eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
3.8هزار دنبال‌کننده
37.1هزار عکس
44هزار ویدیو
41 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
بنظر میرسه جنگ پنهان امنیتی و اطلاعاتی سرویس های مخفی موساد و سازمان اطلاعات سپاه به نقاط مهمی رسیده است. 🔺راهبرد صهیونیست ها این هست که جنگ را به نقاط آسیب پذیر محور مقاومت منتقل کنندجنگ اطلاعاتی مخفی دقیقا محلی است که ما کارنامه مشخصی در آن نداریم. بعد از ترور شهید محسن فخری زاده که عمیقا پروژه امنیتی سرویس های مخفی موساد در ایران بود انتظار داشتیم بخش امنیتی اطلاعات سپاه قدس که مسئولیت مستقیم در جنگ امنیتی و اطلاعاتی با اسرائیل را دارد پاسخ همسان به آن ها بدهند وقتی در پاسخ به ترورهای هدفمندی که اسرائیل عملیاتی کرد شما مقر موساد در اربیل را مورد حمله موشکی قرار می دهی و مقام موساد را حذف می کنید به معنای این هست که اشراف اطلاعاتی لازم برای شناسایی در اربیل را داشته اید. مشکل در عملیاتی سازی آن بود که انتظار داشتیم در کنار حمله موشکی و پهپادی به ادلب و پاکستان ،حذف مقامات موساد در اربیل توسط سرویس های مخفی انجام شود (دقت کنید نگفته ایم تل آویو، گفتیم اربیل) پاسخ ترور هدفمند با حمله موشکی اقدام ناموزون محسوب می شود.تاکید میکنم اصل پاسخ برای حفظ سطح بازدارندگی ضروری است اما انتخاب گزینه ها برای خلق ذهنیت جدید برای دشمن و انتقال تردید به آن ها تعیین کننده است و بنظرم در این مقطع زمانی، حذف فیزیکی مقام موساد در اربیل توسط نیروهای اطلاعاتی تاثیر بیشتری داشته تا حمله موشکی. 🔺سرویس های امنیتی و اطلاعاتی که به دنبال جنگ مخفی با سرویس های رقیب هستند نقش مهمی در بازدارندگی کشورها دارند و باید اصل پنهان کاری را رعایت کنند،افراد مرتبط با گروه های امنیتی و اطلاعاتی نیز باید این قانون را رعایت کنند. نیروهای امنیتی و تمامی نقاط دامنه ارتباطاتی آن ها در داخل و خارج از کشور می تواند برای دشمن خلق فرصت کند. وقتی بیشتر ترورهای اسرائیل به صورت متمرکز انجام میشود، عزیزان امنیتی نیروی قدس باید در دامنه ارتباطی ایجاد شده خود در سوریه و لبنان و عراق بازنگری و آن را بازطراحی کنند. کارشناسان برای تحلیل و ارزیابی قدرت اطلاعاتی سرویس های مخفی به رمان های امنیتی نوشته شده شما نگاه نمی کنند، آن ها سازمان های اطلاعاتی شما را در جنگ های پنهانی و امنیتی و قدرت نرم شما و همچنین نفوذ در فرایند تصمیم گیری و تصمیم سازی در قدرت های رقیب را ارزیابی می کنند 🆔 برای بهره‌مند شدن از تحلیل‌های بیشتر کافیست که لمس نمایید. .
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💮 افشاگری فوق العاده دکتر انوشه روانشناس از پشت صحنه فیلم محمد رسول الله که هرگز نشیده اید 🔺در عین زیبایی این فیلم ، یک حقیقت مهم را عامدانه از نظر بینندگان مخفی داشته اند و آن را به خورد ۲۷ کشور مسلمان داده اند ❓حدس بزنید آن موضوع مهم چه بوده است؟انتشار با لینک مورد رضایت است 🆔 برای بهرمند شدن از کلیپهای طلایی و افشاگری‌های بیشتر از صهیونیست جهانی کافیست که لمس نمایید.
