💐یاد تمامی شهدای آتشنشان گرامی باد و روحشان شاد
📡
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ویدیوی تجلیل از داود میرباقری در سومین جشنواره فیلم عمار
🔰تجلیل از داود میرباقری (کارگردان) در این مراسم تا حدی برای ایشان خوشایند بود که گفت:
«امشب خستگی دو دهه کار طاقت فرسای تاریخی از تنم رفت.»
⏪در این مراسم با حضور زنده یاد نادر طالبزاده و ابوالقاسم طالبی و جمع زیادی از خانوادههای شهدا از میرباقری تجلیل شد.
📡#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️۲۴سال پیش سکه ۶۰ هزار تومان بود
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خمینی (ره) در مورد ادعای آمریکایی ها:
اینها شعر است که اینها میگن
امام از زمان خودش جلوتر بود
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 فیلمی از پادگان تروریست ها در پاکستان در 4 کیلومتری پنجشیر که زیر ضربه رفت
رسما پروژه ی اقلیم کردستان را به عنوان یک ایده برده اند در پاکستان
بارها ایران کار اطلاعاتی امنیتی کرده است.
اما در یک مورد فقط 60 نفر را از کسانی که تحت تاثیر حمید اسماعیل زهی و افرادی از این دست بوده اند برده اند در همین پادگان آموزش داده اند.
مقصد همه هم ایران بوده است.
این فیلم رصد دقیق ایران و لحظه در آتش سوختن تروریست ها را نشان میدهد...
پرچم بالاست 🇮🇷✌️
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 این ویدئو را دانلود کنید و به صدا گوش فرا دهید
ثریا در مدار قرار گرفت
خداقوت باید بگوییم به کسانی که اگر همین حالا سینه سپر کنند و در خیابان بگویند: میدانید ما دانشمندان موشکی ایران هستیم، پاسخ میشنوند: خب که چه؟ ماهواره در مدار قرار گرفت که چه؟
خداقوت به آنهایی که مردم هیچ درکی از آینده ای که آنانان برای ایران میسازند ندارند.
خداوند به دانشمندانی که به موفقیت ماهواره ی ثریا را در مدار 750 کیلومتری قرار دادند، قوت دهد
دمتان گرم
اثبات کردید که قهرمان ها فقط زنان و مردان عرصه ی ورزش نیستند.
قهرمان های کتاب خوان ، به شما افتخار میکنیم.
پرچم بالاست 🇮🇷✌️
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
41.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 ایران در انتظار نبرد نهایی؟/ چرا صهاینه به ترور مستشاران روی آوردند؟
#شبنامه / تحولات فلسطین / چرا صهیونیستها از جنگ میدانی به ترور مستشاران پناه آوردند؟ / هدف از جنگ امنیتی چیست و پاسخ ایران چه قرار است باشد؟ / آیا ایران برای نبرد سرنوشت ساز آماده میشود / ۷۰ آمریکایی در حمله عراقیها زخمی شدند / قسمت ۱۴۵۷
✅ #کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
رمان های مذهبی...🍃:
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رویای_مادرانه💖
قسمت55
برای شام حنانه نیمرو درست کرد و خوردند. خنده بر لبهایشان بود و دلهایشان گرم بود. حنانه خوشحال بود. تمام آرزویش دامادی علی بود. علی که رخت خواب را پهن کرد، حنانه از داخل اتاق تماشایش کرد. قلبش مملو از عشق شد. به علی گفت: الهی قربونت برم! رخت دامادی تنت کنم عزیزم!
احمد تمام عشق حنانه به علی را دید. چقدر عشق مادر به فرزندش عمیق است! مادر بودن دنیایی فراتر از تمام عشق هاست. حتی دیدن علی او را مملو از شادی می کرد.
آن شب علی، یکی از پتو ها را زیر انداز حنانه کرد و دیگری را رویش کشید. پرسید: الان جات گرم و نرم هست مامان ریزه؟
حنانه صورتش را روی بالش پر تازه کشید و گفت: آره. خیلی خوبه.
