🛑 شمار مصدومان زلزله زاهدان به ۷۱نفر رسید
مدیرکل مدیریت بحران سیستان و بلوچستان:
🔹در پی بروز زمین لرزه ۴.۷ ریشتری شب گذشته زاهدان ۷۱ مصدوم سرپایی به وسیله نیروهای اورژانس و یا با خودروی شخصی به چهار بیمارستان این شهر مراجعه کردند.
🔹اکثر این این مجروحین بر اثر افتادن از تخت و یا هنگام پایین آمدن از پله ها دچار مصدومیت سطحی شده و تعدادی از این افراد نیز دچار استرس و فشار روانی شدند.
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺الحاق بیش از ۷۰ بالگرد رزمی و ترابری پس از اورهال و بروزرسانی به هوانیروز
این به روز رسانی شامل امکان ناوبری و عملیات شبانه و ارتقا برد موشک ها از ۲
به ۲۰ کیلومتر میباشد
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آغاز رزمایش تاکتیکی نیروی زمینی سپاه
بازدید سرلشکر باقری از رزمایش تاکتیکی نیروی زمینی سپاه
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🎥 رسانههای صهیونیستی: هزاران خودرو لوکس بدست یمنیها افتاد، این یک غنیمت چند میلیارد دلاری است
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🎥 ویژگیهای موشک هایپرسونیک فتاح ۲
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
16.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینکه یهودی های ساکن فلسطین"ح" را هم نمی توانند تلفظ کنند هم حسابی سوژه ی کاربرهای شبکه های اجتماعی را جلب کرده است
این ویدئو را ببینید
کاربر ها چه خماس خماس میکنند....
واقعیت هم همین است
وقتی داری با حماس میجنگی اما آن قدر بد زبان و بد ادبیات هستی که هنوز خماس تلفظش میکنی ، در غزه به اشتباه به جای حماس به دنبال خماس میروی و همین میشود که به هیچ نمیرسی ...
خدا لعنت کند این جماعت بچه کش را که زبانشان ، فرهنگشان و همه چیزشان روی اعصاب ملت های جهان است...
پرچم بالاست🇮🇷✌️
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
♦️دمشون گرم، داداشامون تو پارلمان آفریقای جنوبی، به تعطیلی سفارت اسرائیل، اخراج سفیر اسرائیل و قطع رابطه با اشغالگران رای مثبت دادن.
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
♦️هفته بسیج رو به پایگاههای بسیج نوتاسیس غرب، تبریک میگیم
🔹ساندیسهای ایرانی هم به زودی براتون میفرستیم
#کانال_عاشقان_ولایت
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
. 👇تقویم نجومی چهارشنبه👇
✴️ چهارشنبه 👈1 آذر / قوس 1402
👈8 جمادی الاول 1445 👈22 نوامبر 2023
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است :
✅انواع دیدارها خوب است.
👶 زایمان خوب و نوزاد عمرش طولانی خواهد بود.
🚘مسافرت: مسافرت حتما همراه صدقه باشد یا ترک شود.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج حوت و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️آغاز معالجه و درمان.
✳️آغاز به کار و شغل.
✳️تعلیم و امور اموزشی.
✳️از شیر گرفتن کودک.
✳️بذر افشانی و کاشت.
✳️دیدار با اشراف و بزرگان.
✳️دعوت کردن افراد.
✳️و دادن سفارش جنس نیک است.
🟣 نگارش ادعیه و برای نماز حرز و بستن آن خوب است.
👩❤️👨 حکم مباشرت امشب.
( شب پنج شنبه ) ، فرزند حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان خواهد شد. ان شاءالله.
💉حجامت.
خون دادن و فصد سبب درد سر می شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت
باعث بیماری می شود.
😴🙄 تعبیر خواب.
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 9 سوره مبارکه " توبه" است.
اشتروا بایات الله ثمنا قلیلا...
