eitaa logo
اشعار "عاصی"
402 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
56 فایل
👌اشعار مذهبی سیاسی اجتماعی عاشقانه طنز و انتقادی... ❤همراهمان باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ناصح
حکمت۲۴۱.mp3
3.15M
✍حکمت۲۴۱ ✅قَالَ علی علیه السلام: يَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ، أَشَدُّ مِنْ يَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى الْمَظْلُومِ. ✅امیرالمومنین علیه السلام: روز مظلوم عليه ظالم سخت تر از روز ظالم بر مظلوم است. ╔══❖•° 🍁 °•❖══╗        @hmmnasehe ╚══❖•° 🍁 °•❖══╝
از چه می‌ترسی دگر... بعد از سیاهی رنگ نیست ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
هدایت شده از فارس من
فارس‌من| چرا سریال شهرک کلیله و دمنه با این محتوای ناسالم اجازه پخش گرفته است؟ 🔹پویشی با عنوان «مجموعه نمایشی شهرک کلیله و دمنه بازبینی شود» در سامانه فارس من ثبت شده که تا به حال ۶ هزار نفر از آن حمایت کرده‌اند. 🔹امضاکنندگان می‌گویند: «وزارت فرهنگ و ارشاد ما مشغول به چه کاری است؟ چرا در کشور اسلامی به راحتی برنامه‌ای که به کودکان روابط ناسالم را آموزش می‌دهد مجوز می‌گیرد؟!» 🔹برای حمایت از این پویش وارد لینک زیر شوید: www.farsnews.ir/my/c/148545 @farsnews_my|
به نسیمی همه راه به هم می ریزد کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد سنگ در برکه می اندازم و می پندارم با همین سنگ زدن، ماه به هم می ریزد عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد آه یک روز همین آه تو را می گیرد گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فطرت انسان شده مانوس با دین مبین... هر که آن را با گنه آلوده کرد شد نانجیب هر که با فکر و تعقل دید نور فطرتش... می شود آخر هدایت با عنایات حبیب "عاصی" 🍃🌹🍃🌹
🕊🌺🕊 🌾سلام_امام_زمانم🌾 🕊سَرشد به شوق وصل تو فصل جوانیَم 🕊هرگز نمی شود که از این در برانیَم 🕊 برای تـو بیدارمیشوم 🕊 بخیر ای همه ی زندگانیم شاعر... 🕊🌺🕊
🕊🌺🕊 🕊دلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت 🍃شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت 🕊در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست 🍃اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت 🕊ز گرد راه برون آ که پیر دست به دیوار 🍃به اشک و آه یتیمان دویده بر سر راهت 🕊بیا که این رمد چشم عاشقان تو ای شاه 🍃نمی‌رمد مگر از توتیای گرد سیاهت 🕊بیا که جز تو سزاوار این کلاه و کمر نیست 🍃تویی که سوده کمربند کهکشان کلاهت 🕊جمال چون تو به چشم نگاه پاک توان دید 🍃به روی چون منی الحق دریغ چشم و نگاهت 🕊در انتظار تو می‌میرم و در این دم آخر 🍃دلم خوشست که دیدم به خواب گاه به گاهت 🕊اگر به باغ تو گل بر دمید من به دل خاک 🍃اجازتی که سری بر کنم به جای گیاهت 🕊تنور سینه ما را ای آسمان به حذر باش 🍃که روی ماه سیه می‌کند به دوده آهت 🕊کنون که می‌دمد از مغرب آفتاب نیابت 🍃چه کوه‌های سلاطین که می‌شود پَر کاهت 🕊تویی که پشت و پناه جهادیان خدایی 🍃که سر جهاد توی و خداست پشت و پناهت 🕊خدا و بال جوانی نهد به گردن پیری 🍃تو «شهریار» خمیدی به زیر بار گناهت شهریار 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
نرسد دست تمنّا چون به دامانِ شما می‌توان چشم دلی دوخت به ایوانِ شما از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست نیمه جانی‌ست در این فاصله قربانِ شما