علی پیشانی مادر را بوسید. شعله چراغ والر را چک کرد. آب کتری روی آن را هم چک کرد.بعد شب بخیری گفت و برق را خاموش کرد و در را بست.
روی تشکش کنار احمد دراز کشید و گفت: بابت همه چیز ممنون!
احمد دستش را از روی پیشانی اش برداشت و چشم باز کرد و در تاریکی نگاهی به علی کرد: کاری نکردم براتون!
علی: امشب اگه نبودید، پشتم اینقدر قرص نبود! نه بخاطر خونه و لباسها، بخاطر اینکه یک مرد پشت من و مادرم بود. حضورتون دلگرمی ما بود.
احمد لبخندی از سر رضایت کرد: حالا حالا ها روی من حساب کن!
علی: ممنون که هستید! ممنون که اینقدر خوب هستید.
دو روز بعد احمد رفت. حنانه بود و کاسه آب و سینی قرآن و پولی که بالای سر احمد چرخاند و صدقه کرد.
زندگی روی روال افتاده بود اما جای خالی احمد را حنانه به خوبی احساس می کرد. هر صبح و شب برایش آیت الکرسی می خواند و در نمازش برای سلامتی احمد و مجاهدین جبهه ها دعا می کرد. بیشتر وقتش را صرف بافتن کلاه برای جبهه می کرد و به مسجد محل تحویل می داد. علی هم یا دانشگاه بود و یا در مسجد کمک می کرد. آنقدر در مدت کمی که در مسجد بود در دلها جا باز کرده بود که همه در انتظارش بودند و پسر بچه ها برای دیدنش ذوق داشتند. بزرگتر ها روی کمکش حساب می کردند و بچه ها روی فوتبال بازی کردن با او! علی در دل بچه های محل نشسته بود. جواب مثبت آرزو به علی انقلابی در دل حنانه بود. با شادی دنبال خرید بله برون می رفت و گاهی برای سر زدن به تازه عروسش راهی خانه آنها می شد. قرار بود بعد از بازگشت احمد از جبهه، بله برون را گرفته و بعد از عقد حنانه، جشن عقد علی و آرزو برگزار شود. آنقدر قلب حنانه شاد بود که تا آن روز اینقدر شادی و شعف نداشت. چهره اش خستگی نداشت و لبخند از لبهایش جدا نمی شد.
چهل روز از رفتن احمد می گذشت. اسفند ماه نزدیک بود و بوی بهار را می آورد. علی کنار حنانه نشست و دست روی دستش گذاشت: کمتر به چشمهات فشار بیار مادر من! چرا خودت رو اذیت می کنی؟
حنانه مادرانه شد: بچه های مردم تو سرما، تو خاکریز بخاطر راحتی ما دارن سرما و گرما رو تحمل می کنن. من که کاری نمی کنم براشون. بخدا هر وقت تلویزیون رزمنده ها رو نشون میده یا وقتی برای تشییع شهدا میرم، از خودم خجالت می کشم! بیشتر از دستم بر نمیاد!
علی گفت: مامان!
حنانه به چشمهای علی نگاه کرد: بازم می خوای بری؟
علی: میرم و با احمد آقا میام!
حنانه نفس عمیقی کشید: مواظب خودت باش!
علی سر روی پای مادر گذاشت و چشم بست: مامان من رو ببخش! بخاطر همه اذیت هام، بخاطر تمام سختی هایی که کشیدی! مامان حلالم کن! ازم راضی باش!
حنانه موهای پسرش را نوازش کرد: راضی ام ازت پسرم!
علی همان طور گفت: مامان ازم بگذر!
حنانه اخم کرد: یعنی چی؟
علی گفت: یک شب تو خاکریز یکی از بچه ها گفت تا مادر از بچه اش نگذره، خدا اجازه شهادت نمی ده. عشق مادری پای بچه ها رو می بنده و پر میچینه! مامان! ام وهب باش!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رویای_مادرانه 💖
قسمت56
حنانه اشک ریخت: چطور ازت بگذرم؟ همه زندگی و دار و ندارم تویی! گذشتن از جونم برام راحت تره!
