فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ویرانی بجا مانده در منطقه الکرامه در شمال نوار غزه در نتیجه بمبارانهای ارتش رژیم صهیونیستی
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔴تنفس مصنوعی آمریکا به داعش؛ داعش در بحبوحه حملات آمریکا به نیروهای حشدالشعبی حمله کرد
🔹خبرگزاری المیادین اعلام کرد: داعش با بهره گیری از حملات آمریکا به نیروهای حشد الشعبی در استان الانبار در غرب عراق حمله کرد
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
یک منبع ایرانی: سپاه و نیروی قدس هیچ پایگاهی در عراق و سوریه ندارند
یک منبع ایرانی:
🔹سپاه و نیروی قدس هیچگونه مرکز، پایگاه، پادگان و یا تاسیسات در عراق و سوریه ندارند.
🔹ادعاهای آمریکا دروغین و گمراه کننده بوده و این امر برای همه آشکار است.
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥با حضور فرمانده کل ارتش از موشک جدید شفق، سامانههای جدید جنگ الکترونیک برای بالگردهای هوانیروز و هم چنین سامانههای جدید سلاح رونمایی میشود
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
رمان های مذهبی...🍃:
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رویای_مادرانه💖
قسمت۱۲۳
حسین کنار اسماء نشست: چرا اخماش تو همه؟
اسماء به حسین نگاه کرد: کی؟
حسین لبخند زد: تو!
چشمکی زد و پرسید: چی شده؟
اسماء سینی برنج را به عقب هل داد و کلافه گفت: خسته شدم از دستش!
حسین یک ابرویش را بالا انداخت: از دست کی؟
اسماء نفس عمیقی کشید: آقای ترابی!
حسین به پهنای صورت لبخند زد: هنوز پیگیره؟ بابا دمش گرم!
اسماء اخم کرد: مطمئنی داداش منی دیگه؟
حسین شانه ای با بی خیالی بالا انداخت: خب تو داری زور میگی! بذار بیاد یک بار! از من یاد بگیر!
این بار اسماء ابرو بالا انداخت: چی رو از تو یاد بگیرم اون وقت؟
حسین سینی برنج را به سمت خودش کشید و گفت: من اینها رو پاک می کنم. تو اعصاب درستی نداری، سنگها رو نمیبینی دندون مردم رو میشکنی!
بعد از اول مشغول پاک کردن برنج شد و هر سی ثانیه یک سنگ در آورد و به اسماء نشان داد و گفت: ببین!
بعد از پنج دقیقه حسین گفت: جدی اینو پاک کرده بودی؟ قرار بود عدس پلو درست کنی یا قلوه سنگ پلو؟
اسماء از پشت میز بلند شد و ظرف عدس ها را هم روی میز گذاشت: پس اینها رو هم پاک کن! من برم سراغ پیاز ها!
داشت از آشپزخانه خارج میشد که حسین گفت: پسر آقا ایمانی امروز تو رو ازم خواستگاری کرد!
محسن که داشت وارد آشپزخانه میشد گفت: چی؟
ابروهای در هم محسن باعث شد اسماء گوشه لبش را به دندان بگیرد و از آشپزخانه فرار کند.
محسن ظرف عدس را جلو کشید و مشغول پاک کردن شد: اسماء اینها رو پاک نکرده بود؟
حسین گفت: اعصابش بهم ریخته است، پر از سنگه! دوباره پاک کن!
محسن مشغول شد و گفت: چی شده مگه؟ قضیه مجتبی چیه؟
حسین گفت: چیز خاصی نیست. ردش کردم رفت! اما انگار اون ترابی دوباره ازش خواستگاری کرده! حسابی آتیشی شده امروز!
محسن گفت: ترابی بچه بدی نیست! در واقع خیلی خوبه! نمی دونن چرا اسماء اصلا اجازه اومدن بهش نمیده!
حسین پرسید: دیدی پسره رو؟
محسن سر تکان داد و لبخند زد: چند بار که با اسماء رفتم مراسم دعای ندبه دانشگاه، دیدمش! بار اول که دید اسماء رو رسوندم رنگش شد گچ! بجان خودم به اسماء نگاه هم نمیکنه ها! اما بد جور حواسش بهش هست! رفتم باهاش حرف زدم و خودمو معرفی کردم تا رنگ و روش برگشت! یکم رفیق شدم باهاش! بچه با مرام و خوبیه! همه سرش قسم می خورن! یک جورایی عین خودته داداش!
حسین گفت: فکر کنم باید با اسماء حرف بزنم!
~~~~
مراسم برگزار شد. باز هم روضه و منبر و سینه زنی. باز هم اشک و حسرت و دربه دری!
شام دادند و بیشتر جمعیت رفتند. حسین دم در اسفند دود میکرد و مهمانان را بدرقه می کرد. وقتی دید. کسی از خانه خارج نمی شود، وارد خانه شد و دید چند نفر دور پدرش حلقه زده اند. پدرش کمتر تا پایان مراسم می ماند. بخاطر کهولت سن و درد پایش، قبل از شام به طبقه بالا می رفت. اما امروز جمعیت زیاد بود و زنها به طبقه بالا راهنمایی شدند. شام کم بود اما خداراشکر به همه رسید. عادت مادرش بود که می گفت: هر کسی شام خورد، یک ظرف هم بدید ببره خونه، شاید کسی چشم به راه غذای نذری باشه!
