فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 حزبالله: در پاسخ به بمباران غیرنظامیان، با دهها راکت به میرون حمله کردیم
🔹مقاومت اسلامی لبنان اعلام کرد در پاسخ به حملات دشمن صهیونیستی به شهرکهای مسکونیِ القوزح، مرکبه و سربین، منطقۀ میرون و شهرکهای اطراف آن در شمال فلسطین اشغالی را با دهها راکت هدف حمله قرار داده.
کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
#همیشه# با #خبر# با #ما
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا
https://eitaa.com/ashaganvalayat
🔺روزنامۀ صهیونیستی: دیر یا زود حکم بازداشت نتانیاهو صادر میشود
🔹روزنامۀ معاریو بهنقل از منابع مطلع در اسرائیل نوشت که نتانیاهو دچار ترس و پریشانی از احتمال صدور قرار بازداشت علیه خود در دادگاه لاهه شده است.
🔹بهنوشته این روزنامه، نتانیاهو تماسهای فشردهای با کشورهای غربی بهخصوص آمریکا برای ممانعت از این رویداد انجام داده است.
🔹منابع صهیونیستی به معاریو گفتند که صدور قرار بازداشت علیه نتانیاهو دیر یا زود رخ خواهد داد و تنها مسئله زمان آن مطرح است.
🔹علاوه بر نتانیاهو، حکم بازداشت وزیر جنگ و رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل نیز صادر خواهد شد.
کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
#همیشه# با #خبر# با #ما
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا
https://eitaa.com/ashaganvalayat
🔺فارن پالسی: اعتراضات دانشگاه کلمبیا بحران در سیاست خارجی آمریکا را نمایان کرد
🔹نشریه فارن پالسی در گزارشی از اعتراضات دانشجویان آمریکایی نوشت: اعتراضات دانشگاه کلمبیا از بحران در سیاست خارجی آمریکا به خصوص روابط مستحکم واشنگتن با اسرائیل پرده برداشت.
🔹این نشریه آمریکایی افزود: اعتراضات در دانشگاهها از روی «یهودی ستیری» نیست، بلکه به دلیل شوک عمیق از خشونت فجیع و بی هدف اسرائیل در غزه است.
کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
#همیشه# با #خبر# با #ما
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا
https://eitaa.com/ashaganvalayat
🔺حملات جنگندههای صهیونیستی به جنوب لبنان
🔹الجزیره: جنگندههای ارتش اسرائیل دو روستای «مارون الراس» و «طیرحرفا» در جنوب لبنان را ۶ مرتبه بمباران کردند.
کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
#همیشه# با #خبر# با #ما
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا
https://eitaa.com/ashaganvalayat
18.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺ویدئو حمله حزبالله به مقر فرماندهی گردان ۵۱ تیپ گولانی ارتش اسرائیل
🔹مقاومت اسلامی لبنان ویدئویی از حمله دقیق موشکی به مقر فرماندهی و تجمع نیروهای گردان ۵۱ تیپ ویژه گولانی ارتش اسرائیل در شهرک «المناره» واقع در شمال فلسطین اشغالی را منتشر کرد.
کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
#همیشه# با #خبر# با #ما
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا
https://eitaa.com/ashaganvalayat
🔺بحران بی اعتمادی در میان اعضای کابینه نتانیاهو
🔹شبکه عبریزبان کان: اعضای کابینۀ جنگ نتانیاهو در ارتباط با روند مذاکرات با حماس بر سر آزادی اسرا دچار بیاعتمادی به یکدیگر هستند.
🔹روزنامۀ یدیعوت آحارانوت به نقل از یک مقام ارشد اسرائیل: وزیر امنیت داخلی و وزیر دارایی اسرائیل مانع از توافق تبادل اسرا با گروههای فلسطینی در غزه میشوند.
کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
#همیشه# با #خبر# با #ما
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا
https://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺واژگونی خودروی یک وزیر اسرائیلی دیگر
🔹روزنامه عبری زبان یدیعوت احرونوت اعلام کرد خودروی حاییم بیتون وزیر اسرائیلی در قدس اشغالی واژگون شده و پدر او در این حادثه به شدت آسیب دیده است.
