eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
4.2هزار دنبال‌کننده
32.8هزار عکس
37هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام صبح روز دوشنبه تون بخیر و نیکی 💐💐💐💐💐💐💐💐💐 ذکر روز دوشنبه 🌷یا قاضی الحاجات 🌷 ۱۰۰ مرتبه 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 ای بر آورنده حاجت ها ،‌ مردم مظلوم و رزمندگان قهرمان فلسطینی را نصرت عنایت بفرما . 🥀🌼آمین یارب العالمین 🌼🥀 https://eitaa.com/ashganvalayatarbaen
بایدن: هیچ سندی درباره دخالت ایران نیست اشغال دوباره غزه توسط اسرائیل اشتباه است رئیس جمهوری آمریکا در مصاحبه‌ با سی.بی.اس نیوز: احتمال ورود آمریکا به این درگیری‌ها 🔹فکر نمی‌کنم نیازی به این مساله وجود داشته باشد. آیا حماس باید کاملا حذف شود؟ 🔹بله. اما لازم است که راهی برای تشکیل دولت فلسطینی وجود داشته باشد. 🔹اشغال دوباره غزه توسط اسرائیل یک اشتباه است. اما از بین بردن حزب الله در شمال و حماس در جنوب یک الزام ضروری است. آیا ایران در پشت جنگ غزه قرار دارد؟ 🔹نمی‌خواهم وارد جزئیات اطلاعات طبقه‌بندی شوم. اما باید بسیار روشن به شما بگویم که هیچ سند روشنی در این باره وجود ندارد. 🔹ایران همواره از حماس و حزب الله حمایت می‌کند. اما درباره اینکه آیا ایران از قبل از حمله حماس اطلاع داشت و به برنامه‌ریزی آن کمک کرده بود، هیچ شواهدی دال بر این موضوع وجود ندارد. 🔹 مطمئن هستم اسرائیل در چارچوب قوانین جنگ عمل خواهد كرد و به غیرنظامیان اجازه دسترسی به دارو، غذا و آب را خواهد داد. 🔹 می‌خواهم شاهد ارسال کمک‌های بشردوستانه به غزه و ایجاد یک کریدور بشردوستانه برای خروج غیرنظامیان از غزه باشم.🌴 اخبار جبهه مقاومت https://eitaa.com/ashganvalayatarbaen
خبرتحلیلی ایران و جهان ♨️ دولت کانادا مرگ پنجمین کانادایی در جریان حمله حماس به اسرائیل را تایید کرد و گفت سه کانادایی که در زمان حمله هفتم اکتبر در اسرائیل بودند، هنوز ناپدیدند. 🔹 کانادا می‌گوید حدود ۳۰۰ کانادایی نیز هنوز نتوانسته‌اند از غزه خارج شوند. 🌷🌷 ♨️ وزارت امور خارجه آمریکا در بیانیه‌ای تایید کرد که تا کنون دست‌کم ۳۰ آمریکایی در حمله حماس به اسرائیل کشته شده‌اند و ۱۳ نفر دیگر نیز مفقود هستند. 🌷🌷 ♨️ بایدن: هیچ سندی درباره دخالت ایران نیست  رئیس جمهوری آمریکا در مصاحبه‌ با سی.بی.اس نیوز: 🔹احتمال ورود آمریکا به این درگیری‌ها 🔹فکر نمی‌کنم نیازی به این مساله وجود داشته باشد. آیا حماس باید کاملا حذف شود؟ 🔹بله. اما لازم است که راهی برای تشکیل دولت فلسطینی وجود داشته باشد. 🔹اشغال دوباره غزه توسط اسرائیل یک اشتباه است. اما از بین بردن حزب الله در شمال و حماس در جنوب یک الزام ضروری است. آیا ایران در پشت جنگ غزه قرار دارد؟ 🔹نمی‌خواهم وارد جزئیات اطلاعات طبقه‌بندی شوم. اما باید بسیار روشن به شما بگویم که هیچ سند روشنی در این باره وجود ندارد. 🔹ایران همواره از حماس و حزب الله حمایت می‌کند. اما درباره اینکه آیا ایران از قبل از حمله حماس اطلاع داشت و به برنامه‌ریزی آن کمک کرده بود، هیچ شواهدی دال بر این موضوع وجود ندارد. مطمئن هستم اسرائیل در چارچوب قوانین جنگ عمل خواهد كرد و به غیرنظامیان اجازه دسترسی به دارو، غذا و آب را خواهد داد. 🔹می‌خواهم شاهد ارسال کمک‌های بشردوستانه به غزه و ایجاد یک کریدور بشردوستانه برای خروج غیرنظامیان از غزه باشم. 🌷🌷 ♨️ | آتش‌بس ۵ ساعته در غزه برقرار می‌شود 🔹رسانه‌های عبری بامداد امروز دوشنبه مدعی شدند که از ساعت ۹:۰۰ صبح به وقت محلی، آتش بس ۵ ساعته برقرار خواهد شد. 🔹این ادعا تا این لحظه از سوی منابع فلسطینی در غزه تأیید یا رد نشده است و مشخص نیست یک طرفه خواهد بود یا دو طرفه. 🌷🌷 ♨️ دبیرکل سازمان ملل متحد در درخواست مستقیم از حماس 🔹همه ربوده شدگان و گروگان ها را فورا بدون پیش شرط آزاد کنید. ✍ اونی که تو بهش گفتی ربوده شدگان ما بهش میگیم اسیرجنگی... 