رفته ای در خاک مادر ، دخترت بی تاب شد
از فراقت قلب او آتش گرفت و آب شد
خانه ای که نیست مادر خانه غم ها شود
گریه باید کرد شاید اندکی دل وا شود
"عاصی"
🌹⚫️ بانویی مومنه از اقوام دور بر اثر برق گرفتگی در ۳۹ سالگی مرحوم شده اند ، ممنون میشوم هدیه به روحش فاتحه ای همراه با صلوات مرحمت فرمایید
جزاکم الله خیرا
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست
اگر قبول تو افتد، فدای چشم سیاهت
در انتظار تو میمیرم و در این دم آخر
دلم خوشست که دیدم به خواب گاه به گاهت
اگر به باغ تو گل بر دمید من به دل خاک
اجازتی که سری بر کنم به جای گیاهت...
#شهریار
🍃❤️🍃🌹
تا تشنه شدم وعده ی آبم دادند
دیدند که شاعرم شرابم دادند
فریاد زدم که زنده هستم با عشق
با غسل وکفن ولی جوابم دادند
#حسین_مرادی
🌹😔
من گدای عشق او بودم ولی آن سنگدل
لقمهای عشق و محبت هیچ اطعامم نکرد
شیر و گرگ اهلی شوند از یک نگاه گرم او
دل شده وحشی ز عشق او ولی رامم نکرد
#جواد_محمدی_دهنوی
🍃🌹🍃🌹
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جداییها شکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
از نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
سر من از نالهٔ من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
آتشست این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
آتش عشقست کاندر نی فتاد
جوشش عشقست کاندر می فتاد
نی حریف هرکه از یاری برید
پردههایش پردههای ما درید
نی حدیث راه پر خون میکند
قصههای عشق مجنون میکند
با لب دمساز خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنیها گفتمی
چون که گل رفت و گلستان درگذشت
نشنوی زان پس ز بلبل سر گذشت
#مولوی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
6.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من ارگ بم و
خشت به خشتم متلاشی...
#حامد_عسکری
#شعر_خوانی
🍃🍃🌹🍃🍃❤️
هرکه را دور کنی دُور و برت میآید
از محبت چه بلا ها به سرت میآید
تا که در دسترسی از تو همه بی خبرند
تا کمی دور شوی هی خبرت میآید
منِ آشفته به پای تو میافتم اما
مویِ آشفته فقط تا کمرت میآید
روز محشر هم اگر سوی جهنم بروی
یک نفر ضجهزنان پشت سرت میآید...
#کاظم_بهمنی
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب_بی_کفن
ابر اندوهیم و چشمی غرقِ نَم داریم ما
سالیان سال از داغ تو می باریم ما
گریه..،تنها بر مصیبات عظیمات جایز است
غیر از این گریه ز هرچه گریه بیزاریم ما
حاصل یک سال زحمت،در محرم می رسد
میوهی چشمان ما "اشک" است،پرباریم ما
خرجیِ چشمان ما را فاطمه پرداخت کرد
تا دم محشر به این مادر بدهکاریم ما
هفتپُشتم کفشدار روضههایَت بودهاند...
آبرویِ خویش را مدیون این کاریم ما
جارویِ دست مرا شاه خراسان داده است
نسل اندر نسل از خُدّام درباریم ما
دخترت هر شب مرا کُنج همین هیئت نشاند
در شلوغیها بهلطفش باز جا داریم ما
سقف هیئَتها پناه بی پناهی های ماست
سایهات را برندار آقا..،گرفتاریم ما
روضهات دارُالشَّفای دردِ بی درمانی است
هر زمان هیئت نمی آییم بیماریم ما
جان جُونات با نگاهی روسیاهت را بخر!...
بردههای پاپتیِ بین بازاریم ما
تک تک ما پرچم سبزِ اباالفضلِ توایم
در حقیقت بیرقی در دست دلداریم ما
▪️
▪️
آبروی ساقی اهل حرم با آب ریخت...
در عزایِ شرمساری اش عزاداریم ما
کاش یک جُرعه رباب از آب می نوشید..،آه...
تا ابد در حسرت مشک علمداریم ما
شاعر: #بردیا_محمدی
🌹🌹🌹