خیالش باز، شعری بر لبم بی اختیار آورد که اوصاف علی طبع مرا اینگونه بار آورد کلاف شعر دارم، سالها کارم غزل بافی ست دراین بازار آشفته، علی تحسین کند کافی ست نوشتم شاعرش هستم، عجب وهم و خیالاتی نوشتم بی علی هیچم، چه توضیح اضافاتی… نوشتم شمس… دیدم گنبدش زیباتر از آن است نوشتم کعبه و دیدم نجف بالاتر از آن است به قرآن سر زدم دیدم علی گویا تراز آن است نوشتم عرش…دیدم مرتضی اعلی تر از آن است شبیه جبرئیل از درک این اوصاف درماندم صد و ده بار امشب قل هوالله احد خواندم من از شوقش زمین خوردم، ولی مولا بلندم کرد همیشه یاعلی گفتم، علی از جا بلندم کرد سَر و سِرّ مرا با او، کسی جز او نمی داند علی نادیده می بیند،علی ننوشته می خواند چه بهتر ازهمین اول بگویم حرف آخر را کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را 🍃🌹🌹
🍃 ششمین در محفل شعر و ادب و هنر 💠 قصیده‌ای در ولادت الرضا سلام‌الله‌علیه رسید از راه تا از غم رها سازد دل ما را رئوفی که پر از عطر محبت کرده دنیا را شده روز ازل روشن جهانِ عشق از نورش چراغانی کند سیمای او عرش معلا را مدینه از قدم‌های گل طاها شده خرّم رسیده نوگل نجمه معطر کرده بطحا را ارادت رفته بر بام دلم تا وصف او گوید کرامت می‌کند تعظیم این فرزند طاها را فرشته امشب از موسی‌بن‌جعفر مژده می‌گیرد که کرده با ستاره نورپاشی طاق مینا را طبیب دردها آمد علی موسی الرضا آمد بیایید و ببینید این نگار ماه‌سیما را حریم باصفای او پناه خستگان باشد نگاهش می‌برد از دل غم دنیا و عقبی را چه ایوانی چه درگاهی عجب سلطان دلخواهی که از کویش نمی‌راند گدای بی‌سروپا را کریم است و شده باب‌الکرم، دریای جود است او ز مِهرش برده غم‌های دل هر پیر و برنا را دلم را می‌خرد همچون دل باارزش خوبان تفاوت نیست پیش چشم او اموات و احیا را ز گرمی دمِ او وام می‌گیرد دم عیسی که او با یک دم احیا می‌کند صدها مسیحا را سلام زائران را می‌دهد پاسخ، عجب جاهی یکی هستند در درگاه لطفش مفلس و دارا نه‌تنها شیعه دارد دست بر دامان احسانش که او حاجت‌روا کرده یهود و گبر و ترسا را رضا هم شرط توحید است و هم حصن حصین حق که بی او نیست تأثیری تولا و تبرا را کنار ساحل مشهد نمی‌بینم غروبی را که خورشید حضور او منور كرده شب‌ها را رضا شمس‌الشموس و پای‌بوسش عالم و آدم خوشا خاکی که دربر دارد این شمس دلارا را از این تصویر زیباتر ندیدم در همه عمرم به گرد حضرت خورشید پیچ‌وتاب دریا را ز سقاخانه‌اش جان را صفای تازه می‌بخشم به زلف پنجره فولاد او بستم تمنا را نه همّی مانْد و نه غمّی، به او هرگاه رو کردم دلم شد با رضا راضی بنازم این تسلا را اگر داری هزاران درد بی‌درمان بیا اینجا که گرد فرش‌هایش می‌کند اعجاز عیسی را برات کربلا گیرد کسی که رفته پابوسش عنایت می‌کند بر هرکه دارد این تقاضا را به سویش هرکه از باب‌الجوادش می‌رود بی‌شک چشد از دیگران بهتر محبت‌های مولا را کبوترها به درگاهش سحرها نغمه‌پردازند دلم می‌خواهد آن تصویر ناب روح‌افزا را به قلبم حک شده نقش ضریح باصفای او خدا از من نگیرد کاش این نقش مصفا را نشانی دارد از عرش خدا صحن دل‌انگیزش ملک هر لحظه می‌بوید نسیم صحن آقا را همیشه زائران پیش ضریحش مات و مبهوت‌اند خدا از ما نگیرد این دل غرق تماشا را به او گفتم نده حاجاتم و امروز و فردا کن که خیلی دوست می‌دارم همین امروز و فردا را چه شب‌هایی که شد مأمن برایم گوشۀ صحنش به دل دارم همه شب‌ها هوای شور آنجا را سه جا روز قیامت می‌رساند یاری‌اش مولا هرآن‌که کرد در مشهد زیارت پور زهرا را خودش گفته که بعد از مرگ می‌آیم به دیدارت خدا را شکر خواهم دید آخر ماه زیبا را ✍️ بداهه‌سرایان: مشهدی‌زاده ـ مستان ـ یاغریب‌الغربا (لیان) ـ رز ـ مهمان خدا ـ م. کرمانی (راهی) ـ منتظر شهادت ـ سلام حضرت باران (۷۸۶) - بهارنارنج ـ محمدصادق ناطقی ـ مهدی شریفی ـ مهجور ـ محمدتقی عارفیان 🗓 تاریخ بداهه‌سرایی: خردادماه ۱۴۰۱ / ذی‌قعدۀ ۱۴۴۳ 🍃🌹🍃🌹
