eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
3.8هزار دنبال‌کننده
34.3هزار عکس
39.5هزار ویدیو
36 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨شهادت بیش از 100هزار نفر در صورت حمله رژیم صهیونیستی به رفح 🔹مدیرکل دفتر رسانه ای دولت غزه، هشدار داد که در صورت حمله زمینی رژیم صهیونیستی به رفح در جنوب باریکه غزه که 2 میلیون و 300 هزار فلسطینی در آن ساکنند، شمار شهدا به بیش از 100 هزار نفر خواهد رسید. 🔹اسماعیل ثوابته مدیرکل دفتر رسانه ای دولت غزه، در گفت وگو با شبکه خبری العالم اظهار داشت: ارتش صهیونیستی به نسل کشی و پاک سازی قومی مردم فلسطین ادامه می دهد. 🔹 ثوابته ادامه داد: تاکنون در جنگ غزه بیش از 34 هزار فلسطینی به شهادت رسیده، بیش از 77 هزار نفر مجروح و بیش از 5000 فلسطینی از سوی نیروهای دشمن صهیونیستی بازداشت شده اند. 🔹وی خاطر نشان کرد، بیش از 7 هزار فلسطینی زیر آوار هستند و بیش از 370 هزار واحد مسکونی منهدم شده اند همچنین از مجموع 35 بیمارستان در باریکه غزه فعالیت 32 بیمارستان متوقف شده است. 🔹 ثوابته با اشاره به نزدیک شدن فصل تابستان، گفت: اهالی غزه به دلیل شیوع بیماری در نتیجه بمباران زیرساخت‌ها و شبکه‌ آب از سوی دشمن صهیونیستی، زندگی سختی را می گذرانند. 🔹به گفته این مسئول فلسطینی، دشمن مانع از ورود 600 هزار تن کمک های بین المللی به غزه شده است.ثوابته با اشاره به تهدید دشمن صهیونیستی به حمله به رفح که دو میلیون و سیصد هزار فلسطینی در آن ساکنند، هشدار داد که در صورت شروع حمله، تعداد شهدای فلسطینی به بیش از صد هزار نفر افزایش خواهد یافت. ✅ کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
10.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 این حجم از تصاویر مخابره شده از دانشگاه‌های آمریکا باید خیلیارو از خواب خرگوشی بیدار بکنه! 💬 به قول جلال آل احمد: سال‌ها بود که خر رنگ کرده بودن! ✅کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حزب‌الله لبنان بیش از ۵۰۰ میلیون دلار از پهپادهای رژیم صهیونیستی را در سه ماه اخیر منهدم کرده است کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
🚨 گردان های قسام: رزمندگان فلسطینی با فریب نیروهای صهیونیستی آنان را در کمین مملو از مین‌ در خیابان السکه در مرکز نوار غزه غافلگیر کرده و با استفاده از بسته‌های انفجاری و راکت‌های F16 که‌ نظامیان رژیم صهیونیستی علیه مردم غزه بکار گرفته‌ بودند، نظامیان اشغالگر را در هم شکستند ✅کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
5.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اصابت موشک حزب‌الله به پایگاه میرون 🔸لحظه شلیک موشک‌های حزب‌الله به یگان کنترل هوایی پایگاه میرون رژیم صهیونیستی ✅کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
☑️ تکذیب ادعای خروج برخی رهبران حماس از غزه در چارچوب توافق تبادل اسرا سخنگوی حماس: 🔸ادعای منتشر شده توسط شبکه العربیه مبنی بر توافق بر سر خروج بعضی از رهبران این جنبش از غزه در چارچوب توافق برای آزادی اسرای فلسطینی و صهیونیست تکذیب می شود. 🔸این اخبار عاری از صحت و ساختگی است و با هدف ایجاد تشویش اذهان عمومی، منتشر می شود. 🔸رهبران حماس در کنار مردم غزه در این بخش از خاک فلسطین باقی خواهند ماند و اشغالگران نازی هستند که منطقه را ترک خواهند کرد. کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
