برقها خاموش شد.آیه با اکراه اندکی حلوا خورد و همه به خواب رفتند؛ شاید هنوز ساعتی نگذشته بود ، که صدای هق هق آیه بلند شد. حاج علی سراسیمه شد، رها آیه را در آغوش گرفت و سایه به دنبال لیوان آب از اتاق خارج شد. رها: _چی شده قربونت بشم؟ آیه: _امشب مهدی داره چی کار میکنه؟ رها براش میترسم، از فشار قبر میترسم؛ از ترسیدن مهدی میترسم، از خودم و این بچه میترسم! چرا امشب اینقدر شب سختیه؟ مهدی تو قبر داره دست و پا میزنه و مادرش برام از رسم و رسوم میگه، شوهرم رفته رها... سایه‌ی سرم رفته رها... زندگیم رفته رها... به من میگه نباید میذاشتم بره! آخه چطوری؟! چطوری جلوی مردی رو میگرفتم که قنوت هر نمازش «اللهم الرزقنا توفیق الشهادة» بود؟ چطور جلوشو میگرفتم؟ میگفتم نرو! نمیشدم مثل ؟ نمیشدم پای مردی که اهل این زمین نبود؟ چطور تو روی حضرت زهرا(س) نگاه میکردم؟ جلوشو میگرفتم و زنجیر پاش میشدم، زن خوبی بودم؟ اون صدای "هل من ناصر ینصرنی" رو شنیده بود که رفت! اون خواب شهادتشو دیده بود... اون شهادتش رو کرده بود... اون دل از دنیا کنده بود، میخواست به کربلای امام حسین (ع) برسه؛ من چیکار میکردم؟ میشدم حوّا؟ میشدم زنجیر؟ میشدم ؟ چطور پایبند میکردم مردی رو که پای موندنش نبود؟ که بال پرواز داشت؟ که شوق پرواز داشت؟ مردی رو که روز عاشورا برای اسیری حضرت زینب (س) گریه میکرد رو چطور پایبند میکردم؟ مردی رو که رگ میزد گردنش برای اسم زینب کبری... که میگفت کسی که حریم حرم علی مرتضی رو شکسته ببینه و بشینه! ببینه حرم دختر غیرت الله، رو به خاک و خون میکشن و ساکت بمونه... که میگفت سه ساله نازدانه‌ی کربلا دوباره خواب سیلی و شلاق و خار و اسیری میبینه... باز داره خون و مرگ میبینه... باز داره جریان گوش و گوشواره تکرار میشه... لب و تشنگی تکرار میشه... میدونی هرشب از خواب بیدار میشد و میگفت : "آیه کوتاهی کردم!" میگفت: "آیه ازم بگذر تا شرمنده نشم!" امسال شب عاشورا خواب دید که امام حسین ازش رو برگردوند، نمیدونی چی به روزش اومد! چه گریه‌ها که نکرد... روزی که گفتم برو، انگار دنیا رو بهش دادن! تمام عشقش به این بود که..... نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۵۳ و ۵۴ _…..تویی که نگاهت پر از حسرته، آیه‌ای که مونده با یه بچه‌ی بی‌پدر، بچه‌ای که شاید عموشو پدر صدا کنه؛ شاید آیه خانم قویتر از رها باشه و زیر بار ازدواج با برادر شوهرش نره، اما آخرش میشه تنهایی تا مرگ! ما از جنس اونا نیستیم... بهش فکر نکن! منم سعی میکنم بهش فکر نکنم. میدونم روزی که رهاش کنم پشیمون میشم و حسرت زندگی باهاش همیشه توی قلبم میمونه! _تو که داریش، رهاش نکن! صدرا: _ندارمش، گفتم که نامزد دارم؛ اون از جنس خودمه، افکارش مثل منه... لباس پوشیدنش مثل منه؛ به خاطر اون خیلی دل رها رو شکستم، رها هیچوقت اونطور که آیه خانم عاشق سید مهدی بود عاشق من نمیشه! رها حق داره عاشق بشه. جایی در قلبش با این حرف درد گرفت. ارمیا: _نامزدت ارزش از دست دادن این دختر رو داره؟ _نه! ارزشش رو نداره؛ اما فرق من و رها، فرق الماس و زغال سنگه. ارمیا: _چرا از جنس اون نمیشی و برای خودت نگه نمیداریش؟ _تو میتونی از جنس سید مهدی بشی؟ ارمیا: من فکرشم نمیکنم، کار سختیه! _منم نمیتونم، به این زندگی عادت کردم؛ سخته خودم و بعد اینهمه سال زندگی آزاد، تو قید و بند دست و پا گیر کنم. ارمیا: اگه عاشق باشی میتونی!