🔴 پروازهای صنعا به عربستان از سر گرفته میشود
🔹مدیر فرودگاه صنعا اعلام کرد پروازها از پایتخت یمن به مقصد عربستان پس از هفت سال وقفه، از روز شنبه برای انتقال حجاج از سر گرفته میشود.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴سرنوشت ضدحملات اوکراین
🔹 ضدحملات ارتش اوکراین و در اصل ناتو که از ماهها پیش مقامات و رسانههای غربی و اوکراینی با آبوتاب فراوان وعده آن را داده بودند، سرانجام ۴ ژوئن (۱۴ خرداد) بیسروصدا و بدون اعلام رسمی در محورهای مختلف آغاز شد.
🔹 اکنون دیگر کمتر کسی شک دارد که جنگ و درگیری در اوکراین صرفاً جنگ بین دو کشور نیست، بلکه در میدان نبرد یک طرف ارتش روسیه و حمایت ایران و چین است و طرف دیگر ترکیبی از کشورهای ناتو با انواع تجهیزات نظامی و نیروهای اطلاعاتیشان با ویترین و یونیفرمهای ارتش اوکراین. از این منظر ضدحملات کنونی اوکراین اهمیت وافری دارد، چراکه سرنوشت این ضدحملات بهنوعی سرنوشت کلی این جنگ و خیلی مسائل دیگر را نیز روشن خواهد کرد.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
Batool Lashkari:
رمان های مذهبی...🍃:
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بگرد نگاه کن
پارت437
دیگه جون سالم در بردن از این بحران یه انگیزه ی خیلی قوی می خواد که هر طور شده باید براش به وجود بیاریم.
—خب باید چی کار کنیم که بهش انگیزه بدیم؟
روی صندلی روبروی اتاق نشست و سرش را پایین انداخت.
—درست نمی دونم، فقط می دونم من تنهایی هیچ کاری نمی تونم انجام بدم. اصلا خودمم خسته شدم، باور می کنی از زندگی افتادم؟ هر روز با شوهرم دعوام می شه. اون قدر هلما مشکلات داره هر روز به یه بهانه ای مجبورم بچه ها رو بهش بسپارم و دنبال کار هلما باشم. به خاطر خونه ش که به ما داده نمی تونم حرفی هم بزنم.
کنارش نشستم.
–من فکر کردم چون خیلی دوسش داری...
–خب بالاخره رفیقمه، وقتی من سر زندگی خودم باشم معنیش این نیست که دوسش ندارم.
نفسش را بیرون داد و ادامه داد:
–البته بنده ی خدا واقعا نیاز به کمک داره ها! به خصوص بعد از فوت مادرش کلا خیلی حال روحیش بد شده. حالام که افتاده این جا! دیگه آخر بدبختی من و خودشه.
گوشه ی شالم را به بازی گرفتم.
–می فهمم. واقعا تو رفاقت رو در حقش تموم کردی. ولی خب اونم گناهی نداره، فکر نکنم ازت توقعی داشته باشه.
شروع به جویدن ناخن هایش کرد.
–آره، ولی اون اونقدر در حق من لطف کرده که نمی تونم تنهاش بذارم. کلا همیشه دستش تو دهن من و بچه هام بود هر چند وقت یه بار واسه خونه خرید می کرد. واسه بچه هام لباس و خوراکی می خرید. بهشون محبت می کرد. انگار که بچه های خودشن. چند بارم پارک و این ور و اون ور بردشون. بچه هام خیلی دوسش دارن. واقعا در حق من خواهری کرده. واسه همین اگر بتونم و کاری براش نکنم اصلا خودم عذاب وجدان می گیرم.
–پس با این حساب شوهرت نباید زیاد بهت سخت بگیره.
صورتش را مچاله کرد.
–بالاخره اونم مَرده دیگه، دوست داره زندگیش رو نظم باشه.
با ساره تصمیم گرفتیم بیشتر هوای هلما را داشته باشیم. من یک روز در میان به بیمارستان می رفتم و می دیدمش. ولی حال او روز به روز بدتر می شد. هر وقت وارد اتاق می شدم، اشک از چشم هایش سرازیر می شد و خیره به روبرو نگاه می کرد. کم حرف شده بود و تا از او سوالی نمی کردم چیزی نمی گفت.
ولی انگار با ساره بیشتر حرف می زد چون ساره مدام حرف هایش را برایم تعریف می کرد.
تقریبا یک هفته ای از بستری اش گذشته بود ولی هنوز در بخش مراقبت های ویژه بود. ساره برای چندمین بار با دکترش صحبت کرده و ناامیدتر از دفعات قبل برگشته بود.
