eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
4.2هزار دنبال‌کننده
32.6هزار عکس
36.8هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
🅰💎حکایات و سخنان ناب فرمودند: مَن طَلَبَ رِضَى النّاسِ بِسَخَطِ اللّه ِ وَكَلَهُ اللّه ُ إلَى النّاسِ.هر كسی با خشم خدا ، خواهان خشنودى مردم باشد ، خداوند او را به مردم وامى گذارد. 📗 الأمالى ، صدوق ، ص ۲۶۸ 💐💐 خوشبختۍ زمانیست ڪہ وجودت بہ دیگران آرامش میدهد هرزمان احساس ڪردۍ دیگران درڪنارت آرامش دارند بدان ڪہ خوشبختۍ چون خودت آرامۍ ڪہ میتوانۍ دیڪَران را آرام ڪنی 💐💐 یه جا خوندم نوشته بود: «خوب بودن با آدمای اطرافت مثل دروازه بان بودنه؛ مهم نیست چندتا توپ رو گرفتی، آدما همیشه فقط همون یک گلی که خوردی رو به خاطر میارن.» پس زیاد تلاش نکن که تو دید بقیه خوب به‌نظر بیای چون احتیاجی به ثابت کردنش به اونا نداری. فقط باید از نظر خودت آدم خوبی باشی. همین کافیه... 💐💐 سوره محمد 🔅الصّادق (علیه السلام)- مَنْ قَرَأَ سُورَهًَْ الَّذِینَ کَفَرُوا لَمْ یُذْنِبْ أَبَداً وَ لَمْ یَدْخُلْهُ شَکٌّ فِی دِینِهِ أَبَداً وَ لَمْ یَبْتَلِهِ اللَّهُ بِفَقْرٍ أَبَداً وَ لَا خَوْفٍ مِنْ سُلْطَانٍ أَبَداً وَ لَمْ یَزَلْ مَحْفُوظاً مِنَ الشَّکِّ وَ الْکُفْرِ أَبَداً حَتَّی یَمُوتَ فَإِذَا مَاتَ وَکَّلَ اللَّهُ بِهِ فِی قَبْرِهِ أَلْفَ مَلَکٍ یُصَلُّونَ فِی قَبْرِهِ وَ یَکُونُ ثَوَابُ صَلَاتِهِمْ لَهُ وَ یُشَیِّعُونَهُ حَتَّی یُوقِفُوهُ مَوْقِفَ الْآمِنِینَ عِنْدَاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ یَکُونُ فِی أَمَانِ اللَّهِ وَ أَمَانِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله)؛ 🔅امام صادق (علیه السلام)- هرکس این سوره را بخواند هرگز در دینش دچار تردید نخواهد شد و خداوند او را به فقر و ترس از حاکمان مبتلا نخواهد کرد و همواره تا زمان وفات از گزند شک و کفر در امان خواهد بود. زمانی‌که از دنیا رفت، خداوند هزار فرشته را مأمور خواهد کرد تا در قبرش نماز بخوانند و ثواب نماز آن‌ها برای آن فرد خواهد بود. آن‌ها او را تا زمانی‌که به جایگاه امنی نزد پروردگار می‌رسد، همراهی خواهند کرد. آن شخص همواره در پناه امنیّت خداوند و پیامبرش خواهد بود. 📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴، ص۳۰۶/بحارالأنوار، ج۸۹، ص۳۰۹ 💐💐 «محبت» عجیب است! حتی عجیب‌تر از عشق اگر آن را به «رفیق» هدیه کنی، احساس آرامش می‌کند اگر آن را به یک دشمن تقدیم کنی، شرمنده و پشیمان خواهد شد واگر آن را به ناشناسی هدیه دهی سخاوت پیشه کرده‌ای ....... 💐💐 🍃رازهای زندگی: زندگی خیلی ساده است. در پنج عبارت خلاصه میشود؛ که آنها اسرار حیات آدمیست! - آدمی باید بتواند سهم خطای خود را ببیند؛ تا بتواند بگوید: "متاسفم" - آدمی باید شجاعت داشته باشد؛ تا بتواند بگوید: "من را ببخش" - آدمی باید عشق داشته باشد؛ تا بتواند بگوید: "دوستت دارم" - آدمی باید شاکر داشته و نعمتهایش باشد؛ تا بتواند بگوید: "متشکرم" - و در نهایت آدمی باید به درک راز نهفته در این چهار عبارت برسد؛ تا بتواند مسئولیت زندگی خویش را به تمامی بپذیرد ... 💐💐 💕زندگی آنقدر هم که فکر میکنیم هولناک نیست... بی خیال تمام نداشته هایت... بی خیال تمام چیز ها و کسانی که حالت را بد میکنند... یک امروز را برای خودت زندگی کن... نوشیدنی مورد علاقه ات را حاضر کن... آهنگ مورد علاقه ات را پلی کن... کنار پنجره بنشین نفس عمیقی بکش و از گنجشکک با نشاط زندگی کردن را بیاموز... زندگی کردن فنون خاصی ندارد،اما دلی زیبانگر میخواهد و ذهنی خالی... ذهنت را از هرآنچه خود را به آن مشغول کرده ای خالی کن... خوب یا بد میگذرد... از جایت بلند شو و امروز را برای خودت زندگی کن.... جایی که دوست داری برو... از آدم هایی که دوستشان داری دعوت کن تا با تو در این روز خوب همراه باشند... اگر در زندگی ات چیزی را دوست نداری تغییر بده... اگر چیزی را دوست داری آن را در زندگی ات پایدار کن... برگی از درخت جدا کن و لای دفتری بگذار،تا بدانی که زندگی هم مانند برگ است تا بخواهی بفهمی چه شد تمام شده رفته پی کارش... 💐💐 پیرمرد_خردمند در یک دهکده، پیرمرد خرمندی زندگی می کرد. افرادی که به مشکلی بر می خوردند یا سوالی داشتند، به او مراجعه می کردند. یک روز یک بچه باهوش و زِبل که می خواست سر به سر پیرمرد خردمند بگذارد، پرنده ی کوچکی گرفت و آن را طوری در دستش گرفت که دیده نشود. بعد پیش پیرمرد رفت و به او گفت: پدربزرگ، من شنیده ام شما باهوش ترین مرد دهکده هستید. اما من باور نمی کنم. اگر راست است، می توانید بگویید که این پرنده ای که در دست من است زنده است یا مرده؟ پیرمرد نگاهی به پسر انداخت و فکر کرد: اگر به او بگوید که پرنده زنده است، او با یک حرکت کوچک دستش پرنده را می کشد، و اگر بگوید که پرنده مرده است، او پرنده را آزاد می کند تا به خیال خودش ثابت کند که از پیرمرد باهوش تر است. http://splus.ir/ashaganvalayat http://eitaa.com/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🅰💎حکایات و سخنان ناب 🌸نصیحتی از مــولانــا 🌸در پوشیدن خطای دیگران شب باش 🌳در مهر و دوستـی همچون خورشید 🌸در هنـگـام خـشـم و غـضـب کـوه 🌳درسخاوت و یاری به دیگران رود 🌸در کنــار آمــدن بــا دیـگران دریـا 🌳وخودت باش آنـگونـه کـه هستی 🌺🌺 💫اصول چهارگانه زندگی: _صادق بودن هنگام فقر.. _ساده بودن هنگام ثروتمندی.. _مودب بودن هنگام قدرتمندی.. _سکوت هنگام عصبانیت.. 🌺🌺 پنج ضرب المثل فوق العاده در دنیا که واجبه بدونی ! ازدواج زود اشتباه بزرگیه و ازدواج دیر اشتباه بزرگتر "آفریقایی" یه بسته فلفل قرمز بزار تو جیبت که هروقت هوس کردی با کسی درددل کنی، یه قاشق بریزی تو حلقت !"هندی" کور وارد خانه مردم شو و لال از اونجا بیا بیرون ! "ژاپنی" برای کسی که می خواد ازتون فاصله بگیره نه تنها راه رو باز کن، بلکه هلش هم بده ! "انگلیسی" زن و آیینه هردو در معرض خطر هستند باید از آنها "مراقبت کنید ! " فرانسوی" 🌺🌺 متنی بسیار زیبا از نیما یوشیج : ﮐﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻝ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﯿﺸﮑﺴﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺭﻭﯼ ﻫﺮ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﮐﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ !!! ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺁﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ ﮐﯿﻨﻪ ﻭ ﻏﻢ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﻝ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐﺎﺵ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪگی ﺗﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﻗﺎﺏ ﺑﻨﺪﮔﯽ ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﮐﺎﺵ ﻫﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻧﺒﻮﺩ ﺭﺩ ﭘﺎﯼ ﮐﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻧﺒﻮد.. ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ . ﻻﺍﻗﻞ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ . ﺳﺎﻋﺘﻢ ﺑﺮﻋﮑﺲﻣﯿﭽﺮﺧﯿﺪ ﻭ ﻣﻦ . ﺑﺮﺗﻨﻢ ﻣﯿﺸﺪ ﮔﺸﺎﺩ ﺍﯾﻦﭘﯿﺮﻫﻦ . ﺁﻥ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ، ﮐﻮﺩﮐﯽ ، ﺳﺮﻣﺸﻖﺁﺏ . ﭘﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺟﺎﯼﺧﻮﺍﺏ . ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡﺍﺯ ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﯽ . ﺩﻝ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺳﺖﻫﺮ ﮐﺴﯽ . ﻋﻤﺮ ﻫﺴﺘﯽ ، ﺧﻮﺏ ﻭ ﺑﺪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ . ﺣﯿﻒ ﻫﺮﮔﺰﻗﺎﺑﻞ برگشت نیست 🌺🌺 بعضی دعاها عجیب به دل می شینه…! خداوندا: نه آنقدر پاکم که مرا کمک کنی و نه آنقدر بدم که رهایم کنی میان این دو گم شده ام هم خودم و هم تو را آزار می دهم … هر چه تلاش کردم نتوانستم آنی شوم که تو می خواهی و هرگز دوست ندارم آنی شوم که تو رهایم کنی … خدایا دستم به آسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن ... " امین یارب العالمین 🌺🌺 مراقب باش! دست روزگار هلت ميدهد؛ ولی قرار نيست تو بيفتی! اگر بیتاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشى. اوج می گيری، به همين سادگی. تو خوب باش، حتى اگر آدم های اطرافت خوب نيستند. تو خوب باش، حتى اگر همه از خوبى هايت سو استفاده کردند. تو خوب باش، حتى اگر جواب خوبی هايت را با بدی دادند. تو خوب باش، همين خوب ها هستند که زمين را براى زندگى زيبا می کنند... زندگى رقص واژگان است؛ يکی به جرم تفاوت، تنهاست، يکی به جرم تنهایی، متفاوت... 🌺🌺 مرحوم حاج اسماعیل دولابی : همین ڪه گردی بر دلتان پیدا می شود یڪ《سبحان الله》بگویید آن گرد ڪنار می رود . هر وقت خطایی انجام دادید ‌《استغفرالله》بگویید که چارہ است. هر جا هم نعمتی به شما رسید 《الحمدلله》بگویید چون شکرش را به جا آوردی گرد نمی گیرد . با این سه ذڪر باخدا صحبت ڪنید. صحبت ڪردن با خدا غم و حزن را از بین می برد ... ‌🌺🌺 وقتی دعا میکنی، دعای تو از این جهان خارج میشود و به جایی میرود که هیچ زمانی نیست. دعایت به قبل از پیدایش عالم میرود. دعایت به آنجا که دارند تقدیرت را مینویسند میرود. و تقدیر نویس مهربان عالم تقدیرت را با توجه به دعایت مینویسد. کائنات معکوس کننده صدای ماست عشق طلب کنی عشق میدهد ثروت طلب کنی می‌دهد اگر انرژی منفی بفرستید همان را پس شما خواهد داد پس به جملات و کلمات اهمیت بدید یادتون باشه چی طلب میکنید 👌 مولانا میگوید : گر در طلب گوهر کانی، کانی گر در هوس لقمه نانی، نانی این نکته رمز اگر بدانی، دانی هر چیز که در جستن آنی، آنی.. 🌺🌺 ما را از سادگی ترسانده اند هیچ کس نگفت سادگی هم خوب است هیچ کس نگفت ساده که باشی ساده میخندی ، ساده شاد میشوی ساده ذوق میکنی ، ساده می بخشی و ساده تر دل می بندی ... همدیگر را یافتن هنر نیست... هنر این است که همدیگر را گم نکنیم... آدمهای ساده بی هیچ دلیلی دوست داشتنی هستند سادگی شیک ترین ژست دنیاست 🌺🌺 سوره فتح 🔸الرّسول (صلی الله علیه و آله)- مَنْ قَرَأَهَا فَکَأَنَّمَا شَهِدَ مَعَ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله)؛ 🔸پیامبر (صلی الله علیه و آله)- هرکس این سوره را قرائت نماید مانند این است که در فتح مکّه همراه با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بوده است. 📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴ ‎‍‌‌🌺🌺 ❣وقتی سپاسگزار آنچه هست باشی، و یا برای شاد بودن، نیاز به بهانه نداشته باشی .. آن زمان است که، به زندگی معنا می‌بخشی .. 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🆎💎حکایات و سخنان ناب ایشان فرمود: خادم به من گفت که می‌خواهم دو تا از پسرهایم را داماد کنم، ولی وضع مالی من خوب نیست. به او گفتم: ما چقدر تقدیم کنیم؟ بنویس که ببینم. او مبلغی روی کاغذ نوشت، ولی دیدم مبلغ ناچیزی نوشته است، خوشم نیامد، اما تمام آن پول را به او دادم. اصحاب با ناراحتی گفتند: آقا شما همه این مبلغ را یک‌جا به او دادید؟ مرحوم آخوند فرمود: مهیا کردن وسایل ازدواج برای دو پسر، همین مقدار خرج دارد. مدتی اصحاب با مرحوم آخوند یک و دو کردند. یکی از افراد جلسه گفت: اگر شما طلبه‌ها را در نظر نمی‌گیرید، لااقل خودتان را در نظر بگیرید. شما تازه خانه‌تان را فروختید. (این قضیه بعد از شکست مشروطه و افول مرحوم آخوند واقع شده است) مرحوم آخوند شروع کرد به گریه کردن به گونه‌ای که چنین گریه‌ای تا آن وقت سابقه نداشت. اصحاب از کار خود ناراحت شدند که چرا سبب شدند مرحوم آخوند متذکر شکست و مشکلاتشان گردد و این‌گونه متأثر شود. وقتی گریه آخوند پایان یافت، فرمود: شما خیال می‌کنید که من برای فروختن خانه ناراحت شده‌ام. ناراحتی من از این است که زحمات چندین ساله من هدر رفته است. من حدود بیست سال است که به شما میگویم موحد باشید، خدا را بشناسید، بدانید منشأ امور جای دیگر است. من طلبه‌ای بودم، قدری درس خواندم، ازدواج کردم، بعد هم تدریس کردم و عده‌ای شاگرد من و بعد چند نفر هم مقلد من شدند. این حوادث همگی به عنایت خداوند متعال و مصلحت ما همین بود که رخ داده است. معلوم می‌شود حرف‌های من هیچ اثری در آقایان نگذاشته و جدی تلقی نشده است. من از این بابت ناراحتم. 