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۵۳ و ۵۴ _…..تویی که نگاهت پر از حسرته، آیه‌ای که مونده با یه بچه‌ی بی‌پدر، بچه‌ای که شاید عموشو پدر صدا کنه؛ شاید آیه خانم قویتر از رها باشه و زیر بار ازدواج با برادر شوهرش نره، اما آخرش میشه تنهایی تا مرگ! ما از جنس اونا نیستیم... بهش فکر نکن! منم سعی میکنم بهش فکر نکنم. میدونم روزی که رهاش کنم پشیمون میشم و حسرت زندگی باهاش همیشه توی قلبم میمونه! _تو که داریش، رهاش نکن! صدرا: _ندارمش، گفتم که نامزد دارم؛ اون از جنس خودمه، افکارش مثل منه... لباس پوشیدنش مثل منه؛ به خاطر اون خیلی دل رها رو شکستم، رها هیچوقت اونطور که آیه خانم عاشق سید مهدی بود عاشق من نمیشه! رها حق داره عاشق بشه. جایی در قلبش با این حرف درد گرفت. ارمیا: _نامزدت ارزش از دست دادن این دختر رو داره؟ _نه! ارزشش رو نداره؛ اما فرق من و رها، فرق الماس و زغال سنگه. ارمیا: _چرا از جنس اون نمیشی و برای خودت نگه نمیداریش؟ _تو میتونی از جنس سید مهدی بشی؟ ارمیا: من فکرشم نمیکنم، کار سختیه! _منم نمیتونم، به این زندگی عادت کردم؛ سخته خودم و بعد اینهمه سال زندگی آزاد، تو قید و بند دست و پا گیر کنم. ارمیا: اگه عاشق باشی میتونی! _نه من عاشق رها هستم و نه تو عاشق آیه خانم! ارمیا: شاید یه روز عاشقش بشی! _امکان نداره، منم عاشق بشم اون عاشق نمیشه! ارمیا: خدا رو چه دیدی؟ مسیح میگه خدا هر روز معجزه میکنه... هر بار که صداش کنی، برات معجزه میکنه! رها با ظرفی در دست بیرون آمد. ارمیا و صدرا روی رختخوابشان نشستند. رها ظرف را به سمت صدرا گرفت: _حاج علی برای آیه یه کم حلوا درست کرده، شما هم یه کم بخورید، خوشمزه‌ست. صدرا ظرف را گرفت و اندکی را در دهان گذاشت. طعمش ناب بود به سمت ارمیا گرفت: _این چه طعم خوبی داره. رها: _آخه با آرد کامل و شیره انگور و کره‌ی محلی درست شده، گلابشم، گلاب ناب درجه یکه؛ میگن حلوا غم زده‌ست، هم شیرینی داره که قند خون رو تنظیم کنه،هم گلاب داره که سردیه، غم رو از بین ببره. صدرا: وقتی سینا مرد، کسی نبود برامون از اینا درست کنه! صدایش حسرت داشت. رها سرش را پایین انداخت: _متاسفم! صدرا به او لبخند زد: _نگفتم که بگی متاسفی، گفتم که برای ما هم درست کنی. رها رفت تا ظرف دیگری که دستش بود را برای سایه و آیه ببرد. آیه‌ی شکسته‌ی این روزها...حاج علی هم آمد و برقها خاموش شد.آیه با اکراه اندکی حلوا خورد و همه به خواب رفتند؛ شاید هنوز ساعتی نگذشته بود ، که صدای هق هق آیه بلند شد. حاج علی سراسیمه شد، رها آیه را در آغوش گرفت و سایه به دنبال لیوان آب از اتاق خارج شد. رها: _چی شده قربونت بشم؟ آیه: _امشب مهدی داره چی کار میکنه؟ رها براش میترسم، از فشار قبر میترسم؛ از ترسیدن مهدی میترسم، از خودم و این بچه میترسم! چرا امشب اینقدر شب سختیه؟ مهدی تو قبر داره دست و پامیزنه و مادرش برام از رسم و رسوم میگه، شوهرم رفته رها... سایه‌ی سرم رفته رها... زندگیم رفته رها... به من میگه نباید میذاشتم بره! آخه چطوری؟! چطوری جلوی مردی رو میگرفتم که قنوت هر نمازش «اللهم الرزقنا توفیق الشهادة» بود؟ چطور جلوشو میگرفتم؟ میگفتم نرو! نمیشدم مثل ؟ نمیشدم پای مردی که اهل این زمین نبود؟ چطور تو روی حضرت زهرا(س) نگاه میکردم؟ جلوشو میگرفتم و زنجیر پاش میشدم، زن خوبی بودم؟ اون صدای "هل من ناصر ینصرنی" رو شنیده بود که رفت! اون خواب شهادتشو دیده بود... اون شهادتش رو کرده بود... اون دل از دنیا کنده بود، میخواست به کربلای امام حسین (ع) برسه؛ من چیکار میکردم؟ میشدم حوّا؟ میشدم زنجیر؟ میشدم ؟ چطور پایبند میکردم مردی رو که پای موندنش نبود؟ که بال پرواز داشت؟ که شوق پرواز داشت؟ مردی رو که روز عاشورابرای اسیری حضرت زینب (س) گریه میکرد رو چطور پایبند میکردم؟ مردی رو که رگ میزد گردنش برای اسم زینب کبری... که میگفت کسی که حریم حرم علی مرتضی رو شکسته ببینه و بشینه! ببینه حرم دختر غیرت الله،رو به خاک و خون میکشن و ساکت بمونه... که میگفت سه ساله نازدانه‌ی کربلا دوباره خواب سیلی و شلاق و خار و اسیری میبینه... باز داره خون و مرگ میبینه... باز داره جریان گوش و گوشواره تکرار میشه... لب و تشنگی تکرار میشه... میدونی هرشب از خواب بیدار میشد و میگفت : "آیه کوتاهی کردم!" میگفت: "آیه ازم بگذر تا شرمنده نشم!" امسال شب عاشورا خواب دید که امام حسین ازش رو برگردوند، نمیدونی چی به روزش اومد! چه گریه‌ها که نکرد... روزی که گفتم برو، انگار دنیا رو بهش دادن! تمام عشقش به این بود که..... نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 از اوانگوتان کمتری 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فلسطینی ها در حال آوار برداری متوجه میشوند که انگشتان یک دست از زیر آوار بیرون مانده که صاحب آن میکوشد زنده بودن خود را اعلام کند.. در توضیح این فیلم نوشته اند : دستان زنی از اهالی غزه، بیرون مانده از آوار، جنبان شاید برای لحظات آخر و برق و سوختی که نیست تا ماشینی را تجهیز کند و او را از زیر آوار بیرون بکشد. پرچم بالاست 🇮🇷✌️ 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کودکان صهیونیست در آغوش مجاهدان القسام پرچم بالاست 🇮🇷✌️ 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
40.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔗 ادعای مورخ ترک داد ترک ها را در آورد: داستان کوروش مربوط به پادشاه ما ترکیه بوده است 🎥 ادعای خنده دار مورخ ترک داد کارشناسان برنامه را در اورد / داستان هایی که درباره ی تاریخ ایران و کوروش میگویند هیچ کدام به ایرانی ها ربطی ندارد و همه مربوط به ماست / ما 18 هزار سال تاریخ داشته ایم. / خودم از اسرائیلی ها شنیدم که ما به آنها لطف تاریخی کرده ایم نه کوروش ✅ 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وزیر امور خارجه ایران با جناب آقای دکتر بشار اسد رئیس جمهور سوریه در دمشق دیدار کرد.... پرچم بالاست 🇮🇷✌️ 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
30.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 القسام اسرائیل را مجبور به عقب نشینی کرد 🔹 وحشت آمریکا و اسرائیل از دیدار امیر عبداللهیان و سید حسن نصرالله 🔹 التماس سخنگوی ارتش اسرائیل به ایران : روزهای سختی داریم 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴استاد_رائفی_پور 🔻تحلیلی بر نفوذ بهائیت در صداوسیما و بازیگران... 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 استاد رفیعی: مؤمن حقیقی کیست؟ 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴استاد_رحیم_پور ازغدی 🔻" دین تشیع را خلاصه کرده اند در روضه خوانی و چراغانی ! " 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 استاد پناهیان: چه کار کنیم حجاب در جامعه گسترش پیدا کنه؟ 