اما امروز کفگیر به ته دیگ خورد و دیگر چیزی برای خانه بردن نمانده بود.
کنار پدرش نشست. احمد از جنگ می گفت و از انقلاب. از روز هایی که گذشت و اما رد آن بر پیکر مردم ماند که ماند...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رویای_مادر 💖
قسمت۱۲۴
احمد برای جوانان حرف میزد و حسین دم در ایستاده، تکیه به دیوار داده، با عشقی بی نهایت به اسطوره اش نگاه می کرد. احمد فقط پدر نبود برایش، که عشق بود، اسوه بود، اسطوره بود! آنقدر از انقلاب و جنگ خوانده و شنیده بود که بداند پدرش یکی از قهرمانان بی نشان دنیاست. همان هیرو هایی که هالیوود تخیل میکند! فقط این هیرو، عضلات تکه تکه ندارد، نگاه پر غرور ندارد، برای کشتن ساخته نشده! این اَبَر قهرمان، هر چه قوی تر باشد، نگاهش محجوب تر می شود. با تمام عشق و ایمانش می جنگد. از کشتن لذت نمی برد ولی برای غیرتش، برای دینش، برای کشورش، برای ناموسش خون میریزد و خون می دهد! اسطوره ای که عاشق زنی بود و عاشقش ماند. با یک پای مصنوعی، پا به پای کودکانش دوید! آنقدر بزرگ بود که سایه حضورش امنیت آفرید ولی دیده نشد.
اسماء آن شب مقابل عکس علی که در اتاقش بود ایستاد: امشب برای تو بودا خان داداش!
قطره اشکش را پاک کرد: کمکم کن داداش! دستم رو بگیر! خیلی درمونده ام! کمکم کن!
علی با آن چشمای خندانش هنوز نگاهش می کرد. همان که لبخند روی لب اسماء می آورد. صورتش را روی صورت علی گذاشت و گفت: خوبه که تو رو دارم.
صدای حسین را از پشت سرش شنید: ما هم که هیچی! اصلا قبول نیست داداش علی! چرا تو از همه خوش تیپ تری؟
اسماء اشکش را پاک کرد و خندید: فقط خوشتیپ تر نیست که! خوش اخلاق تر هم هست! غرغرو هم نیست!
حسین دست روی سینه اش گذاشت و تعظیم نمایشی کرد: عفو بفرما بانو!
صاف ایستاد و گفت: یعنی من اینقدر بدم؟
اسماء خود را در آغوش برادر انداخت: نخیرم! تو هم عین داداش علی خوبی!
حسین سرش را بوسید و گفت: پس چون می ترسی حجم خوبی تو خونه بالا بره، به اون بدبخت می توپی و ردش می کنی؟
اسماء همان جا ماند و گفت: نه! چون عاقبت عین تو و داداش علی میشه، قاب عکس رو دیوار و یک عمر دلتنگیه می گم نه!
حسین محکم تر بغلش کرد و گفت: طول زندگی چه اهمیتی داره؟ مهم عمق زندگیه!
اسماء نگاهش را بالا آورد و چشمهای پر از غمش را به حسین دوخت: شما هیچ وقت غم چشمهای خاله آرزو رو ندیدین! وقتی میاد اینجا و نگاهش به قاب عکس داداش علی میوفته، یک غمی به چهره اش میشینه که دلم میخواد بمیرم براش! با اینکه عاشق عمو مجیده، با اینکه بچه هاش بزرگ شدن اما یک حسرت تو دلش شده که هنوز بیرون نرفته! من نمی خوام عمرم و پای حسرت بذارم!
حسین چشمان اسماء را بوسید: می تونی با شکستن دلش کنار بیای؟ با حسرت لحظه هایی که می تونست برای تو باشه و نبود! تا حالا دو سالش رو از دست دادی! تضمینی داری که مردی که دنبال شهادت نیست، بیشتر عمر میکنه؟ مریض نمیشه و تصادف نمی کنه؟ بعد می تونی با مردی که اندازه خودت معتقد نیست، کنار بیای؟ کسی که قد تو ایمان داشته باشه، مرد جهاده! مرد جهاد هم بهترین و بزرگترین آرزوش شهادته! امشب خیلی زحمت کشیدی، همه چیز عالی بود! ممنون ازت! می دونی که داداش علی زود جواب زحمت های تو رو میده! گاهی بهت حسودی می کنم! فکر کنم خیلی خواهر دوست داشت که اینطور هواتو داره!
اسماء را تا کنار تختش همراهی کرد و گفت: اون بیچاره رو به جرم شبیه من بودن از خودت نرون! بهش فرصت بده! نذار فکر کنم حتی خواهرم که عزیزترین برای منه، من رو قبول نداره!
اسماء که روی تخت نشسته بود، با چشمهای نگران، دست حسین را گرفت: به خدا اینطوری نیست داداش! من به تو افتخار می کنم! خودت می دونی که تا دنیا دنیاست دنبال راه داداش علی و تو میرم! فقط از تنها موندن می ترسم!