🔹روز گذشته نیز خودروی وزیر امنیت داخلی رژیم صهیونیستی در شهر رمله واژگون شد و او برای مداوا به بیمارستان هداسا عین کارم در قدس انتقال داده شد.
کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
#همیشه# با #خبر# با #ما
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا
https://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺هزاران صهیونیست خواستار برکنار نتانیاهو شدند
🔹هزاران اسرائیلی امشب در تل آویو تظاهرات کرده و خواستار براندازی دولت، برگزاری انتخابات زودهنگام و توافق مبادله اسرا با مقاومت در غزه شدند.
🔹نیروهای پلیس اجازه حرکت معترضان به سوی خیابان ایالون تل آویو را نمیدهد و به این ترتیب درگیری شدیدی میان تظاهرات کنندگان و پلیس رخ داده است.
🔹پلیس اسرائیل چند معترض را که در تظاهرات تل آویو برای انعقاد تبادل اسرا شرکت کرده بودند، دستگیر کرد.
کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
#همیشه# با #خبر# با #ما
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا
https://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺معترضان صهیونیست آتش به پا کردند
🔹منابع عبری تعداد تظاهرات کنندگان مقابل مقر وزارت جنگ در تل آویو را حدود ۱۰ هزار نفر برآورد کردند.
🔹شمار زیادی از آنها علاوه بر بستن خیابانها به روشن کردن آتش برای نشان دادن مخالفت خود با نتانیاهو هم متوسل شدند.
کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
#همیشه# با #خبر# با #ما
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا
https://eitaa.com/ashaganvalayat
🔺عکسی که در فضای مجازی زیاد دیده شد.
🔹روزی برای ایران نسخه میپیچیدند و پارچه سر چوب کردن را پیشنهاد میدادند. حالا در خیابان های خودشان باید همین را ببینند...
#ایران_قوی
کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
#همیشه# با #خبر# با #ما
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا
https://eitaa.com/ashaganvalayat
🔺️جراحی تومور ۱۴ سانتی از کلیه کودک ۲ ساله بندرعباسی
رئیس بیمارستان کودکان بندرعباس:
🔹عمل جراحی خارج کردن تومور ۱۴ سانتی از کلیه کودک ۲/۵ ساله در بیمارستان کودکان بندرعباس با موفقیت انجام شد.
🔹این عمل از بزرگترین عمل های جراحی کودکان است که پیش از این هم در بیمارستان کودکان بندرعباس انجام شده و تمامی موارد موفقیتآمیز بوده است.
🔹دختر بچه ۲/۵ ساله، ۲ هفته پیش متوجه برآمدگی در شکم شده بود که بررسیها نشان داد، توموری حدود ۱۴ سانتیمتری در کلیه چپ این کودک وجود دارد.
🔹این تومور از نوع بدخیم بود که باید به طور کامل برداشته میشد.
🔹عمل جراحی بیمار بهخوبی انجام شده و حال عمومی کودک مساعد است.
کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
#همیشه# با #خبر# با #ما
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا
https://eitaa.com/ashaganvalayat
🔻تکذیب خبر فعال شدن سامانه دهک ریاست جمهوری
🔹خبر فعال شدن سامانه دهک ریاست جمهوری و پرداخت مبلغی به خانوارها جعلی است.
🔹دقایقی است خبری با عنوان فعال شدن «دهک ریاست جمهوری» در فضای مجازی که به نقل از خبرگزاری ایسنا منتشر و لینکی هم برای ورود شهروندان معرفی شده است که این خبر جعلی است و چنین خبری نیز از سوی ایسنا منتشر نشده است.
🔹مردم از باز کردن لینک ارسالی خودداری کنند.
کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
#همیشه# با #خبر# با #ما
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا
https://eitaa.com/ashaganvalayat
🔺 اسپوتنیک: نیروگاه برق آبی ایرانی در سریلانکا منحصر به فرد است
🔹اسپوتنیک روسیه نوشت: پروژه ای که اخیرا توسط مهندسان ایرانی در نزدیکی شهر کلمبو، پایتخت سریلانکا راه اندازی شده است، پروژه ای فوق العاده جالب و حتی منحصر به فرد است.
کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
#همیشه# با #خبر# با #ما
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا
https://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺خوراکیهای فاسد؛ هدیه ارتش آمریکا برای کودکان غزه
🔹تصاویر منتشره در شبکههای مجازی حاکی از آن است که ارتش آمریکا در کمکهای ارسالی خود به غزه از خوراکیهای فاسد و تاریخ گذشته برای اهدا به کودکان نوار غزه استفاده کرده است.
کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
#همیشه# با #خبر# با #ما
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا
https://eitaa.com/ashaganvalayat
🔺حملات سنگین روسیه به ۴ نیروگاه حرارتی اوکراین
🔹وزیر انرژی اوکراین گفت که روسیه امروز به ۴ نیروگاه حرارتی اوکراین حمله کرده و این حملات باعث قطعی برق در برخی مناطق اوکراین شده است.
کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
#همیشه# با #خبر# با #ما
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا
https://eitaa.com/ashaganvalayat
🔺️صدور گواهینامه یک روزه موتور سیکلت
رئیس مرکز صدور گواهینامه پلیس راهور:
🔹از ۱۲ میلیون موتورسوار در کشور، ۷ میلیون نفر گواهینامه ندارند.
🔹برای اینکه موتورسواران زودتر دارای گواهینامه شوند در ۲۸ استان، گواهینامه یک روزه صادر میشود.
کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
#همیشه# با #خبر# با #ما
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا
https://eitaa.com/ashaganvalayat
🔺زلنسکی: روسیه تاسیسات مهم صادرات گاز به اروپا را هدف قرار داد.
کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
#همیشه# با #خبر# با #ما
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا
https://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺زارعی، عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس: باید دیپلماسیِ علمی کشور برای حمایت از اساتید و دانشجویان آمریکایی فعال شود.
کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
#همیشه# با #خبر# با #ما
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا
https://eitaa.com/ashaganvalayat
🔺مهلت انتخاب رشته آزمون دکتری ۱۴۰۳ تا دهم اردیبهشت تمدید شد
🔹سازمان سنجش آموزش کشور با صدور اطلاعیهای از تمدید مهلت انتخاب رشته آزمون دکتری نیمهمتمرکز سال ۱۴۰۳ تا پایان وقت روز دوشنبه دهم اردیبهشت سال ۱۴۰۳ و اصلاحیه سوم دفترچه انتخاب رشته این آزمون خبر داد.
کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
#همیشه# با #خبر# با #ما
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا
https://eitaa.com/ashaganvalayat
🔺️سفر ۲ روزه بلینکن به عربستان با محوریت ایران و غزه
🔹«آنتونی بلینکن» وزیر خارجه آمریکا قرار است فردا یکشنبه در نشست اقتصادی در عربستان شرکت کند.
🔹به گزارش «خبرگزاری فرانسه» این نشست اقتصادی به میزبانی عربستان سعودی با تمرکز جدی بر جنگ در غزه برگزار میشود.
کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
#همیشه# با #خبر# با #ما
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا
https://eitaa.com/ashaganvalayat
رمان های مذهبی...🍃:
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
📙رمان امنیتی شهریور
قسمت 85
-سختت نیست روزه بگیری؟
باران پاهایش را روی نیمکت تاب میدهد. سرش را به یک سمت خم میکند و چشمانش را تنگ: ام... یکمی تشنهم میشه بعضی وقتا.
به دومین برش کیکم، گاز دیگری میزنم و میپرسم: مامان و بابات مجبورت میکنن روزه بگیری؟
ابرو بالا میاندازد: نچ. خودم دوست دارم.
پاهایش را تندتر تاب میدهد و میگوید: پارسال هم میخواستم بگیرم. ولی بابام گفت به شرطی میذاره روزه بگیرم که دکتر اجازه بده.
-چرا؟ مگه مریضی؟
میخندد: نه بابا. بخاطر این بود که مطمئن بشه ضعیف نباشم. پارسال که رفتیم دکتر، دکتر گفت برام خوب نیست. ولی امسال اجازه داد.
دستانش را باز میکند و کش و قوسی به بدنش میدهد: خیلی خوشحالم!
دلم نمیآید توی ذوقش بزنم. با خندهاش میخندم و میگویم: تبریک میگم.