📚 جرعه‌ای از دریا ؛ ج 2 ص 431 ◼️ @de_bekhand ◼️دبخند: «اَيّهَا النّاسُ! إِنّ اللّهَ جَلّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلاّ لِيَعْرِفُوهُ، فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ». امام حسين (ع) فرمود: «اى مردم! خداوند بندگان را آفريد تا او را بشناسند، آن‏گاه كه او را شناختند، پرستش كنند و آن‏گاه كه او را پرستيدند، از پرستش غير او بى‏ نياز شوند». (بحار الانوار، ج 5 ص 312 ح1 ) 🖤🖤 با خدا شاد باش و لذت ببر نقل است که خداوند خطاب به حضرت داود می گوید: «یَا دَاوُدُ! بِی فَافْرَحْ وَ بِذِكْرِی‏ فَتَلَذَّذ= ای داود! با من شاد باش و از من لذت ببر». کسی این را می‌فهمد که بلوغ انسانی پیدا کرده باشد و می‌تواند از بودن با طرف مقابل، شاد باشد و از او لذت ببرد، یعنی یک سنخیت می‌خواهد. 💚یکی از اسم‌ها خدا «مرتاح، به معنی شاد و آرامبخش» است. نمی‌شود به خدا نزدیک شوی و شاد و آرام نشوی. آدم بالغ که شد و به عشق افتاد، دنیا برایش قشنگ می‌شود و همه چیزش لذت‌بخش، زیبا و دوست‌داشتنی می­‌شود. وقتی میگوییم «لا اله الا الله» یعنی شهادت می‌دهم که هیچ و هیچ جز خدا نیست.اساس دین ما، و است. 💚 🏴🏴 💌مردی درحالی‌که به قصرها و خانه‌های زیبا می‌نگریست به دوستش گفت: «وقتی این همه اموال را تقسیم می‌کردند ما کجا بودیم.» دوست او دستش را گرفت و به بیمارستان برد و گفت: « وقتی این بیماری‌ها را تقسیم می‌کردند ما کجا بودیم ! » انسان زمانی که پیر میشه تازه میفهمه نعمت واقعی همون سلامتی، خانواده، عشق، شادی، باهم بودن، انرژی جوانی و ... "همین چیزای ساده بوده که همیشه داشته ولی هرگز بهشون اهمیت نداده و دنبال نداشته ها بوده 🖤🖤 📚 داستان کوتاه 🔴 گناهان خود را کوچک نشمارید! پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در یکی از مسافرت ها همراه جمعی از اصحاب خود در سرزمین خالی و بی آب و علفی فرود آمدند و به یاران خود فرمودند: هیزم بیاورید تا آتش روشن کنیم. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! اینجا سرزمینی خالی است و هیچ گونه هیزمی در آن وجود ندارد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بروید هر کس هر مقدار می تواند هیزم جمع کند و بیاورد. یاران به صحرا رفتند و هر کدام هر اندازه که توانستند، ریز و درشت، جمع کردند و با خود آوردند. همه را در مقابل پیغمبر صلی الله علیه و آله روی هم ریختند. مقدار زیادی هیزم جمع شد. در این وقت رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: گناهان کوچک هم مانند این هیزمهای کوچک است. اول به چشم نمی آید، ولی وقتی که روی هم جمع می گردند، انبوه عظیمی را تشکیل می دهند! 📗 بحارالانوار، ج 73، ص 346 🏴🏴 🔅 ✍ هم دلت پاک باشه هم عملت 🔻ﺑﻌﻀﯽ‌ﻫﺎ می‌گن: ﺩﻟﺖ که ﭘﺎﮎ ﺑﺎشه، کافیه. نماز هم نخوندی نخون. روزه نگرفتی نگیر. به نامحرم نگاه کردی اشکال نداره. فقط سعی کن دلت پاک باشه! 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🅰💎حکایات و سخنان ناب 🔴 در صـــــــدر اخبار جهـــــــــان... 🌕 آقا امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «يَظْهَرُ فِي شُبْهَةٍ لِيَسْتَبِينَ فَيَعْلُو ذِكْرُهُ وَ يَظْهَرُ أَمْرُهُ وَ يُنَادَى بِاسْمِهِ وَ كُنْيَتِهِ وَ نَسَبِهِ وَ يَكْثُرُ ذَلِكَ عَلَى أَفْوَاهِ اَلْمُحِقِّينَ وَ اَلْمُبْطِلِينَ وَ اَلْمُوَافِقِينَ وَ اَلْمُخَالِفِينَ لِتَلْزَمَهُمُ اَلْحُجَّةُ بِمَعْرِفَتِهِم» «او (مهدی علیه‌السلام)، در وضعی شبهه‌ناک آشکار می‌شود تا اینکه امرش روشن شود، و نامش بالا رود، و کارش آشکار گردد، و نام و کنیه و نسبش ندا داده شود، و آوازهٔ او در دهان پیروان حقّ و باطل و موافقان و مخالفان بسیار گردد؛ تا اینکه به واسطهٔ شناخت او حجّت بر همه تمام شود.» 📗بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱ 📗الهداية الکبرى ج ۱، ص ۳۹۲ 📗مختصر البصائر ج ۱، ص ۴۳۳ 🍁🍁 🌿 حرفهایت را از صافی رد کن شخصی نزد همسایه‌اش رفت و گفت: گوش کن، می‌خواهم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو می‌گفت…همسایه حرف او را قطع کرد و گفت: قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذرانده‌ای یا نه؟ آن شخص گفت: کدام سه صافی؟همسایه گفت:اول از میان صافی واقعیت. آیا مطمئنی چیزی که تعریف می‌کنی واقعیت دارد؟ شخص گفت:نه، من فقط آن را شنیده‌ام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است. همسایه سری تکان داد و گفت: پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذرانده‌ای. یعنی چیزی را که می‌خواهی تعریف کنی، باعث خوشحالی‌ام می‌شود. گفت: دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند.همسایه گفت: بسیار خب، پس اگر مرا خوشحال نمی‌کند، حتما از صافی سوم یعنی فایده، رد شده است. آیا چیزی که می‌خواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم می‌خورد؟شخص گفت: نه، به هیچ وجه! همسایه گفت: پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحال‌‌کننده است و نه مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی 🍁🍁 روزی لقمان به پسرش گفت: امروز به تو سه پند می دهم که کامروا شوی. اول این که سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری. دوم این که در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی. سوم این که در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی. پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم. چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟ لقمان جواب داد: اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که می خوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد. اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است و اگر با مردم دوستی کنی، در قلب آنها جای می گیری و آن وقت بهترین خانه های جهان مال توست. 🍁🍁 ⭕️ گناه مثل میکروب است... آلودگی اگر کم هم باشد اثر خودش را میگذارد. آدم‌های زیرک به جای اینکه روی عبادت سرمایه‌گذاری کنند، روی ترک کار بد سرمایه‌گذاری می‌کنند. گناه مثل سوراخ در کشتی‌ است. رفته رفته کشتی را در آب غرق میکند. تَرَک روی سد باعث میشود، سد از بین برود. اول حرام‌ها را بشناسید و بعد آنها را ترک کنید. کسی که اصرار روی گناه دارد از چشم خدا می‌افتد انسان ممکن است، دچار گناه شود ولی هیچ وقت اصرار به گناه نمیکند. اصرار به گناه باعث میشود تمام زحمات عمر انسان هدر رود چون لجبازی با خداوند است. امیرالمومنین فرمودند: پرهیز از گناهان سزاوارتر از انجام کارهای خیر است. 🍁🍁 🍃رازهای زندگی: زندگی خیلی ساده است. در پنج عبارت خلاصه میشود؛ که آنها اسرار حیات آدمیست! - آدمی باید بتواند سهم خطای خود را ببیند؛ تا بتواند بگوید: "متاسفم" - آدمی باید شجاعت داشته باشد؛ تا بتواند بگوید: "من را ببخش" - آدمی باید عشق داشته باشد؛ تا بتواند بگوید: "دوستت دارم" - آدمی باید شاکر داشته و نعمتهایش باشد؛ تا بتواند بگوید: "متشکرم" - و در نهایت آدمی باید به درک راز نهفته در این چهار عبارت برسد؛ تا بتواند مسئولیت زندگی خویش را به تمامی بپذیرد ... 🍁🍁 بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن، بعد چشمشون به یه گردو می افته... خم میشن تا گردو رو بردارن، یهو الماسه می افته رو شیب زمین، قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره... میدونی چی می مونه...؟ یه آدم دهن باز... یه گردوی پوک... و یه دنیا حسرت... مواظب الماسهای زندگیمون باشیم، شاید به دلیل اینکه صاحبش هستیم و بودنش برامون عادی شده ارزشش رو از یاد بردیم ... 🍁🍁 اگر با هر سقوطی زندگی معنی خود را از دست میداد، هرگز دانه ای به لانه مورچه ای نمی رسید. 🍁🍁 ❣️این کلمات را کمتر به کار ببرید: 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🅰💎حکایات و سخنان ناب زمان❤️ 🔴 آیا امام زمان علیه السلام صدای ما را می شنوند؟ 🔹 بر اساس آموزه های دینی یکی از شاهدان رفتار و گفتار ما امامان معصوم هستند. لذا امام زمان علیه السلام تمامی صحبت ها و صداهای ما را می شنوند 🔹 در زمان حضرت امام هادی(علیه السلام) شخصی نامه‌ای نوشت از يکی از شهرهای دور که آقا من دور از شما هستم. گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم، به هر حال چه کنم؟ حضرت در جواب ايشان نوشتند: «إِنْ كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْك» 🔺 اگر حاجتی داشته باشی لبت را حرکت بده، 📚 بحارالانوار ج ۵۳ ص ۳۰۶ 🌕 مرحوم آيت الله بهجت (ره) میفرمودند: 🔺 بين دهان تا گوش شما کمتر از يک وجب است. قبل از اينکه حرف از دهان خودتان به گوش خودتان برسد، به گوش حضرت رسيده است.او نزديک است، درد و دل‌ها را می‌شنود، با او حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید. 💐💐 📌منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش و اشکهایت را با دستان خود پاک کن (همه رهگذرند) 📌زبان استخوانی ندارد ولی اینقدر قوی هست که بتواند به راحتی قلبی را بشکند (مراقب حرفهایت باش) 📌به کسانی که پشت سرت حرف میزنند بی اعتنا باش آنها جایشان همانجاست دقیقا پشت سرت (گذشت داشته باش) 📌گاهی خداوند برای حفاظت از تو کسی یا چیزی را از تو میگیرد اصرار به برگشتنش نکن پشیمان خواهی شد (خداوند وجود دارد پس حکمتش را قبول کن) 📌انسان به اخلاقش هست نه به مظهرش. اگرصدای بلند نشانگر مردانگی بود سگ سرور مردان بود. 📌قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هايت را به پیش خدا گلایه کنی نظری به پایین بینداز و داشته هات را شاکر باش. انسان بزرگ نمیشود جز به وسیله ی فکرش. 💐💐 بنویسید به دیوار سکوت عشـــــق سرمایه هر انسان است بنشانید به لب ، حرف قشــنگ حرف بد وســـــــوسه شیطان است. و بدانید که فردا دیـــــــــر است و اگر غصه بیاید امــــــروز تا همیشه دلتان درگیر است. پس بسازید رهـــی را که کنون تا ابــــد سوی صــــــــداقت برود و بکارید به هر خانه گلــی که فقط بوی محبــــــــــت بدهد. 💐💐 خشم و کینه را در خود نگه ندارید. کاری کنید که امروز آخرین روزی باشد که اسیر ناراحتی‌های قدیمی هستید. چیزی که در گذشته اتفاق افتاده است، فقط یک بخش از کتاب زندگی شماست؛ فقط کافی است که کتاب را ورق بزنید. همه ما بخاطر تصمیمات خودمان و دیگران صدمه دیده‌ایم و بااینکه درد و ناراحتی ناشی از این تجربیات کاملاً طبیعی هستند، گاهی‌اوقات برای مدتی طولانی در شما می‌مانند. احساس خشم و کینه ما را وا می‌دارد که همان درد را دوباره و دوباره برای خودمان تکرار کنیم و فراموش کردن آن برایمان سخت شود. بخشش چاره کار است. باعث می‌شود بتوانید بدون مقابله کردن با گذشته، روی آینده‌تان تمرکز کنید. برای دریافتن قدرت بی‌نهایت چیزی که در آینده اتفاق می‌افتد، باید هر چیزی که پشت سرتان است را ببخشید. بدون بخشش، زخم‌ها هیچوقت خوب نمی‌شوند و رشد فردی شما حاصل نخواهد شد. به خود تاکید کنید: من ذهن خود را از بند گذشته رها می سازم. 