دست ساره را گرفتم و به طرف حیاط بیمارستان راه افتادیم. از قیافه اش مشخص بود که خبرهای خوبی ندارد، با این حال پرسیدم:
—چی شد ساره دوباره دکترش گفت نمی شه به بخش منتقل بشه؟
ساره بدون این که نگاهم کند سرش را به علامت تایید حرف من تکان داد.
کنار آب خوری حیاط یک صندلی بود. ساره را روی آن نشاندم.
—تو چته؟ مگه دکتر چی گفته که این جوری شدی؟
سرش را بالا گرفت و به چشم هایم خیره شد.
—اون داره کلیه ش رو از دست می ده، دکتر می گه خود هلما تلاشی برای خوب شدنش نمی کنه.
هینی کشیدم و کف هر دو دستم را جلوی دهانم گذاشتم و زمزمه کردم.
—خدا کمکش کنه.
ساره مغنعه اش را مرتب کرد و گفت:
—تو می تونی بهش امید بدی تلما، تو رو خدا کمکش کن. دکتر گفت اگر این جوری پیش بره جونش رو از دست می ده.
جلویش روی پا نشستم و دست هایم را روی زانوهایش گذاشتم.
—اون دیگه مثل قبل با من حرف نمی زنه؛ یعنی فکر کنم اصلا نای حرف زدن نداره. آخه چی بگم امید پیدا کنه؟ هر چی بلد بودم بهش گفتم. می خوای به جاریم بگم بیاد باهاش صحبت کنه؟ بالاخره اونا از قبل با هم رفاقت داشتن.
دست هایم را گرفت و نگاهش را در چشم هایم چرخاند.
—تلما، میتونی علی آقا رو راضی کنی هر روز بیاد ملاقاتش؟ بیاد براش از همون حرفایی بزنه که تو همیشه می گی. من مطمئنم علی آقا باهاش حرف بزنه هلما روحیه می گیره.
اون می تونه بهش امید و انگیزه بده.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگرد نگاه کن
پارت438
و باعث بشه حال و روز هلما از این رو به اون رو بشه.
دست هایم را عقب کشیدم و از جایم بلند شدم و چند قدم عقب رفتم و به تیر تابلوی آبخوری تکیه دادم.
—اون خودش گفت؟!
ساره بلند شد.
–نه به خدا! ولی من میشناسمش، با من خیلی درد و دل می کنه. اون الان نیاز داره یکی حمایتش کنه. بهش امید بده.
–خب یه مشاورم می تونه همین کار رو انجام بده.
–الانم مشاور داره ولی می بینی که وضعش روز به روز داره بدتر میشه. من فکر میکنم علی آقا بیاد خیلی اوضاع تغییر می کنه. اصلا یک هفته نه، فقط چند روز بیاد.
سرم را به طرف راستم چرخاندم.
–علی قبول نمی کنه.
مقابلم ایستاد.
–یعنی جون آدما براش مهم نیست؟
دست هایم را پشت کمرم بردم.
–چرا؟ ولی اوضاع هلما رو که دیدی، طوری نیست که نامحرم بیاد بالای سرش. تو که میدونی علی چقدر این چیزا براش مهمه.
فکری کرد و گفت:
–اون رو من درستش می کنم. ملافه ش رو تا زیر گردنش میکشم بالا. واسه موهاشم یه کلاهی، روسری چیزی جور می کنیم.
تو فقط علی آقا رو راضی کن.
زمزمه کردم:
–اول باید خودم رو راضی کنم.
اخم کرد.
–هلما داره می میره، اون وقت تو رفتی تو خط حسادت و این چیزا؟!
نترس! اتفاقی نمیفته. کسی شوهر تو رو نمی خوره. فکر نمی کردم همچین آدمی باشی. الان هلما مثل یه جنازه افتاده رو تخت بیمارستان و ممکنه هر لحظه بمیره، اون وقت تو به فکر...
–نه، من منظورم اینه که باید بتونم راضیش کنم.
رفت و روی صندلی نشست، کمی آرام تر شده بود.
–اگه تو اجازه بدی من خودم میام بهش التماس می کنم تا پاشه بیاد. فکر کنه داره مشاوره می ده. ثواب داره به خدا! اون که این چیزا براش مهمه، حتما می فهمه الان یه نفر که هیچ کس رو نداره و روی تخت بیمارستانه و چقدر انگیزه دادنش مهمه.
–باشه، باهاش صحبت میکنم، ببینم می تونم راضیش کنم.
لبخند زد.
–معلومه که میتونی، کدوم زنه که نتونه واسه کاری شوهرش رو راضی نکنه.
در راه خانه به مغازه ی تره باری رفتم و کمی خرید کردم. گرگ و میش غروب بود و هوا سرد بود.