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔺 اینفوگرافی ماهواره‌بر ذوالجناح توانایی حمل این ماهواره تا وزن ۲۲۰ کیلوگرم است. ماهواره در مدار ۵۰۰ کیلومتری حمل می‌شود. موتور این ماهواره، قدرتمند‌ترین موتور سوخت جامد کشور با تراست بیش از ۷۵۰ تن است. ماهواره‌بر ذوالجناح نیازی به پایگاه پرتاب ثابت ندارد و می‌تواند به صورت متحرک پرتاب شود. 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺فیلمی از هدف قرار دادن نظامیان اسراییلی توسط موشک ضد زره کورنت توسط مقامات 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺فیلم منتسب به هدف قرار دادن جنگنده‌ی F-16I Sufa نیروی هوایی اسرائیل و اجکت خلبان بر فراز آسمان غزه توسط گروه‌های مقاومت 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔺اسرائیل در شش روز به همان اندازه بمبی که آمریکا در یک سال بر روی افغانستان پرتاب کرد، بر نوار غزه انداخت 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🎥برگ های افسر سابق سازمان سیا از عملیات فلسطینی ها ریخته🔥 🔷میگه : حرف اول و آخر رو ایران میزنه ، اینا هیچی نیستن 😂😁🤦‍♂️ پرچم بالاست 🇮🇷✌️ 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🅰💎طب سنتی و گیاهان دارویی 📌تیک عصبی چشم ✅درمان طول درمان ۱۲۰ روزه است حجامت عام سرمه کشیدن چشم با عسل استشمام عطر شبانگاه فسنجان بادام درختی در هفته ۲ الی ۳ وعده میل شود ماساژ سر و کف پا ترکیب و یا کاهش جدی سردی ها به خصوص شبها روغن مالی ملاج سر با سیاه دانه هر شب یک لیوان عرق بهارنارنج به همراه یک قاشق مرباخوری فرنجمشک و مقداری عسل میل کنید 📚👩‍🔬 👨‍🔬 )‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌🍏 🍒🍃 ☘ سرطان بیماری جدی‌ است که در اثر رشد کنترل‌نشده‌ی سلول‌های غیرطبیعی رخ می‌دهد. از عصاره‌ی زنجبیل در برخی مطالعات به‌عنوان درمان جایگزین برای برخی سرطان‌ها استفاده شده است.خاصیت ضدسرطان بیشتر مرتبط به زنجبیل خام است در مطالعه‌ای که بر روی ۳۰ نفر صورت گرفت، ۲ گرم از عصاره‌‌ی زنجبیل در روز توانست به‌طور چشمگیری مولکول‌های پیش‌التهابی را در روده‌ی بزرگ کاهش دهد. مصرف زنجبیل در کاهش سرطان پانکراس، سرطان سینه و سرطان تخمدان مؤثر است. البته برای تأیید این موضوع به مطالعات بیشتری نیاز است 📚👩‍🔬 👨‍🔬)💠‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌🍏 🍒🍃 🔴 جلوگیری از پیری زودرس ♻️ یکی از راه‌های جلوگیری از زودرس، این است که قبل از سیر شدن دست از غذا برداریم، چرا که باعث شده، خون صالح و متین به سلولهای بدن نمی‌رسد و موجب از بین رفتن طراوت و نشاط پوست و پیری زودرس می‌شود. 🔹 پیامبر(ص) فرمودند: حضرت عیسی(ع) از شهری عبور می‌کرد، مردی را دید که با همسرش اختلاف داشت و به حضرت عیسی(ع) عرض کرد: ای پیامبر خدا، همسرم زنی صالح است و بدی هم ندارد، ولی می‌خواهم از او جدا شوم. حضرت عیسی(ع) فرمود: چه نقصی در او هست که می‌خواهی از او جدا شوی؟ مرد گفت: همسرم دچار پیری زودرس شده و صورتش شکسته و فرسوده شده است. حضرت عیسی(ع) به زن فرمود: « اگر دوست داری طراوت به صورتت برگردد، هرگاه غذا میخوری، قبل از سیر شدن دست از غذا بکش، زیرا غذا وقتی در معده زیاد شود، طراوت و نشاط صورت را از بین می‌برد. » زن به این دستور عمل کرد و طراوت به صورتش بازگشت. 