💐💐 🍃🌺🍃 خاطرات بچه گی هایم جا مانده هنوز توی آن خانه قدیمی کنار حوض کوچک و پر از ماهی و توی راه پله های باریک و تنگ و اتاق زیر شیروانی و حیات سنگ فرش و کوچه های خاکی دنیای شیرین و شاد کودکی را پاس دادم با یک توپ پاره پلاستیکی به این طرف و نهایت علاقه و عشقم فقط یک بادکنک بود یک بادکنک که زود ترکید و یا باد برد دلم تنگ شده کودکی به اندازه آن حیات کوچک و حوض ماهی به اندازه همان کوچه های خاکی دلم تنگت شده به اندازه دنیای کوچک و شیرینت کودکی🙂 💐💐 🍃آﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺫﺍﻥ ﺩﺭ ﮐﺮﻩ ﺯﻣﯿﻦ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﻗﻄﻊ نمیشوﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻫﺮ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺭﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺁﻏﺎﺯ می شود .ﮔﻔﺘﻦ ﺍﺫﺍﻥ ۴ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﻻﺯﻡ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﺩﺍﺭﺍﯼ ۳۶۰ ﺧﻂ ﻓﺮﺿﯽ ﺍﺯﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﺑﻪ ﻗﻄﺐ ﺟﻨﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻌﺎﺩﻝ ۳۶۰ ﺩﺭﺟﻪ ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ ؛ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺜﺎﻝ : ﻇﻬﺮ ﺷﺮﻋﯽ ﺩﺭﺧﻂ ۱ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ۴ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻃﻮﻝ ﻣﯿﮑﺸﺪ ﺗﺎ ﻇﻬﺮ ﺷﺮﻋﯽ ﺩﺭﺧﻂ ۲ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﻮﺩ ، ﻭﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻣﻌﺎﺩﻝ ﺯﻣﺎﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﻂ ﯾﮏ ﺍﺫﺍﻥ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ . ﺑﻪ ﺍین ﺗﺮﺗﯿﺐ ۳۶۰ ﺿﺮﺑﺪﺭ ۴ ﻣﯿﺸﻮﺩ ۱۴۴۰ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﮐﻪ ﻣﻌﺎﺩﻝ۲۴ ﺳﺎﻋﺖ ﺍﺳﺖ ..... ❣ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻛﺒﺮ ... اینجاست که خدای متعال خطاب به پیامبرش (ص) میفرماید: "و رفعنا لک ذکرک" یعنی ذکر و یاد تو را بلند کردیم... یعنی حداقل در هر اذان که یادی از پیامبر میشود و اسم مبارکش ذکر میگردد. پس هیچ دقیقه ای روی کره ی زمین نیست مگر آنکه اسم رسول خدا باشد 💐💐 ✍ خداوند طلب علم را در وُسع همگان قرار داده است 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💎حکایات و سخنان ناب 🔻از جر و بحث با فرد نادان بپرهیز 🌳 روزی عالمی، شاگرد خود را در حال دست به یقه‌ شدن با یک نادان دید. 🌳 به او گفت: مدت‌ها به‌دنبال این سؤال بودم که چرا خداوند به هیچ پرنده‌ای شاخ نداده است؟ سرانجام فهمیدم، چون پرنده در زمان برخورد با خطر می‌تواند پَر بکشد و پرواز کند، پس نیازی به شاخ در آفرینش او نبوده است. 🌳 انسان نیز، زمانی که می‌تواند از جر و بحث با یک فرد نادان پَر بکشد و فرار کند، نباید بایستد و با او جر و بحث کند. 🌳 بدان زمانی که پَر پرواز داری، نیازی به شاخ گاو نداری. این پَر پرواز را فقط علم به انسان می‌دهد و شاخ گاو را جهالت 💐💐 شفای خود را از منبر سیدالشهدا (ع) گرفتم! 🔖سینه مرحوم آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی بیمار شده بود و نیاز به عمل داشت. شبی که قرار بود فردای آن، سینه خود را عمل کنند، فرمودند: کسی داخل حسینیه نشود! وقتی که از حسینیه بیرون آمدند، جریان را جویا شدیم، فرمودند: قسمتی از سینه‌ام را که بنا بود عمل شود، به منبر سیدالشهدا (علیه السلام) مالیدم و شفای خود را از سیدالشهدا (علیه السلام) گرفتم و نیازی به عمل نیست! 📚خبرگزاری نسیم، گفتگو با سید محمود مرعشی نجفی- فرزند آیت الله العظمی مرعشی نجفی- ۹۳/۶/۱۱. 💐💐 🔻دیدار خسرو شوم بوده 🍃وقتی خسرو پرویز برای شکار از شهر بیرون رفت، چون به صحرا رسید، چشمش به مردی زشت‌رو افتاد؛ پس آن را به فال بد گرفت و دستور داد او را از جلو راه دور کنند. آن مرد پیش خود گفت: «خسرو بر نقّاش عالم عیب گرفته است!» 🍃چون خسرو از شکارگاه برمی‌گشت، اتفاقاً به همان جایگاه رسید و آن مرد را دید. 🍃آن مرد صدا زد ای خسرو سؤالی دارم. گفت: بگو. عرض کرد ای پادشاه! امروز شکارت خوب بوده است؟ گفت: بسیار عالی بود. 🍃عرض کرد: آیا به همراهان تو آسیبی رسید؟ گفت: نه. عرض کرد: پس چرا مرا دیدی به فال بد، به من اهانت کردی؟ و از سر راهت دور کردی؟ گفت: دیدار امثال تو را مردم، شوم می‌گیرند. 🍃عرض کرد: پس دیدار خسرو بر من شوم بوده است، نه دیدار من بر خسرو؛ خسرو از جواب او تسلیم گردید و از او عذرخواهی کرد. 💐💐 📚 نتیجه حرص بر دنیا بعضیا فکر می کنن اگه به مرحله‌ای از دنیا رسیدن دیگه دست از طلب دنیا بر می دارن و در مسیر خدا حرکت می کنن ،‌ در حالی که خاصیت دنیا این هست که هر چی دنبالش بریم بیشتر گرفتارش می شیم و یه زمان چشم باز می کنیم می بینیم که در دنیا غرق شدیم ، و راه برگشتی هم نداریم... و به جایی خواهیم رسید که با عشق به دنیا خواهیم مرد ! پس بیایید از همین الآن حرص به دنیا رو از دلهامون جدا کنیم که فردا دیر است... حضرت امام باقر (ع) می‌فرمایند : شخصی که حريص بر دنياست ، مانند كرم ابريشم است كه هر چه بيشتر ابريشم بر خود می پيچيد ، راه خروجش دورتر و بسته‌تر می گردد تا اينكه بميرد . مَثَلُ الحَريصِ عَلَی الدنيا مَثَل دُودَةِ القَزّ ، كُلَّما اِزادادَت مِنَ القَزِّ علی نَفسِها لَفّاً ، كان أَبعَدَ لها من الخروج حتی تَموت . 📚 الكافي ، ج ۲ ، ص ۳۱۴ 💐💐 چرا زنان سن خود را کمتر از سن شناسنامه ای خود می دانند؟ چون روزهایی را که منتظر تولد کودکش بوده فقط با دلواپسی انتظار کشیده و زندگی نکرده. چون شبهایی که فرزندش مریض بوده در کنار بستر او نشسته و گریسته و زندگی نکرده. چون زمانی که فرزندش بیرون از خانه بوده تا لحظه ورودش، فقط به در چشم دوخته و زندگی نکرده. چون بارها بخاطر راحتی سایر اعضای خانواده خواسته ها و نیازهای خود را نادیده گرفته و زندگی نکرده. او همه اینها را از زندگی کم کرده و سپس سن خود را حساب میکند. حق با اوست و منصفانه نیست زمانی را که برای دیگران زندگی کرده به حساب او بگذاریم♥️ 💐💐 تا خدا هست کسے تنهانیست او همین جاست? کنار من و تو سال ها منتظر است تا بہ سویش بدویم از سرشوق تا صدایش بزنیم ازسر عجز و بفهمیم که او مونس واقعی خلوت ماست. 💐💐 هی گنه کرديم و گفتيم خدا مي بخشد عذر آورديم و گفتيم خدا مي بخشد. آخر اين بخشش و اين عفو و کرامت تا کي...!!! او رحيم است ولي ننگ و خيانت تا کی...!!! بخششي هست ولي قهر و عذابي هم هست آي مردم به خدا روز حسابي هم هست. زندگي در گذر است... آدمي رهگذر است.... زندگي يک سفر است.... آدمي همسفر است..‌. آنچه مي ماند از او راه و رسم سفر است... "رهگذر ميگذرد ❤️ℒℴνℯ❤️ تفریح کنید تا آلزایمر نگیرید ورزش شرکت در برنامه‌های اجتماعی و مطالعه میتوانند قدرت و سلامت عقل افراد را حفظ کنند و ازخطر ابتـلا بـه بیماری‌های زوال عـقل
💎حکایات و سخنان ناب . ❤️❤️❤️ ▫️قصه خلقت با "محمّد" آغاز شد، و سرانجام هم با "م‌ح‌م‌د" پایان شیرینش فرا میرسد. ما مسلمانان اولین محمّدیم، و چشم به راهان آخرین م‌ح‌م‌د... اللهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرج آل محمّد 💐 🚩 سالروز ولادت آخرین پیامبر بر آخرین وصی و شیعیانشان مبارک باد. ✨ 🌹🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌹 از این مولود فرُّخ پی هزارو چارصد سال است زمین دور خودش می‌گردد و بسیار خوشحال است فقط این جمله در تایید میلاد نبی کافی ست که شیطان از نزولش تا همیشه ناخوش احوال است زمین و آسمان مکه طوری نور بارانند که دیدار دوتاشان هم تماشا هست هم فال است 🔰امام_على_عليه_السلام 🔹خداوند آفريده اى بهتر از محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) نيافريده است . 📚الکافی جلد 1 صفحه 440 ــــــــــــــــــ🌹🌹🌹🌹ــــــــــــــــــ این عید به اهل دین مبارک بر جمله مسلمین مبارک ــــــــــــــــــ🌹🌹🌹🌹ــــــــــــــــــ 💐💐 ✅ ثمرات کثرت یاد خدا 🔘اگر دل را از هر طریقی (نماز، دعا، ذکر) پیش خدا ببریم، ایمان و توحید ما روزبه‌روز محکم‌تر شده و بین ما و خداوند محبت ایجاد می‌شود. 💔اگر محبت شکل گرفت، خداوند در حدیث قدسیِ قرب نوافل، به بندگانش وعده داده است: «آن‌گاه گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود و چشمش می‌شوم که با آن می‌بیند و زبانش می‌گردم که با آن سخن می‌گوید و دستش می‌شوم که به آن می‌گیرد.» ⬅️ آری! کثرت یاد خدا، انسان را این‌گونه می‌کند. البته استغفار و یادی ملاک است که با دل باشد نه با لقلقۀ زبان. 📚 (شرح دعای مکارم الاخلاق)|تألیف فقیه عارف آیت‌ الله کمیلی خراسانی 💐💐 🌹 ایمان دارم که لازمه ی 😀 بودن است 🍃 پس تمام تلاشم را 🍃 برای شاد بودن می کنم 😞 زیرا ناراحتی همانند سنگی بزرگ 🔺 در سر راه موفقیت های من است.. 💐💐 شش اصل آرامش در زندگی: به کسی که به تو اهمیت نمیده، اهمیت نده! به خلایق هر چه لایق، باور داشته باش! توقعت رو از دیگران، به صفر برسون! هر کسی رو نتونستی ادب کنی بشین و صبر کن تا روزگار ادبش کنه! هر انسانی به اندازه ی سطح شخصیت و درک خودش میتونه ارزش تو رو تشخیص بده! هر کسی که ارزش تو رو ندونست راهت رو ازش جدا کن و اگر امکانش نبود در ذهنت کم رنگش کن...! 💐💐 زندگی ساختنی است نه ماندنی ، بمان برای ساختن ... نساز برای ماندن ... منتظر نباش کسی برایت گل بیاورد...! تلاش کن ، بذری بکار ؛ و از آن مراقبت کن خود صاحب گل خواهی بود 💐💐 💖🌷 🌸همیشه با خدا درد دل کن نه با خلق خدا و فقط به او توکل کن آنگاه می بینی که چگونه قبل از اینکه خودت دست به کار شوی کارها به خوبی پیش می روند.... 🌼از خدا خواستن عزت است اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حکمت است از خلق خدا خواستن خفت است اگر برآورده شود منت است اگر نشود ذلت است 🌸پس هر چه می خواهی از خدا بخواه و در نظر داشته باش که برای او غیر ممکن وجود ندارد و تمام غیر ممکن ها فقط برای شماست 🌸 💐💐 راهکارهایی برای بالا بردن عزت نفس 🔸 خودتان را تحقیر و سرزنش نکنید. 🔸 پاداش دادن به خود را آغاز کنید. 🔸 از جسم خود مواظبت کنید. 🔸 به احساسات خود احترام بگذارید. 🔸 از مقایسه کردن بپرهیزید. 🔸 برای هرچه می خواهید و نیاز دارید کلمه "من " را به کار ببرید. 🔸 از انتقاد دائم به خود بپرهیزید. 🔸 با خودتان به عنوان فردی ارزشمند رفتار کنید. 🔸 از دیگران یاری بخواهید. 🔸 به خود برچسب نزنید. ‎‌‌‌‌‌‌ 💐💐 ☑️ سه زن در دنیا زیباترینند : مادر انعڪاس تصویرش در آینه سایه اش💚 قدر مادرامونو بدونیم و تمام عشق و محبتمون رو نثارشون ڪنیم یا اگر در قید حیات نیستن مرتب اونو نزد خدا یاد ڪنیم. مادر ها تڪرار نشدنے هستند ڪوتاهے ڪردن در مورد همچین نعمت بزرگ الهے چیزے جز زیانڪارے به دنبال نداره.😢 آب دستتونه رها ڪنید و اسراف ڪردن در محبت به مادرتون رو از همین الان آغاز ڪنید.👌 💐💐 حکایتی از گلستان سعدی ثروتمندزاده اى را در كنار قبر پدرش نشسته بود و در كنار او فقیرزاده اى كه او هم در كنار قبر پدرش بود. ثروتمندزاده با فقیرزاده مناظره مى كرد و مى گفت: صندوق گور پدرم سنگى است و نوشته روى سنگ رنگین است. مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در میان قبر خشت فیروزه به كار رفته است، ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و مشتى خاك، درست شده، این كجا و آن كجا؟ فقیرزاده در پاسخ گفت: تا پدرت از زیر آن سنگ هاى سنگین بجنبد پدر من به بهشت رسیده است.. 💐💐 روزی فیل،با سرعت از جنگل می گریخت، او را پرسیدند؛ گفت؛ جناب شیر دستور داده که تمام زرافه ها را گردن بزنند ! گفتند؛ تو را چه به زرافه،تو که فیل هستی! پس برای چه نگرانی؟ گفت؛ بله میدانم که فیل هستم،اما جناب شیر، الاغ را مامور پیگیری این موضوع کرده است...! http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🅰💎حکایات و سخنان ناب آقا امیرالمومنین(علیه‌السلام): به خودتان اجازه ندهید به کسی غیر از خدا تکیه کنید! غررالحکم،حدیث۶۷‌۳۵ 💐💐 آقا امیرالمومنین(علیه‌السلام): از مشغول شدن به کاری که به تو ربطی ندارد؛ خودداری کن. غررالحکم،حدیث۶۸‌۳ 💐💐 امام رضا (ع) از پیامبر (ص) نقل می کنند: آن گاه که بدون حق مومنی را برنجاند ، مانند این است که خانه کعبه و بیت المعمور را ده بار ویران کرده باشد و مثل این است که هزار ملک از ملائکه مقرب الهی را به قتل رسانده باشد چنین کسی در واقع حرم حقیقی خدا را ویران کرده است. چنین کسی به آزار کسی پرداخته است که قبله ی همه عالم و مسجود آسمانیان است. آنگاه که غرور کسی را له میکنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی! آنگاه که خدا را می بینی و بنده ی خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز میکنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟!! 