حسین زانو زد و دو دست اسماء را در دستانش گرفت: مقامی بالا تر از همسر شهید هست؟ از زن وهب نصرانی یاد نگرفتی که خودت رو بهشتی کنی؟
اسماء گفت: آدم باید خودش، خودش رو بهشتی کنه! نمیشه به کس دیگه ای دل بست!
حسین لبخند زد: آفرین! اما راه رو گم نکن!
پیشانی اسماء را بوسید: من خیلی از داداش علی شدن فاصله دارم! من کجا و شهادت کجا! شب خوبی داشته باشی!
حسین که رفت، اسماء به قامتش که دور میشد نگاه کرد و گفت: بیشتر از چیزی که فکرش رو بکنی، شبیهشی! اونقدر که مامان هم نگران شده و خیلی نگاهت میکنه!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رویای_مادرانه💖
قسمت ۱۲۵
حنانه سر اسماء را که روی پایش بود نوازش کرد: چی شده جانکم؟ چرا بی قراری؟
اسماء با بغض گفت: داداش علی رو ناراحت کردم.
حنانه بی اختیار اشک از چشمش راه گرفت. اسماء ادامه داد: داداش حسین دیشب گفت آقای ترابی رو رد می کنم چون شبیه اونه! گفتم مثل داداش علی هستش! تمام این سالها، بعد از مراسمی که براش می گیریم، میومد به خوابم. همیشه میومد اما دیشب نیومد. دل داداش علی رو شکستم مامان!
حنانه آرام گفت: واقعا چون شبیه علی هست ردش کردی؟
بغض صدای حنانه، اسماء را هشیار کرد. بلند شد نشست و به صورت مادر نگاه کرد.اشک صورتش را خیس کرده بود. اسماء دست حنانه را بوسید و گفت: نه به اون منظور بد مامان! من نمی خوام بیوه بشم!
حنانه دستی به صورت اسماء کشید: بابای علی، آدم خوبی نبود. کاری به اینکه کی بود و چکار کرد ندارم، اما یک ماه بعد از عقدمون مُرد! بابات مرد خوب و با خدایی بود و هر روز هم بهتر و بهتر میشد! رفت و باز برگشت برام! آدم رفتنی میره! نمیشه به زور نگهش داشت! دو ساله از اون اصرار و از تو انکار! بذار با خانواده بیان. بذار بابات حرف بزنه! بذار مرد و مردونه جلو بیاد یک بار! اگه این بار هم ردش کردی هیچ حرفی نیست! اما به پدرت احترام بذار. بذار تو رو از پدرت بخواد! بذار بله یا نه رو بابات بگه بهش!
اسماء گفت: اگه بیاد همه قبولش می کنید.
حنانه لبخند زد: اینقدر آقا و موجه هستش؟
اسماء کودکانه لب ور چید و سرش را بالا و پایین کرد.
حنانه باز هم خندید: پس حتما بگو بیاد.
اسماء اخم کرد و معترض گفت: مامان! من برم بهش بگم بیاد خواستگاریم؟
حنانه آرام پشت اسماء زد: پاشو برو ببینم دختره پررو!
اسماء با لبخند دوید و به اتاقش رفت و روی تخت نشست و خندید. بعد نگاهش به عکس علی افتاد: داداشی! قهر نکن! کمکم کن! دستم رو مثل همیشه بگیر!
#################
علی اکبر کتاب را بست و سرش را روی میز گذاشت. چقدر دست به دامن شهدا شده بود. چقدر دست به دامن امام حسین علیه السلام شده بود. چقدر نماز حاجت خوانده بود. چقدر سه شنبه ها دخیل جمکران شده بود. چه کرده بود که دست رد به سینه اش خورده بود؟ چه کرده بود که قبله حاجات جوابش را نمی داد؟ چه کرده بود که...
وسط افکارش، زنگ تلفن همراهش به صدا در آمد. نگاهش روی شماره های روی صفحه ماند. شماره آشنا نبود. نمی خواست جواب بدهد. حوصله نداشت. اما چیزی در وجودش به او نهیب زد: مردم مشکل دارن، کار دارن که زنگ میزنن! چطور می تونی مرید مولا امیرالمومنین باشی و کار مردم رو انجام ندی؟
لحظه ای قبل از قطع تماس، آن را وصل کرد: بفرمایید!
مرد جوانی از آن سوی خط گفت: آقای ترابی؟
علی اکبر گفت: بله! خودم هستم!
صدای خنده مرد پشت خط آمد: سلام برادر! چقدر دیر جواب دادی مومن! ناامید شدم و نزدیک بود شما هم ناامید بشی!
علی اکبر که از حرف هایش چیزی نفهمیده بود گفت: سلام. متوجه منظورتون نمیشم! شما؟
صدای مرد جدی شد: من آخر هفته نیستم! دو شنبه ساعت هشت منتظرتون هستیم!
علی اکبر بیشتر از گیجی، تعجب کرده بود: چی می گی آقا!
صدای مرد دوباره مهربان شد: من حسین هستم! حسین افشار! برادر خانم افشار! حالا متوجه شدی؟
علی اکبر از روی صندلی بلند شد: سلام. خوب هستید؟ خانواده خوبن؟
حسین بلند خندید. صدای بلند خنده اش هم آرام بود: علیک سلام. خوبم، خانواده هم خوبن! اما انگار شما بهم ریختی!