رویش را به سمتم برمیگرداند و دستانش را میگذارد لبه نیمکت: تو چرا گریه کردی؟
در خودم جمع میشوم و دنبال یک پاسخ کوتاه میگردم تا از شرش خلاص شوم. آرام میگویم: هیچی... فقط یکم دلم گرفته بود.
از میان صدای خنده و شادی بچهها در زمین بازی، صدای خواندن شعری واضحتر به گوشم میرسد: تاب تاب عباسی... خدا منو نندازی...
-الان حالت بهتره؟
باران این را میپرسد و من لبخند میزنم: آره. ممنون بابت کیک.
باران از روی نیمکت پایین میآید و ظرف کیک را برمیدارد: من برم پیش مامانم. تو هم دیگه غصه نخور. باشه؟
سرم را مثل خودش خم میکنم و پلک میزنم: باشه.
- اگه منو بندازی... بغل مامان بندازی...
چند قدم از نیمکت فاصله نگرفته که دوباره صدایش میزنم: باران!
برمیگردد: بله؟
-این شعری که میخونن... که میگه تاب تاب عباسی... معنیش چیه؟ چرا میخوننش؟
با دست، موهای بیرونزده از روسریاش را به داخل هل میدهد و چشمانش گرد میشوند: تا حالا نشنیدی مگه؟
-نه.
باران متعجبتر میشود و شانه بالا میاندازد: این شعر رو موقع تاببازی میخونن. معنیش هم معلومه دیگه...
مکث میکند؛ انگار او هم اولین بار است که شعر را شنیده و دربارهاش فکر کرده. شمردهشمرده ادامه میدهد: داره از خدا میخواد که نندازدش زمین، بندازدش بغل بابا یا مامان.
صدای کودک هنوز هم به گوش میرسد که بلند میخواند: تاب تاب عباسی...
میگویم: خب چرا میگه تاب تاب عباسی؟ چرا میگه عباسی؟
باران انگار گیج شده و سوال من برایش بیمعناست. باز هم شانه بالا میاندازد: از اول همینطور بوده دیگه. منم نمیدونم.
فایده ندارد. شعرهای فولکلور همینطورند؛ هیچکس دقیقا نمیداند از کجا آمدهاند و معنایشان چیست. لبخند میزنم: ممنون. ببخشید...
دستش را برایم تکان میدهد و لبخند شیرینی میزند: شب بخیر!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
📙رمان امنیتی شهریور 🌾
قسمت 86
باران میرود و بچهها هنوز در زمین بازی، «تاب تاب عباسی» میخوانند. در دل به عباس میگویم: پات به دنیای همه این بچهها باز شده؛ بدون این که بشناسنت و بدونن تو یه زمانی بخاطر اونا مُردی... چیزی که مطمئنم اینه که این شعر قبل از این که تو به دنیا بیای هم وجود داشته؛ حتما عباس اسم یه قهرمان دیگه بوده، یه قهرمان که بچهها دوستش داشتن. برای همین اسمش توی شعر اومده و مامانت هم اسم تو رو گذاشته عباس...
از روی پیراهن و روسری، گردنبند یادگاری عباس را در دست میگیرم و ادامه میدهم:
- الان دیگه نه تو وجود داری که بتونم بهت پناه بیارم، نه دانیالی هست که بتونه مثل اون شب، به دادم برسه. امشبم توی نقطه صفرم. نه... حتی از صفر هم گذشتم... و نمیدونم کجا باید برم... خستهم... خوابم میاد... گرسنهم... سردمه... دلم میخواد بدوم و فرار کنم ولی نه جایی برای فرار کردن دارم، نه رمقش رو. دلم میخواد الان بیای دنبالم. سوار ماشینت بشم، بخاری رو روشن کنی و منو ببری خونهی خودتون. فرقی نمیکنه، دستپخت مامانت یا فاطمه هردوش خوبه. بعد، فاطمه توی اتاق مامانت برام رختخواب پهن کنه. مامانت موهام رو نوازش کنه، لالایی بخونه تا خوابم ببره. بخوابم و وقتی بیدار میشم، دوباره بچه شده باشم و تو هم بابام باشی...
سوزش چشمانم، یادآوری میکند که اشکهایم در آستانه فروریختناند. سریع پلک میزنم تا دوباره گریه نکنم. نمیدانم چقدر گذشته از وقتی که روی نیمکت نشستهام؛ خانوادهها میآیند و میروند، میخندند و تفریح میکنند بدون این که من را ببینند. شاید مُردهام و نامرئیام.