علی لبخند زد و با همان چشمهای بسته دست حنانه را از موهایش بلند کرد و بوسید: نهایت درجه انسانیت رسیدن به شهادت در راه خداست! من لیاقت شهادت رو ندارم اما اگه از من راضی هستی، از من بگذر تا بالم چیده نشه!
حنانه گفت: پس آرزو چی؟
علی گفت: آرزو خانم هم اگه در تقدیر باشه، به زندگیم میاد!من که برای مردن نمیرم! دیدی که اون سری حتی زخمی هم نشدم! فکر کردی من اینقدر خوبم؟
حنانه با بغض گفت: تو اونقدر خوبی که می ترسم از بال و پر داشتنت!
علی را از زیر قرآن رد کرد و نگاه آخرش را به تمام آرزوهایش دوخت. علی عروسک کودکی هایش بود، همبازی نوجوانی هایش، مرد جوانی هایش. علی حاصل تمام عمر کوتاه و سختش بود. علی تنها رویای زندگی اش بود. تنها عشقی که بیست سال در قلبش داشت. علی پسرش بود، پدرش بود، برادرش بود! علی همه چیز حنانه بود.
مگر می شود مادر باشی و نه ماه انتظارش را بکشی، سختی بکشی، تمام شب هایت را بیدار بخوابی، تمام روزها چشم دنبالش بگردانی و تا زمین خورد خود را به او برسانی و زخم هایش را با بوسه هایت شفا دهی و تنها دار و ندارت را به تیر و ترکش های ظلم بسپاری و قلب و سینه ات سنگین نباشد؟ می شود راه نفست نگیرد و اشک جاری نشود؟می شود زانو هایت خم نشود؟ می شود دست بر در نگذاری و روی زمین نیفتی؟
خدایا! نگاهت با من است؟ نگاهت را از من نگیر که سخت امتحان می گیری!
فصل دوم: من، او. پس «تو» کجایی؟
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رویای_مادرانه💖
قسمت۵۷
16بهمن سال 60
احمد در انتظار رسیدن اتوبوسهای جدید برای تحویل گرفتن نیرو بود. نزدیک عملیات بودند. اگر به امید خدا همه چیز خوب پیش می رفت، بعد از این عملیات باز می گشت.
اتوبوس ها رسیدند و او را از فکر کردن به حرف هایی که باید به مادر می زد، بیرون آوردند. یک به یک نیرو ها پیاده می شدند. همه ورزیده و آماده! احمد نگاهش به آنها پدرانه بود. خیلی هایشان را می شناخت اما ناگهان نگاهش در نگاه آشنایی گره خورد. علی با لبخند احترام گذاشت و احمد او را در آغوش گرفت: تو اینجا چکار می کنی؟
علی: سلام. همون کاری که شما می کنی!
احمد به صورت علی نگاه کرد، هنوز دستش دور شانه او بود: مادرت؟
علی: چند روز دیگه شما میرید دیگه!
احمد: بعدا حرف می زنیم!
باید اول به کارهایش می رسید.
دیگر همه خواب بودند که احمد پس از آخرین بررسی ها، برای استراحت رفت. در چادر فرماندهی هم همه خواب بودند. آرام زیر پتو رفت. یاد حنانه و آن شب که در اتاق سرد با کمترین امکانات خوابیده بود، تمام این شب های سرد همراه او بود. دلش تنگ شده بود. حسی که هیچ وقت اینقدر شدید نبود. دلتنگ مادر و پدر و خواهر هایش میشد اما هیچ یک این اندازه او را آزار نمی داد. دل نگرانی هایش برای او زیاد بود. تا چند روز دیگر همه چیز را فیصله می داد و خیال خودش را راحت می کرد. بعد از آن هر بار که می خواست اعزام شود، حنانه را به پدر و مادرش می سپرد و با خیال راحت ساکن این دشت ها و کوه ها می شد. مادرش خوب از او مواظبت می کرد. تنها عروسش، کسی که سالها انتظار آمدنش را می کشید. حنانه اینقدر خوب بود که همه جذب محبت هایش شوند.