مدام به این فکر می کردم که چطور سر حرف را با علی باز کنم که موافقت کند.
به خانه که رسیدم شروع به پختن شام کردم. می خواستم غذایی که علی دوست دارد را بپزم، باید یک میز شام زیبا می چیدم.
مرغ را که سرخ کردم در ماهی تابه دیگری شروع به سرخ کردن پیاز کردم. مدت طولانی سر اجاق ایستادم ولی این پیاز آن قدر سر سخت بود که اصلا رنگش هم عوض نشد، انگار حال سرخ شدن نداشت.
نمی دانم عیب از پیاز بود یا صبر من، خسته شدم و رفتم سالن و روی مبل نشستم و گوشیام را دستم گرفتم. با خودم گفتم چند دقیقه ی دیگه برم سراغش حتما سرخ شده.
مشغول چت کردن با ساره شدم. خاله ی ساره شب به بیمارستان نیامده بود و ساره هم نمی توانست بچه هایش را تنها بگذارد. برایم نوشته بود:
—هلما امشب تنهاست. تنهایی فقط حالش رو بدتر می کنه.
نمی دانم چقدر گذشت که بوی سوختگی مشامم را آزار داد، سرم را بلند کردم و هین بلندی کشیدم و به طرف آشپزخانه دویدم. پیاز تبدیل به کربن شده بود.
ماهیتابه را برداشتم و روی سینک گذاشتم و مثل طلبکارها به پیازهای سوخته زل زدم. خطاب بهشان گفتم:
—من یه ساعته این جا وایسادم، شما یه تغییر رنگ کوچیک ندادید. تا دیدید من نیستم واسه من زرنگ شدید؟!
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگرد نگاه کن
پارت439
پنجرهی آشپزخانه را باز کردم تا بوی سوختگی بیرون برود.
با تقه ای که به در خورد دستم را روی صورتم کشیدم. "یعنی علی این قدر زود اومد؟!"
با دیدن نرگس پشت در لبخند زدم.
–سلام، بیا تو، ترسیدم! فکر کردم علی اومده و من هنوز شامم آماده نیست.
پیاله ای پر از پیاز سرخ شده مقابلم گرفت.
–برای همین این رو برات آوردم، کارت رو زودتر راه میندازه.
ابروهایم بالا رفت.
–بوش تا پایین اومد؟! بگو آبروم رفت دیگه.
–با این چیزا کسی آبروش نمی ره. من خودم اوایل زندگی مون یه روز در میون غذام می سوخت.
–تو که از خودمونی، منظورم مامان بود نمی خوام بفهمه.
–نگران نباش، من اندازه یه مشت اسفند دود کردم و پنجره پاگرد رو باز گذاشتم. فکر نکنم بفهمه.
حالا این رو بگیر زودتر برو شامت رو درست کن. همیشه یه بسته آماده می خرم واسه وقتایی که عجله دارم.
پیاله را گرفتم.
–ممنونم عزیزم، بیا تو.
–باید برم، هدیه تنهاس.
هر چه سلیقه داشتم در چیدن میز شام خرج کردم.
علی با دیدن میز شوکه شد و با دهان باز نگاهم کرد.
–چه خبره؟! مناسبتی که نیست! هست؟ بعد با خودش زمزمه کرد.
–تولد کسی نیست که، سالگرد ازدواجمونم که چند ماه مونده، پس چیه؟!
خندیدم.
–هیچی بابا، همین جوری، مگه حتما باید یه مناسبتی باشه؟
سرش را کج کرد.
—خب نه، ولی حسابی غافلگیرم کردی. دستت درد نکنه. چقدرم گشنمه. پشت میز نشست و اول برای من غذا کشید و پرسید:
–امروز مگه بیمارستان نبودی؟ چطوری وقت کردی هم سوپ درست کنی، هم غذا؟ هم بری خرید؟!
پشت چشمی برایش نازک کردم.
–من رو خیلی دست کم گرفتیا؟
با لبخند نگاهم کرد.
—نه، ولی کلا امروز خیلی زرنگ شدی.
این همه باهوشی علی را دوست نداشتم. چرا سرش را پایین نمی انداخت و غذایش را نمی خورد؟!
در حال خوردن غذا کمی مرغ در بشقابم گذاشت.
—چرا برنج خالی می خوری؟
تشکر کردم. آن قدر فکرم درگیر بود که چطور مسئله را مطرح کنم، اصلا نمی فهمیدم چه می خورم.
همان طور که خیره نگاهم می کرد گفت:
—بیمارستان چه خبر بود؟ مریضت بهتر شده؟ تونستی بهش انگیزه بدی؟
نگاهم را به غذایم دادم و زمزمه کردم:
—روز به روز داره بدتر می شه. دکتر گفته این جوری پیش بره جونش رو از دست می ده.
