eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
4.1هزار دنبال‌کننده
32.9هزار عکس
37.3هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ خاخام های غاصب و صهیونیست سرزمین اشغالی در حال فرار...😗 پارسال این موقع میگفتن مسولئین نظام دارن فرار میکنن میرن ونزوئلا یکیشون به من میگفت دارم میام فقط برای تو که دار بزنمت😄 میگم نکنه ما بد میفهمیدیم؟!! داشتن خبر از آینده خودشون میدادن ما به خودمون میگرفتیم🤔 . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔴گلایه خادم فداکار شاهچراغ از بدقولی مسئولان:‌ به وعده‌شان عمل نکردند 🔹فرزاد بادپا خادم فداکار شاهچراغ: ستاد اجرایی فرمان امام (ره) و دانشگاه علوم پزشکی شیراز قول هزینه درمان بیماری مادرم که دیالیز می‌شود را به ما دادند، اما پس از گذشت زمان، ماجرا به فراموشی سپرده شد. ✍این زشت ترین خبری بود که چند روز پیش شنیدم اما متاسفانه در شلوغی های اخبار جنگ فراموش شد آقای بادپا تمام ایران مدیون تو هستن و از صمیم قلب بهت احترام میگذاریم. خدا نگذره از اون مسئولی که این وعده رو بهت داد و زیرش زد. واقعاً شرم آوره! اما تو مثل دهقان فداکارها و حسین فهمیده ها و ... قهرمان ما هستی و همچنان باقی خواهی ماند. انشاالله همه ما در کانال خبر فوری سراسری برای سلامتی مادر بزرگوار شما و خود شما و البته هدایت مسئولین بی مسئولیت و کج سلیقه دعا میکنیم. اگر مشکل شما حل شد به ما خبر بده لطفا... . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
رمان های مذهبی...🍃: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۶۱ و ۶۲ مقابل جایگاه ایستاده بودند. همه با لباسهای یک دست... گروه موزیک مینواخت و صدای سرود جمهوری اسلامی در فضا پیچید و پس از آن نوای زیبایی به گوشها رسید: شهید... شهید... شهید... ای تجلی ایمان... شهید... شهید... شعر خوانده میشد و ارمیا نگاهش به حاج علی بود. آیه در میان زنان بود... زنان سیاهپوش! نمیدانست کدامشان است اما سیدمهدی را حس میکرد. سیدمهدی انگار همه جا با آیه‌اش بود. همه جوان بودند... بچه‌های کوچکی دورشان را احاطه کرده بودند. تا جایی که میدانست همه‌شان دو سه بچه داشتند، بچه‌هایی که تا همیشه از شدند... مراسم برگزار شد، و لوحهای تقدیر بزرگی که آماده شده بود را به دست فرزند و یا همسر شهید میدادند. نام سیدمهدی علوی را که گفتند، زنی از روی صندلی بلند شد. صاف قدم برمیداشت! یکنواخت راه میرفت، انگار آیه هم یک ارتشی شده بود؛ شاید اینهمه سال همنفسی با یک ارتشی سبب شده بود اینگونه به رخ بکشد اقتدار خانواده‌ی شهدای ایران را! آیه مقابل رئیس عقیدتی سیاسی ارتش ایستاد، لوح را به دست آیه داد. آیه دست دراز کرد و لوح را گرفت: _ممنون سخت بود... فرمانده حرف میزد و آیه به گمشده‌اش فکر میکرد... جای تو اینجاست، اینجا که جای من نیست مرد! آنقدر محو خاطراتش بود که مکان و زمان را گم کرد. حرفها تمام شده بود و آیه هنوز عکس‌العملی نشان نداده بود: _خانم علوی... خانم علوی! صدای فرمانده نیروی زمینی بود. آیه به خود آمد و نگاهش هشیار شد: _ببخشید. +حالتون خوبه؟ آیه لبخند تلخی زد: _خوب؟ معنای خوب را گم کردم آیه راه رفته را برگشت... برگشت و رفت... رفت و جا گذاشت نگاه مردی که نگاهش غمگین بود. روز بعد همکاران سیدمهدی ، برای تسلیت به خانه آمدند. ارمیا هم با آنان همراه شد. تا چند روز قبل زیاد با کسی دمخور نمیشد. رفت و آمدی با کسی نداشت. در مراسم تشییع هیچ‌یک از همکارانش نبود. "چه کرده‌ای با این مرد سید؟ تمام کسانی که آمده بودند، در عملیات آخر همراه او بودند و تازه به کشور بازگشته بودند. هنوز گرد سفر از تن پاک نکرده بودند که دیدار خانواده‌ی شهدای رفتند. آیه کنار فخرالسادات نشسته بود. سیدمحمد پذیرایی میکرد با حلوا و خرما... حاج علی از مهمانها تشکر میکرد، از مردانی که هنوز خانواده‌ی خود را هم ندیده بودند و به دیدار آمدند... _شما تو عملیات با هم بودید؟ «باوی» که فرمانده عملیات آن روز بود، جواب داد: _بله؛ برای یه عملیات آماده شدیم و وارد سوریه شدیم. یه حمله همه جانبه بود که منطقه‌ی بزرگی رو از داعش پس گرفتیم، برای پیشروی بیشتر و عملیات بعدی آماده میشدن. ما بودیم و بچه‌هایی که شهید شدن. سر جمع چهل نفر هم نمیشدیم، برای حفاظت از منطقه مونده بودیم. جایی که گرفته بودیم منطقه‌ی مهمی بود... هم برای ما هم برای داعش! حمله‌ی شدیدی به ما شد. درخواست نیروی کمکی کردیم، یه ارتش مقابل ما چهل نفر صف کشیده بود. یازده ساعت درگیری داشتیم تا نیروهای کمکی میرسن. روز سختی بود، قبل از رسیدن نیروهای کمکی بود که سیدمهدی تیر خورد. یه تیر خورد تو پهلوش... اون لحظه نزدیک من بود، فقط شنیدم که گفت یا زهرا! نگاهش کردم دیدم از پهلوش داره خون میاد. دستمال گردنشو برداشت و زخمشو بست. وضعیت خطرناکی بود، میدونست یه نفر هم توی این شرایط خیلیه! آرپی‌جی رو برداشت... ایستادن براش سخت بود اما تا رسیدن بچه‌ها کنارمون مقاومت کرد. وقتی بچه‌ها رسیدن، افتاد رو زمین، رفتم کنارش... سخت حرف میزد. گفت میخواد یه چیزی به همسرش بگه، ازم خواست ازش فیلم بگیرم. گفت سه روزه نتونسته بهش زنگ بزنه؛ با گوشیم ازش فیلم گرفتم. لحظه‌های آخر هم ذکر یا زهرا (س) روی لباش بود. سرش را پایین انداخت و اشک ریخت. درد دارد همرزمت جلوی چشمانت جان دهد... َ آیه لبخند زد "یعنی میتونم ببینمت مرد من؟! " _الان همراهتون هست؟ میتونم ببینمش؟ نگاه متعجب همه به لبخند آیه بود. چه میدانستند از آیه؟ چه می‌دانستند که دیدن آخرین لحظه‌های مردش هم لذت‌بخش است؛ آخر قرارشان بود که همیشه با هم باشند؛ قرارشان بود که لحظه‌ی آخر هم باهم باشند. "چه خوب یادت بود مرد! چه خوب به عهدت وفا کردی! " _بله. گوشیاش را از جیبش درآورد ، و فیلم را آورد. آیه خودش بلند شد و گوشی را از آقای باوی گرفت، وقتی نشست، فیلم را پخش کرد.... نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۶۳ و ۶۴ فیلم را پخش کرد....
مردش رنگ بر چهره نداشت. صورتش پر از گرد و خاک بود... لب‌هایش خشک و ترک خورده بود. "برایت بمیرم مرد، چقدر درد داری که رنگ زندگی از چشمانت رفته است؟" لبهایش را به سختی تکان داد: _سلام بانو! قرارمون بود که تا لحظه آخر باهم باشیم، انگار لحظه‌های آخره! به آرزوم رسیدم و مثل بابام شدم... دعا کن که به مقام شهادت برسم... نمیدونم خدا قبولم میکنه یا نه! ببخش بانو... ببخش که تنها موندی! ببخش که بار زندگی رو روی شونه‌های تو گذاشتم... سرفه کرد. چندبار پشت سر هم: _... تو بلدی روی پای خودت بایستی! نگرانی من تنهاییته! نگرانی من، بی‌هم‌نفس شدنته! آیه... زندگی کن... به خاطر من... به خاطر دخترمون... زندگی کن! حلالم کن اگه بهت بد کردم... به سرفه افتاد. یا زهرا یا زهرا (س) ذکر لبهایش بود تا برق چشمهایش به خاموشی گرایید. آیه اشکهایش را پاک کرد. دوباره فیلم را نگاه کرد. فیلم را که در گوشی‌اش ریخت، تشکر کرد. ارمیا متاثر شده بود... برای خودش متأسف بود که سال‌ها با او همکار بود و هرگز پا پیش نگذاشته بود برای دوستی! این مرد زندگی بود. این مرد قلبش به بود نیمه‌های شب بود و ارمیا هنوز در خیابان قدم میزد. " آه سید... سید... سید! چه کردی با این جماعت! کجایی سید؟ خوب شد رفتی و ندیدی زنت روی خاک قبرت افتاد! خوب شد نبودی و ندیدی آیه‌ات شکست! خوب شد نبودی ببینی زنت زانوی غم بغل گرفت! آه سید... رنگ پریده‌ی آیه‌ات را ندیدی؟ آن لحظه که لحظه‌ی جان کندنت را برایش به تصویر کشیدی یادت به قول قرار آخرت بود و یادت نبود آیه‌ات میشکند؟ یادت بود به قرارهایت اما یادت نبود آیه‌ات میمیرد؟ آیه‌ات رنگ بر رخ نداشت! آیه‌ات گویی بالای سرت بود که عاشقانه نگاه در چشمانت می‌انداخت و صورتت را می کاوید! سید... سید... سید! چه کردی با آیه‌ات! چه کردی با دخترکت! چه کردی با من! من که چند روز است زندگی‌ات را دیده‌ام، همسرت را دیده‌ام، تو را دیده‌ام، از فریادهای خاموش همسرت جان دادم! تو که همه چیز داشتی! چرا رفتی؟ چرا درکت نمیکنم؟ چرا تو و زنت را نمیفهمم؟ چرا حرف‌هایش را نمیفهمم؟ اصلا تو چه دیدی که بی‌تاب مرگ شدی؟ چه دیدی که از آیه‌ات گذشتی؟ چه گفتی که از تو گذشت! آیه‌ات چه میداند که من عاجز شده‌ام از درک آن؟ چه دیدی که دنیایی را رها کردی که من با همه‌ی نداشته‌هایم دو دستی به آن چسبیدهام!" "این چه داستانیه؟ این چه داستانیه که منو توش انداختید؟ چرا من باید تو ماشین پدرزن تو بشینم!؟" کار و زندگی‌اش به هم خورده بود. روزهایش را گم کرده بود. گاهی تا اذان صبح بیدار بود و به سجاده مسیح نگاه میکرد. گاهی قرآن روی طاقچه‌ی یوسف را نگاه میکرد. نمیدانست چه میخواهد ، اما چیزی او را به سمت خود میکشید. خودش را روی نقطه‌ی صفر میدید و سیدمهدی را روی نقطه‌ی صد! سیدمهدی شده بود درد و درمانش! شده بود گمشده‌ی این سالهایش... شده بود برادر! " تو که سالها کنارم بودی و نگاهم نکردی! شاید هم این من بودم که از تو رو برگرداندم! و تو از روزی که رفتی مرا به سمت خود کشیدی! درست از روزی که رفتی، دنیایم را عوض کردی! منی که از جنس تو و آیه‌ات فراری بودم، منی که از جنس تو نبودم، از دنیای تو نبودم! سید... سید... سید! تو لبخند خدا را داشتی سید! تو نگاه خدا را داشتی! مثل آیه‌ات! آیه‌ای که شیبه لبخند خداست!" به خانه که رسید، مسیح و یوسف در خواب بودند. در جایش دراز کشید. اذان صبح را میگفتند که از خواب پرید. لبخند زد... سیدمهدی با او حرف زده بود. خدا معجزه کرده بود. ارمیا متولد شد... *** امروز فخرالسادات با قهر از خانه‌ی آیه رفت. سیدمحمد بعد از عذرخواهی بابت حرف‌های مادرش، همراه او به قم بازگشت. حاج علی بعد از تماسی که داشت، مجبور شد، برای مراسم شهدای مدافع حرم به قم بازگردد. آیه تصمیم داشت به سرکارش بازگردد. از امروز او بود و کودکش؛ مسئول این زندگی بود. مسئول کودکش بود، باید شروع کند. غم را در دلش نگاه دارد و یا علی بگوید... روی مبل نشسته بود و کنترل تلویزیون را برداشت... 🕊سیدمهدی: _آیه بانو! بیا فیلمت شروع شدا، نگی نگفتم! کلافه از روی مبل بلند شد، به سمت یخچال رفت... 🕊_ِ یخچالو باز نذار بانو، اسرافه! گناهه بانو جان! اول فکر کن اون تو چی میخوای، بعد درشو باز کن جانَکم! بی‌آنکه در یخچال را باز کند، به سمت اتاق خوابش رفت: 🕊_بانو برقا خاموشه؟ نخوری زمین یه وقت خودش را روی تخت پرت کرد... 🕊_خودتو اونجوری روی تخت ننداز، مواظب باش بانو! هم خودت درد میکشی هم اون بچه‌ی زبون بسته! آرام روی تخت..... نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۶۵ و ۶۶ آرام روی تخت دراز کشید و خود را سر جای همیشگیِ مردش مچاله کرد:
🕊_هوا سرده بانو، یه پتو روت بکش سرما نخوری! تو که سریع سرما میخوری، چرا مواظب نیستی بانو؟! گوشه پتو را روی خود کشید. چشم بست و خواب او را در آغوش کشید... 🕊-آیه بانو... بانو! آیه لبخند زد: _برگشتی مهدی؟ 🕊_جایی نرفته بودم که برگردم بانو! من همیشه پیشتم، تو جدیدا حرف گوش نکن شدی بانو!، واسه همینه که تنها موندی بانو! آیه لب ورچید: _نخیرم! من تنها نیستم، خیلی‌ام دختر خوب و حرف گوش کنی‌ام! 🕊_تو همیشه بهترین بودی بانو! زمین تکان خورد... آیه نگاهی به اطراف کرد. مردش لبخند میزد، انگار روی کِشتی بودند. مهدی به او نزدیک شد. چادرش را از سرش برداشت و چادر دیگری روی سرش کشید. باز لبخند زد و آیه به عقب کشیده شد. خود را روی لنگرگاه دید... کشتیِ مهدی وارد آب‌های آزاد شد، و از تمام کشتی‌های اطراف جدا شد، دور و دورتر شد... آیه فریاد زد: _مهدی!! از خواب پرید... نفس گرفت؛ رو به عکس مردش کرد: " کجایی مرد من!؟ چرا چادرم را عوض میکنی؟ چرا چیزی را میخواهی که خارج از توان من است؟ تو که آیه‌ات را میشناسی!" از پدر تعبیر خواب را یاد گرفته بود. حداقل این ساده اش را خوب میفهمید، عوض کردن چادر، عوض کردن همسر است و سید مهدی همسری اش را از سر آیه برداشت. از جایش بلند شد، سرش گیج رفت. روی تخت نشست... صدای زنگ در خانه درآمد، از جا بلند شد و چادرش را بر سر کشید. صاحبخانه پشت در بود! +سلام خانم علوی! _سلام آقای کلانی! کلانی: _تسلیت عرض میکنم خدمتتون! _ممنونم! مشکلی پیش اومده؟ هنوز تا سر ماه مونده! +به خاطر کرایه خونه نیست؛ حقیقتش میخواستم بدونم شما کی بلند میشید! حالا که همسرتون فوت کردن، دیگه باید خونه رو تخلیه کنید! آیه ابرو درهم کشید: _منظورتون چیه؟ ما قرارداد داریم! _همسرم دوست نداره حالا که همسرتون فوت کردن اینجا باشید، اگه امکانش هست در اسرع وقت خونه رو خالی کنید! آیه محکم و جدی گفت: _با اینکه حق این کار رو نداری و حق با منه اما من نماز میخونم، جای شک‌دار نماز نمیخونم! خونه پیدا کردم باهاتون تماس میگیرم؛ پول پیش منو آماده کنید لطفا، خدانگهدار! در را بست... پشت در نشست. "رفتی و مرا خانه به دوش کردی؟ گناهم چیست که تو رفته‌ای؟" به پدر که زنگ زد، صدایش میلرزید. شب پدر رسید... آیه بی‌قراری میکرد برای خاطراتی که باید آنقدر زود دل بکند. به جای جای خانه نگاه میکرد... این آخرین خانه آیه و مردش بود؛ چگونه دل بکند از این خاطرات؟ سه روز گذشته بود. خانه برای یک زن تنها با کودکی در شکم، پیدا نمیشد، حتی با وجود حاج علی که پدر بود. زندگی یک زن تنها هنوز هم عجیب است... هنوز هم سوال دارد؛ اگر کسی هم اجاره میداد آیه و حاج علی یا خانه را نمی‌پسندیدند یا صاحبخانه را! رها که زنگ در خانه را زد، آیه چشمانش سرخ بود. رها و صدرا وارد خانه شدند. بعد از تعارفات معمول رها پرسید: _از کی میای سرکار؟ جات خالیه! +میخواستم بیام، اما اتفاقی افتاده که یه کم درگیرم کرده! صدرا: _چی شده؟ کمکی از دست ما برمیاد؟ حاج علی آهی کشید: _صاحبخونه جوابش کرده، دنبال خونه‌ایم! رها دستش را روی دهانش گذاشت: _خدای من... هنوز که 6 ماه از قراردادتون مونده! چای بهارنارنج را به لب برد: _میگه شوهرت مُرده، زنم راضی نیست، منم گفتم بلند میشم +قانونًا نمیتونه این کارو بکنه! میخواید ازش شکایت کنید؟ من میتونم کاراشو انجام بدم! آیه لیوان را روی میز گذاشت: _مهم نیست! وقتی زنش راضی نیست، یعنی شک داره! نمیخوام باعث آشفته شدن زندگی یه خانواده بشم؛ به قول مهدی؛ هیچی مهم‌تر از حفظ یک خانواده نیست." صدرا: _حالا جایی رو پیدا کردید؟ حاج علی: _نه! پیدا کردن یه خونه برای زنی با شرایط آیه سخته! صدرا فکر کرد و بعد از چند دقیقه نگاهی به رها انداخت. حرفش را مزمزه کرد: _راستش حاج آقا خونه‌ی ما دو واحدیه! یه واحد برای برادرم بود که الان دیگه خالیه! و واحد بغلیش هم برای منه که تا سال دیگه خالیه. فردا بیاید خونه رو ببینید، اگه موردپسند بود، تا خونه‌ی بهتری پیدا کنید اونجا بمونن! حاج علی: _نه! حالا بازم میگردیم! اونجا مال شماست، شاید رها خانم بخوان زودتر مستقل بشن! رها سرش را پایین انداخته بود. "رویا بانوی آن خانه است! من که حقی در این زندگی ندارم حاجی!" صدرا نگاهی به رها انداخت: _رها هم اینجوری راحت‌تره، بودن آیه خانم هم برای رها خوبه، هم آیه خانم با این وضع تنها نیستن لطفاً قبول کنید! من با مادرم هم صحبت میکنم. حاج علی نگاهی به آیه انداخت و آیه نگاه به رها. چشمان رها مطمئنش کرد.... نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۶۷ و ۶۸ چشمان رها مطمئنش کرد که بودنش خواسته‌ی او هم هست!
آیه: _قبوله؛ فقط پول پیش و اجاره رو به توافق برسیم من مشکل ندارم! قبل از مستقل شدنتون هم به من بگید که بتونم به موقع خونه رو خالی کنم. حاج علی هم اینگونه راضی‌تر بود، شهر غریب و تنهایی دخترکش دلش را می‌لرزاند، حالا دلش آرام بود که مردی هست، رهایی هست! صدرا: _خب حالا دیگه ناراحت نباشید سید! کی بیایم برای اسباب‌کشی؟ رها: _آیه که هنوز خونه رو ندیده! صدرا لبخندی زد: _این حرفا فرمالیته‌ست! به خاطر تو هم شده میان! لبخند بر لب هر چهار نفر نشست. صدرا تلفنش را درآورد و گفت: _به ارمیا و دوستاش زنگ بزنم خبر بدم که لباس کارگری‌هاشونو دربیارن! حاج علی: _باهاش در ارتباطی؟ صدرا: _آره، پسر خوبیه؛ رفاقت بلده! حاج علی: _واقعا پسر خوبیه. اون روز که فهمیدم ارتشیه تعجب کردم، فکرشم نمیکردم. صدرا: _آره خب، منم تعجب کردم. روز اسباب‌کشی فرارسید. سایه و رها نگذاشتند آیه دست به چیزی بزند. همه‌ی کارها را انجام دادند و آخر شب بود که تقریبا چیدن خانه‌ی آیه تمام شد. خانه‌ی خوبی بود اما نسبت به خانه‌ی قبلی کمی کوچکتر بود. حالا که مردش در دو متر خاک خفته است چه اهمیت دارد متراژ خانه؟ ارمیا دلش آرام گرفته بود. نگران تنهایی این زن بود. کار دنیا به کجا رسیده که غریبه‌ها برایش دل میسوزانند؟کار دنیا به کجا رسیده که دردش را نامحرمان هم میدانند. قاب عکس مردش را روی دیوار نصب کرده بودند. نمیدانست چه کسی این کار را کرده است ولی سپاسگزارش بود، اصلا چه اهمیت دارد که بداند ارمیا با چه عشقی آن قاب عکس را کنار عکس رهبر نصب کرده است؛ اصلا چه اهمیت دارد که بداند ارمیا نگاهش به دنیای آیه عوض شده است؟! آیه مقابل مردش ایستاد: " خانه‌ی جدیدمان را دوست داری؟ کوچکتر از قبلی‌ست نه؟ اما راحت‌تر تمیز میشود!الان که دیگر کسی سراغم نمی‌آید، تو که بودی همه بودند، تو که رفتی، همه رفتند... این است زندگی من، از روزی که رفتی... از روزی که رفتی همه چیز عوض شده! همه‌ی دنیا زیر و رو شده است، راستی مرد من... یادت هست آن لباس‌ها را کجا گذاشتی؟یادت هست که روز اولی که دانستی پدر شده‌ای چقدر لباس خریدی؟ یادت هست آنها را کجا گذاشتیم؟" صدای زنگ در، آیه را از گفتگو با مردش بازداشت. در را که گشود، رها بود و صدرا با سینی بزرگ غذا... آیه کنار رفت وارد شدند: _راحتید آیه خانم؟ +بله ممنون، خیلی بهتون زحمت دادم. حاج علی از اتاق بیرون آمد: _چرا زحمت کشیدید؟ صدرا: _کاری نکردیم، با مادرم صحبت کردم وقتایی که شما اینجا نیستید، رها بیاد بالا که آیه خانم تنها نباشن! رها به گفت‌وگوی دقایق قبلش اندیشید... صدرا: _با مادرم صحبت کردم. وقتی حاجی رفت، شبها برو بالا، به کارای خونه برس و حواست به مادرم باشه! وقتی هم معصومه برگشت، زیاد دورو برش نباش! باشه؟ رها همانطور که به کارهایش میرسید ، به حرفهای صدرا گوش میداد. این بودن آیه برایش خوب بود، برای دلش خوب بود! _مزاحم زندگی شما شدم. رها اعتراض کرد: _آیه! حاج علی: _ما واقعا شرمنده‌ی شماییم، هم شما هم خانواده؛ واقعا پیدا کردن جای مطمئنی که میوه‌ی دلمو اونجا بذارم کار سختیه. صدرا: _این حرفا رو نزنید حاج آقا! ما دیگه رفع زحمت میکنیم، شما هم شامتون رو میل کنید، نوش جونتون! صدرا که به سمت در رفت، رها به دنبالش روان شد. از پله‌ها پایین میرفتند که در ساختمان باز شد و رویا وارد شد... *** تن رها لرزید. لرزید از آن اخم‌های به هم گره خورده... از آن توپی که حسابی پُر بود و دلیل پر بودنش فقط رها بود! رویا: _باید با هم حرف بزنیم صدرا! صدرا لبخندی به رویایش زد: _سلام، چرا بی‌خبر اومدی!؟ +همچین بیخبرم نیومدم، شما دو روزه گوشیتو جواب ندادی! _حالا بیا داخل خونه ببینم چی شده که اینجوری شدی! رویا وارد شد. صدرا به رها اشاره کرد که وارد شود و رها به داخل خانه رفت، در که بسته شد رویا فریاد زد: _تو با اجازه‌ی کی خونه‌ی منو اجاره دادی؟؟؟ صدرا ابرو در هم کشید: _صداتو بیار پایین، میشنون! +دارم میگم که بشنون، نمیگی شگون نداره؟ میخوای توئم مثل برادرت بمیری... خب بمیر! به جهنم! دیگه خسته‌ام صدرا... خسته! میفهمی؟ ِ_نه... نمی‌فهمم! تو چت شده؟ این حرفا چیه؟ +اول که این دختره رو عقد کردی آوردی توی این خونه، حالا هم یه بیوه زن رو آوردی... این یعنی چی؟! این یعنی فقط تو یه... صورت رویا سوخت ،.. و حرفش نیمه کاره ماند. رها بود که زد تا بشکند کلام زنی را که داشت حرمت می‌شکست... حرمت مردش را... حرمت این خانه را... رویا شوکه گفت:...... نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۶۹ و ۷۰
رویا شوکه گفت: _تو؟! تو؟! تو به چه حقی روی من دست بلند کردی؟!... صدرا؟! صدرا: _به همون حقی که اگه نزده بود من زده بودم! تو اصلا فهمیدی چی گفتی؟حرمت همه رو شکستی! رویا خواست چیزی بگوید که صدای مادر صدرا بلند شد: _بسه رویا! به من زنگ که خبر صدرا رو بگیری، اومدی اینجا که حرف بزنی، راهت دادم؛ اما توی خونه‌ی من داری به پسرم توهین میکنی؟ برگرد برو خونه‌تون، دیگه ادامه نده! الان هم تو عصبانی هستی هم صدرا! بعدا درباره‌ش صحبت میکنیم! کلمه‌ی بعداً رویا را شیر کرد: _چرا بعداً؟ الان باید تکلیف منو روشن کنید! این دختره باید از این خونه بره! هم خودش و هم اون دوست پاپتیش! صدرا از میان دندان‌های کلید شده‌اش غرید: _خفه شو رویا... خفه شو! کسی به در کوبید،... رها یخ کرد. صدرا دست روی سرش گذاشت. محبوبه خانم لب گزید. "شد آنچه نباید میشد!" در را خود رویا باز کرد، آمده بود حقش را بگیرد... پا پس نمی‌کشید... آیه که وارد شد، حاج علی یاالله گفت. صدرا: _بفرمایید حاجی! شرمنده سر و صدا کردیم، شب اولی آرامش شما به هم خورد! صدرا دست پاچه بود. حرف های رویا واقعا شرمسارش کرده بود، اما آیه آرام بود. مثل همیشه آرام بود: _فکر کنم شما اومدید با من صحبت کنید. +با تو؟ تو کی باشی که من بخوام باهات حرف بزنم؟ _شنیدم به رها گفتی با دوست پاپتیت باید از این خونه بری، اومدم ببینم مشکل کجاست! +حقته! هر چی گفتم حقته! شوهرت مُرده؟ خب به درک! به من چه! چرا پاتو توی زندگی من گذاشتی؟ چرا تو هم عین این دختره هوار زندگی من شدی؟ _این دختره اسم داره! بهت یاد ندادن با دیگران چطور باید صحبت کنی؟ این بار آخرت بود! شوهر من مُرد؟ آره! مُرده و به تو ربطی نداره! همینطور که به تو ربط نداره که من چرا توی این خونه زندگی میکنم! من با محبوبه خانم صحبت کردم، هم ایشون راضی بودن هم آقای صدرا! شما کی هستید؟ چرا باید از شما اجازه بگیرم؟ رویا جیغ زد: _من قراره توی اون خونه زندگی کنم! آیه ابرویی بالا انداخت: _اما به من گفتن که اون خونه مال آقا صدرا و همسرشه که میشه رها! رها هم با اومدن من به اون خونه مشکلی نداره، راستی... شما برای چی باید اونجا زندگی کنید؟ رها سر به زیر انداخت و لب گزید. صدرا نگاهش بین رها و آیه در گردش بود. هرگز به زندگی با رها در آن خانه فکر نکرده بود! ته دلش مالش رفت برای مظلومیت همسرش! مجبوبه خانم نگاهش خریدارانه شد. دخترک سبزه روی سیاه چشم، با آن قیافه‌ی جنوبی‌اش، دلنشینی خاصی داشت... دخترکی که سیاه‌بخت شده بود! رویا رنگ باخت... به صدرا نگاه کرد. صدرایی که نگاهش درگیر رها شده بود: +این زندگی مال من بود! آیه: _خودت میگی که بود؛ یعنی الان نیست! +شما با نقشه زندگی منو ازم گرفتید! آیه: _کدوم نقشه؟ رها رو به زور عقد کردن که اگه نقشه‌ای هم باشه از این‌طرفه نه اون‌طرف! +این دختره قرار بود... آیه میان حرفش دوید: _رها! +هرچی! اون قرار بود زن‌عموی صدرا بشه، نه خود صدرا؛ من فقط دو روز با دوستام رفتم دماوند، وقتی برگشتم، این دوست شما، همین که همه‌ش خودشو ساکت و مظلوم نشون میده شده بود زن نامزد من...‌شده بود هووی من! آیه: _اگه بحث هوو باشه که شما میشید هووی رها! آخه شما زن دوم میشید، با اخلاقی که از شما دیدم خدا به داد همسرتون برسه! صدرا فکر کرد : "رها گفته بود آیه جزو بهترین مشاوران مرکز صدر است؟ پس آیه بهتر میداند چه میگوید!" رویا پوزخندی زد: _شما هم میخواید به جمع این هووها بپیوندید؟ صدرا اخم کرد و محبوبه خانم سرش را از خجالت پایین انداخت. چه می‌گفت این دخترک سبک سر؟ شرمنده‌ی این پدر و دختر شده بودند، شرمنده‌ی مرد شهیدش! آیه سرخ شد و لب گزید، اشک چشمانش را پر کرد. رها سکوت را شکست تا قلب آیه‌اش نشکند. این بغض فروخورده مقابل این دخترک نشکند: _پاتو از گلیمت درازتر نکن! هرچی به من گفتی، سکوت کردم، با اینکه حق با تو نبوده و نیست، بازم گفتم من مداخله نکنم؛ اما وقتی به آیه میرسی اول دهنتو آب بکش!اگه تو به هر قیمتی دنبال شوهری و برات، مهم نیست اون مرد زن داره یا نه، تو رسم و آیین بعضی زندگی‌ها و هنوز هست! آیه با رضایت صاحب اونه که اینجاست، پس رفع زحمت کن! +صدرا! این دختره داره منو بیرون میکنه! صدرا رو از رویا برگرداند: _اونقدر امشب منو شرمنده کردی که دلم میخواد خودم از این خونه بیرونت کنم! +مامان جون... شما یه چیزی بگید! صدرا حق منه، من اومدم حقمو بگیرم! محبوبه خانم: _اومدی حقتو بگیری یا آبروی منو ببری؟ فکر میکردم خانم‌تر از این حرفا باشی! رویا با عصبانیت رو برگرداند سمت در: _من میرم، اما..... نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴 اسپانیا: نتانیاهو به‌عنوان جنایتکار باید مجازات شود وزیر حقوق اجتماعی اسپانیا: 🔹بنیامین نتانیاهو باید به اتهام ارتکاب جنایت جنگی در غزه در دادگاه کیفری بین‌المللی محاکمه شود. 🔹مردم غزه با حمایت اروپا و آمریکا در معرض نسل‌کشی قرار گرفته‌اند. . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 خبرنگار CGTN: من دیدم که در حمله جنگنده اسرائیلی سر چند کودک زیر پنج سال فلسطینی از تن جدا شده بود... . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔴 الین کوچولو یکی از صدها کودک مظلوم فلسطینی است که در جریان حملات بی‌امان رژیم اشغالگر به مناطق مسکونی غزه به شهادت رسید 😔 . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔴 ۲۴۸ کودک و ۴۴۷ زن! ۲۴۸ کودک و ۴۴۷ زن! ۲۴۸ کودک و ۴۴۷ زن! ۲۴۸ کودک و ۴۴۷ زن! ۲۴۸ کودک و ۴۴۷ زن! 🔹 حرامیانی که با دروغِ بریده شدنِ سرِ چند توله صهیونیست جیغ انسانیت می‌کشیدند، کدام گوری هستند؟!!!!!! 