و مفهوم آن این است که دو نفر برای قطع معامله ای نزد خواب بیننده بیایند و از این قبیل امور ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت ودوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به
@taghvimehamsaran #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
📚 منابع مطالب ما:
📔تقویم همسران
نوشته ی حبیب الله تقیان
قم:انتشارات حسنین علیهما السلام
ادرس:
http://eitaa.com/ashaganvalayat
هدایت شده از اربعینمعلی عاشقانولایت🚩
.
🌷دم بچه شیعه های حزب الله گرم!
برای اینکه توازن قدرت نظامی برای مذاکره بین حماس و اسراییل برقرار بشه، امروز حجم حملات خودشونو به اهداف اسراییلی چند برابر کردن!
بین مذاکره (دیپلماسی) با عملیات نظامی (میدان) رابطه کاملا مستقیم وجود داره!
یه زمانی دیپلماسی به کمک میدان میاد و یک زمانی هم میدان در جهت دیپلماسی قرار میگیره
در واقع با این کار حزب الله ، الان میدان در اختیار دیپلماسی و مذاکره ، به منظور گرفتن امتیاز بیشتر برای حماس قرار گرفته.
کاری که قبلا انصارالله یمن با مصادره کشتی اسراییلی به تمام معنا در همین راستا انجام داد و خنجر رو زیر گلوی رژیم صهیونیستی قرار داد.
پیر شدیم نتونستیم این مطلبو موقع مذاکرات هسته ای به ظریف بفهمونیم و دائم اعتراض میکرد چرا وقتی میخوام برم مذاکره کنم شما از موشک رونمایی میکنید لج اونها رو درمیارید.
هر چی توضیح میدادن هم نمیفهمید
ای سَردَر اون دانشگاهی که ظریف توش درس خوند رو خراب کنن...
الهی برنگرده اون روزها
🆔 برای اطلاع از آخرین اخبار محور مقاومت کافیست که لمس نمایید.
.
هدایت شده از اربعینمعلی عاشقانولایت🚩
سلام برسحر خیزان وسلکان الی الله 🌼 شب خوش بانمازشب ودعای پیروزی جبهه مقاومت وفرج صاحب العصروالرمان عج الله فرجه الشریف 🌼 التماس دعا مخصوص داریم 🌸🧡🌼
https://eitaa.com/ashganvalayatarbaen
هدایت شده از اربعینمعلی عاشقانولایت🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شفای بیمار ام اس
با عنایت آقا علی بن موسی الرضا (ع)
در شب میلاد حضرت زینب (س)
در بیمارستان شهید بهشتی کاشان
شرح نحوه شفا گرفتن بیمار
🌹 صلیالله علیک یا علی ابن موسی الرضا ع 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 چهارشنبه های زیارتی امام رضا علیه السلام التماس دعا ❤️
https://eitaa.com/ashganvalayatarbaen
هدایت شده از اربعینمعلی عاشقانولایت🚩
#وقت_سلام ✋
رحمت بیکرانهاش زیباست
زنگ نقارهخانهاش زیباست
مثل خورشید بر دلم تابید
تا که جانی دوبارهام بخشید
مددی کن که ماندهام در راه
السلام ای رئوف آل الله
17_se_daghighe_dar_ghiamat_aminikhaah.ir.mp3
35.28M
⭕️ شرح و بررسی کتاب « سه دقیقه در قیامت »
✅جلسه هفدهم
🛑 یکسری از اعمال رو ملائکه هم نمیتونن ببینن و مکتوب کنند
🛑مخلصین قیامت ندارند چون اعمالشون نوشته نمیشود
🛑 اعمال انسان زنده است و بعد مرگ هم اعمال نوشته میشود
🛑 ما هنگام مرگ چه ملایکه ای رو میبینیم؟
#سه_دقیقه_در_قیامت
❇️ @Resurection
رمان های مذهبی...🍃:
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بزم_محبت
پارت26
سامان چند ساعتی خیابونها رو سرگردون چرخید. پارکها وخیابونهای نزدیک خونه و مدرسه رو گشته بود و ماشینش رو گوشه ای پارک کرده بود. با خودش کمی فکر کرد و غیر از خانواده مهتاب کس دیگه ای به فکرش نرسید. به سمت خونه حاج شاکر حرکت کرد. با کمی فاصله از خونه حاجی پارک کرد و به در خونه خیره شد. به مهتاب زنگ زد و ازش خواست عکسی از فرشته براش بفرسته. مهتاب از عکس سه در چهاری که برای مدرسه گرفته بودند عکس انداخت و برای سامان فرستاد.