علی اکبر یک دستش به گوشی بود و دست دیگرش را لای موهای کمی کم پشت و مشکی لختش گذاشته بود. از دست گیجی خودش کلافه شده بود: نه. خوبم! خوشحالم صداتون رو شنیدم.
حسین مهربانانه گفت: اونقدر خوشحال شدی که متوجه نشدی دوشنبه باید دسته گل و شیرینی بخری بیای خدمت ما؟
یک زنگ در سر علی اکبر به صدا در آمد: خواستگاری؟
حسین که از گیجی او لذت برده بود گفت: شما علی اکبر ترابی هستید دیگه؟
علی اکبر جواب داد: بله!
حسین دوباره پرسید: همون خواستگار پیگیرِ خواهر من؟ همون که دو ساله هی دنبال وقت خواستگاری هستش؟
علی اکبر گفت: بله خودمم. تو رو جون عزیزت اگه سرکارم داری میذاری تمومش کن!
حسین دلش سوخت: سرکار نیستی. شمارتو از محسن گرفتم. دلم می خواست منم بشناسمت. دوشنبه خواستگاریه اما می خوام فردا ببینمت. باید باهات حرف بزنم.
علی اکبر گفت: من هر وقت شما بفرمایید در خدمتم!
حسین گفت: بعد از کلاست، شهدای گمنام میبینمت!
علی اکبر جواب داد: چشم. کلاسم ساعت سه تموم میشه. اما هر وقت شما بفرمایید میام!
حسین گفت: پس ساعت چهار می بینمت! یا علی! خدانگهدارت.
علی اکبر زمزمه کرد: یا علی!
تلفن را قطع کرد. سرش را بر زمین گذاشت و سجده کرد. خوشبختی یعنی همین...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رویای_مادر 💖
قسمت۱۲۶
حسین نماز شبش را تمام کرده بود. پای سجاده نشسته و زیارت عاشورایش را می خواند. سالها بود که هر روز به نیابت از یک شهید، زیارت عاشورا می خواند. سجده آخر را که رفت، صدای اذان بلند شد. اذان و اقامه گفت و قامت بست. حنانه هنوز چادر نماز بر سر داشت و حسین را تماشا می کرد. احمد پشت سرش ایستاد: به چی اینجوری نگاه می کنی خانوم؟
حنانه آهی کشید: به حسینم! به قد و بالاش! چقدر شبیه علی شده!
احمد هم به حسین نگاه کرد. حق با حنانه بود. شاید چهره اش شبیه احمد بود اما قد و بالایش، شیوه و سلوک و ایمانش، شبیه علی بود: آره! خیلی شبیه علی شده. پسری که آرزوم بود!
حنانه گفت: انشالله عاقبتش مثل علی، خیر بشه.
احمد دستش را روی شانه حنانه گذاشت:طاقت داری مگه؟
حنانه سرش را به طرفین تند تند تکان داد: نه، اصلا! الان نه! وقتی نبودم. وقتی هم سن تو شد. الان نه!
احمد گفت: علی فرق داشت؟ بین بچه هات فرق میذاری؟
حنانه گفت: حسین باید بعد ما مواظب اسماء و محسن باشه! بخصوص اسماء! میدونی که جونش به جون حسین بنده! حسین جای ما براشون پدر و مادری کرد! شاید اون روزها بچه دار شدن تو سن و سال ما اشتباه بود اما حسین باعث شد همه چیز بهتر بشه!
حسین سر از سجده شکر برداشت: قبول باشه حاج خانم! ما رو هم دعا کردی؟
حنانه به وسعت تمام قلبش لبخند زد: مگه میشه تو رو دعا نکرد؟ هر چند نیازی نداری!
حسین بلند شد و مادرش را در آغوش گرفت: من همیشه محتاج دعای پدر و مادرم هستم!
احمد دستش را روی شانه حسین گذاشت: همیشه هم داریش!
علی دستی که روی شانه اش بود را بوسید: عاشقتونم! بخصوص عاشق مامان ریزه ی خودم!
حنانه در آغوش حسین خندید: از دست تو! بریم صبحانه؟
صدای معترض اسماء بلند شد: بازم این داداش حسین ما خودش رو لوس کرد! اینقدر بدم میاد مرد لوس باشه!
حسین دست دور شانه حنانه انداخت و جواب اسماء را داد: پس انشالله آقا علی اکبر لوس نباشن!
اسماء خجالت زده خود را داخل سرویس بهداشتی انداخت. صورتش سرخ شده بود. لب گزید از این شوخی حسین آن هم جلوی پدرش!
صدای خنده از بیرون می آمد و اسماء را بیشتر خجالت زده می کرد.
بعد صدای گیج خواب محسن آمد: چی شده؟ چرا دسته جمعی زدین کانال خنده؟
بعد سر و صدا دور شد. معلوم شد که همه به آشپزخانه رفته اند.
######################
حسین لباسش را عوض کرد و به مادرش که برای علی قرآن می خواند گفت: مامان جان! من دارم میرم سر کار! کاری نداری؟
حنانه با آن عینک که موقع قرآن خواندن به چشم میزد نگاهی به حسین انداخت: به سلامت مادر! امروز خواستگار اسماء رو میبینی؟
حسین جواب داد: بله! دیر کردم نگران نشید. هم من کارم زیاد بود هم اون دانشگاه داشت! ممکنه حرف هامون طول بکشه!