💐💐 چهار چيز روزى را زياد مى كند: *خوش اخلاقى* ، خوش رفتارى با همسايه، اذيت نكردن و كم كردن بى تابى (حضرت محمّد صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) معدن الجواهر، ص 39 💐💐 💖🌷 🌸همیشه با خدا درد دل کن نه با خلق خدا و فقط به او توکل کن آنگاه می بینی که چگونه قبل از اینکه خودت دست به کار شوی کارها به خوبی پیش می روند.... 🌼از خدا خواستن عزت است اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حکمت است از خلق خدا خواستن خفت است اگر برآورده شود منت است اگر نشود ذلت است 🌸پس هر چه می خواهی از خدا بخواه و در نظر داشته باش که برای او غیر ممکن وجود ندارد و تمام غیر ممکن ها فقط برای شماست 🌸 💐💐 راهکارهایی برای بالا بردن عزت نفس 🔸 خودتان را تحقیر و سرزنش نکنید. 🔸 پاداش دادن به خود را آغاز کنید. 🔸 از جسم خود مواظبت کنید. 🔸 به احساسات خود احترام بگذارید. 🔸 از مقایسه کردن بپرهیزید. 🔸 برای هرچه می خواهید و نیاز دارید کلمه "من " را به کار ببرید. 🔸 از انتقاد دائم به خود بپرهیزید. 🔸 با خودتان به عنوان فردی ارزشمند رفتار کنید. 🔸 از دیگران یاری بخواهید. 🔸 به خود برچسب نزنید 💐💐 حکایت ‍کاروانسرای زعفرانيه! در ساختن كاروانسرای زعفرانيه‌ نيشابور كه هنوز ويرانه‌های آن ميان نيشابور و بيهق (سبزوار)‌ برپاست، ياد ميكنند كه بازرگانی چينی برای آن‌كه رونق بازار چين را به رخ بازرگانان ايرانی كشد، يك كاروان زعفران به ايران گسيل داشت و به كاروانسالار فرمود كه هر آينه زعفران را به كسی بفروشد كه يك‌جا توان خريد آن را داشته باشد؛ و بازرگان كه از راه شمال شهرهای ايران را پيموده بود و خريدار نيافته بود و به هرکجا که می‌رسید خودنمایی نموده و می‌گفت که در ایران کسی توان خرید زعفران های ما را نداشت! ‌هنگام بازگشت، در نيشابور به جايی رسيد كه بازرگانی كاروانسرا ميساخت. از وی چگونگی را پرسيدند و او داستان را باز گفت. بازرگان نيشابوری را غيرت به جوش آمد و زعفران را يكجا از او بخريد و بفرمود تا در زير پي ساختمان كاروانسرا ريزند! به كاروانسالار گفت به چين بازگرد و بگو كه كاروان زعفران شما را در ايران در گل پی كاروانسرا ريختند ... نام اين كاروانسرا زعفرانيه گرديد و تا سالها از آن بوی خوش زعفران می آمد. 💐💐 سخنانی از جنس طلا 💛✨ و اگر نفس متعلق به این و آن باشد به همه چیز علاقه داشته باشد ، هر چیزی توجه او را جلب بکند ، می دانید که تعلق تفرقه می آورد و تفرق پریشانی است و پریشانی اضطراب است ، نفس انسانی می شود مضطربه و این نفس به جایی نمی رسد ، خصوصا در امور علمی. نفس مضطربه در نماز هم تجمع ندارد. در یک نماز هزار جا سر می زند، ولی همین که مطمئنه شد به همه جا می رسد. فاصله ندارد ، مطمئنه شدن همان و مخاطب به خطاب " یا ایّتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربّك راضیة مرضیة " همان. واینکه می بینی مخاطب نمی شود ، این است که قلابها او را فرا گرفته و به این سوی می کشاند: تن زده اندر زمین چنگالها جان گشاید سوی بالا بالها و این قلابها نمی گذارد که نفس مطمئن شود و توحید و تجمع داشته باشد ، تا به خود بیاید و بگوید من کیستم_به کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود_ پس هنوز به ورطه ی من کیستم نیافتاده ایم ، لذا مشکل داریم.. 📚صد و ده اشاره /اشاره ی چهل و دوم علامه حسن‌زاده آملی 💐💐 💖🌷 خيلي محشره اين متن : گله هارابگذار! ناله هارابس كن! روزگارگوش ندارد كه تو هي شِكوه كني! زندگي چشم ندارد كه ببيند اخم دلتنگِ تو را... 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💚حکایات و سخنان ناب 💚 به نام خداوند نون و قلم خداوند آزادی و عشق و غم 💐💐 💖🌷 فوق العاده زیباست👌🌺 من اگر روزی شود نقاش این دنیا شوم این جهان را عاری از هر غصه و غم میکشم بهر دلها مهربانی، بی قراری، یکدلی، هر دلی را در کنار شاخه ای گل میکشم اندر این دنیا کسی بر کس ندارد برتری من غنی را با فقیر، یکجا یکسان میکشم زشت وزیبا خالق وپروردگار ما یکیست زشت و زیبا، پیش هم، اما انسان میکشم عشقهایی که در آن بوی خیانت میدهند تا ابد محکوم دلتنگی به زندان میکشم هرکجا قلبی شکست، ما بی تفاوت بوده ایم آری آری بهر دلهای شکسته نیز درمان میکشم من در این دنیا تمام مردمش را بی درنگ با تنی سالم، لب خندان، خرامان میکشم... ‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌💐💐 پنجره های خانه ی پدری را بر روی بیل و کلنگ های حریص باز کردیم  . دیوارها ی آشنا، یکی یکی در یورش پول سازهای بیگانه فرو ریختند  . شمعدانی های  بی پناه در زیر پای غارتگران خاطره له  شدند  . و بید محجوب و سر به زیر حیاط مان  ، لرزان  و  هراسناک در انبوه گرد و خاک  عاطفه ها پنهان شد  . خشت های آوار شده هنوز پر و بال می زدند و نفس می کشیدند  . هنوز از آنها بوی پیاز سرخ کرده ی مادر و رایحه ی آشنای دست های پدر  که ارمغانش نان داغ بود  ، بمشام  می رسید  . هنوز صدای چکه های خسته از لوله های درهم شکسته ی آب که آخرین  ، نشانه ی نفس های خانه ی پدری بود به گوش می رسید. ما چقدر سنگدلانه در رویای رسیدن به برج های بی احساس و سلول های دلتنگی  ، بر آوای غریبانه ی خاطره ها چشم خود را بستیم و عاطفه سازهای سنگی  ما را چه  آسان از خودمان خریدند  ! 💢به یاد همه مادران و پدران آسمانی.. 💐💐 بی سر و پا میشوم مست نگاه میشوم ساز بزن جمله تو را سوز و گداز میشوم جان من و جهان تویی دلبر بی نشان تویی خوش بنواز جان من جمله نیاز میشوم 💐💐 مادر فداے دستهاے ناتوانت♥️ فداے درد هاے زانوانت💜 مبادا خم به ابرویت نشیند💛 جانم فداے ان نگاه مهریبانت💚 💐💐 چقدر شیرین بودند قندهای کودکی شیرین‌تر از تمام قندهای این‌روزها... نمی‌دانم شاید حرف‌های مادرم آن‌قدر شیرینشان می‌کرد این‌روزها قندهای حبه‌ای فقط چای را شیرین می‌کنند راحت به‌دست می‌آیند و زود هم آب می‌شوند اما نمی‌شود با آنها خاطره‌ی شیرین ساخت... اگه هنوز مزه قندهای کودکی و حرف‌های مادرانه کامتان را شیرین می‌کند، قدر اون رو بدونید😊🙏 💐💐 الهی! هر که تو را شناخت و عَلَم مِهر تو افراخت، هر چه غیر از تو بود، بیانداخت. آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟ فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟ دیوانه کنی، هر دو جهانش بخشی دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند؟ 💐💐 بهترین گوشه‌ی دنیا خانه‌ایست که کودکی‌هایت میان گل‌های باغچه‌اش نفس می‌کشد بهترین کاخ دنیا را هم که برایت بسازند، هیچ کجا خانه‌ی پدری‌ات نخواهد شد! 💐💐 جوان به پیرمردگفت خوشبخت خواهم شد خواستگارم به خاطر من پدر ومادرش راپس زد پیر گفت: خوشبخت نمیشوی کسی که چشم بر زحمت پدر ومادربست بخاطر تو روزی چشم بر تو هم خواهد بست بخاطردیگری 💐💐 فقط یک زن می‌تواند در عین حال هم عاشق باشد هم آشپزی کند هم دلتنگ بشود هم کتاب بخواند هم گریه کند و هم انگار که اصلاً هیچ اتفاقی نیفتاده است. محمدرمضان نیا 💐💐 ❣اگر می دانستید که افکارتان چقدر قدرتمند هستند و در رویدادهای زندگیتان چه نقشی دارند حتی برای یک لحظه ی دیگر هم منفی فکر نمی کردید.....! 💐💐 کوه اگر به حرف بیاید از پدر می گوید... 🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت در سروش 👇👇 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat در ایتا 👇👇 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat در بله 👇👇 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔅 ✍️ هیچ‌کس را دست‌کم نگیر 🔹ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎﯼ ﻧﯿﺸﺎﺑﻮﺭ ﻣﺸﻐﻮل گذﺭﺍﻧﺪﻥ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺧﺪﻣﺖ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﺳﭙﺎﻩ ﺑﻬﺪﺍﺷﺖ ﺑﻮﺩﻡ. 🔸ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ، ﺑﻪ‌ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﮐﺘﺮ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩﺍﯼ می‌گذشتیم ﮐﻪ ﺩﯾﺪیم ﯾﮏ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﭼﻮب‌دستش ﺭﺍ ﺗﮑﺎﻥ می‌دهد ﻭ ﺑﻪﺳﻤﺖ ﻣﺎ می‌دود! 🔹ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ. ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ. 🔸ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﻧﻔﺲﻧﻔﺲﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪﺍﯼ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺳﻪ‌ﺭﻭﺯﻩ ﺑﯿﻤﺎﺭﻩ. 🔹ﺑﻪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﺎ ﺩﺭﺏ ﻋﻘﺐ ماشین ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﻋﻘﺐ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻧﺸﺴﺖ. 🔸ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺭﺍﻩ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺩﯾﺸﺐ ﺍﺯ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﻣﺸﻬﺪ ﺁﻣﺪم ﻭ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺭﺳﯿﺪم ﻭ ﺩﯾﺪم ﻣﺎﺩﺭم ﻣﺮﯾﺾ اﺳﺖ! 🔹ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺯﯾﺮﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪﻫﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺧﻨﺪﻩای ﻣﺮﻣﻮﺯﺍﻧﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺑﻪﻫﻢ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﭼﻮﭘﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﺮﺳﯿﻢ، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﮐﻼﺱ می‌ذاره! 🔸ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺩﮐﺘﺮ ﻣﻌﺎﯾﻨﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺳﺮﻣﺎﺧﻮﺭﺩﮔﯽ ﺩﺍﺭد. ﺩﺍﺭﻭ ﻭ ﺁﻣﭙﻮﻝ ﺩﺍﺩﯾﻢ. یک‌دفعه ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﺳﺮ ﺯﺩﯾﻢ ﻭ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺧﻮﺏ ﺷﺪ. 🔹ﺩﻭﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯾﻢ. 🔸ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﯾﮏ ﺗﻘﺪﯾﺮﻧﺎﻣﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﻬﺪﺍﺭﯼ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ نوشته: ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﭘﻠﯽ‌ﺗﮑﻨﯿﮏ ﺗﻬﺮﺍﻥ را ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﻧﻤﻮﺩﻩﺍﯾﺪ، ﺗﺸﮑﺮ می‌کنیم! 🔹ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ، ﻫﺎﺝ‌وﻭﺍﺝ ﻣﺎﻧﺪﯾﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺭﺍ ﻣﺎ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩﺍﯾﻢ، ﺗﺎ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪﻫﺎﯼ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻭ ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺍﻓﺘﺎد. 🔸ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺩﮐﺘﺮ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﯾﻢ: ﻣﺎﺩﺭ، ﮐﺪﺍﻡ ﭘﺴﺮﺕ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺍﺳﺖ؟ 🔹ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﻔﺖ: همان که ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﺩ. ﭘﺴﺮﻡ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ می‌آید، ﻟﺒﺎﺱ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ می‌پوشد ﻭ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺤﻠﯽ ﺻﺤﺒﺖ می‌کند. 💢ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺷﺪﯾﻢ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻋﻬﺪ ﮐﺮﺩﻡ، هیچ‌کس ﺭﺍ ﺩﺳﺖﮐﻢ ﻧﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺻﻞ ﻭ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺭﯾﺸﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻨﻢ.‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌
✨﷽ ✍️ عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی 🔹مردی به‌سرعت و چهارنعل با اسبش می‌تاخت. اين طور به نظر می‌رسيد که جای بسيار مهمی می‌رود. 🔸مردی که کنار جاده ايستاده بود، فرياد زد: کجا می‌روی؟ 🔹مرد اسب‌سوار جواب داد: نمی‌دانم، از اسب بپرس! 🔸و اين داستان زندگی خيلی از ماست. سوار بر اسب عادت‌هايمان می‌تازیم، بدون اينکه بدانیم کجا می‌رویم. وقت آن رسيده که کنترل افسار را به دست بگيريم و زندگی‌مان را در مسير رسيدن به جایی قرار دهيم که واقعاً می‌خواهيم به آنجا برسيم. 🆔 داستان زنی به روحانی مسجد گفت: من نمی‌خوام در مسجد حضور داشته باشم!روحانی گفت: می‌تونم بپرسم چرا؟ زن جواب داد: چون یک عده را می‌‌بینم که دارند با گوشی صحبت می‌کنند، عده‌ای در حال پیامک فرستادن در حین دعا خواندن هستند، بعضی‌ها غیبت می‌کنند و شایعه‌پراکنی می‌کنند، بعضی فقط جسمشان اینجاست، بعضی‌‌ها خوابند، بعضی‌ها به من خیره شده‌اند ...روحانی ساکت بود، بعد گفت: می‌توانم از شما بخواهم کاری برای من انجام دهید قبل از اینکه تصمیم آخر خود را بگیرید؟ زن گفت: حتما، چه کاری هست؟روحانی گفت: می‌خواهم لیوان آبی را در دست بگیرید و دو مرتبه دور مسجد بگردید و نگذارید هیچ آبی از آن بیرون بریزد. زن گفت: بله می‌توانم! زن لیوان را گرفت و دو بار دور مسجد راه رفت، برگشت و گفت: انجام دادم!روحانی پرسید: کسی را دیدی که با گوشی در حال حرف زدن باشد؟ کسی را دیدی که غیبت کند؟ کسی را دیدی که فکرش جای دیگر باشد؟ کسی را دیدی که خوابیده باشد؟زن گفت: نمی‌توانستم چیزی ببینم چون همه حواس من به لیوان آب بود تا چیزی از آن بیرون نریزد ... روحانی گفت: وقتی به مسجد می‌‌آیید باید همه حواس و تمرکزتان به «خدا» باشد. برای همین است که حضرت محمد فرمود: «مرا پیروی کنید» و نگفت که مسلمانان را دنبال کنید!نگذارید رابطه شما با خدا به رابطه بقیه با خدا ربط پیدا کند. بگذارید این رابطه با چگونگی تمرکزتان بر خدا مشخص شود. لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در ایتا 🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌
ادامه داستان ابن سینا از نبوغ سرشاری برخوردار بود. طوری که زمان تولدش را به یاد داشت. پدرش از صاحب‌منصبان حکومت سامانی بود که او را در مدرسه بخارا که مخصوص دولتمردان بود، ثبت نام کرده بود. روزی ابو‌عبداله که استاد منطق او بود در کلاس، سوالی مطرح کرد، پرسید از والدین خود کدام را بیشتر دوست می‌دارید؟ و هر کسی باید یکی را می‌گفت. چون استاد استدلال می‌کرد اگر انسان دقیق بیندیشد، می‌تواند انتخاب کند. وقتی نوبت به بوعلی رسید، بوعلی گفت: من هر دو را به یک اندازه دوست دارم. استاد نپذیرفت. بوعلی گفت: استاد، فرض کنید در جنگی دست دشمن گرفتار شده‌اید، و می‌خواهند یک دست شما را قطع کنند، هر‌چند دست راست برای شما مهم‌تر است، ولی شما نمی‌توانید بگویید دست راستم را بیشتر از چپ، دوست دارم. انسان می‌تواند دو شی را به یک اندازه دوست داشته باشد، مگر خداوند که هیچ مشابهی در کمالات ندارد. و اساسا سوال شما از ریشه اشتباه است. استاد را از این استدلال منطقی به وی شرم آمد و او را کلاس بالاتری فرستاد. گاهی طرح چنین سوالات اشتباه از فرزند نیز، به ذهن او چنین القا می‌کند که در عالم دوستی و محبت، حتما بین دو نفر، یا دو چیز ، انسان باید یکی را بیشتر دوست بدارد. طرح این سوالات غلط ، ذهن را به گمراهی می‌کشاند. 📚 🔴 مادری قهرمان‌ ✍ادیسون به خانه بازگشت و یادداشتی به مادرش داد. 🔸سپس گفت: این را آموزگارم داد و گفت فقط مادرت بخواند. 🔹مادر در حالی که اشک در چشم داشت، برای کودکش خواند: فرزند شما یک نابغه است و این مدرسه برای او کوچک است. آموزش او را خود بر عهده بگیرید. 🔸سال‌ها گذشت. مادرش از دنیا رفته بود. روزی ادیسون که اکنون بزرگ‌ترین مخترع قرن بود در گنجه خانه خاطراتش را مرور می‌کرد. برگه‌ای در میان شکاف دیوار او را کنجکاو کرد. آن را درآورد و خواند. 🔹نوشته بود: کودک شما کودن است. از فردا او را به مدرسه راه نمی‌دهیم. 🔸ادیسون ساعت‌ها گریست و در خاطراتش نوشت: توماس آلوا ادیسون، کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان به نابغه قرن تبدیل شد. ‌ •http://eitaa.com/ashaganvalayat
# آموزنده داستان مرتاض هندی و امام زمان عج! . استاد ما حجت الاسلام تهرانی میگفت دوران نوجوانی در محضر سیدعبدالکریم کشمیری بودیم این داستان رو زبان خود ایشون شنیدیم آیت الله کشمیری می‌فرمود در هند یه مرتاضی بود، این توانایی رو داشت که اگر اسم شخص و مادرش رو بهش میگفتیم، بهت میگفت که طرف زنده‌س یا مرده و کجا دفنه. ازش چند نفر رو پرسیدیم کاملا درست جواب داد. مثلا آیت الله بروجردی رو پرسیدیم، گفت: کُم کُم. منظورش قم بود. یعنی قم هستش پرسیدیم زنده‌س یا مرده، گفت مرده. آیت الله کشمیری اهل کشمیر بود و زبان هندی رو بلد بود این مرتاض این توانایی رو داشت که بفهمه منظور ما چه کسی هست. چون مثلا اسمها خیلی مشترک هستش، شاید تو کل دنیا چندهزار آدم وجود داشته باشه که اسمش محمد باشه و اسم مادرش هم مثلا فاطمه. ولی این شخص میفهمید معنا و منظور چه کسی هست. این قدرت رو داشت که شرق و غرب عالم رو ببینه و میگفت شخص کجاست و آیا روی خاک هست یا زیر خاک آیت الله کشمیری گفت دیدیم وقت خوبیه ازش درباره امام زمان(عج) بپرسیم ببینیم حضرت کجاست و مرتاض چی میگه. گفتیم مهدی فرزند فاطمه. مرتاض یکم صبر کرد و گفت چنین کسی رو متوجه نشدم. اونی که منظور شماس این اسمش نیست. ماهم دیدیم اشتباه گفتیم، اسم امام زمان محمد هستش، مهدی لقب حضرته، مادر حضرت مهدی هم باید نرجس بگیم نه حضرت زهرا(س) به مرتاض گفتیم، محمد فرزند نرجس. دیدیم مرتاض بعد از چند لحظه مکث، رنگ و روش عوض شد و یکم جا خورد و کمی عقب رفت چندبار گفت این کیه؟ این کیه؟ گفتیم چطور مگه؟ اینجای تعریف کردن داستان که رسید آیت الله کشمیری شروع کرد به گریه کردن به مرتاض گفتیم این امام زمان ماست. گفت هرجای عالم که رفتم این شخص حضور داشت، همه جا بود. جایی نبود که این شخص نباشه اللهم عجل لولیک الفرج •✾📚📚 🔅 ✍️ هیچ‌کس را دست‌کم نگیر 🔹ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎﯼ ﻧﯿﺸﺎﺑﻮﺭ ﻣﺸﻐﻮل گذﺭﺍﻧﺪﻥ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺧﺪﻣﺖ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﺳﭙﺎﻩ ﺑﻬﺪﺍﺷﺖ ﺑﻮﺩﻡ. 🔸ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ، ﺑﻪ‌ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﮐﺘﺮ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩﺍﯼ می‌گذشتیم ﮐﻪ ﺩﯾﺪیم ﯾﮏ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﭼﻮب‌دستش ﺭﺍ ﺗﮑﺎﻥ می‌دهد ﻭ ﺑﻪﺳﻤﺖ ﻣﺎ می‌دود! 🔹ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ. ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ. 🔸ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﻧﻔﺲﻧﻔﺲﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪﺍﯼ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺳﻪ‌ﺭﻭﺯﻩ ﺑﯿﻤﺎﺭﻩ. 🔹ﺑﻪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﺎ ﺩﺭﺏ ﻋﻘﺐ ماشین ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﻋﻘﺐ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻧﺸﺴﺖ. 🔸ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺭﺍﻩ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺩﯾﺸﺐ ﺍﺯ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﻣﺸﻬﺪ ﺁﻣﺪم ﻭ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺭﺳﯿﺪم ﻭ ﺩﯾﺪم ﻣﺎﺩﺭم ﻣﺮﯾﺾ اﺳﺖ! 🔹ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺯﯾﺮﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪﻫﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺧﻨﺪﻩای ﻣﺮﻣﻮﺯﺍﻧﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺑﻪﻫﻢ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﭼﻮﭘﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﺮﺳﯿﻢ، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﮐﻼﺱ می‌ذاره! 🔸ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺩﮐﺘﺮ ﻣﻌﺎﯾﻨﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺳﺮﻣﺎﺧﻮﺭﺩﮔﯽ ﺩﺍﺭد. ﺩﺍﺭﻭ ﻭ ﺁﻣﭙﻮﻝ ﺩﺍﺩﯾﻢ. یک‌دفعه ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﺳﺮ ﺯﺩﯾﻢ ﻭ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺧﻮﺏ ﺷﺪ. 🔹ﺩﻭﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯾﻢ. 🔸ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﯾﮏ ﺗﻘﺪﯾﺮﻧﺎﻣﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﻬﺪﺍﺭﯼ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ نوشته: ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﭘﻠﯽ‌ﺗﮑﻨﯿﮏ ﺗﻬﺮﺍﻥ را ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﻧﻤﻮﺩﻩﺍﯾﺪ، ﺗﺸﮑﺮ می‌کنیم! 🔹ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ، ﻫﺎﺝ‌وﻭﺍﺝ ﻣﺎﻧﺪﯾﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺭﺍ ﻣﺎ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩﺍﯾﻢ، ﺗﺎ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪﻫﺎﯼ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻭ ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺍﻓﺘﺎد. 🔸ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺩﮐﺘﺮ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﯾﻢ: ﻣﺎﺩﺭ، ﮐﺪﺍﻡ ﭘﺴﺮﺕ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺍﺳﺖ؟ 🔹ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﻔﺖ: همان که ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﺩ. ﭘﺴﺮﻡ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ می‌آید، ﻟﺒﺎﺱ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ می‌پوشد ﻭ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺤﻠﯽ ﺻﺤﺒﺖ می‌کند. 💢ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺷﺪﯾﻢ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻋﻬﺪ ﮐﺮﺩﻡ، هیچ‌کس ﺭﺍ ﺩﺳﺖﮐﻢ ﻧﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺻﻞ ﻭ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺭﯾﺸﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻨﻢ.‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌ •✾📚 📚    💢در زمانهاى قديم، مردی ساز زن و خواننده ای بود؛ بنام برديا که با مهارت تمام می نواخت و همیشه در مجالس شادی و محافل عروسی، وقتی برای رزرو نداشت بردیا چون به سن شصت سال رسید روزی در دربار شاه می نواخت که خودش احساس کرد دستانش دیگر می لرزند و توان ادای نت ها را به طور کامل ندارد و صدایش بدتر از دستانش می لرزید و کم کم صدای ساز و صداى گلویش ناهنجار می شود. عذر او را خواستند و گفتند دیگر در مجالس نیاید. بردیا به خانه آمد، همسر و فرزندانش از این که دیگر نمی توانست کار کند و برایشان خرجی بیاورد بسیار آشفته شدند.بردیا غمگین و افسرده سازش را که همدم لحظه های تنهاییش بود برداشت و به کنار قبرستان شهر آمد. در دل شب در پشت دیوار مخروبه قبرستان نشست و سازش را به دستان لرزانش گرفت و در حالی که در کل عمرش آهنگ غمی ننواخته بود، سازش را برای اولین بار بر نت غم کوک کرد و این بار برای خدایش در تاریکی شب، فقط نواخت.