مرد سوپری عکس فرشته رو نگاهی انداخت و مطمئن گفت که دختر داخل عکس رو ندیده. سامان از سوپری خارج شد و برای اطمینان از مردی عبوری سراغ حاج شاکر رو گرفت. مرد با دست اشاره ای به خونه حاجی کرد و گفت
- اون جا خونشونه .اگه با حاجی کار دارید چند روزی میشه که به مسافرت رفتند. چند روزی طول میکشه تا برگردند.
- از بچه هاشون کسی نیست؟
- عروسی دعوت داشتن. همگی با هم رفتن. فعلا هیچ کدوم نیستند.
سامان کلافه و ناامید سوار ماشینش شد و حرکت کرد. کمی که دور شد مکان آشنایی دید که وجودش رو پر از تلخی خاطرات کرد. اخم کرد و ماشین رو کنار کوچه پارک کرد. قدم به کوچه گذاشت و به خونه حسین چشم دوخت. با خودش گفت ممکنه مادر حسین هنوزم باشه. برگشت و به سمت سوپری رفت. گوشی اش رو باز کرد وعکس رو به صاحب سوپرمارکت نشون داد.
- امروز این دختر رو ندیدید؟
- شما چکارشی؟ چرا دنبالشی؟
سامان جوابی نداد و از سوپرمارکت خارج شد. از برخورد مرد متوجه شد که فرشته رو دیده. برای اطمینان زنگ در رو زد و پشت ماشین همسایه ها پنهان شد. کمی که منتظر موند در باز شد و لحظه ای بعد فرشته از در بیرون اومد و به اطراف نگاه کرد. وقتی کسی رو ندید با تعجب شانه ای بالا انداخت و به داخل برگشت. سامان با صدای بسته شدن در از پشت ماشین بیرون اومد و از کوچه خارج شد. سریع با مهتاب تماس گرفت تا از فرشته باخبرش کنه.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بزم_محبت
پارت27
محمد سلام نمازش رو داد و چند لحظه ای در سکوت روی سجاده نشست. تو فکر بود که امیر صداش کرد
- کجا موندی دوباره؟ بازم رفتی تو فکر؟
محمد سجاده اش رو جمع و روی صندلی نشست
- اینقدر غر نزن
- چیه باز رفتی کنج مغازه. خسته نشدی؟ سه سال بیشتره ازش خبری نشده.
- ول کن امیر باز من رفتم نماز خوندم تو شروع کردی به آیه یاس خوندن
- اصلا این نماز تو قبوله؟ مگه نباید نمازت برای خدا باشه؟
- چرا قبول نیست؟ نذر کردم همیشه نماز هامو سر وقت بخونم. دارم نذرم رو ادا میکنم.
- نذرت چیه؟ رسیدن به فرشته؟ اصلا میدونی کجاست؟ میدونی تو رو میخواد یا نه؟ اصلا تو رو یادش میاد؟
- تو چرا حرص میخوری؟
محمد عصبانی رو شو برگردوند و به بیرون خیره شد. از این که امیر با حرفهاش سستش میکرد حرص میخورد. به خودش لعنت فرستاد که با امیر شریک شده. خودش به مژگان نرسیده خیال میکنه آخر تجربه است. خواست بگه فرشته مثل مژگان نیست ولی ترسید دل امیر رو بشکونه و یک بحث جدید شروع بشه. پس بی خیال شد ولی امیر ول کن قضیه نبود.
- محمد میدونم کلافه ات کردم ولی دلم برات میسوزه. من اگه مثل تو بودم الان بچم بغلم بود نه اینکه رو هوا زندگی کنم. 6 سال ازت بزرگترم ولی همزمان با تو کارم رو شروع کردم. یعنی 6 سال عقبم. چهار سال دانشگاهم شد یه مدرک خشک و خالی. دو سال هم با مژگان هدر دادم آخرش هم بهم گفت فقط زبون بازی میکنم تا بی عرضگیم رو لاپوشونی کنم.
