فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️در مظلومیت #جمهوری_اسلامی همین بس که مادر یک #قاتل که باعث شهادت مستقیم یک پلیس و زخمی شدن چند نفر از پرسنل جان بر کف نیروی انتظامی شده قبل اعلام حکم فرزند مجرمش شروع به مصاحبه و فرافکنی میکنه و به کسی هم بابت اظهارات خلاف واقع هیچ توضیحی نمیده
📝ذاکرالزهرا
🔇🔊🔉کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در سروش 👇👇👇
http://splus.ir/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
⭕️ چرا مجید رضا رهنورد که بچه مذهبی بود #قاتل شد😭
🔻مراقب خود، اطرافیان و #فرزندان مان باشیم.
👇👇👇
♨️ آنروز صبح که خبر اعدام #مجیدرهنورد را همراه عکسش دیدم یک حس عجیبی بهم دست داد
#خوشحال نشدم به چهره اش که نگاه کردم افسوس خوردم که چرا عاقبت این جوان باید این جوری بشه
تا این که بعدازظهر به جلسه ای دعوت شدم، سخنرانش فردی بودکه از زندگی او #مستندی تهیه کرده بود و در جریان باز جویی وی بود این مطلب از زبان ایشان است.
مادرش به #عشق امام رضا علیه السلام
نامش را مجیدرضا گذاشت
از کودکی #مسجدی و هیئتی بود همیشه تلاش میکرد صف اول #نمازجماعت خودش را جاکند حتی برای ثواب بیشتر نماز، عبا بر شانه می انداخت
#ولی از 15 سالگی که وارد #فضای_مجازی شد
کم کم تحت تاثیر قرار گرفت
آنچنان شست و شوی #مغزی شد که نماز را #ترک می کند و اعتقادات مذهبی و عشق به امام حسین ع و حضرت فاطمه س را کنار گذاشته و حتی #مسخره می کند😳
خودش میگوید ۸ سال رسانه #مغز من را تبدیل کرد به یک اتاق گاز که هر لحظه ممکن بود با یک جرقه منفجر شود،
روز حادثه با دیدن آن گروه #صدنفره اغتشاش در خیابان آن جرقه زده شد
اول در خانه #وصیت نامه اش را می نویسد که
برای من #گریه نکنید
سر قبرم #قرآن نخوانید،
هر #چاقویی که زده به خاطر کینه ای بوده که از حزب اللهی ها داشته،
او میگوید با خودش فکر می کرده بعد از قتل اگر او را بگیرند حتما #زجرکش و تکه تکه اش میکنند
برای همین موقع دستگیری میگوید مرا #زود اعدام کنید
اما بعد از چند روز که رفتار ماموران اطلاعاتی را می بیند که با #رفتار دینی با او تعامل می کنند
تمام #معادلات ذهنی اش به هم می ریزد
بچه های اطلاعاتی به جای این که او را بزنند و شکنجه اش بدهند،
با او #صحبت می کنند
از زندگیش می پرسند
برای اینکه متوجه شود اعتقاداتش اشتباه است به او #کتاب می دهند بخواند
و خلاصه مجرم و بازجو باهم #گریه میکنند.
آخر تازه فهمیده که این ۸سال چه قدر فضای مجازی مغزش را شستشو داده تا دست به این #جنایت برند،
به مادرش می گوید،
با مادران #شهدا صحبت کن،
طلب #عفو نکن
فقط طلب #حلالیت کن
من مثل یک #حیوان برادرم را کشتم،
مجید رضا میگوید چند #حسرت به دلم مانده،
یک بار دیگر دست #مادرم را ببوسم به مادرم کادو بدهم😭
بعداز ۸ سال دوباره پایم به حرم امام رضا علیه السلام برسد(این حرف را با گریه و زجه میزند و باز جو هم همراهش گریه و زجه میزند)😭
او بسیار پشیمان و شکسته شده بود.
در حقیقت می شود گفت
#دشمن دوتا جوان ما را شهید نکرد
بلکه دوتا جوان را شهید کرد
ویک جوان را #کشت،
دشمن یک جوان را که می توانست سرباز امام زمان عج باشد را تبدیل به یک #قاتل کرد.
مراقب خود، اطرافیان و #فرزندان مان در فضای مجازی باشیم.
دکتر اصغری نکاح
روانشناس و دانشیار
دانشگاه فردوسی مشهد.
.
*🔇🔊🔉کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در سروش 👇👇
http://splus.ir/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال تلگرامی عاشقان ولایت 👇
https://t.me/Ashagan110
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رها تلخ شد، بد شد، برای مردی که میخواست مرد باشد برایش:
_خوب؟ باید میمردم تا خوب باشم. با روزای قبل فرقی ندارم؛ شما برید به کارتون برسید!
صدرا: _رها! این حرفا چیه؟ تو زن منی
رها: _زنت اومد دنبال حقش، زنت اومد تو رو بگیره! گفتم که ربطی به من نداره، گفتم که زنش نیستم، گفت برو... گفتم نمیتونم؛ گفتم نمیشه! اما گفت با تو حرف میزنه، گفتم صدرا این روزا به حرفتو نیست، گفت تقصیر توئه! کدوم تقصیر؟ چرا هیچکس رفتار بدشو نمیبینه؟ نمیبینه دل میشکنه؟ نمیبینه کاراش باعث میشه کسایی که دوستش داشتن از دورش برن! به من چه که تو نگاهت سرد شده؟ به من چه که رویا تو رو حقش میدونه! سهم من چیه؟
صدرا: _آروم باش رها؛ همه چیز درست میشه!
