eitaa logo
اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
1.3هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
702 ویدیو
32 فایل
🔷 با ذکر منبع و نام شاعر کپی شود . 🔹ارتباط با شاعر 🔹بیان نظرات🌹انتقادات وپیشنهادات 🔹سفارش شعر، نوحه، سرود، و... : 🔹برگزاری محافل ومجالس شعر(شب شعر، عصرشعرو... 🔹اجرای شعر آیینی و طنز @ahmad_rafiei_vardanjani
مشاهده در ایتا
دانلود
صلی الله علیک یا صادق آل محمد وقتی که با تو چشم هستی باز گردد صادق‌ترین صبح جهان آغاز گردد با دیدن لبخندِ تو؛ الحمدلله در سینه‌ی عالم طنین‌انداز گردد با کیمیای معرفت هرکس که خو کرد پیغمبرانه، صاحب اعجاز گردد تا بشنویم از کام یاران؛ قالَ صادق دل‌های‌مان آماده‌ی پرواز گردد هر دل که نور علم تو بر او رسیده در لشکر جان بر کفت سرباز گردد غیر از شمیم راستی در سینه‌اش نیست هرکس که با تو آشنای راز گردد از کوی احسان و عطای چون شمایی حاشا گدایی دست خالی باز گردد ره گم نخواهد کرد در تاریکی دهر وقتی دلی با مهرتان دمساز گردد فرزندِ زهرا، چشم‌ها را باز کن تا صادق‌ترین صبح جهان آغاز گردد @asharahmadrafiei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
طنین برادر بزرگوارم جناب روح الله سلیمانی را به مهر بشنوید🌺
✅اولین گردهمایی هنرمندان و فعالین فرهنگی شهرستان بن بزودی اولین گردهمایی هنرمندان و فعالین فرهنگی شهرستان بن برگزار می‌گردد. لذا هنرمندان،(شعرا،نویسندگان،هنرمندان هنرهای تجسمی،تعزیه خوانان،خطاطان،نقاشان،اهالی موسیقی،و....) و فعالان فرهنگی و علاقمندان گرامی به شرکت در این حوزه ، از طریق لینک زیر ثبت نام کنید 👇 https://formafzar.com/form/apgt3 این گردهمایی بهمراه مسئولین استانی و برنامه‌های متنوع برگزار می‌گردد.
اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
‌ سلام رهبر دل‌ها، سلام آقا جان سلام عشق تو در دل مدام آقا جان @asharahmadrafiei
نشد... رفت عمرم، آنچه که می‌خواستم باشم، نشد سهم من از وسعت دنیا به غیر از غم نشد گفته بودی: خنده بر هر درد بی‌درمان دواست خنده‌هایم هیچ بر زخم دلم مرهم نشد دست من کوتاه بود و نخل آمالم بلند دست بالا بردم اما هیچ نخلی خم نشد رفتی آن روز و دلم لرزید، درهم خرد شد آمدی یک روز اما دیگر این بَم، بَم نشد راه رفتم سال‌ها تا عمر رفت اما دریغ اندکی از دوری‌ام تا آرزوها کم نشد آدم و حَوّا شدند از آنِ هم، اما کسی کل عمرش رفت دنبالِ هوا، آدم نشد @asharahmadrafiei
❤️محفل عاشقان 📜روایتی از یک نقطه امید ز مثل......زفرات حدود سال 93 -94 بود که بابت علاقه ای که به شعر داشتم، از دوستان سراغ یک جلسه شعر را گرفتم. پس از پرس و جو بالاخره به یک محفل شعر راه پیدا کردم. مجلس مجلس صمیمی بود. من غریبه بودم ولی دیگران انگار سالهاست همدیگر را می شناختند. اکثر افراد جوان بودند، هم دختر و هم پسر، هم جوان و هم پیرمرد. با آمدن استاد همه بلند شدند و پس از احوال پرسی گرم یک به یک شروع به شعر خواندن کردند. نقدهای جلسه غلبه فرم بر محتوا را نشان می داد و بیشتر به این سمت غش می کرد. البته محتوا هم در نوع خودش جالب بود. شعرها یا حال و هوای شاملو داشت یا شعرهای فروغ (البته شعرهای قبل از تولدی دیگرش) گاهی از پوچ گرایی می خواندند، یادم هست حتی یکی در شعرش از کتاب صادق هدایت یاد می کرد. من هم در جلسه شعری خواندم البته از نظر فرم و ساختار ضعیف. در شعرم از شیخ فضل الله نوری یاد کرده بودم. حالا میدیدم که شاخک هایشان کمی تیز شده بود. گر چه از لحاظ فرم و ساختار شعرم ضعیف بود ولی تمرکز دوستان رفت روی شیخ فضل الله و مشروطه. حالا میدیدم که نه انگار محتوا هم مهم بود لکن اگر محتوای خلاف اتمسفر حاکم بر آن جو را می گفتی. الغرض مدتی در آن جمع رفت و آمد کردم. گاه در خارج از فضای شعر در جمع های یک یا دو نفرشان مینشستم و سیگار و شطرنج بازی کردنشان را میدیدم. تا یک نکته شعری بگویند و استفاده کنم.