📚 علل‌الشرایع، جلد ۲، باب ۲۵۲ 📚👩‍🔬 👨‍🔬)💠‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌🍏🍒🍃 ⭕ بی نظیر سدر برای پوست 🔺️سدر ماده ای پرخاصیت وپرکاربرد است که یکی از فواید آن تاثیر معجزه آسای آن بر روی سلامت و زیبایی پوست است پوست کشیده سفت با سدر ترمیم جای زخم پاکسازی پوست سفید کننده ماسک سدر پودر سدر و ماست را خمیر کرده، 20 دقیقه روی نقاط تیره پوست قرار دهید سپس با آب ولرم بشوئید 📚👩‍🔬 👨‍🔬 )💠‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌🍏 🍒🍃 🔴 ساده‌ترین روش‌ها جهت پیشگیری یا رفع ۱. ورزش روزانه حداقل ۳۰ دقیقه که با تپش قلب و تعریق همراه باشد. ۲. مصرف غذاهای و مانند یا که چرب هستند و یا که شیرین هستند. 🔹 بهترین زمان مصرف موارد فوق وعده صبحانه و ناهار می‌باشد. ۳. اصلاح یعنی نهایتاً ۱۰ شب تا اذان صبح و نخوابیدن هنگام طلوع و غروب آفتاب ۴. دور کردن از خود با بازگشت به معنویت و 🔸 نکته: در مورد ورزش و تغذیه باید خیلی به توجه داشت. 📚👩‍🔬 👨‍🔬)💠‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌🍏 🍒🍃 جوانی و شادابی_پوست با بخور بابونه و بومادران از هر کدام یک الی دو ق در ظرفی ریخته، کمی بجوشد و سپس با فاصله ۳۰ سانتی از صورت بخور کنید (دو مرتبه در هفته) این بخور علاوه بر پاک کنندگی صورت و روشن شدن چهره، بهترین راه برای بسته شدن منافذ باز پوست است بخور این گیاه برای رفع دانه‌های سر سیاه صورت نیز مفید است 📚👩‍🔬 👨‍🔬)💠‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌🍏 🍒🍃 ☘ اگر ورزش نمیکنید جوانه گندم را به همراه آبلیمو تازه هر شب میل کنید. تا چربی شکم از بین رفته و بدنتان از سموم پاکسازی شود. 📚👩‍🔬 👨‍🔬)💠‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌🍏 🍒🍃 ✅ سفت شدن پوست صورت ⚜ این روش، توسط آرایشگران امتحان شده و اثرگذاری آن اثبات شده است. آناناس به حفظ قابلیت ارتجاعی و سفتی پوست کمک می‌کند. ✨آب آناناس را در قالب یخ بریزید و بگذارید یخ بزند. بعد از این‌که مکعب یخ آناناس درست کردید، آن را روی صورت مالیده و بگذارید 🕑۴-۵ دقیقه بماند. پس از این‌که خشک شد آن را بشویید و سفت شدن پوست‌تان را ببینید 📚👩‍🔬 👨‍🔬)💠‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌🍏 🍒🍃 در پاییز چه مواد غذایی بخوریم تا سلامت بمانیم ▫️با شروع فصل پاییز و سرد شدن هوا احتمال ابتلا به سرماخوردگی و آنفلوانزای فصلی افزایش می‌یابد. راهکارهای زیر برای تقویت سیستم ایمنی در برابر این بیماری‌ها به شما کمک می‌کند: 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🅱💎طب سنتی و گیاهان دارویی ▫️خواب کافی داشته باشید. ▫️فعالیت بدنی کافی داشته باشید. ▫️منابع غذایی ویتامین c مصرف کنید. ▫️منابع پروبیوتیکی مصرف کنید. ▫️میوه و سبزی‌های حاوی ویتامین A مصرف کنید. ▫️به وضعیت ویتامین D بدن خود دقت کنید. ▫️منابع غذایی امگا ۳ مصرف کنید. ▫️ادویه‌ها را در برنامه غذایی روزانه خود قرار دهید. ▫️از منابع پروتئینی در برنامه غذایی روزانه خود استفاده کنید. ▫️به اندازه کافی آب بنوشید. 📚 👨‍🔬 )💠‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌🍏 🍒🍃 عوارض تردمیل بیش از حد چیست؟ 