- مگه دروغ میگفت؟ دو سال صبر کرد ولی تو هیچ کاری نکردی. اگه واقعا دوستش داشتی باید یه کاری میکردی. هی ول گشتی تا صداش در اومد. هنوزم دیر نشده شاید بتونی دلش رو نرم کنی.
- نه بابا از قبل هم پر توقع تر شده. تازگی باهاش صحبت کردم. میگه خونه نداری ماشینت قسطیه کارت رو هواست. اینارو خانوادش یادش میدن. منم دیگه بهش سرد شدم دلم نمیخواد دنبالش باشم. فقط موندم تو که یکبار بیشتر فرشته رو ندیدی اخلاقش رو هم نمیدونی حتی باهاش حرف هم نزدی چرا بهش گیر دادی و هنوز تو فکرش هستی؟ یادت نیست مژگان میگفت که یه مشکلی داره که تو مدرسه هواشو دارن. از کجا می دونی مشکلش چیه؟ شاید نتونی با مشکلش کنار بیای؟
- مگه علاقه دست خود آدمه. تو خودت چندساله اخلاقهای اعصاب خورد کن مژگان رو دیدی و تازه داری میگی سرد شدی اونم اگه راست بگی و از روی عصبانیت نگفته باشی. ولی من فقط یه احساس خوب از فرشته تو قلبمه هیچ جوره از فکرم بیرون نمیره.
محمد آهی کشید احساس دلتنگی شدیدی کرد. سرش رو بالا گرفت و تو دلش از خدا خواست یه بار دیگه فرشته رو ببینه.
- چرا خدا جوابم رو نمیدی؟ من که دیگه حتی یک نمازم رو هم نذاشتم قضا بشه. خدایا فقط یه نشونه ... یه نشونه که بفهمم نذرم رو قبول کردی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بزم_محبت
پارت_28
داشتم همراه زینب قدم میزدم و از هوای پاییز لذت میبردم که لحظه ای احساس غم وجودم رو پر کرد. آهی کشیدم که زینب رو متعجب کرد
- چی شد؟ چرا آه میکشی؟
- نمیدونم چرا یک دفعه ای دلم گرفت.
زینب خنده ریزی کرد و با لحن شوخی گفت
- شاید عاشق شدی؟ من که گفتم به این برادرزاده نسرین خانم جواب رد نده.
روی قلبم احساس سنگینی میکردم تا بحال از احساسم با کسی حرف نزده بودم شاید اگه به زینب بگم کمکم کنه
- به چی فکر میکنی؟ ... چیزی شده؟
-راستش یه حسی چند ساله منو درگیر کرده که درباره اش با کسی حرف نزدم.
زینب متعجب نگاهم میکرد و ساکت منتظر بود حرفم رو بزنم
- محمد رو یادته؟
- محمد؟؟؟
- همون پسری که با دوست پسر مژگان اومده بود با من دوست بشه
با کمی مکث تو فکر رفت و با تردید گفت
- آره ... یادمه.
- میدونم احمقانه است ولی هرچی سعی میکنم از ذهنم خارج نمیشه. همیشه ناخواسته به یادشم. وقتی حرف خواستگاری یا ازدواج میشه یا وقتی با پسری برخورد دارم ... وقتی با امین سرمد صحبت میکردم با محمد مقایسه اش میکردم. حتی برادرزاده نسرین خانم رو.
نگاهی به زینب کردم نگاهش عجیب بود. مطمئنا از احساس من عجیب تر نبود. سکوت من باعث شد زینب به خودش بیاد
- آخه چطور میتونی به کسی که فقط چند دقیقه بیشتر ندیدی همچین احساسی داشته باشی؟ تو حتی باهاش صحبت هم نکردی. فرشته چهار سال از اونموقع گذشته
- نه تقریبا سه سال و نیمه.
با این حرفم چشم های زینب گرد شد و به زحمت دهان بازش رو بست و نفس عمیقی کشید.