حنانه چشمهای نگرانش را به حسین دوخت: حسینم! خوب تحقیق کنی ها! ببین چند مردِ حلاجه! ببین به درد اسماء می خوره یا نه! اگه خوب نیست، خودت ردش کن!
حسین با آرامش لبخند زد: چشم مادر. حواسم هست! اسماء یک دونه خواهرمه ها! صد تا هم داشتم، نمی گذاشتم یکیشون دست آدم ناتو بیفته!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رویای_مادرانه💖
قسمت۱۲۷
کارش بیشتر از چیزی که فکر می کرد طول کشیده بود. دوست نداشت پیش خواستگار خواهرش، آدم بدقولی به حساب بیاید. سریع گام برمی داشت. همیشه سریع و هدفمند راه می رفت. کمترین توجه را به اطراف داشت در حالی که هوشمندانه عبور می کرد. همه چیز را میدید اما تماشا نمی کرد. جمع نقیضین نبود اما یاد گرفته بود ببیند و توجه نکند. یاد گرفته بود توجه نکند اما دقیق ببیند. ذهنش پویا بود. راه که می رفت هواسش به جلو بود اما از طرفین دیگر غافل نبود. کمی از اینها بر اثر تمرین بود اما بیشترش را مدیون ذاتش بود که در طول این سالها آن را پرورش داده بود. شاید بخاطر داشتن پدری چون احمد بود. سال ها آموزش،سالها جنگ و سالها اسارت چیز های زیادی به او یاد داده بود.
شهدای گمنام شلوغ بود. نگاه اجمالی به جمعیت کرد. مردی مضطرب، توجه اش را جلب کرد. قد بلندی نداشت ولی چهارشانه بود. پوست سبزه و چشمهای قهوه ای. موهای کم پشتی داشت اما طاسی در سرش نبود. ته ریش مرتب شده. پیراهن و شلواری ساده با کت پاییزه ای در دست. ساعتش ساده بود. همه چیز این مرد مثل خودش ساده و معمولی بود. آنقدر ساده که بشود بی تفاوت از کنارش عبور کرد یا آنقدر ساده که با یک نگاه در دلت بنشیند. شاید همین معمولی بودن باعث شده بود اسماء سالها او را نبیند!
حسین سلام کرد و علی اکبر نگاه نگرانش روی او متمرکز شد.
حسین لبخند زد. از آنها که برای آرام کردن دیگران میزنند: آقای ترابی؟
علی اکبر دستش را جلو برد و دست حسین را گرفت: لطفا علی اکبر صدام کنید!
حسین اشاره ای به قبر شهید کرد و گفت: بشینیم پیش داداشمون؟
علی اکبر مقابل حسین نشست. اول فاتحه ای خواندند. این بار حسین برای حرف زدن با شهدا نیامده بود، پس بوسه ای بر قبر شهید گذاشت و اعمال همیشگی اش بر سر مزار شهدا را کوتاه کرد.
به علی اکبر گفت: ببخشید، کارم طول کشید شرمنده شدم. خیلی مناظر بودی؟
علی اکبر لبخندش هم مضطرب بود: راستش من هم کلاسم طول کشید، یعنی استاد ول نمی کردمون. همیشه سر ساعت تموم می کرد! نمی دونم چرا امروز طولش داد! منم یکم تاخیر داشتم بخاطر همین فکر کردم شما اومدید و فکر کردید از قصد دیر کردم و رفتید. داشتم فکر می کردم بهتون زنگ بزنم و توضیح بدم اما می ترسیدم فکر کنید از همین اول کار نمیشه روی حرفم حساب کرد!
حسین چهره مهربانش را در طول صحبت های علی اکبر حفظ کرده بود: من آدم ها رو با یک اتفاق که می تونه هزاران دلیل غیر عمدی به غیر از بی احترامی کردن داشته، قضاوت نمی کنم. خوشحالم از دیدنت. چند باری تو این سالها اسمت رو شنیده بودم اما خب یکم درگیر بودم و از خواهرم غافل شدم. اگه خان داداش واسطه نمیشد، من حالا حالاها مداخله نمی کردم.
علی اکبر با تعجب گفت: شما برادر دیگه هم دارید؟
حسین خندید: دو سال خواستگار خواهرم هستی و نمی دونی طالب کی هستی؟
علی اکبر گوشه لبش را گزید و گفت: خب وقتی اجازه خواستگاری ندادن، من هم به خودم اجازه تحقیق بیشتر ندادم!
حسین درکش می کرد. خودش هم به همین موضوع اعتقاد داشت. دلیلی برای تحقیق درباره کسی که راهی برای ازدواج با او نیست وجود نداشت.
حسین: چرا خواهر من و انتخاب کردی؟
علی اکبر سرش را پایین انداخت: خب ویژگی های همسری که من نیاز دارم، در ایشون دیدم.
حسین باز اسرار کرد: چی دیدی؟
علی اکبر نگاهش به کلمه قرمز «شهید» روی سنگ قبر ماند: اعتقاداتشون، باور هاشون، ایمانشون حتی تفریحاتشون همه و همه همون چیزهایی بود که من می خواستم.