🌷🌷 ♨️اختلاف نظر بین نتانیاهو و وزیر جنگ و نهادهای امنیتی بالا است درحالیگه وزیرجنگ و نیروهای امنیتی خواستار گسترش عرصه های درگیری هستند، نتانیاهو با آنها مخالف است. ✍خب حقیقت رو بهشون بگو!! تو میتونی ، به خودت بیا! بگو حزب الله یعنی بچه های فاطمه! بگو اینا تومنی هفت صنّار با بقیه فرق دارن! بگو اینا از نسل امام حسینن! بگو اینا آقا دارن بی صاحب نیستن... 🌷🌷 ♨️ برای سومین بار طی چند ساعت اخیر؛ حملات موشکی مقاومت فلسطین به تل‌آویو گردان‌های القسام اعلام کرد تل‌آویو را در پاسخ به بمباران غزه و جنایت علیه فلسطینیان هدف حمله موشکی قرار داده است. همزمان منابع خبری رژیم صهیونیستی گزارش دادند که به دنبال این حمله راکتی گسترده، همه پروازهای فرودگاه بن گوریون در تل آویو به حالت تعویق درآمد و فرودگاه به طور موقت بسته شد. 🌷🌷 ♨️ اعلام سه روز عزای عمومی برای سینمای ایران 🔹در پی درگذشت داریوش مهرجویی، رسول صدرعاملی سخنگوی خانه سینما از سه روز عزای عمومی برای سینمای ایران خبر داد. ✍نظرتون در مورد کودکان مظلوم فلسطین چیه میشه بفرمایید؟! 🌷🌷 ♨️ شمار شهدای غزه به ۲۶۷۰ نفر رسید 🔹‌وزارت بهداشت فلسطین اعلام کرد که تعداد شهدای تجاوز صهیونیست‌ها به غزه به ۲۶۷۰ شهید و بیش از ۹۶۰۰ مجروح رسیده است. ✍دقت کردید امروز جنگنده های رژیم صهیونیستی بمباران نداشتن میدونید چرا؟ یادتون هست گفتم اینها فقط میخوان آمار کشته هاشون کمتر از حماس باشه، حالا به هر قیمتی که شده! زن و بچه هم فرقی نداره براشون ، فقط آمار...! واقعا از حیوان پست تر هستن اینا! هیچ اسمی نمیشه روشون گذاشت! فقط باید محو بشن از صفحه روزگار... 🌷🌷 ♨️ هدف قرار گرفتن یک پهپاد اسرائیلی در جنوب غزه 🔹یک پهپاد جاسوسی رژیم صهیونیستی در آسمان خان یونس در جنوب نوار غزه هدف راکت قرار گرفت. 🌷🌷 ♨️ ادعای هولناک یک خبرنگار | مهرجویی خطر را حس کرده بود | در گفتگوی داریوش مهرجویی با وکیلش چه گذشت ؟ 🔹داریوش مهرجویی روز جمعه به وکیلش گفته بود به خاطر اینکه آن خانه دیگر امنیت ندارد ، قصد دارد هفته بعد این خانه را ترک کند و برای ادامه زندگی به تهران برود اما قبل از اسباب کشی به قتل رسید .
✍خدا رحمتش کنه ولی اگه خودش هم زنده بشه ماجرا رو تعریف کنه و بگه چی شده باز این براندازا میگن فیلمشو نشون بده! تهش هم میگن یا تحت فشار بوده یا از خودشونه.. هیچ کجای دنیا اپوزیسیون به این کثیفی و حال به هم زنی که ایران داره ، وجود نداره! 🌷🌷 ♨️ دستگیری ۲ نفر در ارتباط با قتل داریوش مهرجویی سخنگوی فراجا: 🔹تمامی اطلاعات و دلایل موجود در صحنه جرم توسط کارآگاهان کشف قتل، برداشت شده و عملیات بررسی صحنه در ساعاتی پیش به پایان رسیده است و کارآگاهان در حال تجزیه و تحلیل ادله برداشت شده صحنه جرم هستند. 🔹تاکنون ۴ مظنون شناسایی شده‌اند که دو نفر از این افراد بازداشت و دو نفر دیگر نیز ساعات یا دقایقی دیگر بازداشت خواهند شد. 🔹در ویلای مرحوم مهرجویی دوربین مداربسته موجود نبوده است، دوربین‌های ورودی شهرک از قبل‌تر خراب بوده است و دوربین‌هایی که منتج به این مجموعه می‌شده است توسط کارآگاهان تخلیه شده است. 🔹سگ‌های ویژه کشف قتل رد زنی‌هایی را براساس رد خون مقتولین در مسیر فرار قاتلان پیدا کرده‌اند. بالغ بر ۴ هزار خط تلفن مورد رصد قرار گرفته است. 🌷🌷 ♨️ ابوحمزه خطاب به دشمن صهیونیستی: 🔹اگر قصد ورود به غزه را داشته باشید مردانی از شما استقبال خواهند کرد که مرگ را آنگونه دوست دارند که شما حیات را دوست دارید و ورودتان به جهنم را خوش آمد خواهند گفت 🌷🌷 ♨️ / آژیر خطر در تمام سرزمین های اشغالی به صدا در آمد 🌷🌷 ♨️ / گذرگاه رفح بین مصر و غزه بازگشایی می شود. ✍مصر با همه بی غیرتیش یک کار خوب کرد گفت اگه قراره گذرگاه بسته باشه برای تبعه آمریکایی ها هم باید بسته باشه ببینید چقدر ذلیل شدن که مصر هم زبونش دراز شدسرشون 🌷🌷 ♨️ رژیم‌صهیونیستی: زیرساخت‌های حزب‌الله در لبنان را هدف قرار دادیم 🔹ارتش رژیم صهیونیستی مدعی شد که جنگنده‌های این رژیم زیرساخت‌های نظامی حزب‌الله در لبنان را هدف قرار داده است. ✍حزب الله یک شهید داد ۵ کشته و بیش از ۸ مجروح ازتون گرفت حالا ادعا میکنن زیرساختهای حزب الله رو زدن باشه تو راست میگی🙂 🌷🌷 ♨️ تلاویو و سایر مناطق مرکزی تحت حملات راکتی قرار دارد 🔹به گفته الجزیره در حمله به ناحل عوز و كيسوفيم علاوه بر راکت از خمپاره نیز استفاده شده است. 