رها: نه تو خونهی پدرم جا دارم نه تو خونهی شوهرم، چی درست میشه؟
آیه مداخله کرد:
_رها... این #امتحان توئه، مواظب باش مردود نشی!
آیه از اتاق بیرون رفت.
رها نیاز داشت خودش را دوباره بسازد، آخر دلش شکسته بود!
صدرا حس شکست میکرد.
رهای این روزهایش خسته بود...
خسته بود و مردش تکیهگاهش نبود.
خسته بود و مردش مرهمش نبود.
زود بود برایش که آیه باشد برای رهایش! رها آیه میخواست برای رها شدن...
رها آیه میخواست برای بلند شدن؛
آیه شاید آیهی رحمت خدا باشد برای او و رهایی که برای این روزهایش بود.
رها را که به خانه آوردند، محبوبه خانم با لبخند نگاهش کرد:
_خوبی مادر؟
رها نگاهش رنگ تعجب گرفت. لبخند محبوبه خانم عمیقتر شد:
_اینقدر عجیبه؟ من اونقدرا هم بد نیستم که الان تعجب کنی، ما رو ببخش، اصلا نمیدونم چرا راه رو غلط رفتم؛ اما خوشحالم که این اشتباه باعث شد تو به زندگی ما بیای
نگاه رها به پشت سر محبوبه خانم افتاد. مادرش بود که نگاهش میکرد.
_مامان!
+جانم دخترکم؟
رها خود را در آغوش مادر رها کرد و هر دو گریستند... رها اشک صورت مادر را پاک کرد:
_اینجا چیکار میکنی؟ چطور اینجا رو پیدا کردی؟
+هفته قبل پدرت سکته کرد و مُرد....
رها دلش برای مردی که پدر بود سوخت.
"چطور باید جواب آنهمه ظلمها را میداد؟ چطور جواب حقهایی را که ناحق کرده بود را میداد؟"
_خدای من... من نمیدونستم!
اشک ریخت برای پدری که پدری را بلد نبود.
+بعد از هفتمش که فقط خانواده رفتن سر خاکش، رامین منو از خونه
بیرون کرد. نمیدونستم کجا برم و چیکار کنم. شمارهی آیه رو داشتم، بهش زنگ زدم و اومد دنبالم و آوردتم اینجا. اونموقع بود که فهمیدم
بیمارستانی و چه اتفاقی افتاده. بعد هم زحمتم افتاد گردن محبوبه خانم.
_این چه حرفیه؟ اینجا خونهی رها جان هم هست.
رها تعجب کرده بود ،
از این رفتار مادرشوهری که تا چند روز قبل نگاهش هم نمیکرد...
آیه لبخند زد. یاد چند روز قبل افتاد که محبوبه خانم به خانهاش آمد...
محبوبه خانم: _شرمنده که مزاحم شدم، اما اومدم باهاتون مشورت کنم. در واقع یه سوال ازتون داشتم.
حاج علی: _بفرمایید ما در خدمتیم!
محبوبه خانم: _زندگیمون به هم ریخته، عروسم بعد از مرگ پسرم رفته و قصد برگشت نداره! نامزدی صدرا با دختری که خیلی دوستش داشت بهم خورده! دختری عروسم شده که نمیشناسمش اما همیشه صبور و مهربونه! خون پسرم رو بخشیدن و این دختر رو آوردن گفتن خونبس! حاجآقا من اینا رو نمیفهمم، نمیفهمم این دختر چرا باید جای برادرش مجازات بشه؟ این قراره درد بکشه یا ما با هر بار دیدنش باید عذاب بکشیم؟ الآنم که گوشه بیمارستان افتاده!نمیدونم باید چیکار کنم، این حالمو بدتر میکنه.
حاج علی اندکی تامل کرد:
_دستور دین خدا که مشخصه، یا ببخش و تمامش کن یا قصاص کن و حقتو بگیر و تمومش کن! حالا این سنت خونبس که از قدیم در بعضی مناطق بوده و الآنم هست، از کجا ریشه داره رو نمیدونم! اونم حتما حکمتی توش بوده، اما حکم خدا نیست! شما اگه ببخشی، قلبت آروم میشه و جریان تمام میشه، بعد از قصاص هم جریان تموم میشه، اما وقتی خونبس آوردی یعنی هر لحظه میخوای برای خودت یادآوری کنی که چی شد و چه اتفاقی افتاد. اون دختر به گناه نکرده مجازات شد و خدا از گناه شما بگذره که #مظلوم رو آزار دادید؛ #قاتل کسی دیگه بود و الان داره #آزاد زندگیشو میکنه.
شما کسی رو مجازات کردید که #هیچ_گناهی نداشت جز اینکه مادرش هم قربانی همین رسم بود. مادرش هم سختی زیاد کشید. آیه و رها خانم سالهاست با هم دوستن و من تا حدودی از زندگیشون خبر دارم! اون دختر نامزد داشت و به کسی دل بسته بود. شما همهی دنیا و آرزوهاش رو ازش گرفتید.
محبوبه خانم: _خدا ما رو ببخشه، اونموقع.....
نویسنده؛ سَنیه منصوری
🌸🌸🌸🌸🌸