قاشقش را در بشقابش گذاشت.
—واقعا؟! آخه چرا؟ تو که گفتی سعی می کنی باهاش حرف بزنی و...
چنگالم را به طور دورانی در بشقابم می چرخاندم.
—دیگه با من حرف نمی زنه، فقط در حد احوالپرسی.
—احتمالا مشاورش خوب نیست، نمی شه عوضش کنید؟ آخه بعضی از این مشاوره ها دیدگاهشون کاملا غربیه واسه همین راهکاراشون مقطعیه. نمی بینی آمار خودکشی اونا از بقیه ی دنیا بیشتره؟ با این که رفاهشون بیشتره و چیزی به اسم پلیس اجتماعی دارن ولی بازم تو این چیزا خیلی می لنگن چون به جایی وصل نیستن.
سرم را تکان دادم.
—آره، ولی نرگس می گفت اونام جدیدا متوجه ی اشتباهشون شدن و فهمیدن نباید دین رو حذف می کردن.
پوزخندی زد.
—تا اونا بخوان برگردن صد سال دیگه طول می کشه.
نگاهش کردم.
—اتفاقا منم به ساره گفتم یه روانشناس اسلامی پیدا کنیم.
—می گه معمولا توی بیمارستانا نیست. باید بریم مطب شخصی. فعلا هم که نمی شه هلما رو از بیمارستان بیرون برد.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
بگرد نگاه کن
پارت440
نفسم را بیرن دادم و بعد از کمی سکوت پرسیدم.
—علی یه سوال بکنم؟
قاشق پر از غذا را داخل دهانش گذاشت و با سرش اشاره کرد که بپرسم.
—اگه یکی رو به مرگ باشه و به کمک تو احتیاج داشته باشه تو کمکش می کنی؟ بعد تازه کمکتم خیلی آسون باشه در حد حرف زدن.
لقمه اش را قورت داد.
—حالا چرا رو به مرگ؟ رو به مرگم نباشه من کمکش می کنم.
قاشقی ماست در دهانم گذاشتم.
—خب اگه ازش متنفر باشی چی؟ جون آدما برات این قدر مهم هست که پا روی احساساتت بذاری؟
جویدنش را متوقف کرد و مبهوت نگاهم کرد. گیرایی اش قوی بود، تا ته حرفم را خواند.
برای چند ثانیه چشم در چشم شدیم. قاشقش را در بشقاب گذاشت و صاف نشست ولی هنوز خیره به چشم هایم مانده بود.
دیگر طاقت نداشتم. نگاهم را به میز غذا دادم.
—چرا نمی خوای کمکش کنی؟ کلیه ی هلما داره از کار میفته. از تو بعیده که با این همه ادعا نمی تونی گذشته ی یه نفر رو ببخشی و به دادش برسی!
اگه تو بری باهاش حرف بزنی حالش خوب می شه. به چشم یه انسان بهش نگاه کن. فقط چند روز تا وقتی که امیدش به زندگی زیاد بشه.
نگاهش را روی تک تک چیزهایی که روی میز بود چرخاند.
انگار می خواست به من بفهماند که دلیل چیدن این میز شام با آن همه خستگی و وقت کم را فهمیده. از جایش بلند شد و زمزمه کرد:
—دستت درد نکنه، دیگه سیر شدم.
غذایی که در بشقابش بود هنوز تمام نشده بود. بشقاب و قاشق چنگالش را برداشت و به آشپزخانه برد و بعد برگشت و به اتاق مطالعه رفت و در را بست.
چطور می توانست این قدر بی تفاوت باشد؟! من از مرگ یک انسان حرف می زنم اما او در گذشته ی خودش گیر کرده.
بلند شدم و با عصبانیت میز را جمع کردم و ظرف ها را شستم.
مدام در ذهنم به رفتار علی فکر می کردم و محکومش می کردم. ذهنم به صورت رگباری حرف می زد. آن قدر زیاد که دیگر جایی در ذهنم برای فهمیدن حرف هایم نبود.
کارم که تمام شد تصمیم گرفتم بروم و حرف هایی که مثل یک خوره ذهنم را می بلعید را با او در میان بگذارم تا راحت شوم.
در اتاق را که باز کردم دیدم با بی تفاوتی پشت میز تحریر نشسته و در حال خواندن کتاب است. حتی سرش را بلند نکرد که نگاهم کند.
در حالی که حرص می خوردم به دیوار تکیه دادم و دست هایم را پشتم جمع کردم.