🌷🌷 ♨️تلاویو و شهرهای اطراف زیر حملات راکتی مقاومت ✍رسانه های رژیم صهیونیستی میگن این حجم از حملات با توجه به گذشت چند روز از جنگ براشون قابل دور از ذهن بود حماس که گفته بود هنوز ۱۰ درصد از تسلیحات به کار گرفته نشده خودتون باور نکردید 🌷🌷 ♨️ رهگیری پهپاد اسرائیلی هرمس ۴۵۰ در خانیونس 🔹گردان‌های القسام از رهگیری و شلیک موشک متبر به سوی یک پهپاد اسرائیلی از نوع هرمس ۴۵۰ بر فراز غزه خبر داد 🌷🌷 ♨️ پنتاگون: سعی میکنیم تاجای ممکن به اوکراین واسرائیل کمک کنیم اما نمیتوانیم به طور نامحدود و دائمی کمک کنیم‌‌ ✍دبّه شروع شد😄 احمقن اونهایی که به اینها دل میبندن... 🌷🌷 ♨️ مقامات در حال تخلیه سدیروت هستند؛ این اولین تخلیه کل یک شهر در تاریخ رژیم صهیونیستی است 🌷🌷 ♨️ منبع آگاه در جنوب لبنان: حزب‌الله وارد سرزمینهای اشغالی شده است و درگیری‌هایی را در آنجا آغاز کرده است هنوز تایید قطعی نشده 🌷🌷 ♨️ مجاهدین مقاومت اسلامی دوربین ها و تجهیزات فنی صهیونیست ها نصب شده بر دیوار شهرک المطله در مرز لبنان و فلسطین را با سلاح‌های مناسب هدف قرار دادند و آنها را از کار انداختند. 🌷🌷 ♨️ منابع نزدیک به حزب‌الله لبنان: هدف اصلی حملات روزهای اخیر «کور» کردن سامانه‌های جاسوسی و نظارتی اسرائیل در مرزهای لبنان بوده است. 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هشدار🔞🚫 حاوی صحنه‌های دلخراش پیشاپیش از پخش این کلیپ عذرخواهی میکنیم🙏 ⚠️ این کلیپ رو فقط بخاطر این گذاشتیم تا از ته دل برای نجات فلسطین و نابودی اسرائیل دعای ویژه کنید! . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
♨️ یک جوان 35 ساله رییس جمهور اکوادور شد 🔹️ یک جوان 35 ساله به ریاست جمهوری کشور اکوادور در آمریکایی جنوبی دست یافت. 🔹️با شمارش 93 درصد آرا، مقامات انتخاباتی گفتند که «دانیل نوبوآ» بر لوئیزا گونزالس، وکیل چپ‌گرا و متحد رافائل کوریا، رئیس‌جمهور سابق و تبعیدی، پیروز شده است. 🔹️نوبوآ اکوادور را در دوره ای رهبری خواهد کرد که با خشونت بی سابقه ای که حتی جان یک نامزد ریاست جمهوری را گرفت، درگیر است. 🔹️فعالیت سیاسی نوبوآ در سال 2021 آغاز شد، زمانی که او یک کرسی در مجلس ملی به دست آورد و ریاست کمیسیون توسعه اقتصادی آن را بر عهده گرفت. این تاجر تحصیل کرده در ایالات متحده در 18 سالگی یک شرکت تاسیس کرد و به مرور معروف شد.. 🔹نوبوآ وعده داده است که اقتصاد را تقویت کند، برای جوانان اشتغال ایجاد کند و خلافکاران خطرناک را در کشتی زندانی کند. ✍باور کنین این میتونه... . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ نتانیاهو در نخستین نشست کابینه جنگی: حماس را نابود خواهیم کرد 🔹به گفته بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل نخستین نشست کابینه جنگی جدیدی که در ائتلاف با نیروهای اپوزیسیون تشکیل شده برگزار شد. محل این نشست، مقر اصلی ارتش اسرائیل در تل‌آویو بوده است. 🔹نتانیاهو ضمن بیان این که جلسه کابینه جنگی با یک دقیقه سکوت به یاد ۱۳۰۰ اسرائیلی کشته شده در حمله حماس آغاز شده اظهار داشت، همه وزیران "۲۴ ساعته و در یک جبهه متحد" کار می‌کنند. نخست‌وزیر اسرائیل همچنین گفت: «حماس فکر می‌کرد که ما نابود خواهیم شد. اما ما حماس را نابود خواهیم کرد.» ✍ یک زمانی حرف از نابودی ایران میزدن ، اما الان تمام همّ و غمّشون شده نابودی حماس ، اونم تازه تو گِل گیر کردن! یاد جمله سردار عزیز افتادم کاملا آگاه بود و با اشراف این حرف رو به ترامپ غمارباز گفته بود : ایران نمیخواهد؛ من حریف تو هستم! ولله آمریکا هم قدرت پوشالیه... . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ شلیک راکت‌های مقاومت به سدیروت همزمان با مصاحبه نماینده کنست اسرائیل شرم آورتر از این میشه؟!! اون نامرد هم گوشی رو ول نمیکرد تا آخرش فیلم‌گرفت🙂 . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ممانعت نیروهای حزب الله از فعالیت جاسوس خبرنگار شبکه کثیف mtv لبنان در نزدیکی پایگاه های حزب الله در مرز فلسطین اشغالی ✍مزدور و خائن همه جا هستن . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️بیماری پسیانی هم انداخت گردن نظام عجب موجوداتی هستن اینها وقاحتشون ته نداره . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