ابرها آسمان را سرخ کردهاند و هوا سردتر شده. پارک دارد خلوت میشود و من هنوز انگیزهای ندارم که بتواند از نیمکت جدایم کند. اگر یک نیروی امنیتی ایرانی به کمینم نشسته باشد هم، تا الان دلش به حالم سوخته و فهمیده چقدر بدبختم. کاش حداقل دستگیرم میکرد، بلکه از این رخوت بیرون بیایم!
اصلا یادم رفته کجای شهرم. همهچیز را گم کردهام؛ زمان را، مکان را و خودم را.
-خانم... ببخشید...
از جا میپرم و سرم را بالا میگیرم. زنی چادری مقابلم ایستاده و باران هم کنارش. از شباهتشان میتوانم بفهمم مادر باران است. در یکی دو ثانیه، سر تا پایش را بررسی میکنم تا مطمئن شوم مسلح نیست. زبان بدن و حالت چهرهاش بوی شک میدهد، نه تهاجم. دور و برم را ارزیابی میکنم؛ این که چندنفر این اطراف هستند و چند راه فرار دارم. ذهنم را متمرکز میکنم تا اگر لازم شد، پا به فرار بگذارم. میگویم: ب... بله؟
زن لبخند میزند: میتونم کمکتون کنم؟ مشکلی پیش اومده؟
نمیدانم اسمش فضولی ست یا نوعدوستی؛ اما خوش به حال ایرانیها. هر مشکلی برایشان پیش بیاید، میتوانند امید داشته باشند که یک نفر بیاید و ازشان بپرسد دردت چیست؟ در اوج ناامیدی و وقتی حتی نمیتوانی حرف بزنی، آخرش یک نفر پیدا میشود که بیاید و بپرسد میخواهی کمکت کنم؟
به زور لبخندی ساختگی میزنم: نه... ممنونم... ممنونم بابت کیک...
چیزی از تردید نگاه زن کم نمیشود: یکی دو ساعته که اینجا تنها نشستید. گفتم شاید مشکلی براتون پیش اومده و کاری از دستم بربیاد.
باز هم نگاهی به دور و برم میاندازم و به دستان زن که چادرش را گرفته. مسلح نیست. تصمیم میگیرم باز هم به این دلسوزیِ احتمالا بدون توقع اعتماد کنم. کسی از پس مغزم میگوید که شاید دزد باشد یا آدمربا... جوابش را میدهم که نه چیزی دارم که به کار یک دزد بیاید، نه دزدی و آدمربایی در ایران انقدر آسان است که خطری تهدیدم کند. و باز هم به همان صدای پس مغزم، یادآوری میکنم که اینجا ایران است؛ امنترین کشور دنیا با پایینترین آمار جرم و جنایت. زن که سکوتم را میبیند، میپرسد: خانم... خانوادهتون کجان؟ جایی رو دارید که برید؟
نگاهم را به زمین میدوزم. سرم را تکان میدهم به نشان تایید و میگویم: خانوادهم اینجا نیستن.
کاش بیش از این از خانوادهام نپرسد؛ چون خودم هم نمیدانم خانواده دارم یا نه و اگر دارم کجا هستند. زن میگوید: کسی میاد دنبالتون؟
لبم را جمع میکنم و در دل میگویم: تنها کسی که میاد دنبالم، نیروهای امنیتی ایرانن. شایدم مامور سایهم باشه که میاد تا بکشدم. لبم را جمع میکنم و بعد از چند لحظه، میگویم: نه...
صدایم از شدت بغض، خشدار و کلفت شده. زن میگوید: میخواید ما برسونیمتون خونه؟
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان امنیتی شهریور 🌾
قسمت 87
واقعا دوست دارم یکی من را ببرد خانه؛ ولی اصلا خانهای وجود ندارد. ناخودآگاه سرم را بالا میگیرم و به چشمانش خیره میشوم: میتونید برسونیدم؟
لبخند زن پهنتر میشود و گردن کج میکند: معلومه که میتونیم. بفرمایید...
باران جلو میآید و دستم را میگیرد: بیا دیگه! ما میرسونیمت.