گاه کتاب های شعری معرفی می کردند و من مشتاق آنها را تهیه می کردم. بی تعارف اگر از جو حاکم بر شعرهایشان بخواهم بگویم عمدتا یا اعتراض سیاسی بود، یا سیاهی و ناامیدی و یا معشوق آن هم از جنس زمینی. نمی خواهم سیاه نمایی کنم ولی حداقل برای شعر آیینی و یا شعری که امید را فریاد بزند بستری نبود. به یکی از آنها گفتم چرا هیچ گونه امیدی در شعرت موج نمی زند؟ گفت من نقطه ای برای امیدواری نمی بینم. چقدر آن روزها جای خالی وجود یک جمع شاعرانه ولی با شاخصه امید و متکی به ولایت اهل بیت جایش خالی بود. حالا یا واقعا نبود یا من پیدا نکرده بودم. شک ندارم بچه های متدینی بودند اما اتمسفر حاکم بر آن جلسات شعر یا آنها را منزوی می کرد یا در خود حل می کرد. کم کم به خاطر رفتن به دانشگاه از فضای شعر فاصله گرفتم. سال 98 بود که زمزمه تشکیل یک جمع شاعرانه با محوریت شعر اهل بیت به گوشم رسید. هیچ وقت جلسه اول را یادم نمی رود همه ریشوها آمده بودند. قیافه ها شاخصه های به اصطلاح هنری در ظاهر را نداشت نه موی بلندی، نه سیگار بر لبی، نه کلاه هنری. اما لبخند را داشتند آن هم ازجنس صمیمانه اش. در جلسه نشستم استاد کیست؟ نمی دانستم جلسه بالا و پایین نداشت. سبکشان سبک حلقه بود. اسمش را هم گذاشته بودند حلقه ادبی ولایی زفرات. یک دغدغه آنها را دور هم جمع کرده بود شعر اهل بیت و نفس کشیدن زیر این پرچم. از آن سال تا کنون تجربه های مختلفی را با این جمع تجربه کردم و لذت بردم. از جلسات کوچک چند نفره تا محفل های بزرگ با حضور شاعران کشوری. از جلسات خانگی و هم قافیه زفرات گرفته تا باغ رفتن ها حس و حال های شاعرانه. جمع یک پک کامل بود: مرتضی بود و تسلطش بر موسیقی و ادبیات و شعرهای زیبایش داوود بود و تسلطش بر شعر مداحی و شعرهایی که به لطف قلمش در مداحی های سید رضا نریمانی و دیگران میدیدم و کیف می کردیم حاج احمد بود و قلم روانش و واکنشهای انقلابیش نسبت به اتفاقات و همچنین طنز لطیفش پوریا شهبازی بود و عاشقانه های زیبایش حالا به این جمع دیگر دوستان هم اضافه شده بودند و کیف می کردیم از دیدنشان و شعرهایشان. سید هادی عزیز، سید مرتضی، حسن آقا و... القصه از اینکه امروز در روز ولادت حضرت محمد دور هم جمع شده بودیم برایم مرور شد خاطرات گذشته. زفرات برکات فراوانی داشت: ✅هم جمع بچه های متدین انقلابی با دغدغه دور هم جمع شدند ✅هم شعر را وارد جریان جلسات هیات ها کردند. ✅هم ارتباط خوبی با مداحان برقرار کردند و کمک کردند به تقویت بنیه شعریشان ✅ و هم در استان جایگاهی برای شعر ولایی و بستری برای نقش آفرینی شعرا با این موضوع فراهم کردند. پیشنهاد می کنم دوستان شاعری که با محفل زفرات آشنا نیستند و علاقه به فضای شعر دارند حضور در جلسات هفتگی دوستان را از دست ندهند. به قلم توانمند:پوریا رییسی
اللهم عجل لولیک الفرج✨ پناه جمعه‌ی دلگیرمان نمی‌آیی؟ دلیل اشک سرازیرمان نمی‌آیی؟ تو انتظار کشیدی و یاورت نشدیم بگو به خاطر تاخیرمان نمی‌آیی! تو را به خاطر احوال خویش می‌خواهیم و آگهی تو ز تزویرمان نمی‌آیی! به میله‌های قفس دست حیله‌ی دنیا کشیده است به زنجیرمان نمی‌آیی؟ سراب بوده همه چشمه‌ها و پی در پی شکست در پی تدبیرمان، نمی‌آیی خریده رنگ جهان آدمیت ما را چقدر بد شده تقدیرمان نمی‌آیی؟ چه پیر شد به فراقت جوانیِ دنیا در آمده‌ست دگر پیرمان نمی‌آیی؟! گذشته هرچه گذشته به خواب غفلت ما و ظلمت است به تعبیرمان نمی‌آیی؟ چه روزمره شده روزگار حسرت ما پیام آور تغییرمان نمی‌آیی؟ @asharahmadrafiei
سخنرانی برای صندلی شده نزدیکِ پایان‌‌‌‌‌‌‌‌‌، عمرِ سَگیونیسم شیطانی نمانده فرصتی تا روزِ نابودیِ این جانی به هنگامِ هجوم لشکر شیرانِ حزبُ‌الله نصیبش می‌شود سر درگمی، سر در گریبانی تمام قدرتِ پوشالی‌اش یک‌روز خیلی زود درونِ مشت ما له می‌شود چون قوطیِ رانی زمینی که شده غصب از جنایتکاریِ سگیون به صاحب‌های اصلی می‌شود آن روز ارزانی بساط ظلم و جورِ از سرزمینِ مردمی مظلوم شود برچیده با لطفِ خدا آن روزِ طوفانی نشانِ وقتِ پایان را ببین وقتی نتان‌یابو برای صندلی‌ها می‌کند حالا سخنرانی برای انتقام خونِ مظلومان این عالم یقین دارد ادامه مکتبِ سرخِ سلیمانی یقین دارم که با لطف خدا یک روز می‌بینیم تلاویو است زیر چکمه‌ی سردار قا آنی @asharahmadrafiei