♨️ جکسون‌هینکل فعال‌سیاسی و آمریکایی تو توییتر با انتشار عکس رهبر عزیزمون تو صفحه خودش نوشته: 🔹نه به جنگ با ایران قبلا هم در جواب براندازای ایرانی گفته بود: شما دیوونه هستید که دنبال خروج از این نظام هستید! رهبرتون یک قدرت‌ جهانی و ضدتروریسته ✍شرف مرز نداره و ملیت نمیشناسه! میدونستید خیلی از یهودیهای سرزمین اشغالی وقتی واقعیت داستان و نحوه اشغال رو فهمیدن خودشون برگشتن به کشورشون و گفتن اینجا غصبی هست و نمیخوایم! اینهایی که میبینید از کودک کشی لذت میبرن بی شرف هاشون هستن که موندن! (پیام ندین چرا عکس قدیمی گذاشتی؟ من نذاشتم، جکسون گذاشته من فقط خبرشو کار کردم)😄 . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ خاخام های غاصب و صهیونیست سرزمین اشغالی در حال فرار...😗 پارسال این موقع میگفتن مسولئین نظام دارن فرار میکنن میرن ونزوئلا یکیشون به من میگفت دارم میام فقط برای تو که دار بزنمت😄 میگم نکنه ما بد میفهمیدیم؟!! داشتن خبر از آینده خودشون میدادن ما به خودمون میگرفتیم🤔 . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔴گلایه خادم فداکار شاهچراغ از بدقولی مسئولان:‌ به وعده‌شان عمل نکردند 🔹فرزاد بادپا خادم فداکار شاهچراغ: ستاد اجرایی فرمان امام (ره) و دانشگاه علوم پزشکی شیراز قول هزینه درمان بیماری مادرم که دیالیز می‌شود را به ما دادند، اما پس از گذشت زمان، ماجرا به فراموشی سپرده شد. ✍این زشت ترین خبری بود که چند روز پیش شنیدم اما متاسفانه در شلوغی های اخبار جنگ فراموش شد آقای بادپا تمام ایران مدیون تو هستن و از صمیم قلب بهت احترام میگذاریم. خدا نگذره از اون مسئولی که این وعده رو بهت داد و زیرش زد. واقعاً شرم آوره! اما تو مثل دهقان فداکارها و حسین فهمیده ها و ... قهرمان ما هستی و همچنان باقی خواهی ماند. انشاالله همه ما در کانال خبر فوری سراسری برای سلامتی مادر بزرگوار شما و خود شما و البته هدایت مسئولین بی مسئولیت و کج سلیقه دعا میکنیم. اگر مشکل شما حل شد به ما خبر بده لطفا... . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
رمان های مذهبی...🍃: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۶۱ و ۶۲ مقابل جایگاه ایستاده بودند. همه با لباسهای یک دست... گروه موزیک مینواخت و صدای سرود جمهوری اسلامی در فضا پیچید و پس از آن نوای زیبایی به گوشها رسید: شهید... شهید... شهید... ای تجلی ایمان... شهید... شهید... شعر خوانده میشد و ارمیا نگاهش به حاج علی بود. آیه در میان زنان بود... زنان سیاهپوش! نمیدانست کدامشان است اما سیدمهدی را حس میکرد. سیدمهدی انگار همه جا با آیه‌اش بود. همه جوان بودند... بچه‌های کوچکی دورشان را احاطه کرده بودند. تا جایی که میدانست همه‌شان دو سه بچه داشتند، بچه‌هایی که تا همیشه از شدند... مراسم برگزار شد، و لوحهای تقدیر بزرگی که آماده شده بود را به دست فرزند و یا همسر شهید میدادند. نام سیدمهدی علوی را که گفتند، زنی از روی صندلی بلند شد. صاف قدم برمیداشت! یکنواخت راه میرفت، انگار آیه هم یک ارتشی شده بود؛ شاید اینهمه سال همنفسی با یک ارتشی سبب شده بود اینگونه به رخ بکشد اقتدار خانواده‌ی شهدای ایران را! آیه مقابل رئیس عقیدتی سیاسی ارتش ایستاد، لوح را به دست آیه داد. آیه دست دراز کرد و لوح را گرفت: _ممنون سخت بود... فرمانده حرف میزد و آیه به گمشده‌اش فکر میکرد... جای تو اینجاست، اینجا که جای من نیست مرد! آنقدر محو خاطراتش بود که مکان و زمان را گم کرد. حرفها تمام شده بود و آیه هنوز عکس‌العملی نشان نداده بود: _خانم علوی... خانم علوی! صدای فرمانده نیروی زمینی بود. آیه به خود آمد و نگاهش هشیار شد: _ببخشید. +حالتون خوبه؟ آیه لبخند تلخی زد: _خوب؟ معنای خوب را گم کردم آیه راه رفته را برگشت... برگشت و رفت... رفت و جا گذاشت نگاه مردی که نگاهش غمگین بود. روز بعد همکاران سیدمهدی ، برای تسلیت به خانه آمدند. ارمیا هم با آنان همراه شد. تا چند روز قبل زیاد با کسی دمخور نمیشد. رفت و آمدی با کسی نداشت. در مراسم تشییع هیچ‌یک از همکارانش نبود. "چه کرده‌ای با این مرد سید؟ تمام کسانی که آمده بودند، در عملیات آخر همراه او بودند و تازه به کشور بازگشته بودند. هنوز گرد سفر از تن پاک نکرده بودند که دیدار خانواده‌ی شهدای رفتند. آیه کنار فخرالسادات نشسته بود. سیدمحمد پذیرایی میکرد با حلوا و خرما... حاج علی از مهمانها تشکر میکرد، از مردانی که هنوز خانواده‌ی خود را هم ندیده بودند و به دیدار آمدند... _شما تو عملیات با هم بودید؟ «باوی» که فرمانده عملیات آن روز بود، جواب داد: _بله؛ برای یه عملیات آماده شدیم و وارد سوریه شدیم. یه حمله همه جانبه بود که منطقه‌ی بزرگی رو از داعش پس گرفتیم، برای پیشروی بیشتر و عملیات بعدی آماده میشدن. ما بودیم و بچه‌هایی که شهید شدن. سر جمع چهل نفر هم نمیشدیم، برای حفاظت از منطقه مونده بودیم. جایی که گرفته بودیم منطقه‌ی مهمی بود... هم برای ما هم برای داعش! حمله‌ی شدیدی به ما شد. درخواست نیروی کمکی کردیم، یه ارتش مقابل ما چهل نفر صف کشیده بود. یازده ساعت درگیری داشتیم تا نیروهای کمکی میرسن. روز سختی بود، قبل از رسیدن نیروهای کمکی بود که سیدمهدی تیر خورد. یه تیر خورد تو پهلوش... اون لحظه نزدیک من بود، فقط شنیدم که گفت یا زهرا! نگاهش کردم دیدم از پهلوش داره خون میاد. دستمال گردنشو برداشت و زخمشو بست. وضعیت خطرناکی بود، میدونست یه نفر هم توی این شرایط خیلیه! آرپی‌جی رو برداشت... ایستادن براش سخت بود اما تا رسیدن بچه‌ها کنارمون مقاومت کرد. وقتی بچه‌ها رسیدن، افتاد رو زمین، رفتم کنارش... سخت حرف میزد. گفت میخواد یه چیزی به همسرش بگه، ازم خواست ازش فیلم بگیرم. گفت سه روزه نتونسته بهش زنگ بزنه؛ با گوشیم ازش فیلم گرفتم. لحظه‌های آخر هم ذکر یا زهرا (س) روی لباش بود. سرش را پایین انداخت و اشک ریخت. درد دارد همرزمت جلوی چشمانت جان دهد... َ آیه لبخند زد "یعنی میتونم ببینمت مرد من؟! " _الان همراهتون هست؟ میتونم ببینمش؟ نگاه متعجب همه به لبخند آیه بود. چه میدانستند از آیه؟ چه می‌دانستند که دیدن آخرین لحظه‌های مردش هم لذت‌بخش است؛ آخر قرارشان بود که همیشه با هم باشند؛ قرارشان بود که لحظه‌ی آخر هم باهم باشند. "چه خوب یادت بود مرد! چه خوب به عهدت وفا کردی! " _بله. گوشیاش را از جیبش درآورد ، و فیلم را آورد. آیه خودش بلند شد و گوشی را از آقای باوی گرفت، وقتی نشست، فیلم را پخش کرد.... نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۶۳ و ۶۴ فیلم را پخش کرد....
مردش رنگ بر چهره نداشت. صورتش پر از گرد و خاک بود... لب‌هایش خشک و ترک خورده بود. "برایت بمیرم مرد، چقدر درد داری که رنگ زندگی از چشمانت رفته است؟" لبهایش را به سختی تکان داد: _سلام بانو! قرارمون بود که تا لحظه آخر باهم باشیم، انگار لحظه‌های آخره! به آرزوم رسیدم و مثل بابام شدم... دعا کن که به مقام شهادت برسم... نمیدونم خدا قبولم میکنه یا نه! ببخش بانو... ببخش که تنها موندی! ببخش که بار زندگی رو روی شونه‌های تو گذاشتم... سرفه کرد. چندبار پشت سر هم: _... تو بلدی روی پای خودت بایستی! نگرانی من تنهاییته! نگرانی من، بی‌هم‌نفس شدنته! آیه... زندگی کن... به خاطر من... به خاطر دخترمون... زندگی کن! حلالم کن اگه بهت بد کردم... به سرفه افتاد. یا زهرا یا زهرا (س) ذکر لبهایش بود تا برق چشمهایش به خاموشی گرایید. آیه اشکهایش را پاک کرد. دوباره فیلم را نگاه کرد. فیلم را که در گوشی‌اش ریخت، تشکر کرد. ارمیا متاثر شده بود... برای خودش متأسف بود که سال‌ها با او همکار بود و هرگز پا پیش نگذاشته بود برای دوستی! این مرد زندگی بود. این مرد قلبش به بود نیمه‌های شب بود و ارمیا هنوز در خیابان قدم میزد. " آه سید... سید... سید! چه کردی با این جماعت! کجایی سید؟ خوب شد رفتی و ندیدی زنت روی خاک قبرت افتاد! خوب شد نبودی و ندیدی آیه‌ات شکست! خوب شد نبودی ببینی زنت زانوی غم بغل گرفت! آه سید... رنگ پریده‌ی آیه‌ات را ندیدی؟ آن لحظه که لحظه‌ی جان کندنت را برایش به تصویر کشیدی یادت به قول قرار آخرت بود و یادت نبود آیه‌ات میشکند؟ یادت بود به قرارهایت اما یادت نبود آیه‌ات میمیرد؟ آیه‌ات رنگ بر رخ نداشت! آیه‌ات گویی بالای سرت بود که عاشقانه نگاه در چشمانت می‌انداخت و صورتت را می کاوید! سید... سید... سید! چه کردی با آیه‌ات! چه کردی با دخترکت! چه کردی با من! من که چند روز است زندگی‌ات را دیده‌ام، همسرت را دیده‌ام، تو را دیده‌ام، از فریادهای خاموش همسرت جان دادم! تو که همه چیز داشتی! چرا رفتی؟ چرا درکت نمیکنم؟ چرا تو و زنت را نمیفهمم؟ چرا حرف‌هایش را نمیفهمم؟ اصلا تو چه دیدی که بی‌تاب مرگ شدی؟ چه دیدی که از آیه‌ات گذشتی؟ چه گفتی که از تو گذشت! آیه‌ات چه میداند که من عاجز شده‌ام از درک آن؟ چه دیدی که دنیایی را رها کردی که من با همه‌ی نداشته‌هایم دو دستی به آن چسبیدهام!" "این چه داستانیه؟ این چه داستانیه که منو توش انداختید؟ چرا من باید تو ماشین پدرزن تو بشینم!؟" کار و زندگی‌اش به هم خورده بود. روزهایش را گم کرده بود. گاهی تا اذان صبح بیدار بود و به سجاده مسیح نگاه میکرد. گاهی قرآن روی طاقچه‌ی یوسف را نگاه میکرد. نمیدانست چه میخواهد ، اما چیزی او را به سمت خود میکشید. خودش را روی نقطه‌ی صفر میدید و سیدمهدی را روی نقطه‌ی صد! سیدمهدی شده بود درد و درمانش! شده بود گمشده‌ی این سالهایش... شده بود برادر! " تو که سالها کنارم بودی و نگاهم نکردی! شاید هم این من بودم که از تو رو برگرداندم! و تو از روزی که رفتی مرا به سمت خود کشیدی! درست از روزی که رفتی، دنیایم را عوض کردی! منی که از جنس تو و آیه‌ات فراری بودم، منی که از جنس تو نبودم، از دنیای تو نبودم! سید... سید... سید! تو لبخند خدا را داشتی سید! تو نگاه خدا را داشتی! مثل آیه‌ات! آیه‌ای که شیبه لبخند خداست!" به خانه که رسید، مسیح و یوسف در خواب بودند. در جایش دراز کشید. اذان صبح را میگفتند که از خواب پرید. لبخند زد... سیدمهدی با او حرف زده بود. خدا معجزه کرده بود. ارمیا متولد شد... *** امروز فخرالسادات با قهر از خانه‌ی آیه رفت. سیدمحمد بعد از عذرخواهی بابت حرف‌های مادرش، همراه او به قم بازگشت. حاج علی بعد از تماسی که داشت، مجبور شد، برای مراسم شهدای مدافع حرم به قم بازگردد. آیه تصمیم داشت به سرکارش بازگردد. از امروز او بود و کودکش؛ مسئول این زندگی بود. مسئول کودکش بود، باید شروع کند. غم را در دلش نگاه دارد و یا علی بگوید... روی مبل نشسته بود و کنترل تلویزیون را برداشت... 🕊سیدمهدی: _آیه بانو! بیا فیلمت شروع شدا، نگی نگفتم! کلافه از روی مبل بلند شد، به سمت یخچال رفت... 🕊_ِ یخچالو باز نذار بانو، اسرافه! گناهه بانو جان! اول فکر کن اون تو چی میخوای، بعد درشو باز کن جانَکم! بی‌آنکه در یخچال را باز کند، به سمت اتاق خوابش رفت: 🕊_بانو برقا خاموشه؟ نخوری زمین یه وقت خودش را روی تخت پرت کرد... 🕊_خودتو اونجوری روی تخت ننداز، مواظب باش بانو! هم خودت درد میکشی هم اون بچه‌ی زبون بسته! آرام روی تخت..... نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۶۵ و ۶۶ آرام روی تخت دراز کشید و خود را سر جای همیشگیِ مردش مچاله کرد:
🕊_هوا سرده بانو، یه پتو روت بکش سرما نخوری! تو که سریع سرما میخوری، چرا مواظب نیستی بانو؟! گوشه پتو را روی خود کشید. چشم بست و خواب او را در آغوش کشید... 🕊-آیه بانو... بانو! آیه لبخند زد: _برگشتی مهدی؟ 🕊_جایی نرفته بودم که برگردم بانو! من همیشه پیشتم، تو جدیدا حرف گوش نکن شدی بانو!، واسه همینه که تنها موندی بانو! آیه لب ورچید: _نخیرم! من تنها نیستم، خیلی‌ام دختر خوب و حرف گوش کنی‌ام! 🕊_تو همیشه بهترین بودی بانو! زمین تکان خورد... آیه نگاهی به اطراف کرد. مردش لبخند میزد، انگار روی کِشتی بودند. مهدی به او نزدیک شد. چادرش را از سرش برداشت و چادر دیگری روی سرش کشید. باز لبخند زد و آیه به عقب کشیده شد. خود را روی لنگرگاه دید... کشتیِ مهدی وارد آب‌های آزاد شد، و از تمام کشتی‌های اطراف جدا شد، دور و دورتر شد... آیه فریاد زد: _مهدی!! از خواب پرید... نفس گرفت؛ رو به عکس مردش کرد: " کجایی مرد من!؟ چرا چادرم را عوض میکنی؟ چرا چیزی را میخواهی که خارج از توان من است؟ تو که آیه‌ات را میشناسی!" از پدر تعبیر خواب را یاد گرفته بود. حداقل این ساده اش را خوب میفهمید، عوض کردن چادر، عوض کردن همسر است و سید مهدی همسری اش را از سر آیه برداشت. از جایش بلند شد، سرش گیج رفت. روی تخت نشست... صدای زنگ در خانه درآمد، از جا بلند شد و چادرش را بر سر کشید. صاحبخانه پشت در بود! +سلام خانم علوی! _سلام آقای کلانی! کلانی: _تسلیت عرض میکنم خدمتتون! _ممنونم! مشکلی پیش اومده؟ هنوز تا سر ماه مونده! +به خاطر کرایه خونه نیست؛ حقیقتش میخواستم بدونم شما کی بلند میشید! حالا که همسرتون فوت کردن، دیگه باید خونه رو تخلیه کنید! آیه ابرو درهم کشید: _منظورتون چیه؟ ما قرارداد داریم! _همسرم دوست نداره حالا که همسرتون فوت کردن اینجا باشید، اگه امکانش هست در اسرع وقت خونه رو خالی کنید! آیه محکم و جدی گفت: _با اینکه حق این کار رو نداری و حق با منه اما من نماز میخونم، جای شک‌دار نماز نمیخونم! خونه پیدا کردم باهاتون تماس میگیرم؛ پول پیش منو آماده کنید لطفا، خدانگهدار! در را بست... پشت در نشست. "رفتی و مرا خانه به دوش کردی؟ گناهم چیست که تو رفته‌ای؟" به پدر که زنگ زد، صدایش میلرزید. شب پدر رسید... آیه بی‌قراری میکرد برای خاطراتی که باید آنقدر زود دل بکند. به جای جای خانه نگاه میکرد... این آخرین خانه آیه و مردش بود؛ چگونه دل بکند از این خاطرات؟ سه روز گذشته بود. خانه برای یک زن تنها با کودکی در شکم، پیدا نمیشد، حتی با وجود حاج علی که پدر بود. زندگی یک زن تنها هنوز هم عجیب است... هنوز هم سوال دارد؛ اگر کسی هم اجاره میداد آیه و حاج علی یا خانه را نمی‌پسندیدند یا صاحبخانه را! رها که زنگ در خانه را زد، آیه چشمانش سرخ بود. رها و صدرا وارد خانه شدند. بعد از تعارفات معمول رها پرسید: _از کی میای سرکار؟ جات خالیه! +میخواستم بیام، اما اتفاقی افتاده که یه کم درگیرم کرده! صدرا: _چی شده؟ کمکی از دست ما برمیاد؟ حاج علی آهی کشید: _صاحبخونه جوابش کرده، دنبال خونه‌ایم! رها دستش را روی دهانش گذاشت: _خدای من... هنوز که 6 ماه از قراردادتون مونده! چای بهارنارنج را به لب برد: _میگه شوهرت مُرده، زنم راضی نیست، منم گفتم بلند میشم +قانونًا نمیتونه این کارو بکنه! میخواید ازش شکایت کنید؟ من میتونم کاراشو انجام بدم! آیه لیوان را روی میز گذاشت: _مهم نیست! وقتی زنش راضی نیست، یعنی شک داره! نمیخوام باعث آشفته شدن زندگی یه خانواده بشم؛ به قول مهدی؛ هیچی مهم‌تر از حفظ یک خانواده نیست." صدرا: _حالا جایی رو پیدا کردید؟ حاج علی: _نه! پیدا کردن یه خونه برای زنی با شرایط آیه سخته! صدرا فکر کرد و بعد از چند دقیقه نگاهی به رها انداخت. حرفش را مزمزه کرد: _راستش حاج آقا خونه‌ی ما دو واحدیه! یه واحد برای برادرم بود که الان دیگه خالیه! و واحد بغلیش هم برای منه که تا سال دیگه خالیه. فردا بیاید خونه رو ببینید، اگه موردپسند بود، تا خونه‌ی بهتری پیدا کنید اونجا بمونن! حاج علی: _نه! حالا بازم میگردیم! اونجا مال شماست، شاید رها خانم بخوان زودتر مستقل بشن! رها سرش را پایین انداخته بود. "رویا بانوی آن خانه است! من که حقی در این زندگی ندارم حاجی!" صدرا نگاهی به رها انداخت: _رها هم اینجوری راحت‌تره، بودن آیه خانم هم برای رها خوبه، هم آیه خانم با این وضع تنها نیستن لطفاً قبول کنید! من با مادرم هم صحبت میکنم. حاج علی نگاهی به آیه انداخت و آیه نگاه به رها. چشمان رها مطمئنش کرد.... نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۶۷ و ۶۸ چشمان رها مطمئنش کرد که بودنش خواسته‌ی او هم هست!