—فکر نمی کردم این قدر خودخواه باشی! تو یه جنازه ی روی تخت رو هم نمی تونی ببخشی؟
این همه آدم هر روز دارن طلاق می گیرن، همه شون این جوری به خون هم تشنه ن؟ البته تو به خون اون تشنه ای، اون که اصلا این جوری نیست.
من نمی دونم اون انسانیتی که همیشه ازش حرف می زدی چی شد؟ فقط خوب بلدیم حرف بزنیم نوبت خودمون که می رسه حتی یه ذره به خودمون سختی نمی دیم.
سرش را از روی کتاب بلند کرد و آرام گفت:
—از خود گذشتگی هم راه خودش رو داره.
حق به جانب گفتم:
—خب راهش چیه؟ بی تفاوتی؟ اون قدر دست دست کنیم که طرف بمیره؟ فکر می کنی برای من آسونه که این درخواست رو ازت بکنم ولی خود تو یه روز بهم گفتی اولویتا مهمه! الان جون یه انسان باید برای همه مون اولویت باشه.
اخم کرد.
—جون اون دست من و تو نیست. من چی کاره ام؟ دکترم؟ روانشناسی بلدم؟ یا بلدم چطوری با یه آدم به قول تو دم مرگ حرف بزنم؟ من که هر چی بگم تو دوباره می خوای احساساتی جواب بدی.
باشه! حالا که این قدر احساس از خود گذشتگی داری، من قبول می کنم ولی باشرط.
به طرفش رفتم.
—باشه، هر چی باشه قبول می کنم.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
برگرد نگاه کن
پارت441
پوزخندی زد و گفت:
—مطمئنی؟ با این احساساتی که تو داری فکر نکنم قبول کنی؟
پیش خودم فکر کردم حتما می خواهد بگوید تو هم در اتاق باش یا هلما کاملا پوشیده باشد و خلاصه از این قبیل حرفها.
—قبوله! جون یه آدم برای من خیلی مهمه حاضرم همه ی وقتم رو براش بذارم.
از جایش بلند شد و پرده ی اتاق را کنار زد و به بیرون زل زد.
با لبخند منتظر بودم که شرطش را بگوید.
دستش را به موهایش کشید.
—لزومی نمی بینم یه مرد متاهل بره با یه خانم نامحرم حرف بزنه و آخرشم معلوم نیست چی بشه، برای همین اول باید باهاش محرم بشم بعدا میرم باهاش حرف می زنم. اگه تو دنبال روحیه دادن به اونی، این طوری اون قدر سریع حالش خوب می شه که فکرشم نمی تونی بکنی.
انتظار شنیدن هر حرفی را داشتم جز این! باورم نمی شد علی این حرف را زده باشد! قلبم فرو ریخت، ذهنم لال شد و دیگر حرفم نیامد.
احساس خستگی در پاهایم باعث شد همان جا روی زمین بنشینم.
زانوهایم را بغل کردم و به روبرو خیره شدم.
علی به طرفم برگشت ولی نزدیک نیامد. با لحنی که تلفیقی از عتاب و تمسخر بود گفت:
—چی شد؟ مگه جون آدما برات مهم نبود؟ فقط بلدی خوب حرف بزنی؟ موقع عمل که می شه می کشی کنار؟ نکنه از یه جنازه روی تخت می ترسی؟
نیم نگاهی خرجش کردم و او ادامه داد:
—آهان! پس همچین جنازه ام نیست؟ شایدم امید تو واسه زنده موندش از همه بیشتره.
در جای اولش نشست و کتابش را دوباره دستش گرفت و در حالی که اخمش پر رنگ تر شده بود، زمزمه کرد:
—بعضیا واقعا خیلی خودخواهن.
هر جمله اش مثل خنجری بود که بر قلبم فرو می رفت. نمی توانستم موضعش را بفهمم. غرورم را زیر سوال برده بود. نباید کم می آوردم.
دوباره زبان مغزم باز شد و شروع به حرف زدن کرد. آن قدر گفت و گفت تا بالاخره از جایم بلند شدم و با لکنت گفتم.
—تو... تو داری شوخی می کنی؟!
خیلی جدی نگاهم کرد.
—چرا باید شوخی کنم؟ این تویی که داری شوخی می کنی. داری به من می گی برو با یه زن نامحرم حرف بزن و بهش امید بده. چشم هایش را ریز کرد و ادامه داد:
—دقیقا چه جور امیدی باید بهش بدم؟
لب هایم را روی هم فشار دادم.
—من فقط می خوام تو باهاش حرف بزنی. چون تو رو خیلی قبول داره، همین.
—منم گفتم باشه دیگه. اونم فقط به خاطر تو، وگرنه که عمرا قبول می کردم.