آنقدر به حنانه و مادرش فکر کرد تا خواب چشمهایش را ربود.
علی اما در ظلمت شب در سجده ذکر می گفت و اشک می ریخت. دایم می گفت« الهی من لی غیرک».
آن شب و حتی فردای آن روز، احمد نتوانست با علی صحبت کند. شب که شد، وضع عوض شد. حمله ارتش بعث به چزابه! چزابه در خون بود! نزدیک ترین نیروها برای کمک اعزام شدند. احمد آخرین نفر به درون کامیون پرید و میله را گرفت. تمام نیروهایش، مسلح و آماده بودند. بعضی هایشان برای اولین بار آمده بودند و بعضی دیگر چند باره.
علی را در بینشان دید. دلش لرزید. آرامش علی او را ترساند. علی سراسر غیرت و مردانگی بود. کاش با او حرف زده بود. مادرش چشم انتظار بود. آرزو چشم انتظار بود.
نزدیک محل شدند. کامیون در حال حرکت بود و از هر طرف صدای انفجار و شلیک می آمد. نیروها از دو طرف کامیون به بیرون می پریدند و پناه می گرفتند. هر لحظه امکان زدن کامیون وجود داشت. علی به بیرون پرید. احمد آخرین نفر بود که از کامیون خارج شد. صدای انفجار، شلیک، سوت، فریاد...
احمد خود را به علی رساند: امروز اگه قرار باشه یکی از ما زنده بمونه، اون تویی! پس از من دور نشو و خودت رو تو خطر ننداز!
علی لبخند زد، هنوز چشمهایش روی هدف بود و شلیک می کرد: بابا! مواظب مامان باش!
دل احمد لرزید. علی خندید: تمام عمرم دوست داشتم بابا داشتم! این چند ماه خیلی دوست داشتم بابا صداتون کنم.
علی به سمت دیگری دوید و رفت. احمد کاملا بهم ریخته بود. به خودش تشر زد: خودت رو جمع کن مرد!
جنگ بالا گرفت. حمام خون راه افتاده بود. شهید روی شهید. صدام هم به تماشا آمده بود. به تماشای خون هایی که می ریخت! به تماشای تجاوز به خاکی که حقش نبود! به تماشای ظلم و ستمی که می کرد! جوان و پیر در خاک و خون بودند. نیروها مجبور به عقب نشینی شدند. احمد سعی داشت که تلفات را به حداقل برساند. علی را دید که به کسی کمک می کند تا به آمبولانس برساند. لباسهایش خونین بود. احمد هم تیر به بازویش خورده بود اما خود را به علی رساند. گردن علی پر از خون بود. مجروح دیگری که آورده بود را از او گرفت و گفت: خوبی؟
خون از گردنش بیرون می جهید. به زمین افتاد. احمد چند نفر را صدا زد. علی را روی کول انداخت و به سمت آمبولانس دوید. علی گفت: منو بذار و برو.
به سختی حرف می زد. احمد داد زد: حرف نزن! الان میریم بیمارستان. تو خوب میشی! مادرت منتظره!
علی به سختی گفت: مواظبش باش.
خون گلوی علی، لباس احمد را خیس کرده بود. آمبولانس پر از مجروح بود. حرکت کرد و احمد به دنبالش دوید. آمبولانس دور شد و احمد به سمت کامیون ها دوید. خون از بازویش می رفت و توانش را بیرون می کشید اما علی امانت حنانه بود. به سختی خود را به کامیون در حال حرکت رساند و سوار شدند. سر علی روی زانویش بود. کامیون پر از مجروح بود. مسیر زیادی را پیاده آمده بودند تا به کامیون ها رسیدند. سپیده زده بود که علی چشم هایش مات ماند و سینه اش دیگر حرکت نکرد.
احمد ناباور صدایش زد: علی! علی بابا! پسرم! نفس بکش بابا جون! علی نه! جواب مادرتو چی بدم؟ علی!