- مثل عاشقا حرف نزن. اصلا معلوم نیست اون پسر تو رو یادش میاد یا نه. با این افکار داری به خودت ضربه میزنی.
- زینب من کی درباره عشق حرف زدم. مفقط نمیتونم از ذهنم بیرونش کنم
- بهتره با کس دیگه ای مشورت کنی من فکر نکنم این احساس درست و عاقلانه باشه
دست زینب رو گرفتم و نگهش داشتم. اونم ایستاد و گفت
- چی شد؟ چرا ایستادی؟
نگاهی به کتابفروشی کردم و گفتم
- بذار ببینم اینجا کتابی که میخوام دارن
بعد دست زینب رو رها کردم و به سمت کتابفروشی رفتم. جلوی ورودی که رسیدم با دیدن محمد و امیر خشکم زد. ثانیه ای بعد به خودم اومدم و سریع برگشتم پیش زینب.
- چی شد ؟ چرا امروز همه کارات عجیبه؟
- زینب باور کن محمد داخل پشت دخل نشسته بود. کنارش هم امیر ایستاده بود. دوست پسر مژگان. داشتن با هم صحبت میکردند.
هردو به کتابفروشی خیره بودیم. زینب دستم رو کشید
- پس بیا از اینجا بریم
- نه زینب بیا تو برو برام کتاب بخر.
- چی میگی دختر اینهمه کتاب فروشی. گیر نده بیا بریم
- زینب ... خواهش میکنم
زینب کلافه به چشمهای ملتمس من نگاهی کرد
- که چی بشه؟ اگه نمیخوای خودت بری دیگه چه فرقی میکنه از کجا بخری؟
- نمیدونم. لطفا نه نگو
زینب نفس عمیقی کشید و رفت. منم نگاهی به بیرون کتابفروشی انداختم و با دیدن شماره های روی شیشه سریع گوشیم رو از کیفم در آوردم. شایان و صولتی. شایان که امیره حتما صولتی محمده. محمد صولتی. شماره محمد رو ذخیره کردم و چند قدمی از مغازه دور شدم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بزم_محبت
پارت29
زینب سرفه ای کرد تا محمد و امیر رو متوجه حضورش کنه.
- بفرمایید خانم. چی لازم دارید؟
- ببخشید شما کتاب کنکوری هم دارید؟
- بله بفرمایید کتب های اون قفسه همه کنکوری اند.
امیر با دست به قفسه ای اشاره کرد وروش رو برگردوند. خواست ادامه حرفش رو به محمد بگه ولی محمد نگاهش رو عمیق به زینب دوخته بود
زینب از محمد و امیر فاصله گرفت ولی نگاه خیره محمد هنوز روی زینب بود. زینب توی دلش گفت بیچاره فرشته عاشق چه کسی هم شده. مثل اینکه این پسر عادت داره اینجور عجیب دختر ها رو نگاه کنه. کتاب رو که پیدا کرد برگشت و کتاب رو روی پیشخون گذاشت و قیمتش رو پرداخت کرد. امیر سکوت کرده بود و منتظر رفتن مشتری ای بود که حواس محمد رو پرت کرده.
محمد که متوجه عصبانیت زینب شده بود نگاهش رو از زینب گرفت و کتاب رو داخل نایلون گذاشت. قبل از دادن کتاب به زینب گفت
- میبخشید قصد نداشتم ناراحتتون کنم فقط خیلی به چشمم آشنا اومدید
کتاب رو به سمت زینب گرفت. زینب از حرف محمد رنگ به رنگ شد و از قضاوتش شرمنده. ببخشیدی گفت و سریع کتاب رو گرفت. باید زودتر میرفت. هول شدن زینب محمد رو به شک انداخت. پشت سر زینب از کتابفروشی خارج شد و مسیر رفتنش رو نگاه کرد.محمد با دیدن فرشته که برای تاکسی دست تکون میداد سرجاش میخ شد. تاکسی جلوی پاشون نگه داشت. قبل از اینکه محمد بتونه کاری بکنه فرشته و زینب نگاهی بهش کردند و سریع سوار تاکسی شدند. محمد هاج و واج به مسیر رفتن تاکسی خیره مونده بود. امیر از کتابفروشی بیرون اومد. با دیدن محمد که بی حواس به خیابون خیره بود به بازوی محمد زد و گفت
- چی شده؟ چرا اومدی بیرون؟
- امیر این دختره همون دوست فرشته بود.