حسین دقیق تر شد: می خواستی همسرت باشه یا خودت هستی و همپا می خواستی؟
علی اکبر عرق کرده بود. این برادر با آن برادر خیلی متفاوت بود: هستم! راستش جایی نبود که من باشم و خانم افشار نباشن! جایی نبود که بهشون نیاز باشه و شونه خالی کنن! ایشون واقعا خالصانه برای شهدا کار می کنن و این خلوص نیتشون واقعا منو شیفته کرد.
حسین باز اصرار کرد: فقط همین؟
علی اکبر صادقانه گفت: اگه منظورتون ظاهر خانم افشار هست که باید بگم خیلی وقته که مواظب نگاهم هستم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رویای_مادرانه💖
قسمت۱۲۸
حسین خوشش آمد اما باز هم پیگیر شد: و اگه بعدا نظرت عوض بشه؟
علی اکبر ابرو به هم کشید: نه که ندیده باشمشون! دیدم و پسندیدم که دو ساله پیگیرم. پسند دلم شده که نگاه می گیرم ازشون! من ایشون رو قبل از اینها دیده بودم تو جلسات بسیج دانشگاه، خب ایشون خیلی فعال بودن و کمک خیلی خوبی در بخش خواهران می کردن اما وقتی دیدم حرکاتشون، کارهاشون فقط بخاطر جو و دیده شدن نیست، وقتی دیدم که واقعا از جون و دل خدمتگزار شهدا و حضرت آقا هستن، فهمیدم کسی که برای باقی زندگیم می خوام ایشون هستن!
حسین پرسید: این ها رو به خودش هم گفتی؟
علی اکبر سرش را به طرفین تکان داد: نه! تنها حرف غیر کاری من با ایشون این بود اجازه خواستگاری بدن! من حرمت حریمشون رو نشکستم!
حسین دستش را روی سنگ شهید گذاشت: این شهید رو شاهد می گیرم که تو همونی هستی که خواهرم برای زندگیش می خواد!
علی اکبر شوکه شد. به حسین چشم دوخت. انتظار این حرف را نداشت. حسین لبخند زد: تعجب نکن. خواهرم به مردی نیاز داره که پریدن بلد باشه، گذشتن بلد باشه، ایستادن بلد باشه و تو همه اینها رو بلدی!
علی اکبر نفس عمیقی کشید: شما چقدر با برادرتون فرق دارید!
حسین مردانه اما بی صدا خندید: حالا دوشنبه بیای بیشتر میشناسیمون!
علی اکبر گفت: حتما، خانوادم فردا میرسن تهران.
حسین پرسید: خوابگاهی هستی؟
علی اکبر سر تکان داد: بله.
حسین گفت: جایی برای موندنشون دارید؟ آشنایی، دوستی، فامیلی؟
علی اکبر گفت: نه. میرن مسافر خونه!
حسین گفت: فردا میام دنبالت که بریم دنبالشون، طبقه پایین خونه ما واحد خالیه!
علی اکبر گفت: نه، زحمت نمیدیم. درست نیست اینطوری!
حسین گفت: درسته! نگران نباش، بذار بیشتر هم رو بشناسن! فردا میام دنبالت. الان هم بلند شو برسونمت!
🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#اختصاصی تل آویو در ۷ دقیقه، موشک فوق سری ایران موشک سجیل تا هایپرسونیک های سپاه که اسرائیل را می ترساند
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ضایع شدن کاملیا انتخابی فرد در پخش زنده بیبیسی بعد از ادعای اتحاد در میان اپوزیسیون
🔹"حداقل ۹ هزار بلوچ توسط محمدرضا پهلوی قتلعام شده است چطور میتواند یک بلوچ همراه با سلطنت طلبان باشد!!!"
🔹 زمانی اپوزیسیون خارج نشین به دنبال همبستگی و ائتلاف گروههای مختلف سیاسی با تمرکز بر فروپاشی جمهوری اسلامی بودند اما آنچه که این روزها شاهد هستیم نمایان شدن اختلافات عمیق میان اپوزیسیون است!
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا ایران از سوریه حمایت میکند؟
🔹️ هدف جمهوری اسلامی از حمایت دمشق چیست؟ «نجاح محمد علی» کارشناس مسائل سیاسی عراق به این سوال پاسخ میدهد.
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
📸سامانه پدافندی 15 خرداد در جریان رزمایش مشترک تخصصی پدافند هوایی مدافعان آسمان ولایت 1401
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔺️#فوری/تهران امروز لاشه یک هواپیمای سوخته به سمت فشافویه منتقل میشود؛ مردم نگران نباشند
🔹️قرار است روز چهارشنبه رزمایش «سقوط هواپیمای فرضی» برگزار شود.
🔹 اجرای این مانور صدای مهیبی نخواهد داشت.
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔺️میتونی در برابر تجاوز هفتادسالهٔ اسرائیل به فلسطین کور باشی و در برابر جنگ یکسالهٔ اوکراین، مطالبهگر!
🔹️آرسنال در سالگرد حمله روسیه به اوکراین، «زینچنکو» رو کاپیتان کرد.
🔹️همچنین این باشگاه «محمد الننی» رو برای پست حمایتی از فلسطین در تهاجم اسرائیل به این کشور بازخواست کرد!