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
صفحه اسرائیلی توئیت کرده که ایران ۱۵۴ میلیون دلار به حماس فلسطین کمک کرده! که البته حرفش سندیتی نداره ما ۸۰ میلیون نفریم، به عبارتی از جیب هر ایرانی ۲دلار هزینه شده که اگر تقسیم بر ۶ سال کنیم میشه سالی ٣سنت به ازای هر ایرانی! فقط بدونید که هزینه‌ های آمریکا از ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۱۸ تو منطقه‌ی ما فارغ از کمک‌ های مستقیمش به اسرائیل، از ۵ هزار میلیارد تا ۷ هزار میلیارد دلار اعلام شده! یعنی ۴۳ هزار برابر و به قول ترامپ دستاوردشون چی بوده؟ تقریباً هیچ! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
🔴مذاکرات عراق و آمریکا درباره خروج نیروهای ائتلاف 🔻یحیی رسول، سخنگوی ارتش عراق روز پنجشنبه در بیانیه‌ای گفت: بغداد و واشنگتن مذاکرات بر سر آینده ائتلاف بین‌المللی به رهبری آمریکا در عراق را از روز ۱۱ فوریه (یکشنبه) از سر خواهند گرفت. 🥷🧑‍🎨 🔴منابع لبنانی از حمله راکتی حزب‌ الله با 30 راکت به شهرک جلیل علیا خبر دادند. 🔺رسانه‌های عبری: حزب الله بار دیگر به پایگاه هوایی میرون حمله کرد؛ صداهای انفجار متعدد شنیده می‌شود. 🥷🧑‍🎨 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ نگاه به چشم ترم کن بیا و امشب کرم کن امام رضایی ترم کن میکشه دلم پر مثل کبوتر می‌زنه صدا دخیل یا موسی ابن جعفر😭 http://eitaa.com/ashaganvalayat
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ وسط روز دلم برات تنگ میشه وسط کار وسط خیابان وسط مهمونی و دورهمی من مدام دلتنگ شماهستم ارباب مهربونم🙏💔 یاقمربنی هاشم یاباب الحوائج{ع} http://eitaa.com/ashaganvalayat
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
رمان های مذهبی...🍃: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖بیسیم چی عشق 💖 پارت چهارم لبخندی از یادآوری خاطرات روی لبم مینشیند که با صدای غمگین عموسبحان، خیلی زود جایش را به آهی کوتاه میدهد. وقتی خبر را دادم، آنقدر داغون شد که گفت اگر به خانهی خودشان برود، از چهرهی .پریشانش خانمجان پس میافتد و همینجا ماند :کنارم مینشیند و خیره به ماه میگوید پسرِ خوبیه؟ - :گیج و گنگ میپرسم کی پسرِِ خوبیه؟ - :از تردیدش در گفتن میتوانم بفهمم که میخواهد چه بگوید. هرچه زهرا گفته را تکرار می کنم .آره، پسرخوبیه! مکانیکی داره؛ از اقوامِ زن داداشِ زهراست - .این آه کشیدنهای پشت سرِ همش، مرا دیوانه میکنند آخر سر ...پس خوبه... خیالم راحت شد، شاید بتونم کنار بیام، شاید - :بغضش، بغض به جانِ گلویم میاندازد. با چشمانی لبالب از اشک میگویم کاش زودتر میاومدی، اونوقت اینطوری نمیشد. اونوقت زهرا غم نداشتن چشمهاش. اونوقت دمِ - نامزدیش قیافهش مثه ماتمزدهها نبود... عمو می دونی داداشش زورش کرد؟ میدونی اصلا اجازهی تصمیمگیری نداد بهش؟ نگاهم خیره به ماه است؛ ولی میدانم که چشمهایش نم برمیدارند. از گوشهی چشم میبینم که دستش .مشت میشود، میبینم که لبش را میگزد :با صدایی خشدار میگوید .میدونستم برادرش خودرایه؛ ولی اینقدرش رو نه، نمیدونستم - :اولین قطرهی اشکم، برای مظلومیت زهرا میچکد و میگویم چه انتظاری میشه داشت؟ ده ساله که بعد از مرگ پدر و مادرشون زهرا رو پیش خودش نگه داشته، - الان احساس میکنه باید حرف حرف خودش باشه. زهرای بیچاره هم توان مقابله باهش رو نداره؛ یعنی .توان مقابله که نه، اون حرمت نگه میداره؛ خودش رو مدیون میدونه به برادرش :بلند میشود و همانطور که به سمت خانه میرود میگوید !ای کاش، "کاش"وجود نداشت - .قطرهی دوم اشکم، می چکد؛ برای "ای کاش"هایِ تلنبار شده روی قلبِ ته تغاریِ خانمجان .