سرش را روی سینه علی گذاشت و گفت: پاشو بهم بگو بابا! بابا گفتنت دلمو لرزونده علی! بگو بابا بهم!
احمد گریه می کرد. جلوی سربازانش، جلوی هم رزم هایش، جلوی تمام کسانی که نمی شناختشان! آخر چگونه دسته گل حنانه را خونین به خانه ببرد؟ قرار بود دسته گل خواستگاری ببرد! برای حنانه، برای آرزو!
حنانه از خواب پرید. نفس نفس میزد: یا صاحب صبر!
دستش را روی قلبش گذاشت. سپیده سر زده بود. قلبش تیر کشید و از حال رفت...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رویای مادرانه💖
ثسمت۵۸
دو روز حنانه بی تاب بود. دو روز امن یجیب خواند و اشک ریخت و خود را به آب و آتش زد تا خبری بگیرد. خبر های زیادی پیچیده بود اما هنوز آمار شهدا و اسامی اعلام نشده بود. آرزو هر روز می آمد و در آغوش حنانه اشک می ریخت. حنانه ای که دیگر جان در بدن نداشت. دو روز بود که نه آب می خورد و نه غذا. دو روز بود که حنانه بود و سجاده اش. دو روز بود که چشم که بر هم می گذاشت علی را می دید. علی می آمد و می گفت صبر کن مادر!
علی چه می داند مادر بودن یعنی چه؟ چه می داند درد قلب مادر یعنی چه؟علی چه می داند داغ یعنی چه؟ بی کس ماندن یعنی چه؟ همه آمال و آرزوهایت را رها کردن و عمری به پای کودکی ریختن یعنی چه؟ علی نمی داند.
زنگ در را زدند. حنانه با اضطراب از پای سجاده بلند شد. سه بار با زانو روی زمین افتاد و بلند شد. در را به ضرب باز کرد. احمد با دستی بسته، چهره ای غمگین و خسته، مقابلش بود. حنانه دست روی سرش گذاشت و نشست: یا زهرا! بدبخت شدم؟
اشکش روان شد. احمد همان جا دم در با همان لباسهای خاکی جبهه، همان ها که رنگ خون داشت نشست: شرمنده ام!
حنانه اشک نریخت! جیغ نزد! کبود شد. نفس نکشید. نفسش رفته بود! همان سحری که بعد از نماز خوابید! مگر نمی دانست بعد از نماز صبح نباید بخوابد؟ اگر نخوابیده بود و برای رزمنده ها دعا می خواند الان نفس داشت. الان علی اینجا بود و می خندید.
احمد نگران شد. حنانه نفس نمی کشید و پوست سفید صورتش به سیاهی می زد. صدایش زد: حنانه خانم! حنانه خانم! حنانه!
با هر بار صدا زدن نامش، صدایش را بلند تر می کرد. همسایه ها جمع شدند. اعظم خانم سریع دوید و حنانه را تکان داد. نفس نیامد. سیلی خورد، نفس نیامد. چگونه بیاید وقتی علی نیامد؟ چگونه بیاید وقتی علی هرگز نخواهد آمد.
سیلی دوم را زدند و نفس نیامد!
احمد داد زد: حنانه جان علی نفس بکش! حنانه! خدا!
با فریاد خدا را صدا زد. یادش رفت دست زخمی اش را. با هر دو دست حنانه را تکان می داد.
نفس آمد. سخت و سنگین آمد. با خس خس آمد. آمد و گفت: علی!
حنانه از حال رفت. زنها خواستند بلندش کنند اما نتوانستند. پتو آوردند تا مردها کمک کنند تا او را به بیمارستان ببرند. احمد حنانه را بلند کرد و دوید. بی توجه به نگاهها دوید سمت خیابان. کاش ماشینش را اینجا پارک کرده بود. مثلا خود را رسانده بود که خودش به حنانه بگوید. نگرانش بود. می خواست مواظبش باشد. چه مواظبتی کرده بود! حنانه بی هوش روی دستانش بود.