دلش با من یکی و مهربان‌ بود... ولی با دیگران دم ساز می گشت "به هر موجی که می‌گفتم غم خویش... سری می‌زد به سنگ و باز می‌گشت!" "عاصی" - مشیری 🌹🌹🌹
رفته ای در خاک مادر ، دخترت بی تاب شد از فراقت قلب او آتش گرفت و آب شد خانه ای که نیست مادر خانه غم ها شود گریه باید کرد شاید اندکی دل وا شود "عاصی" 🌹⚫️ بانویی مومنه از اقوام دور بر اثر برق گرفتگی در ۳۹ سالگی مرحوم شده اند ، ممنون می‌شوم هدیه به روحش فاتحه ای همراه با صلوات مرحمت فرمایید جزاکم الله خیرا
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست اگر قبول تو افتد، فدای چشم سیاهت در انتظار تو می‌میرم و در این دم آخر دلم خوشست که دیدم به خواب گاه به گاهت اگر به باغ تو گل بر دمید من به دل خاک اجازتی که سری بر کنم به جای گیاهت... 🍃❤️🍃🌹
تا تشنه شدم وعده ی آبم دادند دیدند که شاعرم شرابم دادند فریاد زدم که زنده هستم با عشق با غسل وکفن ولی جوابم دادند 🌹😔
من گدای عشق او بودم ولی آن سنگدل لقمه‌ای عشق و محبت هیچ اطعامم نکرد شیر و گرگ اهلی شوند از یک نگاه گرم او دل شده وحشی ز عشق او ولی رامم نکرد 🍃🌹🍃🌹
دو پا دادی که بر پا گردد اسلام گرفتی از حسین بن علی (ع) جام جهاد اصغرت بودش ظفرمند... چرا که نفس خود را کرده ای رام "عاصی" 🌹😭 🌹 نثار امام و شهدا صلوات
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 بشنو از نی چون حکایت می‌کند از جداییها شکایت می‌کند کز نیستان تا مرا ببریده‌اند از نفیرم مرد و زن نالیده‌اند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم هرکسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من سر من از نالهٔ من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست آتشست این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد آتش عشقست کاندر نی فتاد جوشش عشقست کاندر می فتاد نی حریف هرکه از یاری برید پرده‌هایش پرده‌های ما درید نی حدیث راه پر خون می‌کند قصه‌های عشق مجنون می‌کند با لب دمساز خود گر جفتمی همچو نی من گفتنیها گفتمی چون که گل رفت و گلستان درگذشت نشنوی زان پس ز بلبل سر گذشت 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
برج میلادم در عشق ات می روم تا عرش من سر فرود آرم به پیش غیر تو؟! هرگز گُلم "عاصی" 🍃❤️🍃❤️
هرکه را دور کنی دُور و برت می‌آید از محبت چه بلا ها به سرت می‌‌آید تا که در دسترسی از تو همه بی خبرند تا کمی دور شوی هی خبرت می‌آید منِ آشفته به پای تو می‌افتم اما مویِ آشفته فقط تا کمرت می‌آید روز محشر هم اگر سوی جهنم بروی یک نفر ضجه‌زنان پشت سرت می‌آید... 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
ابر اندوهیم و چشمی غرقِ نَم داریم ما سالیان سال از داغ تو می باریم ما گریه..،تنها بر مصیبات عظیم‌ات جایز است غیر از این گریه ز هرچه گریه بیزاریم ما حاصل یک سال زحمت،در محرم می رسد میوه‌ی چشمان ما "اشک" است،پرباریم ما خرجیِ چشمان ما را فاطمه پرداخت کرد تا دم محشر به این مادر بدهکاریم ما هفت‌پُشتم کفشدار روضه‌هایَت بوده‌اند... آبرویِ خویش را مدیون این کاریم ما جاروی‌ِ دست مرا شاه خراسان داده است نسل اندر نسل از خُدّام درباریم ما دخترت هر شب مرا کُنج همین هیئت نشاند در شلوغی‌ها به‌لطفش باز جا داریم ما سقف هیئَت‌ها پناه بی پناهی های ماست سایه‌ات‌ را برندار آقا..،گرفتاریم ما روضه‌ات دارُالشَّفای دردِ بی درمانی است هر زمان هیئت نمی آییم بیماریم ما جان جُون‌ات با نگاهی روسیاهت را بخر!... برده‌های پاپتیِ بین بازاریم ما تک تک ما پرچم سبزِ اباالفضلِ توایم در حقیقت بیرقی در دست دلداریم ما ▪️ ▪️ آبروی ساقی اهل حرم با آب ریخت... در عزایِ شرمساری اش عزاداریم ما کاش یک جُرعه رباب از آب می نوشید..،آه... تا ابد در حسرت مشک علمداریم ما شاعر: 🌹🌹🌹