# آموزنده در یک شهربازی پسرکی سیاه پوست به مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد. بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدینوسیله جمعیتی از کودکان را که برای خرید بادکنک به والدینشان اصرار می کردند را جذب خود کرد. سپس یک بادکنک آبی و همین طور یک بادکنک زرد و بعد از آن یک بادکنک سفید را به تناوب و با فاصله رها کرد. بادکنک ها سبکبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند. پسرک سیاه پوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود! تا این که پس از لحظاتی به بادکنک فروش نزدیک شد و با تردید پرسید: ببخشید آقا! اگر بادکنک سیاه را هم رها می کردید آیا بالا می رفت؟ مرد بادکنک فروش لبخندی به روی پسرک زد و نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت و پس از لحظاتی گفت: پسرم آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک می شود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد. دوست عزیز من، زندگی هم همین طور است و چیزی که باعث رشد آدمها می شود رنگ و ظاهر آنها نیست. مهم درون آدم هاست که تعیین کننده مرتبه و جایگاهشان است و هرچقدر ذهنیات ارزشمندتر باشند، جایگاه والاتر و شایسته تری نصیب آدم می شود. •✾📚 📚 🌹👌 ✍️ کودکان مهربان‌ترند 🔹معلم از دانش‌آموزان می‌خواهد که هر کدام در رابطه با وضعیت خود یک انشا بنویسند و قول می‌دهد که به بهترین انشا جایزه بدهد. 🔸همه بچه‌ها، انشای خود را می‌نویسند و معلم بعد از خواندن آن‌ها، از آنجا که همه انشاها را زیبا می‌یابد نمی‌تواند یکی را انتخاب کند، پس تصمیم می‌گیرد به قید قرعه، برنده‌ جایزه (کفش‌) را مشخص کند! 🔹معلم از دانش‌آموزان می‌خواهد اسامی خود را داخل چکمه بگذارند، تا او یک اسم را بیرون بکشد. 🔸همین که می‌خواست اسم را بخواند همه بچه‌ها دست زدند! و معلم با صدای بلند اسم یکی از بچه‌ها را خواند. 🔹معلم وقتی این جریان را برای همسرش توضیح می‌داد، اشک می‌ریخت و می‌گفت: وقتی بقیه اسم‌ها را نگاه کردم، متوجه شدم تمام بچه‌ها فقط اسم همین دختر را که فقیرترین بچه کلاس است، نوشته بودند. •✾📚📚 ✨کمال تعجب برای ملاقات شخصی به یکی از بیمارستان های روانی رفتیم. بیرون بیمارستان غُلغله بود. چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه بودند. چند راننده مسافرکش سر مسافر با هم دعوا داشتند و بستگان همدیگر را مورد لطف قرار می دادند. وارد حیاط بیمارستان که شدیم ، دیدیم جایی است آرام و پردرخت. بیماران روی نیمکت ها نشسته بودند و با ملاقات کنندگان گفت وگو می کردند. بیماری از کنار ما بلند شد و با کمال ادب گفت: من می روم روی نیمکت دیگری می نشینم که شما راحت تر بتوانید صحبت کنید. پروانه زیبایی روی زمین نشسته بود، بیماری پروانه را نگاه می کرد و نگران بود که مبادا زیر پا له شود. آمد آهسته پروانه را برداشت و کف دست گذاشت تا پرواز کند و برود. ما بالاخره نفهمیدیم بیمارستان روانی این وَر دیوار است یا آن ور دیوار؟ • http://eitaa.com/ashaganvalayat https://ble.ir/ashaganvalayathttp://splus.ir/ashaganvalayat
ﺟﻌﺒﻪ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﺩﺭﺱ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﺮﻡ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ , ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺯﺣﻤﺖ ﺟﻌﺒﻪ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﮐﻼﺱ ﺩﺭﺱ ﺁﻭﺭﺩ . ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﮐﻼﺱ ﺭﺳﻤﯿﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ , ﺍﺳﺘﺎﺩ ﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﯿﺸﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺟﻌﺒﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﮔﺬﺍﺷﺖ . ﺳﭙﺲ ﭼﻨﺪ ﻗﻠﻮﻩ ﺳﻨﮓ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ . ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ , ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺁﯾﺎ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﭘﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ؟ ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺑﻠﻪ , ﭘﺮ ﺷﺪﻩ . ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺳﻨﮓ ﺭﯾﺰﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺟﻌﺒﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﻗﻠﻮﻩ ﺳﻨﮓ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﺧﻞ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﯾﺨﺖ . ﺑﻌﺪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﮐﻤﯽ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺭﯾﮓ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﻓﻀﺎﻫﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﯿﻦ ﻗﻠﻮﻩ ﺳﻨﮓ ﻫﺎ ﺑﻠﻐﺰﻧﺪ . ﺳﭙﺲ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺁﯾﺎ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﭘﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ؟ ﻫﻤﮕﯽ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻧﺪ : ﺑﻠﻪ , ﭘﺮ ﺷﺪﻩ ! ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪ ﺑﺮﺩ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻣﺸﺖ ﺷﻦ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﺍﺧﻞ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﯾﺨﺖ . ﺫﺭﺍﺕ ﺷﻦ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﻓﻀﺎﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﯿﻦ ﻗﻠﻮﻩ ﺳﻨﮓ ﻫﺎ ﻭ ﺭﯾﮓ ﻫﺎ ﺭﺍ ﭘﺮ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﺍﺳﺘﺎﺩ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺁﯾﺎ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﭘﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ؟ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﻫﻤﺼﺪﺍ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻧﺪ : ﺑﻠﻪ , ﭘﺮ ﺷﺪﻩ ! ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺍﺯ ﺩﺍﺧﻞ ﺟﻌﺒﻪ ﯾﮏ ﺑﻄﺮﯼ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻥ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩ . ﺁﺏ ﺗﻤﺎﻡ ﻓﻀﺎﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﯿﻦ ﺫﺭﺍﺕ ﺷﻦ ﺭﺍ ﻫﻢ ﭘﺮ ﮐﺮﺩ . ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺑﮑﻨﺪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ : ﺑﻠﻪ , ﭘﺮ ﺷﺪﻩ ! ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ , ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﯿﺸﻪ ﻋﻤﺮ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﻭ ﺁﻥ ﻗﻠﻮﻩ ﺳﻨﮓ ﻫﺎ ﻫﻢ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﻣﻬﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻤﺎ ﻣﺜﻞ ﺳﻼﻣﺘﯽ , ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ , ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺘﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ . ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ , ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻤﺎ ﭘﺮ ﺍﺳﺖ . ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ : ﺭﯾﮓ ﻫﺎ ﻫﻢ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻬﻤﻨﺪ , ﻣﺜﻞ ﺷﻐﻞ , ﺛﺮﻭﺕ , ﺧﺎﻧﻪ . ﻭ ﺫﺭﺍﺕ ﺷﻦ ﻫﻢ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﺑﯽ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ . ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺫﺭﺍﺕ ﺷﻦ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺑﺮﯾﺰﯾﺪ , ﺩﯾﮕﺮ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻨﮓ ﻫﺎ ﻭ ﺭﯾﮓ ﻫﺎ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ . ﺍﯾﻦ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺻﺪﻕ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ . ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﻮﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﻣﻌﻄﻮﻑ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻫﻤﺴﺮﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺎﻡ ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺑﺒﺮﯾﺪ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺘﺎﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺳﺮ ﺑﺰﻧﯿﺪ . ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻈﺎﻓﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﯾﺎ ﺗﻌﻤﯿﺮ ﺧﺮﺍﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻭﻗﺖ ﻫﺴﺖ . ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﻗﻠﻮﻩ ﺳﻨﮓ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﺘﺎﻥ ﺑﺮﺳﯿﺪ , ﺑﻘﯿﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺣﮑﻢ ﺫﺭﺍﺕ ﺷﻦ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ . •✾📚 🔅 ✍️ اگر زندگی بهتر می‌خواهی، خودت را تغییر بده نه دیگران را 🔸مردی برای مشاوره نزد من آمد. او پسر مؤمنی است. 🔹شروع به تعریف از زندگی‌اش می‌کند و می‌گوید: یک بار همسرش طلاق گرفته و ازدواج دوم کرده و اکنون زن دوم او هم از او طلاق می‌خواهد. 🔸می‌گویم: متوجه شدم! کفایت می‌کند. 🔹در خودرو یک چرخ شیارداری هست که به آن فولی می‌گویند و تسمه بر آن سوار می‌شود. اگر این فولی خراش برداشته و نامیزان شود هر تسمه‌ای بخواهد آن را بگرداند، به‌مرور رشته‌رشته شده و پاره می‌شود. 🔸اکنون نیز فولی تو ریش‌ریش شده و باید اصلاح شود، که اگر اصلاح نشود هر زنی که برای تسمه و گرداندن زندگی‌ات بر زندگی تو وارد شود، دیر یا زود عاصی شده و طلاق خواهد خواست. 🔹تو باید خودت را اصلاح کنی تا زندگی‌ات اصلاح شود، چراکه تغییر همسر هیچ تغییری در زندگی تو ایجاد نخواهد کرد. •✾📚 پسربچه اي پرنده زيبايي داشت،او به آن پرنده بسيار دلبسته بود حتي شبها هنگام خواب، قفس پرنده را كنار رختخوابش مي گذاشت و مي خوابيد.... اطرافيانش كه از اين همه عشق و وابستگي او به پرنده باخبر شدند، از پسرك حسابي كار مي كشيدند... هر وقت پسرك از كار خسته مي شد و نمي خواست كاري را انجام دهد، او را تهديد مي كردند كه الان پرنده اش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرك با التماس مي گفت: نه، كاري به پرنده ام نداشته باشيد. هر كاري گفتيد انجام مي دهم.... تا اينكه يك روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد و او با سختي و كسالت گفت، خسته ام و خوابم مي آید... برادرش گفت: الان پرنده ات را از قفس رها مي كنم... پسرك آرام و محكم گفت: خودم ديشب آزادش كردم!!!!! با آزادي او خودم هم آزاد شدم... اين حكايت همه ما است... تنها فرق ما، در نوع پرنده اي است كه به آن دلبسته ايم،پرنده بسياري پولشان، بعضي قدرتشان، برخي موقعيتشان، زيبايي، عنوان آكادميك و مدرکشان است... خلاصه هر كسي خود را به چيزي بسته است...!👌✨💐 http://splus.ir/ashaganvalayat
التماس دعا 🤲: گروهی در حال عبور از غار تاریکی بودند که سنگهایی را زیر پایشان احساس کردند. بزرگشان گفت: اینها سنگ حسرتند. هرکس بردارد حسرت می خورد، هر کس هم برندارد باز هم حسرت می خورد. برخی گفتند پس چرا بارمان را سنگین کنیم؟ برخی هم گفتند ضرر که ندارد مقداری را برای سوغاتی بر می داریم. وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که غار پر بوده از سنگهای قیمتی و الماس. آنهایی که برنداشته بودند حسرت خوردند و بقیه هم حسرت خوردند که چرا کم برداشتند. زندگی هم بدین شکل است، اگر از لحظات استفاده نکینم حسرت می خوریم و اگر استفاده کنیم باز هم حسرت میخوریم که چرا کم. پس تلاشمان را بکنیم که هرچه بیشتر از این لحظات استفاده کنیم... 🆔 برای اطلاع از آخرین اخبار محور مقاومت کافیست که لمس نمایید. ✨﷽✨ ✨ بیشتر آدما با چنان عجله و شتابی به سمت داشتن زندگی خوب حركت می كنن كه از كنارش رد می شن. زندگی پر از فرصت هاست، فرصت ها رو از دست نده... 🆔 برای پیوستن به کانال اربعین معلی عاشقان ولایت کافیست که لمس نمایید. ﺍﻻﻏﯽ ﭘﻮﺳﺖ ﺷﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﯽﮐﺮﺩ! ﻫﻤﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺑﺖ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩ... ﻭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﻌﺮﻩ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽﮐﺮﺩ. ﺭﻭﺑﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻣﺪﺗﯽ ﻣﮑﺚ ﮐﺮﺩ!! ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ، ﺩﯾﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻭ ﻓﺮﻕ ﻣﯽﮐﻨﺪ... ﺑﻪ ﺍﻻﻍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ: «ﺍﮔﺮ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﺷﺎﯾﺪ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺗﺮﺳﺎﻧﺪﯼ ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻟﻮ ﺩﺍﺩﯼ ﺍﺣﻤﻖ!» ﯾﮏ ﺍﺣﻤﻖ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﻮﺏ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﯾﺐ ﺩﻫﺪ، اما ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺕ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ... ﭼﻮﻥ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥِ ﺍﻭ، ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻟﻮ ﻣﯽﺩﻫﺪ... ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻃﻼ ﻧﺒﺎﺵ؛ ﻃﻼﺋﯽ ﺷﻮ... 🆔 برای ارسال پیام‌های متنی و کلیپ‌های صوتی و تصویری خود کافیست که لمس نمایید . .