📸 واکنش صفحه رهبر انقلاب به اعتراضات در دانشگاه های غرب علیه رژیم صهیونیستی 🔹ببینید در کشورهای غربی چخبر است.آبروی آمریکا و اسرائیل در دنیا رفته است.آنها هیچ راه حلی برای این امر ندارند. کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
☑️ خرید ۸۱ جنگنده ساخت شوروی از سوی آمریکا برای کمک به اوکراین 🔹رسانه‌ها یکشنبه شب به وقت تهران گزارش کردند که آمریکا با هدف کمک به اوکراین، شماری جنگنده ساخت شوروی سابق را از قزاقستان خریداری کرده است. ✅کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
📸 گرامیباد دهم اردیبهشت ماه روز ملی خلیج فارس که بمناسبت سال‌روز اخراج پرتغالی‌ها از تنگه هرمز و خلیج فارس نامگذاری شده است کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عملیات بزرگ مقاومت در نزدیکی پایگاه نتساریم در جنوب غزه 🔹رسانه‌های‌ رژیم صهیونیستی از وقوع حادثه‌ای سخت در نوار غزه خبر می‌دهند 🔹علیرغم سانسور شدید رسانه‌ای در سرزمین‌های اشغالی اما حجم تلفات به قدری برای نظامیان صهیونیستی گران تمام شده که گفته شده تا این لحظه حداقل دو سرباز از گردان ۹۸ ارتش رژیم صهیونیستی کشته و هشت نفر زخمی شده‌اند ✅ کانال خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید # با # با کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت دربله http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj کانال خبری تحلیلی عاشقان ولایت درایتا https://eitaa.com/ashaganvalayat
رمان های مذهبی...🍃: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان امنیتی 🌾 قسمت 91 یک لحظه تمام سلول‌هایم از شوق فریاد می‌کشند. حالا حرف‌هایش را می‌فهمم. کلمات فارسی چه شیرین می‌نشینند در قالب صدایش! عباس برگشته، انگار دوباره زنده شده. دوست دارم چشمانم را باز کنم و خودش را در مقابلم ببینم؛ ولی می‌ترسم از باز کردنشان؛ چون می‌دانم که نیست. مادر عباس، چند لحظه مکث می‌کند و بعد صدایش پر می‌شود از شوق و شاید بغض: خودتی مادر؟ عباس می‌خندد؛ خنده‌ای کوتاه و شکسته: آره خودمم دیگه! - الهی دورت بگردم... چرا زودتر زنگ نزدی؟ نگفتی دل ما برات تنگ می‌شه؟ من هم مثل مادر عباس بغض کرده‌ام؛ و مثل خودش. در دل می‌گویم: نگفتی دل من برات تنگ می‌شه؟ نگفتی تنها می‌شم؟ چرا برنگشتی پیشم؟ و عباس انگار جواب من را می‌دهد: شرمنده‌تونم. نشده بود. دستم را می‌گیرم مقابل دهانم و به اشک‌هایم اجازه می‌دهم بریزند. حتما یک گوشه از وجود عباس، موقع شهادت پر از شرمندگی بوده؛ شرمندگی از من، مادرش و تمام کسانی که منتظرش بودند. می‌شود او را بخشید. و شاید، اگر همان‌طور که فاطمه می‌گوید، هنوز هم زنده باشد، حتما هنوز شرمنده است و شاید شرمنده‌تر از قبل. شاید هربار که من را می‌بیند، با خودش افسوس می‌خورد که ای کاش رهایم نمی‌کرد تا الان تبدیل بشوم به یک تروریست. مادر عباس می‌گوید: می‌دونم سرت شلوغه... ولی زودتر زنگ بزن. آخه برنمی‌گردی که... بذار صدات رو بشنویم حداقل. عباس فقط آه می‌کشد؛ طولانی و سنگین. چندتا غم در سینه‌اش بوده که برآیندش چنین آهی شده؟ مادرش می‌پرسد: مادر اونجا هوا خوبه؟ خورد و خوراکت خوبه؟ انگار مادرش از من سوال پرسیده و در دل جوابش را می‌دهم: نه، هیچی خوب نیست. حالم خوب نیست. کاری که قراره بکنم خوب نیست. شرایطم خوب نیست. و فقط نیاز دارم به خودت، که بیای بغلم کنی و ازم بپرسی حالم چطوره؟ عباس اما، پاسخی متفاوت از من می‌دهد: همه‌چی خوبه مامان. فقط به دعای شما نیاز دارم. کاش واقعا خدایی بود که می‌توانست با دعای یک مادر، همه‌چیز را تغییر دهد. آن وقت شاید آن معجزه‌ای که من به آن نیاز دارم، ممکن می‌شد. مادر عباس پاسخ می‌دهد: دعات که می‌کنم. تو هم حواست باشه، توی این فصل هوا دزده. لباس گرم بپوش. - چشم. حواسمو جمع می‌کنم. شمام برای من دعا کن. - دعا می‌کنم عباسم. مواظب خودت باش. - شمام مواظب خودتون باشید. - باشه عزیزم. خدا نگهدارت باشه. - یا علی. بوق‌های منقطع اشغال، جای صدای دلنشین عباس و مادرش را می‌گیرد و من و فاطمه وقتی به خودمان می‌آییم، چهره‌مان نم‌دار شده است اما لبخند می‌زنیم. می‌پرسم: هوا دزده یعنی چی؟ فاطمه می‌خندد: یعنی سرده، ممکنه آدم سرما بخوره. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان امنیتی شهریور 🌾 قسمت 92 🌾ششم: قمار سه شنبه، ۱۰ آذر ۱۴۱۱، سازمان اطلاعات سپاه اصفهان هیچ‌کس هنوز لباس سیاه را از تنش درنیاورده بود؛ اما مثل همیشه و طبق قانون نانوشته، امید باید بار سرحال آوردن همه را به دوش می‌کشید و وانمود می‌کرد که اتفاقی نیفتاده. حالا هم می‌خواست کمی سربه‌سر کمیل بگذارد که چهره‌اش برزخ‌تر از همه بود؛ حتی بدتر از مسعود. تلاش امید و لبخند فاتحانه‌اش برای عصبی کردن کمیل بی‌فایده بود. کمیل گزارش را از دست امید قاپید و بی‌صدا خواندش؛ و امید ناکام از عصبانی کردن کمیل، شروع کرد به توضیح دادن تا از تک و تا نیفتد. -حقیقتش اول پایگاه داده‌های کشورهای دوست و برادر رو چک کردیم. بعد هر پایگاه داده‌ای که توی کل جهان بهش دسترسی داشتیم رو گشتیم. توی هیچ‌کدوم نبود. اینجا بود که با برو بچه‌ها رفتیم تو نخ پایگاه داده‌های پزشکی اسرائیل. توی هیچ بیمارستانی این نمونه خون ثبت نشده بود. از اونجایی که کد ژنتیکی مثل ناموس یه مامور اطلاعاتیه و موساد سوابق پزشکی کارمنداشو طبقه‌بندی کرده، مجبور شدیم بیفتیم به جون پایگاه‌های داده‌شون و چندین روز دهنمون سرویس شد که بتونیم به یه روش تمیز هکش کنیم. وقتی می‌گم دهنمون سرویس شد یعنی حقیقتا سرویس شدا... مسعود و کمیل هردو چشم‌غره رفتند. امید خندید. -باشه باشه... دل و روده اطلاعات پزشکی کارمنداشونو کشیدیم بیرون، الان همش دست ماست و فکر کنم حالاحالاها به دردمون بخوره. نه تنها سوابق پزشکی، بلکه تمام اطلاعات زیست‌سنجی‌شون الان دستمونه، از اثر انگشت و اسکن عنبیه و شبکیه تا دی‌ان‌ای و صدا و نمودار حرارتی چهره. واقعا همه بچه‌های تیم من باید یه تشویقی قلمبه بگیرن بابت این لقمه چرب و نرمی که براتون جور کردن. یه دریایی از اطلاعاته که جون می‌ده فقط بری توش شنا کنی. اینا برکات خون ابراهیمی و صابریِ خدا بیامرزه. یه طوری هکشون کردیم که حالاحالاها نمی‌فهمن از کجا خوردن بدبختا...
مسعود صداش را بالا برد: خب؟ خلاصه، داشتم می‌گفتم. خلاصه که، این یارو کد ژنتیکیش اونجا پیدا شد. همین بی‌شعوریه که اینجا می‌بینیدش. یه پسر بیست و شیش-هفت ساله ست، یهودی‌الاصله، از هجده سالگی و از طریق سربازی جذب موساد شده و آموزش دیده. اسمش دانیاله. تا جایی که می‌دونم، همیشه تنها کار می‌کنه، و کارش هم خیلی خوب بوده. بابا و بابابزرگشم افسرهای نظامی اسرائیل بودن. باباش توی یکی از عملیاتای استشهادی فلسطینیا رفته به جهنم. یه پدرسوخته تمام‌عیاره. کمیل یک دور دیگر مشخصات دانیال را خواند و به عکسش خیره شد. پسری جوان، سبزه، با موها و ابروهای نسبتا پرپشت و تیره، چهره‌ای استخوانی و چشمانی ریز و شاید ترسناک. مسعود عکس دانیال را نگاه کرد و گفت: شبیه رون آراده، عوضی. امید بشکن زد: منم که دیدمش یاد همون افتادم. ولی این عکس چندسال پیشه و عکس جدیدی نداریم. با مهارتی که این مارمولکا توی گریم کردن دارن هم، بعیده با این قیافه جایی بگرده. حتما تاحالا صدبار قیافه که هِچ، بقیه اطلاعات بیومتریکش رو هم تغییر داده. کمیل زمزمه‌وار گفت: سخته ولی می‌شه پیداش کرد. بعضی چیزا رو نمی‌تونه عوض کنه. مگه نه؟ -آره، بعضی چیزها مثل نمودار حرارتی صورت و اندازه شبکیه تغییرناپذیرن. اگه از طریق قانونی به یه کشور وارد یا خارج شده باشه یا توی یه مرجع رسمی احراز هویت شده باشه کار خیلی آسون می‌شه؛ ولی احتمالا تلاش کرده همه کارهاش رو از مجاری غیررسمی پیش ببره. و بادی به غبغب انداخت: برای بچه‌های من کار نشد نداره... مسعود نیشخند زد و امید سریع گفت: شما عملیاتیا همیشه اعتقاد داشتین ما سایبریا به درد لای جرز می‌خوریم، ولی پیشرفت تکنولوژی روزبه‌روز برتری ما رو ثابت می‌کنه. می‌بینی که بیشتر بار سازمان روی دوش بچه‌های منه. و به سایت بزرگی اشاره کرد که مقابل درش ایستاده بودند و حدود پنجاه نفر جوان، داشتند تحت نظر امید کار می‌کردند. امید به بحث خودشان برگشت. - منتظریم ببینیم رابط‌مون می‌تونه بیشتر آمارشو دربیاره یا نه. اگه دولت عراق همکاری کنه و زود فیلم دوربین‌های امنیتی سامرا رو برامون بفرسته، شاید بشه از طریق اون دوربینا پیداش کرد. -به سامرا محدود نشو. گسترده‌ترش کن. امید چشم کش‌داری گفت. * 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 📙رمان امنیتی شهریور 🌾 قسمت 93 * صدای پاشنه کفش‌هایم در سرویس بهداشتی عمومی می‌پیچد. زیر لب، در سرویس‌ها را می‌شمارم: یک... دو... سه... چهار... پنج... مقابل در ششمین سرویس می‌ایستم. چراغ سبز بالای در روشن است. آرام هلش می‌دهم. وارد می‌شوم و در را پشت سرم می‌بندم. چهار ستون بدنم می‌لرزد؛ نه از سرما که از هیجان و ترس. تکلیف مرگ و زندگی‌ام اینجا مشخص می‌شود؛ در ششمین دستشوییِ سرویس بهداشتیِ سالن همایشِ بانوان شهید. چشمانم را می‌بندم و چند بار نفس عمیق می‌کشم تا آرام شوم. به خودم پوزخند می‌زنم: ببین چقدر بدبخت شدی که تکلیف مرگ و زندگیت توی دستشویی معلوم می‌شه! می‌خندم؛ آرام، عصبی و آشفته. سرم را تکان می‌دهم تا حواسم جمع شود. کیفم را به آویزِ داخل دستشویی آویزان می‌کنم و زیپش را می‌کشم. دستانم از زیر لایه نازک دستکش عرق کرده‌اند و نفسم به شماره افتاده. زیر لب به خودم می‌گویم: آروم باش دختر. الان وقت حمله پنیک نیست. الان وقتش نیست. خودتو جمع کن. کار کردن با دستکش، سرعتم را پایین آورده و ظرافتم را هم. با احتیاط، آستر کیف را باز می‌کنم. از داخل آستر کیف، یک قطعه فلزی و سبک را بیرون می‌کشم و فقط چند لحظه نگاهش می‌کنم. اگر این کار را انجام دهم، دیگر واقعا راه برگشتی نخواهم داشت. باید تا تهش بروم. کسی در سرم داد می‌زند: واقعا می‌تونی این‌همه آدم رو بکشی؟ در جوابش، دادِ بی‌صدایی می‌زنم: می‌کشنم. صدای کسی که دارد داد می‌زند، شبیه عباس می‌شود: همه برای یک نفر؟ حاضرجوابی می‌کنم: یک نفر برای همه؟ من اون یک نفر نیستم. دیگر سکوت می‌کند. قطعه فلزی را که داخل یک پارچه پیچیده شده، می‌اندازم داخل سطل زباله سرویس بهداشتی و آرام می‌گویم: گور باباش. کیفم را برمی‌دارم و از دستشویی بیرون می‌روم. دستکش‌ها را درمی‌آورم. دستانم نفس می‌کشند. زیر شیر آب می‌گیرمشان؛ آب یخ. لرز شیرینی به تنم می‌نشیند و کمی مغزم آرام می‌شود. ساعت مچی‌ام ده و سی و دو دقیقه را نشان می‌دهد. تا یک ساعت دیگر، هزار بار می‌میرم و زنده می‌شوم. از سرویس بیرون می‌آیم و یک راهروی گرم و کوتاه را طی می‌کنم تا به سالن همایش برسم. بوی عطر سالن که به بینی‌ام می‌خورد، دلم درهم می‌پیچد. یک دور دیگر، کل تالار را بررسی می‌کنم؛ محافظ‌ها را، دوربین‌های مداربسته را و خروجی‌ها را. به خودم می‌گویم: انقدر نگاه نکن... خودتو جمع کن... خیلی تابلویی.