🔹 تف به شرفت نداشته‌تان... . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔴 این عکس رو با دقت نگاه کنین! این دیدار وزیر خارجه آمریکا با بن سلمان هست! 🔹 هیچ اصلاح طلبی هرگز نمیگوید: آمریکا به عربستان فروخته شد! نمیگوید بلینکن را زیر عکس سلمان بن عبدالعزیز نشاندن! 🔹 این خود حقیرپنداران این چنین اراجیفی را فقط برای تحقیر ایران و ایرانی میبافند! . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 🎥نوری زاده: آقای خامنه ای، دیشب همین منطقه ملارد کرج دیده شده.... 🔹 چی میزنی تو ؟😐 ناسا باید یه دکترای افتخاری تقدیمت کنه زیاد تو فضا سیر میکنی ...😂 عاقبت جنس گرفتن از موتوری😂 . خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فقط دیپلمات نیست، رزمنده ای دلاور است؛ فرودگاه را بزنند با ماشین، خود را در یکی از پرتنش ترین مناطق جهان به مقصد میرساند؛ به دشمن لبخند نمیزند، دو پهلو سخن نمیراند، مستقیم هشدار میدهد؛ به آمریکا میگوید دست از پا خطا کنی خواهیم زد؛ صد سالِ جواد ظریف یک ثانیه امیرعبدالهیان هم نیست! *
⭕️‏آن مداحی که ادعا داشت، کاش در کربلا بودیم تا به حضرت سیدالشهدا کمک می‌کردیم؛ کربلا امروز است... 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⭕️یک محموله تسلیحاتی از اسرائیل عازم جمهوری باکو شد. بر اساس گفته های برخی رسانه های اسرائیلی، باکو برای حمله به منطقه زنگزور ارمنستان آماده می شوند. اسرائیل برای اینکه راحت تر جنایت کنه و فشار رو از روی خودش کم کنه ممکنه دست به هرکاری بزنه خصوصا تحریک باکو 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 شناسایی ۴ مظنون در پرونده قتل مهرجویی سخنگوی فراجا: 🔹تمامی اطلاعات و دلایل موجود در صحنه جرم توسط کارآگاهان ویژه کشف قتل برداشت شده، عملیات بررسی صحنه ساعاتی پیش به پایان رسید و به سرنخ‌های جدیدی رسیدند. 🔹تاکنون ۴ مظنون شناسایی شده‌ است که ۲ نفر از آنها دستگیر و ۲ نفر دیگر دستگیر خواهند شد. 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از شنبه 15 مهر رژیم دیگر آن رژیم قبلی نخواهد بود... پرچم بالاست 🇮🇷✌️ 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر شما در خانه ای در غزه باشید ، در حالی که شیشه های پنجره شکسته باشد ، وقتی انفجار رخ میدهد چیزی که می بینید شبیه این است... پرچم بالاست 🇮🇷✌️ 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مولوی عبدالحمید : ▪️ ۱۳۹۴ : صهیونیسم به دنبال نابودی اسلام است ▪️ ۱۳۹۵ : جنگ با اسرائیل ، عین دستور اسلام است آقای عبدالحمید ! اسلام که عوض نشده ، لابد شما عوض شده‌اید! اگر شما و امثالتان، باعث اختلاف در میان جهان اسلام نمی‌شدید، تاکنون اسراییل در سیل خشم مسلمانان، غرق شده بود. ♻️👇🏻 🆔برای پیوستن به آخرین اخبار محور مقاومت کافیست که لمس نمایید. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*خیلی خیلی خیلی مهم* 🚨فیلمی که یهودیها به دنبالش میگردند تا آن را نابود کنند!!! فوق‌العاده مهم آن را ببینید و نشر دهید؛ تا بماند.🌸 https://eitaa.com/ashganvalayatarbaen
🚨اخبار جبهه مقاومت 《《《طوفان الاقصی 》》》 🔴 چراغ سبز «بایدن» به اسرائیل برای حمله به غزه رئیس‌جمهور آمریکا: 🔹به اسرائیل قول می‌دهم که آمریکا همه چیز لازم را در اختیار آن‌ها قرار خواهد داد. 🔹ورود ارتش اسرائیل به غزه و از بین بردن حماس یک الزام ضروری است. 🥷🧑‍🎨 🔴 اسپانیا: نتانیاهو به‌عنوان جنایتکار باید مجازات شود وزیر حقوق اجتماعی اسپانیا: 🔹بنیامین نتانیاهو باید به اتهام ارتکاب جنایت جنگی در غزه در دادگاه کیفری بین‌المللی محاکمه شود. 🔹مردم غزه با حمایت اروپا و آمریکا در معرض نسل‌کشی قرار گرفته‌اند. 🥷🧑‍🎨 🔴 خبرنگار المیادین در قاهره: حدود صد کامیون حامل هزار تن کمک های بشردوستانه منتظر ورود از مصر به نوار غزه هستند. 🥷🧑‍🎨 🔴 در حالی که خبرگزاری ها و کانال های خبری مدعی شدند آتش بس 5ساعته ای اتفاق افتاده است: 🔹دفتر نخست‌وزیری رژیم صهیونیستی اعلام کرد درحال حاضر هیچ آتش بسی وجود ندارد و توافق نکردیم. 🔹دفتر سیاسی حماس: درباره باز شدن گذرگاه‌های رفح، مصر هیچ تأییدیه‌ای برای ما ارسال نکرد. 