🔅 ✍️ داشتن هدف و تمرکز، لازمه موفقیت 🔹پادشاهی مادرزادی لنگ بود و یک پایش کوتاه‌تر از دیگری بود. 🔸یک روز همۀ سرداران لشکرش را گرد تپۀ پوشیده از برف که بر فراز تپه، یک درخت بلوط وجود داشت، برای مشخص‌کردن جانشینش جمع کرد. 🔹سردارانش گرد تپه حلقه زده بودند. 🔸پادشاه گفت: تک‌تک به‌سمت درخت حرکت کنید. هرکس رد پایش یک خط راست باشد، جانشین من می‌شود. 🔹همه این کار را کردند و به درخت رسیدند. 🔸وقتی پادشاه به رد پای به‌جامانده روی برف پشت‌سرشان نگاه می‌کرد، دید درست است که به درخت رسیدند، ولی همه زیگزاگی و کج‌ومعوج. 🔹تا اینکه آخرین نفر خود پادشاه به‌سمت درخت راه افتاد و در کمال تعجب با اینکه لنگ بود در یک خط راست به درخت رسید. 🔸پادشاه به سرداران گفت: هدف رسیدن به درخت بود، من هدف را نگاه می‌کردم و قدم برمی‌داشتم، اما شما پاهایتان را نگاه می‌کردید، نه هدف را. 💢 تمرکز داشتن و هدف داشتن هر دو لازمه موفقیت است. •✾📚 📚 📚 حکایت "باز" پادشاه و پیرزن جاهل روزي "باز" پادشاهي از قصر شاهانه فرار کرد و به خانه پيرزن فرتوتي که مشغول پختن نان بود روي آورد. پيرزن که آن باز زيبا را ديد فورا پاهاي حيوان را بست، بالهايش را کوتاه کرد، ناخنهايش را بريد و کاه را به عنوان غذا جلوي او گذاشت. سپس شروع کرد به دلسوزي براي حيوان و گفت: اي حيوان بيچاره! تو در دست مردم ناشايست گرفتار بودي که ناخنهاي تو را رها کردند که تا اين اندازه دراز شده است؟ مهر جاهل را چنين دان اي رفيق کژ رود جاهل هميشه در طريق پادشاه تا آخر روز در جستجوي باز خويش ميگشت تا گذارش به خانه محقر پيرزن افتاد و باز زيبا را در ميان گرد و غبار و دود مشاهده کرد. با ديدن اين منظره شروع به ناله و گريستن کرد و گفت: اين است سزاي مثل تو حيواني که از قصر پادشاهي به خانه محقر پيرزني فرار کند. هست دانيا جاهل و جاهل پرست عاقل آن باشد که زين جاهل بِرَست •✾📚 📚 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در سروش 🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم عجیب و نادری است هیچ وقت دشمن را دست کم نگیرید حتی اگر زیر پای شما باشد! 👈 تا نابودی کامل دشمن آرام نگیرید. لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید خبری در ایتا http://eitaa.com/ashaganvalayat قرآنی در بله 🆔 https://ble.ir/ashaganvalayat خبری در بله 🆔https://ble.ir/ashaganvalayat http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj ✅✅✅✅لینک گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام ؛ کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم در ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌
داستانک 📚 داستان زیبای باغبان و وزیر نادر شاه در حال قدم زدن در باغش بود که باغبان خسته و ناراضی نزد وی رفت و گفت : پادشاه فرق من با وزیرت چیست ؟؟!! من باید اینگونه زحمت بکشم و عرق بریزم ولی او درناز و نعمت زندگی میکند و از روزگارش لذت میبرد !!! نادر شاه کمی فکر کرد و دستور داد باغبان و وزیرش به قصر بیایند. هردو آمدند و نادر شاه گفت : در گوشه باغ گربه ای زایمان کرده بروید و ببینید چند بچه به دنیا آورده ! هردو به باغ رفتند و پس از بررسی نزد شاه برگشتند و گزارش خودرا اعلام نمودند ... ابتدا باغبان گفت: پادشاها من آن گربه ها را دیدم سه بچه گربه زیبا زایمان کرده... سپس نوبت به وزیر رسید وی برگه ای باز کرد و از روی نوشته هایش شروع به خواندن کرد: پادشاها من به دستور شما به ظلع جنوب غربی باغ رفتم و در زیر درخت توت آن گربه سفید را دیدم، او سه بچه به دنیا آورده که دوتای آنها نر و یکی ماده است؛ نرها یکی سفید و دیگری سیاه و سفید است. بچه گربه ماده خاکستری رنگ است. حدودا یکماهه هستند من بصورت مخفی مادر را زیر نظر گرفتم و متوجه شدم آشپزهرروز اضافه غذاها را به مادر گربه ها میدهد و اینگونه بچه گربه ها از شیر مادرشان تغذیه میکنند. همچنین چشم چپ بچه گربه ماده عفونت نموده که ممکن است برایش مشکل ساز شود! نادر شاه روبه باغبان کرد و گفت این است که تو باغبان شده ای و ایشان وزیر... •✾📚 📚 📚 حکایتی‌بسیارزیباوخواندنی مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود می‌گفت در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود. هر چه غلام او را از این کار بر حذر می‌داشت مرد توجه نمی‌شد تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد. وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد. ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن رهایی یابند. آن مرد از ترس جان، خیک‌ها را یکی یکی به دریا می‌انداخت. در این حال غلام گفت: «ارباب انگشت انگشت مَبَر..تا خیک خیک نریزی..!!» •✾📚📚 ‌❤️ داستان:جوان و مورچه در روستایی که مردمانش شاد و خندان بودند جوانی زندگی می کرد که تمام زندگیش اندوه و ماتم بود .جوان که از زندگی خود خسته شده بود به نزد مردم رستا رفت و گفت: ای مردم این جفا است که شما همه شاد و من اندوهگین باشم می خواهم چاره ای برای من بیندیشید. پیر دانا که در جمع روستاییان بود به جوان گفت: چرا تمام غم و اندوه خود را نمی بری به کوه بزرگ بسپاری؟ جوان که این حرف را شنید سمت خانه خود رفت کوله خود را باز کرد و تمام غم و اندوه را درون کوله ریخت و راهی شد. رفت تا نزدیک کوه کوه را صدا زد و گفت : می خواهم کوله بار غم و اندوه را از من بگیری تا من همیشه شاد و خندان باشم کوه گفت: ای جوان با اینکه من از سنگ هستم اما در کوله من جز جنگل سبز و ابر های سفید چیزی دیگری نیست توان اندوه را ندارم به نزد دریا برو جوان رو به سمت دریا کرد و رفت تا رسید به دریا رو به دریا گفت :آیا تو حاضری کوله اندوه و ماتم را از من بگیری ؟ در یا گفت: ای جوان با اینکه درون من تاریک و سرد است ولی من مهد زندگی هستم و تحمل غم و اندوه را ندارم به آسمان بگو که از من وسیع تر است جوان رو به آسمان کرد گفت :ای آسمان تو کوله اندوه را از من می گیری آسمان گفت: ای جوان با آنکه من وسیع هستم اما قلبی بسان خورشید فروزان دارم پس جایی برای اندوه نیست جوان ناامیدانه بر زمین نشست مورچه ای از آنجا رد میشد از جوان پرسید چرا ناراحتی؟ جوان گفت: کوله ام پر از اندوه است از کوه و دریا و آسمان خواستم تا کوله را از من بگیرند تا شاد زندگی کنم ولی قبول نکردند مورچه گفت : کوله ات را بسپار به من جوان گفت: آخر چگونه وقتی کوه و دریای و آسمان قبول نکردند تو با جسم کوچکت قبول میکنی؟ مورچه گفت: جسمی کوچک دارم ولی اراده ای به بزرگی و وسعت جهان دارم جوان فهمید برای شاد بودن کافیست قلبی بزرگ داشته باشی با اندکی اراده! ما که از مورچه کمتر نیستیم،پس همت کنیم! 📚📚 🔅 🔸 مواظب باشیم با حرفامون دلی رو نشکنیم 🔹شخصی ﺑﺎ یک ﺟﻤﻠﻪ همسرش را ﺭﻧﺠﺎند و سپس ﭘﺸﻴﻤﺎﻥ ﺷﺪ. 🔸اﺯ ﺭاﻩ‌ﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮای به‌دستﺁﻭﺭﺩﻥ ﺩﻝ همسرش ﺗﻼﺵ ﻛﺮﺩ. اﺯﺟﻤﻠﻪ ﻧﺰﺩ ﭘﻴﺮ ﺩاﻧﺎی ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺖ. 🔹ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ: برای ﺟﺒﺮاﻥ ﺳﺨﻨﺖ ﺩﻭ ﻛﺎﺭ ﺑﺎﻳﺪ اﻧﺠﺎﻡ دهی؛ ﺟﻮاﻥ ﺑﺎﺷﻮﻕ ﺩﺭﺧﻮاﺳﺖ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺭاﻩ‌ﺣﻞ ﺭا ﺑﺮاﻳﺶ ﺷﺮﺡ ﺩﻫﺪ.
💫 💫 1 - باﺭﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﺎﺭﺩ ﻫﻤﻪ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺳﺮ ﭘﻨﺎﻫﻨﺪ ! ﺍﻣﺎ ﻋﻘﺎﺏ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﺍﺯ ﺧﯿﺲ ﺷﺪﻥ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ! " ﺍﯾﻦ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﻣﯿﮑﻨﺪ ! " 2 - ﺍﻧﺴــﺎﻧﻬﺎﻯ ﺑــﺰﺭﮒ ، ﺩﻭ ﺩﻝ ﺩﺍﺭﻧـــﺪ ! ﺩﻟـﻰ ﮐﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﻰ ﮐﺸـــﺪ ﻭ ﭘﻨﻬـﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻟـﻰ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﻭ ﺁﺷﮑـﺎﺭ ﺍﺳﺖ ! 3 - ﺩﺭ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺑﯿﻦ ﺷﯿﺮ ﻭ ﺁﻫﻮ ، ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺁﻫﻮﻫﺎ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ! ﭼﻮﻥ: ﺷﯿﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺬﺍ ﻣﯽ ﺩﻭﺩ ﻭ ﺁﻫﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ! ﭘﺲ: " هدف ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻧﯿﺎﺯ ﺍﺳﺖ . 4 - نعره ﻫﯿﭻ ﺷﯿﺮﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻮﺑﯽ ﻣﺮﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ، ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻮﺭﯾﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ . 5 - ﯾﮏ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺷﻤﻊ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻧﻮﺭﺵ ﮐﺎﺳﺘﻪ ﻧﺸﻮﺩ ! 6 - ﻣﺸﮑﻞ ﻓﮑﺮ ﻫﺎﯼ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻫﺎﻧﺸﺎﻥ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ ! 7 - ڪاش به جاے اینڪه دستے بالاے دست بود ، دستے توے دست بود ! 8 - شیر هم ڪه باشے ... جلو جماعت گاو ڪم میاورے ! 9 - اگر تمام شب را در حسرت خورشید گریه ڪنے فقط خود را از لذت دیدار ستاره ها محروم ڪرده ای. 10 - و اما آخر اینڪه خدایا حرف دل هیچ ڪس را بغض نڪن. یادمان باشد با شڪستن پاے دیگران ما بهتر راه نخواهیم رفت. ♡••♡••♡••♡••♡ 🌱خسرو شکیبایی حکایت خیلی قشنگی تعریف می کنه که میگه : ماهیمون هی میخواست یه چیزی بهم بگه، تا دهنشو باز می کرد آب می رفت تو دهنش، و نمی تونست بگه. دست کردم تو آکواریوم درش آوردم. شروع کرد از خوشحالی بالا پایین پریدن. دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو. اینقدر بالا پایین پرید، خسته شد خوابید. دیدم بهترین موقعه تا خوابه دوباره بندازمش تو آب. ولی الان چند ساعته بیدار نشده. یعنی فکر کنم بیدار شده، دیده انداختمش اون تو، قهر کرده خودشو زده به خواب...! این داستان رفتار ما با بعضی آدمای اطرافمونه،دوسشون داریم و دوستمون دارند ولی اونارو نمی فهمیم؛ فقط تو دنیای خودمون داریم بهترین رفتار رو با اونا می کنیم! 👌 http://eitaa.com/ashaganvalayat
# پندانه 🔴دیگران را قضاوت نکنیم! ✍امیرالمومنین امام علی علیه السلام:جرأت شما در عیب جویی از مردم، بزرگترین گناه است. ای بنده ی خدا ! در عیب جویی از بنده‌ای که مرتکب گناهی شده شتاب مکن؛ شاید گناه بزرگ او بخشیده شود ولی تو را به خاطر گناهی کوچک عذاب کنند. هر کدام از شما که به عیب دیگری آگاهی یافت، باید از عیب‌جویی او خودداری کند زیرا شما به عیب خود آگاه هستید. شکرگذاری به خاطر پاک بودنتان از گناهی که دیگری مرتکب شده، باید شما را از پیگیری کردن گناه دیگران باز دارد. 📚وسائل الشیعه، باب‌جهادالنفس، روایت۳۳۴ •✾📚 حکمتی داره... وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره وقتی کسی را از دست می دی ، حتما لیاقتت را نداشته وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری وقتی بیمار می شی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش می یاد ، حتماً داری امتحان پس میدی وقتی همه ی درها به روت بسته می شه، حتماً خدا میخواد پاداش بزرگی بابت صبر و شکیبایی بهت بده وقتی سختی پشت سختی می یاد ،حتماً وقتشه روحت متعالی بشه وقتی دلت تنگ می شه ، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی... •✾📚 🔴 شمر ناگهان شمر نشد ✍خیانت، یک مسئله‌ی تدریجی است. هم ناگهان شمر نشد. شمر از خط مقدم جبهه‌ی علیه السلام به خط مقدم جبهه‌ی آمد. همه به تدریج شمر می‌شوند. همه‌ی ما این‌چنین هستیم و کم‌کم شمر می‌شویم؛ به‌طوری‌ که اگر از ابتدا به خود ما بگویند که شما بیست سال دیگر چنین آدمی خواهی بود، خودمان هم باور نمی‌کنیم. برخی از جلادهای قبلا سوابق خوبی در اسلام و حتی در جهاد داشتند و برخی اصلا رزمنده‌ی اسلام بودند، جبهه رفته بودند و در رکاب علی‌بن‌ابی‌طالب جنگیده بودند؛ چنان‌که اگر تیر مثلا به‌جای بازو به گلویش خورده بود، اکنون جزو شهدای اسلام بود اما اینک به کربلا آمده تا سر علیه السلام را از تن جدا کند. 👌نکته پایانی اینکه هرچی داری از ایمان گرفته تا مال و ثروت و مقام و....