—باورم نمی شه این حرف رو تو بزنی!
کتابش را بست و با چشم های گرد شده نگاهم کرد.
—اتفاقا این نشون دهنده ی تعهدمه.
بلند شدم تا از اتاق بیرون بروم که گفت:
—شرط بعدیمم اینه که تو دیگه نمی ری بیمارستان. سوالم نمی پرسی که بدونی من چی کار کردم یا چی بهش گفتم که حساس بشی.
برگشتم و با حیرت نگاهش کردم.
با جدیت بیشتری ادامه داد:
—یکی مون بره بهتره، یا من یا تو! اگه قراره من برم حرف بزنم پس تو کجا؟
پشت چشمی نازک کردم و از اتاق بیرون آمدم و به اتاق خودمان رفتم. در را پشت سرم بستم و همان جا نشستم. سرم را روی زانوهایم گذاشتم و دیگر جلوی اشک هایم را نگرفتم.
بعد از نیم ساعت که آرام شده بودم تلفنم زنگ خورد. از اتاق بیرون آمدم.
با یک چشمم دنبال گوشی ام می گشتم و با چشم دیگرم دنبال علی.
گوشی را پیدا کردم ولی علی نبود. نمی دانم کجا رفته بود. دلم را شکسته بود. حتی نمی خواستم زنگ بزنم و بپرسم، کجاست.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴روحالله ایزدخواه، نماینده مردم تهران در مجلس: اعتراف میکنم ما در مجلس از پس مافیای بانکداری ربوی برنیامدیم، تا خواستیم قانونی علیه شان تصویب کنیم نمایندگان مجلس رأی ندادن!!!
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
❓اتهام نشر اکاذیب رضا کیانیان به کجا رسید؟/دیده شدن برای سلبریتی حیاتیست
▪️رضا کیانیان که چند ماه پیش با انتشار چند مطلب نادرست و انتساب یک مطلب جعلی بیبیسی به وی، از فضای مجازی خداحافظی کرده بود، دوباره دست به کار شد و فعالیتش را آغاز نمود!
▪️کیانیان به جرم نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی احضار شده بود و پرونده وی در شعبه بازپرسی ناحیه دادسرای عمومی انقلاب تهران و در مرحله تحقیقات مقدماتی بود و به گفته سخنگوی قوه قضاییه قرار بود به محض حصول نتیجه، اعلام شود!
با خداحافظی کوتاه مدت کیانیان از فضای مجازی تکلیف پرونده نیز مشخص نشد!
▪️از بازگشت دوباره او به فضایی که بابت فعالیت در آن علیه او اعلام جرم شده بود، مشخص شد که ظاهراً جرم او منجر به محکومیت نشده است!!
آیا این نوع رفت و برگشت کوتاه مدت راهکار پاک شدن و فراموشی جرم است؟
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
آمادهباش «عرینالاسود» در کرانه باختری
در سایه تدارک ارتش رژیم صهیونیستی برای عملیات نظامی گسترده در کرانه باختری، گروه مقاومت عرین الاسود آمادهباش نیروهای خود را اعلام کرد.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
♻️ مطالبه بعدی زن، زندگی، آزادی
🔰 حمید رسایی: غرب طبق برنامه صهیونیستها در حال درنوردیدن لایههای عفت و حیا از کف جامعه است. هر روز اخباری از #همجنسگرایی_اجباری در کشورهای غربی شنیده میشود! از مدارس و زمین فوتبال تا ادارات و مراکز پلیس!
در سانفرانسیسکوی آمریکا؛ رئیس پلیس و رئیس آتشنشانان این شهر، ملزم شدهاند تا به پرچم همجنسبازها به عنوان یک پرچم مقدس احترام بگذارند!
از طرفی بین والدین برخی مدارس گلندیل کالیفرنیا و مسئولان این مدارس و فعالان ال.جی.بی.تی که همجنسگرایی را در مدارس تبلیغ میکردند، درگیری شده است.
پایان #زن_زندگی_آزادی در ایران هم همین است. اگر این #جنبش_فاحشگی ادامه پیدا کند، روزی در خیابانهای ایران شاهد درگیری برای چنین موضوعاتی خواهیم بود!
آنها از این هدف دست برنمیدارند بنابر این هرگونه عقبنشینی از احکام الهی، کمک به تحقق این فکر شیطانی است.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
﷽
این یکی از پهباد هایی هست ک درآینده ای نزدیک
ازش رو نمایی خواهد شد
(از سری ارش)
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
خبرنگار اصلاح طلب هستند!
❌️افتخار میکنه با این وضع بی حجابی خودش...
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴 #عطر_شکوفه_سنجد
🔸شکوفه سنجد اولین گیاه کشف شدهای است که دارای ژن جذابیت هست!