🥷🧑‍🎨 🔴 مقاومت فلسطین آخرین هشدارها را برای تمامی شهرک نشینان ارسال کرد که فورا تمامی شهرک ها را ترک کرده و هرگز به آن ها بازنگردند. 🥷🧑‍🎨 🔴ارتش اسرائیل از اجرای طرح تخلیه ساکنان 28 شهرک در شمال اسرائیل در مرز با لبنان خبر داد 🥷🧑‍🎨 🔴 ۲۷۵۰ شهید حاصل ۱۰ روز جنایت اسرائیل در غزه 🔹وزارت بهداشت فلسطین امروز از افزایش شمار شهدای نوار غزه به ۲۷۵۰ نفر و افزایش زخمی‌ها به بیش از ۹۷۰۰ نفر در جریان ۱۰ روز حملات هوایی و توپخانه‌ای ارتش رژیم صهیونیستی خبر داد. 🇮🇷 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 استاد پناهیان 🔻"تربیت" درباره انسان خطاست... 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💎طب سنتی و گیاهان دارویی غذا با مقدار زیادی فیبر ،دستگاه گوارش را سالم نگه می‌دارد و احساس سیری را برای مدت طولانی‌تری به وجود می‌آورد. غذاهای سرشار از فیبر 👇🏻 ◽سبزیجات ◽میوه ◽حبوبات ◽مواد غذایی سبوس دار ••👩‍🔬 👨‍🔬•• ✅کبودی زیر بسترناخن پا بدون درد و بیماری زمینه ای، ممکن است بدنبال پیاده روی طولانی یا کفش نامناسب باشد. پاک شدنش می تواند تا سه ماه طول بکشد 📚👩‍🔬 👨‍🔬) برای کاهش درد سوختگیهای خفیف در آشپزخانه چه کاری انجام دهیم؟ کافیه سفیده تخم مرغ را روی قسمت سوختگی بگذارید! (بعلاوه از بروز تاول هم جلوگیری میکند) 📚👩‍🔬 👨‍🔬) اگر دچار فشار خون بالا هستید مصرف روزانه دانه‌های چیا میتواند برای شما مفید باشد. دانه‌های چیا با کاهش فشار خون و بهبود عملکرد شریان ها میتواند فشار خون شما را پایین نگه دارد. بنابراین در زمان هایی که فشار خون پایینی دارید بهتر است از مصرف دانه چیا صرف نظر کنید. 📚👩‍🔬 👨‍🔬) ♦️شلغم کمر سنگ کلیه را می‌شکند ! 🔸شلغم منبع عالی از ویتامین ها است که از بروز بسیاری از بیماری ها در بدن جلوگیری می کند و افرادی که سنگ کلیه دارند حتما باید این خوراکی را مصرف کنند چرا که شلغم باعث تسهیل دفع اسید اوریک بدن می شود. 🔸همچنین مصرف شلغم به افرادی که فشار خون بالایی دارند برای رفع آن کمک بسیاری می کند. 📚👩‍🔬 👨‍🔬) 🔴 بهترین خمیر دندان طبیعی مخلوط عسل با نمک است 🔰 عسل خاصیت آنتی‌بیوتیکی داشته و مخلوط آن با نمک علاوه بر اینکه دندان‌ها را سفید کرده محیط دهان و دندان را نیز ضدعفونی می کند 📚👩‍🔬 👨‍🔬) 🥜بادام دشمن قسم خورده فشارخون بالا و دیابت است، 👈 اگر کسی که چاق است بادام بخورد هوس خوردن نان و برنج نخواهد کرد 👈بادام‌ میگرن را از بین برده و در خانوم‌ها مانع کم‌خونی و پوکی استخوان می‌شود 👩‍🔬 👨‍🔬) چرا پزشکان توصیه میکنند روزی 2 عدد خرما بخوریم؟🤔 🔸به بهبود رنگ چهره کمک میکند 🔸موها را تغذیه و تقویت میکند 🔸باعث کاهش وزن میشود 🔸هضم و گوارش را بهبود میبخشد 🔸عملکرد مغز را سریع تر میکند 🔸بعلاوه خرما به درمان و پيشگيری از كم خونی كمک ميكند، استخوان ها و سیستم ایمنی را تقویت میکند و در بهبود افسردگی مؤثر است 👌 📚👩‍🔬 👨‍🔬) شما با ماساژ قلبی بیماری که دچار ایست قلبی شده بزرگترين خدمت را به او کرده اید. با این کار جریان خون مغز و قلب و همچنین تنفس بیمار برقرار می‌ماند تا به بیمارستان برسد. 📚👩‍🔬 👨‍🔬) با بوییدن چوب دارچین، خستگی را از خود دور کنید عطر دارچین تأثیر شگفت انگیزی بر مغز انسان دارد. این رایحه فعالیت مغزی را افزایش میدهد و با تحلیل حافظه و تنش های عصبی مقابله میکند، مسأله ای که باعث میشود با سرعت و بازدهی بیشتری فکر کنیم 📚👩‍🔬 👨‍🔬) آبغوره با افزایش اسیدیته معده در هضم غذاهای چرب و سنگین مفید است افراد مسن که بدلیل کاهش اسید معده به خوبی غذا را هضم نمیکنند، میتوانند از این چاشنی برای تسهیل هضم غذا کمک بگیرند. 📚👩‍🔬 👨‍🔬) 🔺هشدار جدی برای جلوگیری از نزدیک بینی چشم! در حین کار با موبایل با نگاه کردن به فاصله ی دور و پلک زدن، جریان‌های عصبی چشم فعال می‌شوند و از نزدیک بینی پیشگیری می‌شود. 📚👩‍🔬 👨‍🔬) 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥تحلیل اوضاع غزه بعد از ورود ناو آمریکا به مدیترانه.. 🚨آیا ایران وارد صحنه نبرد به زودی خواهد شد؟؟!! 💫ایران و حماس و جبهه مقاومت از چه زمان طراحی نبرد نموده اند؟؟ 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