میرود و خیره به ماه میمانم. ماه، این دایرهی نقرهای، مرا یاد مهدی میاندازد کاش روزی بیاید که با آوردن اسمش "ای کاش" پشت سرِ هم ردیف نکنم، روزی برسد که غمِ عشق ...سنگینی نکند روی قلبم، که نفسم نگیرد *** صبح زودتر از همیشه، با تابش نور طلاییرنگ خورشید از پنجرهی اتاقم به داخل، چشمهایم را باز .میکنم .تمامِ شب، عکسِ چشمهای پر از غم عموسبحان جلوی چشمهایم بود به این فکر میکردم اگر زهرا بفهمد که عمو برگشته چه میشود؟ تازه بعد از اذان صبح و نماز بود که .چشمهایم گرمِ خواب شدند مطمئن بودم از علاقهی زهرا به دردانه عمویم؛ اما زهرا نمیتوانست جلوی برادربزرگش که حکم پدری بر !گردنش داشت و از آن مهمتر احساس دِین می کرد، صاف صاف بایستد و اعتراف به عشق کند آن هم به سبحانی که یک سال بود به تهران رفته بود و معلوم نبود کی برگردد و شرایط این یک سالِ .اخیر که هنوز ثبات کامل پیدا نکرده بود از فکرهای بیسروسامانم که به نتیجهی دقیقی نمیرسند دل میکنم و بعد از شستن دست و رویم، لباسِ .مدرسه به تن، چادرم را سر میکنم و به حیاط میروم :مادرم دنبالم میآید و میگوید .بدون صبحانه ضعف میکنی مادر. هنوز که زوده، بیا یه چیزی بخور بعد برو - :همانطور که کفشهایم را میپوشم، میگویم .اشتها ندارم مامان جان! یه چیزی میخورم تو مدرسه - .این امتحان آخر رو هم بدی راحت میشی مادر 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖بی_سیم_چی_عشق 💖 پارت_پنجم از روی پله بلند میشوم و لبخندی میزنم به دل نگرانیهای همیشگیاش !و بدرود دبیرستان! من برم دیگه، خداحافظ مامانم - .وایسا هانیه! من کار دارم جایی، تا یه مسیری باهات میام - !لب میگزم و صدای عمویم هنوز هم بغض دارد از خانه بیرون میآیم و عموسبحان قدم به قدم همراهم میشود. به چشمانِ قرمزش نگاه میکنم و :میگویم تو هم دیشب نخوابیدی؟ - دستپاچه میشود، خودش را می زند به راهی که تهش را خوب بلدم؛ مگر صداقتِ چشمانش دروغ بلدند؟ .چرا، خوابیدم - میگوید خوابیده؛ ولی چشمهای قرمزش، صدایِ گرفتهاش و موهای پریشانش چیز دیگری میگویند. تلخ :میخندم و میگویم !من هم نخوابیدم - :گنگ میپرسد تو چرا؟ - لبخند تلخی روی لبهایم مینشیند، نگفتم صداقتِ چشمانش دروغ را بلد نیست؟ !پس نخوابیدی - :تلختر از من میخندد و میگوید !آره...نخوابیدم - !سر کوچه که میرسیم و از همان فاصلهی کم، زهرا را میبینم، دنیا روی سرم آوار میشود .اصلا یادم رفته بود امروز میآید تا با هم به مدرسه برویم .نزدیکمان که میرسد، برق اشک در چشمانش، دلم را میسوزاند :متحیر میگوید آقا سبحان؟ - عمو اصلا نگاهش نمیکند. همانطور که به نوک کفشهایش خیره است، با همان صدای بم و پر از بغض :میگوید !سلام زهراخانم! شنیدم عروس شدین، مبارکه خوشبخت بشین -
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
میگوید و راهش را کج میکند و میرود. میرود و از پشت میبینم کمری را که خم شده. من که گفته !"بودم "عشق خانمان سوز است چرا؟ چرا الآن باید برمیگشت؟ چرا الآنی که نمیتونم و نمیدونم چیکار کنم؟ چرا هانیه؟ چرا الآن که - وسط اشتباهی که کردم موندم؟ چرا الآنی که دارم توی آتیش می سوزم و نه بارونی میاد تا نم بگیره شعلههام، نه کسی آب روم می ریزه؟ اولین قطرهی اشک که از چشمانش سرازیر میشود، دستش را دنبال خودم میکشم و به سمت مدرسه .راه میافتیم ...بیا بریم، زشته وسط خیابون - *** !هانیه؟ بیا دیگه مادر، همه معطلِ توئیمها - .چشم مامان، حاضرم... اومدم - .عموسعید همه را برای شام دعوت کرده بود .کاش میتوانستم نروم؛ اما هیچ توجیهی نداشتم برای سر باز زدن از این مهمانی به خانهی عموسعید که میرسیم و داخل میشویم، از دیدن خانمجان آنقدر ذوق میکنم که به سمت .آغوشش پر میکشم :در آغوشم میکشد و میگوید دختر گلم چهطوره؟ - :با اشتیاق، عطرِ محمدیِ تنش را عمیق نفس میکشم و میگویم ...چهقدر دلم تنگتون بود خانمجون - :مینا دستم را میگیرد و میگوید 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖بی_سیم_چی_عشق 💖 پارت ششم بیا لوسِ خانمجون! بیا بریم چادر بدم بهت؛ وقت واسه عزیز دردونهبازی زیاده - .میخندم و دنبالش میروم .چادر گلداری دستم میدهد و چادر مشکیام را میگیرد چادر را که سرم میکنم و از اتاق خارج میشویم، میان جمع مثلا نامحسوس چشم میچرخانم؛ ولی !نمیبینمش .رفته مسجد، الاناست که پیداش بشه - دستپاچه به سمت فاطمه برمیگردم و شرمزده نگاهش میکنم که لبخند معناداری میزند و به آشپزخانه .میرود یعنی اینقدر ضایع بودم؟ .کلافه میروم سمت خانمجان و کنارش مینشینم و گرم صحبت میشویم .چند دقیقه که میگذرد میآید .روسریام را جلوتر میکشم .به سمت خانمجان میآید و دستش را میبوسد .سلام آرامی به من میدهد که آرامتر از خودش جواب میدهم .میخواهد برود که خانمجان دستش را میگیرد و کنار خودش، درست روبروی من مینشاندش .کم کم مینا، مریم، فاطمه و میثم نامزدش و عموسبحانِ ماتم زده به جمعمان اضافه میشوند .مثل همیشه نقل مجلسشان میشود شیطنتهای بچگی من و بلاهایی که بر سر مهدی میآوردهام .از خجالت سرم را پایین میاندازم !خانمجان شروع میکند به تعریف خاطرهی سر شکستن مهدی توسط من آره داشتم میگفتم... این هانیهی وروجک بهخاطر یه قاچ هندونه افتاد دنبال مهدیِ مظلوم من. هی - دور حیاط میدوید دنبال این بچه. آخر سر هم که دید نمیایسته، سنگی طرفش پرت کرد که خورد به .سرش و کلهی بچه رو شکوند :خندهی جمع که به هوا میرود، معترض و حق به جانب میگویم !آخه خانمجون، چرا همهی ماجرا رو نمیگین؟برداشت قاچ هندونهی به اون قرمزیم رو خورد - :خانم جان با خنده میگوید بعدش که برات یه قاچِ خنک آورد مادر! تو زدی کلهی بچهم رو شکوندی! اون با سرِ خونی اومد واسه تو - .هندونه آورد :یکدنده و لجباز میگویم !من اون رو میخواستم... اصلا بهم چشمک میزد قرمزیش - .گرم بود اون قاچ، مریض میشدین - .با صدایش، خندهی جمع قطع میشود. نفسم میآید و میرود .حس میکنم گونههایم گل انداختهاند .عموسبحان بلند میشود و به حیاط میرود .بهانهای پیدا میکنم و دنبالش میروم .روی ِ تختی که گوشهی حیاط عموسعید است میبینمش، کنارش مینشینم چی شد عمو کوچیکه؟ - ...نِمیره - :گنگ نگاهش میکنم. با صدایی که لحظه به لحظه خشدارتر میشود میگوید عکسِ چشمهاش از جلوی چشمهام کنار نمیره. من عوضیام هانیه؟ - :متحیر میگویم چی میگی عمو؟ - .کلافه از روی تخت بلند میشود، دور خودش میچرخد و عصبی بین موهایش دست میکشد آره، عوضیام. من خیلی عوضیام هانیه! عوضیام که به کسی فکر میکنم که هفتهی دیگه انگشتر - یکی دیگه میشینه توی دستش! عوضیام که عکس چشمهاش از جلوی صورتم کنار نمیره... عوضیام .که به ناموس یکی دیگه فکر میکنم ماتِ حرکاتش، میایستم کنارش. دور میشود و چند ثانیه بعد، صدای محکم به هم خوردن در حیاط بلند .میشود 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖بی_سیم_چی_عشق 💖 پارت_هفتم چشمهایم را روی هم میگذارم که صدایی درست در چند سانتی متریام به گوشم میخورد چهش بود سبحان؟ - .هینی میکشم و ترسیده چشمانم را باز میکنم و برمیگردم که پشت سرم میبینمش ...ترسیدم آقا مهدی - ببخشید از قصد نبود، چهش بود سبحان؟ - :لبخند محوی میزنم !هیچوقت نشد که بهش بگین عمو - !میخندد، گونهاش چال میافتد فقط چند ماه بزرگتره ازم! واسه عمو گفتن زیادی کوچیکه. حالا میگین چهش بود یا نه؟ - ...نِمیره - :متعجب میگوید کی؟ - .در دل به قیافهی متعجبش میخندم !عکس چشمهای کسی که دوست داره، از جلو چشمهاش کنار نمیره -
۲۰ بهمن ۱۴۰۲