خواص:طبع ابتدایی سرد و خشــک(اما پس از استشمام و قرار گرفتن در چرخهی سوخت و ساز بدن، تغییر میکند و به اعتدال و گرمی تغییر میکند؛ و خواص اصلی آن در طبع ثالثه قرار دارد!).
🔸 این عطر با کلیه مزاجها سازگاری دارد...
🔸برانگیختگی احساسات و افزایش میل جنسی
🔸تقویت قوه بـاه در بانـوان
🔸 آرامش بـخـش
🔸گامـت(اسپرم)سـازی
🔸کاهـش فشـار روانـی
♨️❌ استفاده از این عطر، برای افراد مجرد توصیه نمیشود.✒️
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
.
♨️قبل از اقدام به هر گونه درمانی برای #سینوزیت، اول موارد زیر را رعایت کنید
✳️بعد از حمام در معرض هوای #سرد مانند باد کولر قرار نگیر و مدتی حوله یا کلاه رو سرت باشه.
❇️از انتهای تابستان به بعد درب پنجرههاتون خصوصاً بعد حموم بسته باشه.
✳️موقع خواب ترجیحاً سرتونو با کلاه خواب یا روسری سبک بپوشونید.
❇️بالش زیر سرتون خیلی بلند نباشه که ترشحات وارد حلق و قسمتهای دیگه بدن بشه.
✳️مصرف سردیجات خصوصاً در #شب هنگام را به حداقل ممکن برسانید یا در صورت شدت ترشحات، پرهیز کنید.
❇️از مصرف غذاهای مبخر و نفاخ (سیر و پیاز خام، تره، شاهی، تربچه) بپرهیزید.
✳️یک ساعت قبل، بعد و همراه غذا، سالاد، #ماست، ترشیجات و انواع مایعات، ممنوع!
❇️حرکت و ورزش اندام تحتانی مانند #پیادهروی به دفع ترشحات شما کمک میکنه.
✳️استفاده از گیاهان دارویی بصورت بخور ،برای تخلیه سینوس ها
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⭕️یکی از این بلاگرای اینستاگرام که کلیپ تولید میکرد، تو کلیپاش گهگاه مست بود و راحت مشروب میخورد!
دیروز در حالیکه داشت تتو میکرد بدنشو و زیاد مشروب خورده بود بعلاوه قرص... سنکوپ میکنه و میمیره
🔻تو کلیپ پنج روز قبلش که آخرش مشروب خورد، یکی کامنت گذاشته بود تامیتونی لذتش رو ببر و فقط مست کن. چند روز بعد بدلیل مستی طرف سکته قلبی کرد و مرد
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رصد و شناسایی عبدالله المحیسینی
از تروریستهای معروف جبهه النصره در استانبول
🔹 محیسنی یکی از رهبران جبهه النصره، شاخه وابسته به القاعده سوریه این گونه ازادانه در استانبول قدم میزند
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💠بعد افشای مالک شریعتی:
هردم از باغ زنگنه بری میرسد!
نماینده ملایر :
🔺 ظریف به روحانی نامه زد که
زنگنه مشتری های گاز ایران را میپراند
🔺پس از اینکه ظریف صحبتهای مالک شریعتی درباره نقل قولش از ظریف درباره زنگنه را زیر سوال برد حالا نماینده ملایر بر انتقادات تند ظریف از تقصیرات زنگنه صحه گذاشت
🔺بیگی نژاد گفت که ظریف در نامهای به روحانی از عملکرد وزارت نفت و زنگنه در مورد پرونده روابط ایران و ترکمنستان گلایه کرده بود در این نامه تاکید شده بود که وزارت امور خارجه مشتری برای گاز ایران معرفی میکند و آقای زنگنه دست رد به سینه مشتریان گازی را میزند.
🔺وی همچنین گفت آنزمان اعضای سفارت ایران در ترکمنستان در جلسهای اعلام کردند که ترکمنها تهاتر کالا یا جاده سازی ایران در ترکمنستان را به جای بدهی ایران پذیرفتند اما آقای زنگنه اجازه نداد هیچکدام از این راهکارها به نتیجه برسند./ایرنا
🔺بحث ترک فعل زنگنه در ماجرای ترکمنستان بحث داغ این روزهاست و نحوه برخورد با این ترک فعل بر افکار عمومی تاثیر دارد
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⭕️ تغییر قیمت های خودرو (24 خرداد):
🔹پژو 207: 50 میلیون تومان افزایش
🔹پژو پارس: 50 میلیون تومان افزایش
🔹دنا: 60 میلیون تومان افزایش
🔹ساینا: 40میلیون تومان افزایش
🔹تارا: 60میلیون تومان افزایش
🔹کوئیک: 40 میلیون تومان افزایش
🔹سورن: 50 میلیون تومان افزایش
پ.ن؛ رهبری اخیرا در دیدار کارگران فرمودند: اگر مسئولی جرات مقابله با مفسد داخلی را نداشته باشد، جرات مبارزه با زورگوی خارجی را نخواهد داشت. امید این است که دولت مردمی و مجلس انقلابی مبارزه با اژدهای هفت سر فساد را دنبال کنند.