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استخرگاه
فاصله استخرگاه هم تا رشت، ۷۵ کیلومتره
روستای استخرگاه یه جای کوچیک و بینهایت زیبا
#طبیعت
#استخرگاه
#رشت
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔻آژانس بینالملل انرژی اتمی مدعی شد که ایران ۱۸ برابر بیشتر از حد توافق شده در برجام اورانیوم غنی کرده است!
🔹️ - این آژانس امروز همچنین ادعا کرد که حدود ۴۲ درصد اورانیوم غنی شده تا ۶۰ درصد از منظر تئوری کافی است و در صورت غنیسازی بیشتر برای تولید یک بمب هستهای است.
🔹️ آژانس در این گزارش مدعی است که ذخیره ایران شامل ۴۳۴/۷ کیلوگرم اورانیوم غنی شده با خلوص ۲۰ درصد در قالب هگزافلوراید اورانیوم به علاوه ۳۷/۷ کیلوگرم در قالبهای دیگر است
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
📸تصویری از ناوشکن دنا متعلق به ارتش جمهوری اسلامی ایران در سواحل ریودوژانیرو پایتخت برزیل در آمریکای جنوبی
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گفتوگو با همسر شهید مدافع حرم معروف به «عمو حامد»
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔺️بنیاد آمریکایی FDD با پشتیبانی اسرائیل: سال ۲۰۰۱ برای تهاجم اقتصادی به ایران ایجاد شد
🔹️مدیر اجرائیش ملقب به «معمار تحریم ایران» ۲۴ آبان در مصاحبهاش با نیوزویک از اسرائیل خواسته بود در ایران بحران عظیم ارزی ایجاد کنه تا مردم خشمگین، به خیابان بیایند!
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
📸بانوان نیروی زمینی ارتش
عزیزان زاعش. برعنداز. ززا. غربگدا حرفی حدیث نبود!!
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔺️مورا: برجام تنها راه مقابله با مسئله هستهای ایران است
🔹مذاکره کننده ارشد هستهای اروپا: ما هنوز فکر میکنیم که برجام تنها راه مقابله با مسئله هستهای ایران است. میخواهیم برجام را روی میز نگه داریم.
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آیا جنگ داخلی اسرائیلی در راه است؟ از بریدن گوش معترضان تا اسب تاختن بر تظاهرکنندگان صهیونیست!
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔻جرمی دایموند خبرنگار سیانان در تلآویو میگوید تاخیر ۵ روزه در این عملیات به ایران فرصت داد تا فرماندهان و تسلیحات مهم را از مقر آماده و انتقال دهد.
http://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥هکرهای ایرانی پایگاه سرشماری جمعیت آلبانی را هک کردند.
🔹️هکرها دیروز در تلگرام اعلام کردند که به بیش از 100 ترابایت داده INSTAT دسترسی دارند و اعلام کردند که اطلاعات سرشماری آلبانی کپی شده و سپس از سرور حذف شده است.
🔹️در پایان این پیام هکرها تهدید کردند: همه آمارها علیه شماست.
🔹️اوایل دیروز موسسه آمار آلبانی (INSTAT) از تعویق انتشار اطلاعات سرشماری خبر داد.
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔻ژنرال مایکل اریک کوریلا، فرمانده سنتکام ایالات متحده: نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران و گروه های شبه نظامی وابسته به آن همچنان تهدیدی مستقیم برای ثبات عراق، منطقه و امنیت آمریکایی ها هستند. ما به اقدامات خود ادامه خواهیم داد، هر کاری که برای محافظت از مردممان لازم باشد انجام خواهیم داد و کسانی را که امنیت آنها را تهدید می کنند، مسئول می دانیم.»
#کانال_عاشقان_ولایت
لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
خبری در سروش
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
خبری در ایتا
http://eitaa.com/ashaganvalayat
قرآنی در بله
🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat
خبری در بله
🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#داستانک
📘حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
گویند شیخ ابو سعید ابوالخیر چند درهم اندوخته بود تا به زیارت کعبه برود.
با كاروانی همراه شد و چون توانایی پرداخت برای مركبی نداشت، پیاده سفر كرده و خدمت دیگران می كرد.
تا در منزلی فرود آمدند و شیخ برای جمع آوری هیزم به اطراف رفت.
زیر درختی، مرد ژنده پوشی با حالی پریشان دید و از احوال وی جویا شد.
دریافت كه از خجالت اهل و عیال در عدم كسب روزی به اینجا پناه آورده است و هفته ای است كه خود و خانواده اش در گرسنگی به سر برده اند.
شیخ چند درهم اندوخته خود را به وی داد و گفت برو.
مرد بینوا گفت: مرا رضایت نیست تو در سفر حج در حرج باشی تا من برای فرزندانم توشه ای ببرم.
شیخ گفت حج من، تو بودی و اگر هفت بار گرد تو طواف كنم به ز آنكه هفتاد بار زیارت آن بنا كنم..
📚📚
📘#حکایت_بهلول
بهلول بر جمعی وارد شد.
یکی از او پرسید:
کدامیک زین سه بر تو سختتر میبود؟
کوربودن، کربودن یا لالبودن؟
بهلول گفت:
از قضا من به هر سه دچارم و مرا خیالی نیست!