نکنه تو را مغرور و از راه مستقیم منحرف کنه،باید با دعا و تقوی و پرهیزگاری از خدا عاقبت بخیری بخواهیم. (والعاقبه للمتقین) •✾📚 http://eitaa.com/ashaganvalayat
داستانک شوهرم دلش بامن نبود! شب عروسیم شوهرم بهم گفت من ترو دوست ندارم😓از رفتار بی میلش تو زمان عقدحس کرده بودم که فکرش جای دیگست ولی خودمو گول میزدم که به خاطرحجب وحیاشه که پیشم نمیاد یکی دوماه از زندگیم مشترکم میگذشت همچنان دربی میلی مطلق بود من صبوری رو ازخونه پدرم یادگرفته بودم و بخاطر رفتار سردش دم نمیزدم.یه روز خودش به حرف اومد وگفت یه کاری میکنم خودت باپای خودت از این خونه بری! نفهمیدم منظورش چیه تا اینکه یه روز وقتی برگشتم خونه دیدم چمدون به دسته.قبل از اینکه چیزی بپرسم گفت دارم میرم ماموریت کاری.. گفتم کی برمیگردی؟بدون اینکه نگاهم کنه گفت معلوم نیست،و رفت. نشستم وبه حال نزارم گریه کردم.نمیتونستم دم بزنم چون پدرم از بچگی توگوشمون خونده بود دختر باچادر سفید میره خونه شوهر وبا کفن میاد بیرون نمیتونستم دادبزنم چون مادرم صبوری و خانومی رو یادمون داده بود. فقط گریه بود که آرومم میکرد،بایدیه کاری میکردم،نشستن و زانوی غم بغل گرفتن مشکلی روحل نمیکرد. تصمیم گرفتم درس بخونم وکنکور شرکت کنم. هفته ها میگذشت و من اونقدر تودرس غرق بودم که گذشت زمان و نبود سعید روحس نمیکردم.سعید باترک من میخواست منوخسته کنه تامن به خانوادش اعتراض کنم و از اونجایی که من انتخاب خانوادش بودم و اونا بهش اجازه نداده بودن که باکسی که دوست داره ازدواج کنه تمام سعیش رومیکرد تا اونا رومتوجه اشتباهشون کنه،این وسط من چکاره حسن بودم، نمیدونم!! من این وسط بین نخواستن سعید و آبروی پدرم گیرکرده بودم و فقط توکلم به خدابود. بعد ازچند ماه بلاخره من به هدفم رسیدم و دانشگاه قبول شدم. سعید شاید به من عشقی نداشت ولی به حضور و آرامش زندگی بامن عادت کرده بود. نق نزدم،جلوش گریه نکردم،داد نزدم،به خانوادش اعتراض نکردم،وابستش نشدم،خودم حال خودمو خوب میکردم. زندگی زناشویی موفقی نداشتم و همیشه این خلا در وجودم حس میشد..و ازخودم میپرسیدم تاکی؟! رو لبم خنده بود و تو دلم کوه درد،من لایق عشق بودم ولی سعید دل نمیکند از دختری که بهش نرسیده بود. همه فکر میکردن که زندگی خوبی دارم ولی نمیدونستن که دل صبوری دارم. سعیدبه قول خودش بهم عادت کرده بود نمیدونست حرفی که میزنه خنجریه تو قلبم نمیدونست یه زن عادت یه مرد رو نمیخواد و محبت وعشقشو میخواد. دیگه بایدچند سال میگذشت تا این عشق رو از قلبش بیرون بندازه. اکثرا میگفتند چرابچه دار نمیشید و من میگفتم فعلا مشغول درسم،نمیدونستن که سعید علاقه ای به چیزی که من وخودش رو مشترک کنه نداره. من به غرورم توهین میشد ولی هدفم و آبروی پدرم برام مهم بود. یه روز بهم گفت دختری که درگذشته دوست داشتم رو پیدا کردم اون هم ازدواج کرده ولی شوهرش طلاقش داده اجازه تو لازمه برای عقد کردنش؟ _چرا فکرکرده بود که اجازه داره توسرم بزنه ومن دم نزنم. گفتم هیچوقت خودمو بهت تحمیل نکردم،اگر قبل ازشب عروسی بهم گفته بودی دوستم نداری مطمئن باش هیچوقت باهات زیریک سقف نمی اومدم.تا الان هم اگر باهات زندگی کردم بخاطر اینکه که درخانوادم رسم طلاق نداریم. حالا هم اصلا بهت احتیاجی ندارم،برو،مثل اون سه ماه که رفتی و من به خانوادم گفتم ماموریتی.. رفت.. دیگه مثل سری پیش گریه نکردم،زانوی غم بغل نگرفتم وبه فکر استقلال مالی بودم‌ دوره کارورزی رو که میگذروندم توهمون بیمارستان بصورت پیمانی استخدام شدم که شاید یکی از معجزات خداهمین بود. روزها میگذشت و سعید هر دوهفته یکبار بهم سر میزد وچند روز میموند به جایی رسید که خیلی بیشتر پیشم میموند و ساکت و دمغ بود و دیدم هرشب خونه میاد و اخلاقش فرق کرده بود.. یکی از همون شبها وقتی خواب بودم دستی دورم حلقه شد.حالا این من بودم که دلم باهاش نبود و پسش میزدم و هر روزکه میگذشت سعید بیش تر عاشقم میشد ومن فقط به غرورم که لطمه دیده بود فکر میکردم،و سعید هرکاری کرد تا ببخشمش تابلاخره احساس کردم که دیگه کافیه باید زندگی عاشقانه ای که لایقش هستم رو شروع کنم.من بخشیدم فقط وفقط بخاطر آرامش خودم بخشیدم الان ۲۰سال گذشته ومن دو دختر ویک پسر دارم،بعدهاسعید برام تعریف کرد نرسیدن به اون دخترباعث شده بوده که تو ذهنش یه بت زیبا بسازه ولی وقتی باهاش وارد زندگی شده تمام اون بت با اخلاق بد دختر فرو ریخته. و موقعی قدرمن دستش اومده که درکنار اون بوده،وهربارباخودم میگم تابدی نباشه ما درکی از خوبی نداریم 🔹نتیجه گیری:گاهی زندگی اونقدر بهت سخت میگیره که طلاق میشه اولین گزینه،ولی دراین داستان،شخصیت خانم بجای طلاق سعی کرد تاجایی که میتونه به خودش تکیه کنه،و آرامش رو در وجود خودش پیدا کنه خانمی که برای زندگیش هدف داره کمتر درگیر مسایل حاشیه ای میشه توانمندی سازی زنان یعنی همین که خودت رو از اسارت وابستگی رهاکنی و روی پای خودت بایستی این خانم بخاطر آرامش خودش بخشید بخاطر آرامش خودتون کمتر بحث کنید 📚📚 ✨﷽✨ 🔴قاعده ۹۹
🔅 ✍ هم دلت پاک باشه هم عملت 🔻ﺑﻌﻀﯽ‌ﻫﺎ می‌گن: ﺩﻟﺖ که ﭘﺎﮎ ﺑﺎشه، کافیه. نماز هم نخوندی نخون. روزه نگرفتی نگیر. به نامحرم نگاه کردی اشکال نداره. فقط سعی کن دلت پاک باشه! 🔻ﺟﻮﺍﺏ ﺍﺯ ﻗﺮﺁﻥ: ﺁن‌کس ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﮔﺮ ﻓﻘﻂ ﺩﻝ ﭘﺎﮎ برایش ﮐﺎﻓﯽ ﺑﻮﺩ، می‌گفت: «ﺁﻣﻨﻮﺍ». 🔻ﺩﺭ ﺣﺎلی که ﮔﻔﺘﻪ: ‏«ﺁﻣَُﻨﻮﺍ ﻭَ ﻋَﻤِﻠُﻮﺍ ﺍﻟﺼَّﺎﻟِﺤﺎﺕ» 🔹ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻢ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎشه، ﻫﻢ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎشه. 💢اگه ﺗﺨﻤﻪ ﮐﺪﻭ ﺭو ﺑﺸﮑﻨﯽ ﻭ ﻣﻐﺰﺵ ﺭو ﺑﮑﺎﺭﯼ، ﺳﺒﺰ ﻧﻤﯽ‌شه. ﭘﻮﺳﺘﺶ ﺭو ﻫﻢ ﺑﮑﺎﺭﯼ ﺳﺒﺰ ﻧﻤﯽشه. ﻣﻐﺰ ﻭ ﭘﻮﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺎشه. •✾📚 ‌ 📚 شخصی آشنا از معلمی پرسید : شما که قاضی بوديد ، چرا قضاوت را رها كرديد و معلم شديد ؟! ايشون جواب دادند : چون وقتی به مراجعين و مجرمينی كه پيش من می آمدند دقيق ميشدم ، ميديدم اکثرأ كسانی هستند كه يا آموزش نديده اند و يا دیدگاه درستی ندارند بخودم گفتم : بجايی پرداختن به شاخ و برگ ، بايد به اصلاح ریشه بپردازیم و ما به معلم دانا ، بیش از قاضی عادل نیازمندیم 📚📗 تلنگر هر پادشاهی ابتدا یک نوزاد بوده... هر ساختمانی ابتدا فقط یک طرح روی کاغذ بوده... مهم نیست امروز کجایی...!؟ مهم اینه که فردا کجا خواهی بود...!؟ هر کس در زندگی خود یک کوه اورست دارد که سرانجام یک روز باید به آن صعود کند...! زمین خوردی!؟ عیبی ندارد ، برخیز...! نگذار زمین به جاذبه اش ببالد... سر به دو زانوی غم فرو مبر ، سرت را بالا بگیر... قدرت دستانی که به سویت دراز شده از یاد برده ای!؟ کوله بارت ریخت!؟ عیبی ندارد، سبک باشی راحتتر اوج میگیری... زندگی عالیست رفیق ، عاشق زندگیت باش... انسانهایی هستند که دیوار بلندت را میبینند ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند: تا تو را فرو بریزند تا تو را انکار کنند تا از رویت رد شوند. مراقب آدم هایی که به آنها اعتماد میکنی باش! بزرگترین ضربه را از اعتماد میخوریم دست روزگار هلت میدهد; ولی قرار نیست تو بیفتی؛ مراقب خوبی هایت باش. اگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی، اوج میگیری به همین سادگی... 📚 🏮جملات کوتاه و بسیار زیبا : ❤️یادت باشه تا خودت نخواي هيـچ کس نميتونه زندگيتو خراب کنه❕ ❤️یادت باشه که آرامش رو بايد تو وجود خودت پيدا کني❕ ❤️یادت باشه خدا هميشه مواظبته❕ ❤️يادت باشه هميشه ته قلبت يه جايي براي بخشيدن آدما بگذاري .... ❤️منتظر هيچ دستي در هيچ جاي اين دنيا نباش ...اشکهايت را با دستهاي خودت پاک کن ؛ همه رهگذرند❕ ❤️زبان استخواني ندارد اما آنقدر قوي هست که بتواند قلبي را بشکند مراقب حرفهايمان باشيم . ❤️گاهي در حذف شدن کسي از زندگيتان حکمتي نهفته است .اينقدر اصرار به برگشتنش نکنيد❕ ❤️آدما مثل عکس هستن،زيادي که بزرگشون کني کيفيتشون مياد پايين❕ ❤️زندگي کوتاه نيست ، مشکل اينجاست که ما زندگي را ديرشروع ميکنيم❕ ❤️دردهايت را دورت نچين که ديوارشوند ، زيرپايت بچين که پله شوند… ❤️هيچوقت نگران فردايت نباش ، خداي ديروز و امروزت ، فرداهم هست… 📚🏮جملات کوتاه و بسیار زیبا : ❤️یادت باشه تا خودت نخواي هيـچ کس نميتونه زندگيتو خراب کنه❕ ❤️یادت باشه که آرامش رو بايد تو وجود خودت پيدا کني❕ ❤️یادت باشه خدا هميشه مواظبته❕ ❤️يادت باشه هميشه ته قلبت يه جايي براي بخشيدن آدما بگذاري .... ❤️منتظر هيچ دستي در هيچ جاي اين دنيا نباش ...اشکهايت را با دستهاي خودت پاک کن ؛ همه رهگذرند❕ ❤️زبان استخواني ندارد اما آنقدر قوي هست که بتواند قلبي را بشکند مراقب حرفهايمان باشيم . ❤️گاهي در حذف شدن کسي از زندگيتان حکمتي نهفته است .اينقدر اصرار به برگشتنش نکنيد❕ ❤️آدما مثل عکس هستن،زيادي که بزرگشون کني کيفيتشون مياد پايين❕ ❤️زندگي کوتاه نيست ، مشکل اينجاست که ما زندگي را ديرشروع ميکنيم❕ ❤️دردهايت را دورت نچين که ديوارشوند ، زيرپايت بچين که پله شوند… ❤️هيچوقت نگران فردايت نباش ، خداي ديروز و امروزت ، فرداهم هست… •✾📚 http://eitaa.com/ashaganvalayat
دیوانه و دلبسته اقبال خودت باش سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش بگذار حسودان همه عیب تو بگویند باور نکن و دلخوش اقبال خودت باش یک لحظه نخور حسرت آنرا که نداری راضی به همین چند قلم مال خودت باش! دنبال کسی باش که خیر تو بخواهد اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش! پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت منت نکش از غیر و پروبال خودت باش صد سال اگر زنده بمانی گذرایی پس شاکر هر لحظه و هرسال خودت باش 🕴مرتضی_خدام •✾📚 هیچ کس به ما نگفت به کارِ هم ، کار نداشته باشیم ، که با کوچک کردنِ آدم ها ، احساسِ بزرگی نکنیم ، که با قضاوت کردن و وصله چسباندن به دیگران ، نُقلِ هیچ مجلسی نباشیم ! کسی نگفت حقِ دخالت در افکار و باورهایِ هم را نداریم ، که با خط زدنِ آرزویِ دیگران ، به آرزویمان نخواهیم رسید ، که با زمین خوردنِ هیچ کس ، سربلند یا خوشبخت نخواهیم شد ! تا به اینجا رسیدیم ؛ جایی که سرهایمان همه جا هست ، جز در کار و زندگیِ خودمان ! 🕴نرگس_صرافیان_طوفان •✾📚 از آدم‌هایی که حس کافی نبودن در شما ایجاد می‌کنند، فاصله بگیرید! شما کافی هستید، دوست‌داشتنی هستید، حتی با تمام نقص‌ها، تلاش‌های بی‌نتیجه و احساسات عریانی که دارید. شما با اشتباهاتتان قشنگید، با تجربه‌هاتان ارزشمندید و با نابلدی‌هاتان خواستنی هستید. اجازه ندهید نقص‌های دیگری، در شما و احساساتتان تناقض و تردید ایجاد کند. شما همینطور که هستید برای جهان کفایت می‌کنید و اگر به سوی رشد و بهبود می‌روید، باید به‌خاطر خودتان باشد، نه برای آدم‌ها، قضاوت‌ها یا قیاس‌ها. باید تلاش کنید آدمِ بهتری شوید، ولی کامل نه! قرار نیست هیچ چیز مانع از این شود که شما در طول مسیر لذت ببرید و حالتان خوب باشد. •✾📚 آدم سالم کیست؟ آدم سالم کسیه که با خودش واطرافیانش در حال ستیز نیست ! بیشتر از این که انتقاد گر باشه مشوقه بیشتر از این که منفی باشه مثبته ! بیشتر از این که متکبر باشه متواضعه ودر نتیجه حضورش به آدم انرژی میده ! •✾📚 نقطه ضعف آدما مثل رمز عابر بانک میمونه، نباید کسی بدونه آدم همیشه به خاطر نقطه ضعف هایش تو دردسر می افتد. مگس ها باید چیزهای چسبناک را خیلی دوست داشته باشند٬ شب پره ها شعله را٬ و آدم ها عشق را...! 👤هربر لو پوریه http://eitaa.com/ashaganvalayat
در این وقت رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: گناهان کوچک هم مانند این هیزمهای کوچک است. اول به چشم نمی آید، ولی وقتی که روی هم جمع می گردند، انبوه عظیمی را تشکیل می دهند! 📗 بحارالانوار، ج 73، ص 346 📕📘 ✍️ راهی برای اینکه احساس خوشبختی کنید 🔹پسرک، در حالی‌ که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد. 🔸در نگاهش چیزی موج می‌زد. انگاری که با نگاهش، نداشته‌هایش را از خدا طلب می‌کرد. 🔹خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک انداخت که محو تماشا بود. بعد رفت داخل فروشگاه. 🔸چند دقیقه بعد در حالی‌ که یک جفت کفش در دستانش بود، بیرون آمد و گفت: آهای، آقا پسر! 🔹پسرک برگشت و به‌سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد. 🔸وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد. پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید: شما خدا هستید؟ 🔹زن گفت: نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم. 🔸پسر گفت: آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید. 💢کسی خوشبخت است که بیش از همه سعی کند دیگران را خوشبخت سازد. https://ble.ir/ashaganvalayat