ساعتی گذشت و حنانه را به خانه آورد. همسایه ها خانه را محیا کرده و خرما و حلوا آماده می کردند. حنانه که وارد شد، آرزو به سمتش دوید و خود را در آغوش مادری انداخت که مردی را بزرگ کرده بود اسطوره ای! مردی که یک بار دید و همیشه در دلش جا گرفت.
حنانه ناله کرد: دسته گلم پرپر شد. گلم پر پر شد.
صدای گریه زنها و مرد ها بلند شد. احمد به دیوار تکیه داده بود و از پشت سرش را به دیوار می کوبید. گریه های حنانه دیوانه اش می کرد. صحنه شهادت علی، حرف های آخرش و بیشتر از همه بابا گفتنش، از جلوی چشم هایش دور نمی شد! کاش جای علی، او رفته بود!
اما خودش هم خوب می دانست که شهادت افتخار است و این افتخار نصیب هر کسی نمی شود.
حنانه در میان زنان گم شد و احمد باید دنبال کار های تشییع فردا می رفت. حنانه تمام مسیر برگشت از بیمارستان را سکوت کرده بود و هیچ حرفی نزده بود. نکند او را مقصر مرگ فرزندش می داند! سرنوشت دلی که برای حنانه رفته بود چه می شود؟ وای اگر بداند علی در آغوش او جان داده است...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نگاه تو در چشمان من ثبت شده است ،که مبادا خون شهیدان که بابت هر یک وجب از خاک وطن ریخته شده پایمال شود ، میگوید ما برای اینکه در سلطه استکبار نباشیم از جان خود گذشتیم همسر و فرزندان خود را رها کردیم ،که امروز ایرانی مستقل داشته باشیم ، امروز نتیجه آن را ملت ایران دارند میبینند، که سران دیگر کشورها ومردم باوجدان آنها رهبر فرزانه انقلاب را فردی فقیه ، شجاع ونترس میدانند و افسوس نداشتن چنین رهبری را میخورند ، آری از نعمت خون شهیدان ودرسی که به ما آموختند شهامت را در دل تکتک جوانان ما در مقابل ظالمان یاد دادند ،یادشان جاویدان و یادشان گرامی باد شهیدی که وسط ایستاده شهید محمد زینلی در سال ۱۳۶۲/۵/۸ در عملیات والفجر سه منطقه مهران به شهادت رسیدند که بعد از ۱۰ سال پاره ای از استخوانهای مبارکشون تفحص و به استان کرمان درگلزار شهدای هرمزداباد رفسنجان روح پاکشون آرام گرفت ، روحش شاد.
#شهدازنده_هستند
#جنگ_تحمیلی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
شهیدان را شهیدان میشناسند ,
میشه از این دوکلمه ، همان سخن حاج قاسم را نتیجه گرفت ، تا شهید نباشی شهید نمی شوید، وقتی جوانهای رعنا وبا اخلاص واخلاق نیکو ، را در مبارزات طاقت فرسا در کنارخود از دست میدانند از آن روز جوانهای بعدی آماده شهادت می شدند وتاثیر حرکت ، ایثار شهیدان بود، که دسته گلهای بعدی را ساخت و به نزدخداوند فراخواند ، چهره همه شهدا بیانگر اخلاق و روحیات معنوی آنهاست ، این شهیدان تربیت شده مکتب امام حسین (ع) ورهبری همچون امام خمینی وامام خامنه ای هستند ،(( شهید محمد زینلی در آخرین وصیت نامه خود نوشت هرکس به ولایت فقیه اعتقاد و ایمان ندارد ، در تشییع جنازه من شرکت نکند))، ایشون در عملیات والفجر سه با اینکه دستشون شکسته بود هر چه اصرار کردند در عملیات شرکت نکند ،قبول نکرد شهدای ما همه از این جنس بودند، از خود گذشته و وفادار به ولایت ، انشاء الله این دو شهید بنام شهید حیدری که کمر شهید زینلی را گرفته جهت شلیک شفیع ما در آخرت باشند.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این دنیا، این جماعت اند که به زندگی، زندگی بخشیده اند...