آیه: _قبوله؛ فقط پول پیش و اجاره رو به توافق برسیم من مشکل ندارم! قبل از مستقل شدنتون هم به من بگید که بتونم به موقع خونه رو خالی کنم. حاج علی هم اینگونه راضی‌تر بود، شهر غریب و تنهایی دخترکش دلش را می‌لرزاند، حالا دلش آرام بود که مردی هست، رهایی هست! صدرا: _خب حالا دیگه ناراحت نباشید سید! کی بیایم برای اسباب‌کشی؟ رها: _آیه که هنوز خونه رو ندیده! صدرا لبخندی زد: _این حرفا فرمالیته‌ست! به خاطر تو هم شده میان! لبخند بر لب هر چهار نفر نشست. صدرا تلفنش را درآورد و گفت: _به ارمیا و دوستاش زنگ بزنم خبر بدم که لباس کارگری‌هاشونو دربیارن! حاج علی: _باهاش در ارتباطی؟ صدرا: _آره، پسر خوبیه؛ رفاقت بلده! حاج علی: _واقعا پسر خوبیه. اون روز که فهمیدم ارتشیه تعجب کردم، فکرشم نمیکردم. صدرا: _آره خب، منم تعجب کردم. روز اسباب‌کشی فرارسید. سایه و رها نگذاشتند آیه دست به چیزی بزند. همه‌ی کارها را انجام دادند و آخر شب بود که تقریبا چیدن خانه‌ی آیه تمام شد. خانه‌ی خوبی بود اما نسبت به خانه‌ی قبلی کمی کوچکتر بود. حالا که مردش در دو متر خاک خفته است چه اهمیت دارد متراژ خانه؟ ارمیا دلش آرام گرفته بود. نگران تنهایی این زن بود. کار دنیا به کجا رسیده که غریبه‌ها برایش دل میسوزانند؟کار دنیا به کجا رسیده که دردش را نامحرمان هم میدانند. قاب عکس مردش را روی دیوار نصب کرده بودند. نمیدانست چه کسی این کار را کرده است ولی سپاسگزارش بود، اصلا چه اهمیت دارد که بداند ارمیا با چه عشقی آن قاب عکس را کنار عکس رهبر نصب کرده است؛ اصلا چه اهمیت دارد که بداند ارمیا نگاهش به دنیای آیه عوض شده است؟! آیه مقابل مردش ایستاد: " خانه‌ی جدیدمان را دوست داری؟ کوچکتر از قبلی‌ست نه؟ اما راحت‌تر تمیز میشود!الان که دیگر کسی سراغم نمی‌آید، تو که بودی همه بودند، تو که رفتی، همه رفتند... این است زندگی من، از روزی که رفتی... از روزی که رفتی همه چیز عوض شده! همه‌ی دنیا زیر و رو شده است، راستی مرد من... یادت هست آن لباس‌ها را کجا گذاشتی؟یادت هست که روز اولی که دانستی پدر شده‌ای چقدر لباس خریدی؟ یادت هست آنها را کجا گذاشتیم؟" صدای زنگ در، آیه را از گفتگو با مردش بازداشت. در را که گشود، رها بود و صدرا با سینی بزرگ غذا... آیه کنار رفت وارد شدند: _راحتید آیه خانم؟ +بله ممنون، خیلی بهتون زحمت دادم. حاج علی از اتاق بیرون آمد: _چرا زحمت کشیدید؟ صدرا: _کاری نکردیم، با مادرم صحبت کردم وقتایی که شما اینجا نیستید، رها بیاد بالا که آیه خانم تنها نباشن! رها به گفت‌وگوی دقایق قبلش اندیشید... صدرا: _با مادرم صحبت کردم. وقتی حاجی رفت، شبها برو بالا، به کارای خونه برس و حواست به مادرم باشه! وقتی هم معصومه برگشت، زیاد دورو برش نباش! باشه؟ رها همانطور که به کارهایش میرسید ، به حرفهای صدرا گوش میداد. این بودن آیه برایش خوب بود، برای دلش خوب بود! _مزاحم زندگی شما شدم. رها اعتراض کرد: _آیه! حاج علی: _ما واقعا شرمنده‌ی شماییم، هم شما هم خانواده؛ واقعا پیدا کردن جای مطمئنی که میوه‌ی دلمو اونجا بذارم کار سختیه. صدرا: _این حرفا رو نزنید حاج آقا! ما دیگه رفع زحمت میکنیم، شما هم شامتون رو میل کنید، نوش جونتون! صدرا که به سمت در رفت، رها به دنبالش روان شد. از پله‌ها پایین میرفتند که در ساختمان باز شد و رویا وارد شد... *** تن رها لرزید. لرزید از آن اخم‌های به هم گره خورده... از آن توپی که حسابی پُر بود و دلیل پر بودنش فقط رها بود! رویا: _باید با هم حرف بزنیم صدرا! صدرا لبخندی به رویایش زد: _سلام، چرا بی‌خبر اومدی!؟ +همچین بیخبرم نیومدم، شما دو روزه گوشیتو جواب ندادی! _حالا بیا داخل خونه ببینم چی شده که اینجوری شدی! رویا وارد شد. صدرا به رها اشاره کرد که وارد شود و رها به داخل خانه رفت، در که بسته شد رویا فریاد زد: _تو با اجازه‌ی کی خونه‌ی منو اجاره دادی؟؟؟ صدرا ابرو در هم کشید: _صداتو بیار پایین، میشنون! +دارم میگم که بشنون، نمیگی شگون نداره؟ میخوای توئم مثل برادرت بمیری... خب بمیر! به جهنم! دیگه خسته‌ام صدرا... خسته! میفهمی؟ ِ_نه... نمی‌فهمم! تو چت شده؟ این حرفا چیه؟ +اول که این دختره رو عقد کردی آوردی توی این خونه، حالا هم یه بیوه زن رو آوردی... این یعنی چی؟! این یعنی فقط تو یه... صورت رویا سوخت ،.. و حرفش نیمه کاره ماند. رها بود که زد تا بشکند کلام زنی را که داشت حرمت می‌شکست... حرمت مردش را... حرمت این خانه را... رویا شوکه گفت:...... نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۶۹ و ۷۰