- کی؟
- همین مشتریه.
- واقعا؟؟؟ مطمئنی؟؟؟
- آره خودم دیدم با فرشته سوار تاکسی شد و رفت.
محمد لبخندش به وسعت قلبش شد. با چشم هایی که برق میزد به امیر نگاه کرد
- همین که منو دیدن دستپاچه شدن ... دیدی خدا جوابم رو داد. فرشته منو یادشه.
- چی بگم. دوباره دیدیش سه سالی شارژ شدی.
حرف امیر لبخند محمد رو خشکوند.
- خوشت میاد ضد حال بزنی؟
- یکی دیگه هم دارم.
محمد نگاه سوالیش رو به امیر دوخت
- کتاب کنکوری خریدن. دارن برای دانشگاه میخونن. مژگان میگفت هر دو شون خیلی درس خونن. حتما دانشگاه رشته خوبی قبول میشن. فکر میکنی اگه دانشگاه بره براش مهم نیست که تو دانشگاه نرفتی؟؟
محمد در سکوت کمی فکر کرد و گفت
- خب منم از امروز برای کنکور امسال میخونم. لطف خدا بود که امروز فرشته اومد اینجا. هم من از دست آیه یاس خوندن های تو راحت میشم هم باعث شد بفهمم الان وقت اینکه به فکر دانشگاه باشم
- چرا تا الان بیخیال دانشگاه بودی؟
- نه بیخیال دانشگاه نبودم. فقط برام اولویت نبود.
- آهان ... پس اولویتت سربازی بود که رفتی؟
محمد به تمسخر امیر اخمی کرد و جواب داد
- نخیر اولویتم کار بود. ولی با بابا به این نتیجه رسیدیم که زودتر برم سربازی که بعدا برای کار و تحصیل مانعی نداشته باشم و وسط کارم وقفه نیوفته ... وقتی سی سالت بشه چه فرقی میکنه که کدومش اول بوده کدومش آخر. مهم مدیریت کردنه که بهترین نتیجه رو بگیری.
امیر به زبون نیاورد ولی وقتی به خودش و محمد نگاه میکرد قبول داشت که محمد مسیر بهتری رو در پیش گرفته.
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بزم_محبت
پارت30
با زینب داخل تاکسی نشسته بودیم و هر دو سکوت کرده بودیم. از لحظه ای که محمد از کتابفروشی بیرون اومد و نگاهم کرد قلبم به شدت به سینه ام میکوبه. نگاه محمد خیلی بیشتر از آشنایی بود. با بهت نگاهم میکرد. نمیدونم این نگاه رو چی معنی کنم. فقط میدونم که منو به یاد داشت. هیجان داشتم و به سختی جلوی خودم رو گرفتم تا به عقب نگاه نکنم. وقتی پیاده شدیم دست زینب رو گرفتم
- بیا یکم تو این پارک بشینیم
زینب با سر تایید کرد و هردو روی اولین نیمکت نشستیم. تقریبا آروم شده بودم و هیجان و تپش قلبم حداقل شده بود.
- چیزی نمیگی؟
- نمیدونم چی بگم میخواستم نصیحتت کنم که علاقه یک طرفه بهت صدمه میزنه. ولی الان مطمئن نیستم یک طرفه باشه.
زینب عمیق نگاهم کرد و ادامه داد
- ولی بازم اشتباهه مطمئن باشی که اونم به تو فکر میکنه. آدم از فرداش خبر نداره. اگه قسمت هم نباشید انتظارش برات سنگین تموم میشه
- پس چکار کنم. باور کن همیشه سعی کردم بهش فکر نکنم ولی نمیدونم چرا نمیشه. مادربزرگ چند باری بهم گفته بعد کنکور اجازه بدم برادرزاده نسرین خانم بیاد خواستگاری. همش نگران منه. مدام میگه آفتاب لب بومم . میخواد از زندگیم مطمئن باشه.