پرچم بالاست 🇮🇷✌️
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥در به در دنبال بحرین هستن😂
حمله موشکی یمن به بحرین
درپی همراهی با متجاوزین
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 یهودیِ فرانسوی: میرویم غزه سلاخیشان کنیم....
چند ملیتی های افراطی موصل را پایتخت قرار دادند و نگاهشان به جهان همین بود.
با جمع شدن بساط داعش انها سر جایشان نشستند.
این نمونه ی غیر اسلامیِ چند ملیتی هم به همان سرنوشت دچار خواهد شد....
پرچم بالاست 🇮🇷✌️
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
45.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔗 یمنی ها در جنگ طولانی آب دیده شده اند / آنها با این حملات جا نخواهند زد
🎥 گزارش قابل تامل اکونومیست از تحولات یمن / این کشور چندین هزار حمله هوایی را تجربه کرده وبا این حملات جا نخواهد زد. آنها در جنگ های طولانی مدت آب دیده شده اند. اوضاع پیچیده تر خواهد شد...
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🛑📸 با ۴۰ کیلو آرد چند نان می توان پخت؟
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
📍نگاهی به سه برگزیده فانوس جشنواره عمار
🔸همین ابتدای امر و بیتکلف باید گفت؛ رشد کیفی جشنواره عمار از چند فیلم برگزیده فانوسها عیان است.
🔸مستندهای «سرکش»، «قاعده بازی» و «جوانمرگ» سه فیلم مهم برگزیده است.
🎞مستند قاعده بازی، درباره انقلاب مردم یمن است. اطلاع از اخبار یمن و انصارالله این روزها برای مردم دنیا جذاب است و بسیاری علاقه دارند درباره یمن بیشتر بدانند.
شکلگیری اعتراض مردم و روی کاری آمدن منصور هادی و استقامت مردم یمن و نحوه قدرت گرفتن انصارالله و برگرداندن ورق جنگ با عربستان سعودی و امارات در این فیلم روایت شده است.
🎞تغییر مسیر تصویرسازیها از سیستان و بلوچستان در یکی دوسال گذشته، کلیشهها را شکسته و یکی از بهترینِ آنها مستند «سرکش» است که ضمن بیان واقعیتهای انتقادیِ بهحق در این فیلم، یک انسان تراز و حتی بِکر را معرفی میکند.
جواد یوسفی کارآفرینیست که هجرت میکند تا برای جهاد، آدم تربیت کند! او موفق میشود با علم و ایمان، تحولی در دامپروری منطقه ایجاد کند و از ناامیدی، امید بپرورد. این مستند هم در محتوا و هم در نوع روایت، نو و جذاب است و ارزش تماشا دارد.
🎞جوان مرگ نیز حکایت تاریخچه جهاد سازندگی از تشکیل تا منحل شدن و احیای مجدد آن است.
عملکرد «حیرتانگیز» جهاد سازندگی و خدمات بینظیر این نهاد مردمی انسان را ترغیب میکند که با دقت بیشتری به تماشای این مستند بنشیند تا از علت و افراد دخیل در فرایند منحل شدن جهاد سازندگی مطلع شود و همچنین پی به موانع پیش روی احیای مجدد این نهاد بَرد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 فیلمی از پادگان تروریست ها در پاکستان در 4 کیلومتری پنجشیر که زیر ضربه رفت
رسما پروژه ی اقلیم کردستان را به عنوان یک ایده برده اند در پاکستان
بارها ایران کار اطلاعاتی امنیتی کرده است.
اما در یک مورد فقط 60 نفر را از کسانی که تحت تاثیر حمید اسماعیل زهی و افرادی از این دست بوده اند برده اند در همین پادگان آموزش داده اند.
مقصد همه هم ایران بوده است.
این فیلم رصد دقیق ایران و لحظه در آتش سوختن تروریست ها را نشان میدهد...
پرچم بالاست 🇮🇷✌️
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