بالاخره آن انگیزهای که برای جدا شدن از نیمکت لازم داشتم، پیدا میشود. از جا بلند میشوم و پشت سر باران و مادرش، راه میافتم.
مادر باران میپرسد: اگه اشکال نداره، میتونم بپرسم چه مشکلی برات پیش اومده؟
بیاختیار، آهی از میان لبانم بیرون میدود و خودم را بغل میکنم تا از سرما در امان بمانم. ای زن ساده... فکر میکند مثلا من دختر فراریام و میتواند به آغوش گرم خانواده برم گرداند؟
بله من دختر فراریام. همیشه فراری بودهام؛ از مرگ، از کابوسهایم، از ناامنی... زن میگوید: اگه دوست نداری نگو؛ فقط پرسیدم چون فکر کردم شاید کاری از دستم بر بیاد.
به سختی لبخند میزنم و بغضم را میخورم: ممنونم... چیز خاصی نیست.
اگر یک کلمه بیشتر حرف بزنم یا سوال دیگری بپرسد، بغضم دوباره میترکد و دیگر نمیشود جمعش کرد. تمام عضلات صورت و فک و گردنم را منقبض میکنم تا دوباره اشکم درنیاید. این چند روز، به اندازه کافی با گریه کردن به شکست و بیچارگیام اعتراف کردهام، دیگر بس است.
سوار ماشینشان میشوم و پدر باران، آدرس خانهام را میپرسد. اولین جایی که به ذهنم میرسد، خانه عباس است. راه میافتیم و بخاری ماشین روشن میشود. گرمای آرامشبخش ماشین، مثل یک مادر مهربان در آغوشم میگیرد و چشمانم را گرم خواب میکند. باران که کنارم نشسته، دستم را میگیرد: دیگه غصه نخور. الان میری خونه.
باز هم یک لبخند زورکی زدم به خوشبینی کودکانهاش و آرام میگویم: خوش به حالت باران.
-چرا؟
-چون خیلی خوبی.
و در دلم ادامه میدهم: عوضش من سهم بد بودنِ تو و خیلیهای دیگه رو برداشتم. یه آدمِ بدِ بدبختم که هیچ راهی برای خوب شدن نداره.
باران آرام دستم را نوازش میکند و میخندد: خب تو هم خوبی.
از خودم بدم میآید؛ از این که تاریکترین بخش وجودم را از همه پنهان کردهام. از این که همه روی خوب بودنم حساب میکنند، بدون آن که بدانند قرار است قاتل باشم. و از این که اگر به همین آدمها، خودِ واقعیام را نشان بدهم، از من متنفر خواهند شد...
گرمای ماشین، چشمانم را گرم خواب کرده است که میرسیم به خانه عباس. حجله و پارچههای جلوی در، به من و حسرتهایم دهنکجی میکنند و قلبم درهم فشرده میشود. هم من پیاده میشوم، هم باران و مادرش. مادر باران نگاهی به کوچه و پارچههای سیاهش میاندازد و میگوید: کدوم خونه ست؟
به خانه عباس اشاره میکنم؛ جایی که حجله جلویش زدهاند. عکس عباس و پدر و مادرش را با هم جلوی حجله گذاشتهاند و دیوارها از بنر تسلیت همسایهها پر شدهاند. باران اشاره میکند به تصویر اعلامیه و میپرسد: اون کیه؟
مادرش درحالی که زیر لب فاتحه میخواند، پرسشگرانه به من نگاه میکند. سرم را پایین میاندازم و میگویم: مادربزرگم...
چشمهایم را میبندم که اشکم دوباره سرازیر نشود. صدای مادر عباس در سرم میپیچد که به فاطمه میگفت: ببین نوهم چقدر خوشگله...!
مادر باران، دست دور شانهام میاندازد و همدلانه فشارش میدهد: عزیزم... خدا رحمتشون کنه. چرا زودتر نگفتی؟
سرم را پایین و چشمانم را بسته نگه میدارم. دوست ندارم حرف بزنم. دوست ندارم توضیح بدهم. باران مقابلم میایستد و دستانش را دور کمرم حلقه میکند: ناراحت نباش، مامانبزرگ منم رفته پیش خدا. منم مثل تو گریه کردم، ولی وقتی فهمیدم توی بهشته دیگه غصه نخوردم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان امنیتی شهریور 🌾
قسمت 88
دست میکشم روی سرش: باشه، منم دیگه غصه نمیخورم.