-یعنی فقط بخاطر محمد جواب رد میدی؟
- آره... آقای کمالی هیچ ایرادی نداره. مطمئنم اگه محمد نبود بهش جواب مثبت میدادم. ولی نمیتونم وقتی فکرم پیش محمده به مرد دیگه ای جواب بدم.
زینب سرش پایین بود و معلوم بود نمیدونه چی بگه
- درباره محمد نمیدونم چی بگم. ولی فکر کنم کار درستی میکنی که وقتی فکرت پیش محمده به بقیه جواب رد میدی. اول باید تکلیف خودت رو بدونی.
سرش رو بلند کرد وبا لبخند نگاهم کرد
- نگران نباش وقتی خدا رو داری غصه چی رو میخوری. به خدا توکل کن. دعا کن کمکت کنه انتخاب درستی داشته باشی.
با لبخند به نگاه نگران زینب خیره شدم. خواهرانه در حقم دلسوزی میکرد
- اگه تو رو نداشتم چی کار میکردم؟
لبخند سرشار از محبتی زد و دستم رو تو دستش فشرد.
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸﷽🌸
✍ با عرض سلام و صبح بخیر و به امید پیروزی رزمندگان در جبهه های حق علیه باطل #طوفان_الاقصی
🌱ذکر روزچهار شنبه🌱
🌺 یا حی یا قیوم🌺
⬅️ تاریخ: اول آذر ماه سال ۱۴۰۲، مصادف با هشتمین روز از ماه جمادی الاولی سال ۱۴۴۵
⬅️ مناسبت
آغاز هفته روشندلان
🌲السلام علیکم یا اولاد رسول الله
🌸حدیث روز🌸
🌴امام صادق(علیه السلام) فرمودنده اند:
اَلغُلامُ... يَتَعَلَّمُ الحَلالَ و َالحَرامَ سَبعَ سِنينَ؛
فرزند... را در هفت سال سوم (از چهارده سالگى به بعد) حلال و حرام ياد دهيد.
كافى(ط-الاسلامیه) ج6، ص47، ح3
☀️اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِيِّکَ الْفَرَجَ☀️
✍ جهت شادی ارواح پاک و مطهر جمیع🌷شهداء، صلوات💐
🤲اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💐
🌹🇮🇷🌹
بسمه تعالی
سلام
خدا قوت
بسیج شجره ی طیبه ای است که در بوستان انقلاب اسلامی و به فرمان امام خمینی (ره) در پنجم آذر ۱۳۵۸ تاسیس گردید و بسیاری از پیشرفت ها و موفقیت های نظام اسلامی در عرصههای مختلف، مرهون تفکر بسیجی است.
بسیج بازوی توانمند جمهوری اسلامی در پیشرفت و اقتدار کشور است و در اذهان جامعه، الگوی اخلاص، پاکی و فداکاری است.
هفته بسیج فرصتی مغتنمی برای تجدید عهد و پیمان با آرمان های بلند حضرت امام خمینی (ره) و بیعتی دوباره با سلف صالح آن عزیز سفر کرده، مقام معظم رهبری (مدظله العالی) است.
بی شک ملت شریف ایران اسلامی همواره قدردان خدمات بسیج مستضعفان بوده و هیچ گاه نقش این نیروی پرصلابت را در حفظ تمامیت ارضی و دفاع از مرزهای میهن اسلامی در دوران هشت سال دفاع مقدس و در ادامه آن خنثی سازی توطئه های دشمنان از یاد نخواهند برد.
اینجانب ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدا و ایثارگران بسیجی، هفته بسیج و ۵ آذر سالروز تاسیس این نهاد مقدس را به تمامی بسیجیان غیور و مخلص و انقلابی ،مردم ولایت مدار و انقلابی تبریک و تهنیت عرض نموده و از درگاه خداوند متعال برای همه عزیزان سعادت، سربلندی و تداوم توفیق روز افزون مسئلت می نمایم.
✍م.سالاری
مدرس و عضو رسمی دانشگاه
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🗞 صفحه نخست روزنامههای ۱ آذر ۱۴۰۲
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