فساد بالاتر از اینکه شب میخوابی صبح ۵۰ میلیون قیمت خودرو افزایش پیدا میکند؟!
چرا این واردات را آزاد نمیکنید تا مردم خودشان خودرو را از کشورهای اطراف بخرند؟! چرا این پول گمرک کوفتی را برای دوسال برنمیدارید تا مافیای خودرو ادب بشوند؟ چرا قصد دارید فقط مردم عصبانی کنید؟ شما دوسال خرید خودرو را آزاد کنید به صورتی که مردم هر خودرویی که مشابه آن در داخل الان هست و خدمات دارد را وارد کنند کل قصه خودرو خل میشه.
حاج آقا صنعت خودروسازی چی میشه؟ این همه کارگر بیکار میشن اونا چی؟
🚨صنعت خودرو یا ارز ارزان قیمت ..خودروی بی کیفیت..طرح و استاندارد ۲۰۰ سال پیش و و و
جواب کوتاهش اینه به درک؛ جواب طولانیش اینه ۴۴ سال ما پدرمون دراومده ۴ سال هم اونا اذیت بشن تا یا خودروی باکیفیت با قیمت مناسب تولید کنند یا این بساط فساد جمع بشه وگرنه تا عمر داریم یک عده مثل میرسلیم تو چشممون نگاه و بدیهیات انکار میکنند.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ایران رسما چهارراه ترانزیتی دنیا میشود....
در نقطه ای از تاریخ قرار گرفته ایم که با کمی هوشیاری و استفاده از ظرفیت چهارراه ترانزیتی که دقیقا ایران در آن قرار گرفته میتوان بیش از تولید نفت کشورهای عربی کسب در آمد کرد.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای سعید جلیلی! سکوت شما ...
این حقالناس است که بر گردن شماست...
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نسل ما آخرین نسلی بود که بهترین مادران رو داشت .این دنیا به معنی واقعی به انتها رسیده
❌️آماده سازی جنین های مصنوعی برای مردانی که میخوان تجربه ی زایمان داشته باشند
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
هدایت شده از اربعینمعلی عاشقانولایت🚩
🌻🍃ده پند
امام علی بن موسی الرضا علیه السلام:
🌻اول:
در خوشحال کردن مردم بسیار بکوشید تا در قیامت خدا خوشحال تان کند.
🌻دوم:
تا می توانید سکوت اختیار کنید که سکوت موجب محبت می شود و راهنمای هر خیری است.
🌻سوم:
در خواندن سوره حمد استمرار بورزید که جمیع خیردرامور دنیا و آخرت درآن گرد آمده است.
🌻چهارم:
به روزی اندک خدا راضی باشید تا خدا نیز از عمل کم شما راضی باشد.
🌻پنجم:
در برقرار کردن صله رحم ثابت قدم باشید که بهترین نوع آن خودداری از آزار خویشاوندان است.
🌻ششم:
به کسی که از خدا نمی ترسد امید نداشته باشید که نه تعهد دارد، نه نجابت و نه کرم.
🌻هفتم:
بسیار احسان کنید که خداوند در قیامت یک نصفه خرما را مانند کوه احد بزرگ می کند.
🌻هشتم:
حق الناس را رعایت کنید که دوستی محمدوآل محمد بدون آن پذیرفته نیست.
🌻نهم:
ازبخششی که زیانش برای تو بیش از سودی است که به دیگران میرسد، حذر کن.
🌻دهم:
بسیارمراقب کردار خودباشید تا مورد تهمت واتهام قرار نگیرید،که در آن صورت حق ملامت ندارید.
السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضا«ع»
❤️❤️https://eitaa.com/joinchat/3733389420C5d6b41295d❤️
آیت الله حق شناس(ره) :
‼️ خیلی عجیب است که انسان اظهار محبت خدا بکند و معصیت او را هم بکند!
اگر کسی محبت به کسی دارد ، باید از او تبعیت کند ، ولی شما از پروردگار عزیز تبعیت نمیکنید !
📚 ز ملک تا ملکوت / ج ۱ / ص ۹۱ .
📚https://eitaa.com/joinchat/3733389420C5d6b41295d❤️