چه دروغ بزرگی.
قبل از رفتن، مادر باران، با دست گرمش دستم را فشار میدهد و لبخند میزند: تسلیت میگم. مواظب خودت باش.
سرم را تکان میدهم، در میزنم و بعد از چند لحظه، مردی در را باز میکند؛ همسر فاطمه. من را که میبیند، بدون هیچ حرفی از جلوی در کنار میرود تا وارد شوم. باران و مادرش همچنان ایستادهاند تا مطمئن شوند من داخل خانه رفتهام.
قدم به حیاط خانه میگذارم و صدای فریاد و گریه تمام آجرها و اجزای خانه را میشنوم. قبلا هم صدای شکایتکردنشان را از نبودن عباس میشنیدم؛ ولی حالا غمگینترند. باغچه و درختها خزانزدهتر از قبلاند و فروافتادهتر. یک حسی در دلم میگوید این باغچه هم مثل باغچه خانه سوریهمان، دیگر نمیتواند سبز شود. مثل همان باغچهای که خون مادر پای گلهایش ریخت و مادر در آن دفن شد.
خانه بوی اسپند میدهد و اتاق بیشتر. فاطمه به استقبالم میآید. چند سال پیر شده و صورتش رنگپریدهتر و تکیدهتر از قبل است. در آغوشم میگیرد و در گوشم میگوید: میدونستم میای، دورت بگردم.
اینبار جلوی ریختن اشکهایم را نمیگیرم. سرم را میگذارم روی شانه فاطمه و انقدر گریه میکنم که لباسش نمناک شود. فاطمه اما دیگر گریه نمیکند؛ شاید چون اشکهایش تمام شدهاند و دیگر رمق ندارد. مینشاندم و میگوید: برای منم سخته؛ ولی خوشحالم که دیگه دلتنگیش تموم شده.
در دل از خودم میپرسم: پس ما چی؟ پس من چی؟
با پشت دست، اشکهایم را پاک میکنم. فاطمه دو سوی صورتم دست میگذارد و آن را آرام بالا میآورد. به چهرهام دقت میکند و میپرسد: شام خوردی؟ خیلی رنگت پریده.
جنس مهربانی و نگرانی نگاهش مثل عباس است؛ اما از نوع مادرانه. انگار روح عباس دوباره در فاطمه حلول کرده تا من را از میان مهلکهای بدتر از جنگ سوریه نجات بدهد. سرم را به چپ و راست تکان میدهم. فاطمه از جا بلند میشود: بچهها یکم حاضری خوردن و خوابیدن... دارم برای سحر غذا درست میکنم ولی نمیدونم کی آماده میشه. میمونی؟ میتونی بمونی؟
یادم میافتد به آوید خبر ندادهام و تا الان از نگرانی دلش هزار راه رفته. پیام میدهم به آوید که خانه عباسم و امشب همانجا میمانم.
به فاطمه میگویم: اشکالی نداره که بمونم؟
-معلومه که نه. اگه بمونی هم من رو خوشحال میکنی، هم مامان و عباس رو.
طوری حرف میزند که انگار زندهاند و الان در یکی از اتاقهای خانه را باز میکنند و به استقبالم میآیند. کاش میتوانستم من هم زنده بودنشان را باور کنم؛ آن وقت میتوانستم مثل فاطمه، راحت با این قضیه کنار بیایم.
فاطمه از جا بلند میشود و میگوید: صبر کن، الان یه چیزی میارم برات.
قبل از رسیدن به آشپزخانه، در جا میایستد و میگوید: اگه دوست داری، برو توی اتاق مامان که راحت باشی. شوهرم توی اتاق خودشونن، اگه بخوان بیان بیرون یا الله میگن که اذیت نشی.
آرام زمزمه میکنم: اتاق مامان... اتاق مامان... اتاق مامان...
خانه دارد گریه میکند؛ بلند. حتی فاطمه هم گریه میکند؛ بدون این که اشک بریزد. تمام اعضا و جوارحش دارند گریه میکنند. همه خانه دارند داد میزنند که مادر را برگردانید؛ و این میان تنها عباس و پدر و مادرش از داخل قاب عکس میخندند.