جماعت پرسیدند:
چگونه اینچنینی؟ وانگهی کوری و
کری و لالی همزمان بسیار نامحتمل است!
بهلول پاسخ چنین داد:
آن هنگام که پایمالشدن حق خویش را ببینم
و هیچ نکنم، ندای مظلومی که حقش ادا نشده
را بشنوم و یاری نرسانم، و به خیال عافیت
دم ز گفتن حتی کلامی فروبندم، هم کورم
هم کر و هم لال!
📚📚
🍁
پادشاهی در خواب دید تمام دندانهایش افتادند!
دنبال تعبیر کنندگان خواب فرستاد...
اولی گفت: تعبیرش این است که مرگ تمام خویشاوندانت را به چشم خواهی دید
پادشاه ناراحت شد و دستور داد او را بکشند...
دومی گفت: تعبیرش این است که عمر پادشاه از تمام خویشاوندانش طولانی تر خواهد بود...
پادشاه خوشحال شد و به او جایزه داد!
هر دو یک مطلب یکسان را بیان کردند اما با دو جمله بندی متفاوت...
نوع بیان یک مطلب، میتواند نظر طرف مقابل را تغییر دهد!
📚📚
📗جاهای درست و غلط زندگی
پدری به دخترش گفت، حالا که فارغ التحصیل شدی میخوام ماشینی که خیلی خیلی سال پیش خریدم رو بهت بدم.
اما قبلش ازت میخوام ماشین رو ببری مرکز فروش ماشین های دست دوم و ببینی که قیمتش چقدره؟
دختر ماشین رو برد و برگشت گفت: بهم پیشنهاد 1000 دلار دادن، چون ماشین خیلی قدیمیه و کلی خرج برمیداره تا بخوان دوباره بازسازیش کنن و فقط میتونن از قطعاتش استفاده کنن.
پدر ازش خواست ماشین رو پیش اوراق فروش ببره و ببینه اون چه قیمتی بهش میده،
دختر پیش اوراق فروش رفت و برگشت گفت: بهم پیشنهاد 100 دلار رو داد چون فقط میتونست از آهن هاش استفاده کنه.
پدر اینبار ازش خواست ماشین رو پیش یه متخصص خودرو ببره و ببینه اون چه قیمتی بهش میده،
دختر رفت و با پیشنهاد 100.000 دلاری برگشت چون ماشین از نوع خیلی قدیمیه یه مدل محبوب بود و کلکسیونر ها حاضر بودن براش کلی پول بدن...
پدر به دخترش گفت:
ببین دخترم، میخواستم این درس رو بهت بدم که "جاهای دُرست، قدر و ارزش تو رو میدونن" اگر دیدی جایی هستی که بهت ارزش داده نمیشه از خودت ناامید نشو، چون دلیلش بیارزش بودن تو نیست بلکه کسایی هستن که قدر تو رو نمیدونند.
#داستانهای_آموزنده
📚محال است جوانی بازگردد!
میرزا جلال طبیب شیرازی که از پزشکان نامی زمان خود بود برای شاه معجونی مقوی ساخت و همراه قطعه شعری برای او فرستاد.
که در این شعر خواص معجون را بیان نموده بود. در این قطعه آورده بود که این معجون ذهن و قوه ناطقه و مغز را تقویت میکند و در افراد پیر، نیروی جوانی را به آنان باز میگرداند.
شاه به پاس فرستادن این معجون برای میرزا جلال هدیه با ارزشی فرستاد و پیغام داد:
باشد که معجون تو حافظه و قوه ناطقه را قوی میکند اما نشدنی است که پیر را جوان کند چون جوانی که رفته با هیچ دارویی باز نمیگردد.
#داستانهای_آموزنده
📚
#دیدن امام زمان در حرم عسکریین علیهاالسلام و مکث در نماز توسّط سیّد بحرالعلوم
✨عالم بزرگوار میرزای قمی می گوید: «با جناب علاّمه بحرالعلوم در حرم عسکریین (ع) نماز خواندیم. وقتی قصد کرد که بعد از تشهّد رکعت دوم بلند شود حالتی برای او بوجود آمد که کمی مکث کرد، سپس بلند شد. وقتی نماز تمام شد همه ما تعجّب کردیم و علّت آن مکث را نفهمیدیم و کسی از ما جرأت نمی کرد که سؤال کند.
👌تا اینکه برگشتیم به منزل و سفره غذا آماده شد. یکی از سادات که در آن مجلس بود به من اشاره کرد که از آن ایشان در مورد آن مکث سؤال کنم. من گفتم: «نه! تو از ما نزدیکتری.» پس علاّمه بحرالعلوم متوجّه من شد و فرمود: «در مورد چه چیزی گفتگو می کنید؟» در بین همه جرأت من بیشتر از همه بود، بنابراین گفتم: «اینها می خواهند راز آن حالتی که در نماز برای شما بوجود آمده بود را بفهمند.»
🌹سیّد فرمود: «بدرستی که حضرت مهدی(ع) برای سلام کردن به پدر بزرگوارش وارد شد، بنابراین این حالت از مشاهده روی نورانی آن حضرت به من دست داد تا اینکه از روضه بیرون رفتند.»
📚- نجم الثّاقب)
#داستانهای_آموزنده
•
http://splus.ir/ashaganvalayat