👈ساییدگی زانو 👈شل شدن عضلات بدن 👈کمر درد 👈واریس 👈ریزش صورت 📚👩‍🔬 👨‍🔬 )💠‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌🍏 🍒🍃 🍯مخلوط عسل و سیر باعث میشود شخص در1ماه 5کیلو وزن کم کند برای تهیه این معجون،1حبه سیررا له کرده و در فنجان آب داغ قرار داده،سپس 1ق عسل به آن اضافه وآنرا قبل از خواب میل کنید 📚👩‍🔬 👨‍🔬)💠‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌🍏 🍒🍃 ⚠️یک نوع میوه بخورید خوردن چند نوع ميوه با هم خوب نيست ✅البته مصرف هم‌زمان ميوه‌هايی مثل پرتقال و نارنگی كه از يك خانواده هستند مشكل كمتری ايجاد می‌كند ♦اما خوردن خيار به تنهايی، به‌خصوص در فصل سرد می‌تواند باعث مشكلاتی مثل نفخ و سوءهاضمه و در برخی باعث ترش كردن، رخوت و سستی، خواب‌آلودگي و اختلال حافظه شود. پس بهتر است خیار را با نمک بخورید. 🍌موزهم چون يبوست ايجاد می كند، بهتر است به صورت حلقه‌حلقه، با مقداری عسل خورده شود 📚👩‍🔬 👨‍🔬 )💠‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌🍏 🍒🍃 🌴مصرف برای مادران شیرده بسیار مفید است زیرا موجب افزایش شیر و صبوری فرزندشان می‌شود. 📚👩‍🔬 👨‍🔬)💠‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌🍏 🍒🍃 🔴 عوارض در کودکان ♻️ قطره آهن جدا از ها، عوارض زیر را نیز به دنبال دارد: 👈یبوست 👈بیش فعالی 👈پرخاشگری 👈خستگی بدن 👈کاهش اشتها جالبتر اینکه خرابی دندانها به شیرینی نسبت داده می‌شود. 🔹 جایگزین قطره آهن طبیعی می‌باشد 📚👩‍🔬 👨‍🔬)💠‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌🍏 🍒🍃 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🅱💎حکایات و سخنان ناب از زندگی آموختم که هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست ، پس از هیچکس بت نساز ! زیاد روی بودن و نبودن آدم ها حساب نکن ، ازشون هیچ توقعی نداشته باش ،‌ برای موفقیت و آرامش ، خودت و خدا برات کافیه ... 💐💐 ای آنکه ز هجر تو ندیدیم رهایی باز آی، که دل خسته شد از بار جدایی هر چند مرا هیچ نخوانی که: بیایم این نامه نوشتم که: بخوانی و بیایی ما را همه کاری به فراق تو فرو بست باشد که ز ناگه در وصلی بگشایی گفتی که: ز تقصیر تو بود این همه دوری تقصیر چه باشد؟ چو ندانم که: کجایی؟ از بار غم خویش نبایست شکستن ما را که شب و روز تو بایستی وبایی ای رفته و بر سینهٔ ما داغ نهاده سوگند به جان تو که: اندر دل مایی هر چند پسند همه خلقی ز لطافت اینت نپسندیم که در عهد نیایی بنمای بنا معقتدانم رخ رنگین تا بیش نپرسند که: دیوانه چرایی؟ ز آیینه عجب دارم آرام نمودن وقتی که تو آن روی به آیینه نمایی اندر دل یکتا شدهٔ امروز سوزیست که آتش برساند به دوتایی ‌💐💐 این دنیا به کوه می ماند، هر فریادی که بزنی ، پژواک همان را میشنوی. اگر سخنی خیر از دهانت بر آید، سخنی خیر پژواک می یابد. اگر سخنی شر بر زبان برانی ، همان شر به سراغت می آید. پس هر که درباره ات سخنی زشت بر زبان راند ، تو درباره آن انسان سخن نیکو بگو. در پایان می بینی که همه چیز عوض شده . اگر دلت دگرگون شود ، دنیا دگرگون میشود 💐💐 2 جا سکوت کن: 1_کاری که به تو ربطی ندارد و هیچ اطلاعی در موردش نداری زیرا ممکن است ندانسته تهمت بزنی و قلبی بشکنی 2_در پیشگاه خداوند سکوت کن تاصدای خداوند بزرگ را بشنوی او میگوید من کنارت هستم🌸 💐💐 عاداتی كه معجزه میکند: با ملايمت ، سخن بگوئيد عميق ، نفس بكشيد شيک ، لباس بپوشيد صبورانه ، كار كنيد نجيبانه ، رفتار كنيد همواره ، پس انداز كنيد عاقلانه ، بخوريد كافى ، بخوابيد🌸🍃 بى باكانه ، عمل كنيد خلاقانه ، بينديشيد صادقانه ، عشق بورزید هوشمندانه ، خرج كنيد 🍀خوشبختی یک سفر است، نه یک مقصد. هیچ زمانی بهتر از همین لحظه برای شاد بودن وجود ندارد. زندگی کنید و از حال لذت ببرید.🌸🍃 ‌ 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