eitaa logo
اشعار "عاصی"
409 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
57 فایل
👌اشعار مذهبی سیاسی اجتماعی عاشقانه طنز و انتقادی... ❤همراهمان باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 ششمین در محفل شعر و ادب و هنر 💠 قصیده‌ای در ولادت الرضا سلام‌الله‌علیه رسید از راه تا از غم رها سازد دل ما را رئوفی که پر از عطر محبت کرده دنیا را شده روز ازل روشن جهانِ عشق از نورش چراغانی کند سیمای او عرش معلا را مدینه از قدم‌های گل طاها شده خرّم رسیده نوگل نجمه معطر کرده بطحا را ارادت رفته بر بام دلم تا وصف او گوید کرامت می‌کند تعظیم این فرزند طاها را فرشته امشب از موسی‌بن‌جعفر مژده می‌گیرد که کرده با ستاره نورپاشی طاق مینا را طبیب دردها آمد علی موسی الرضا آمد بیایید و ببینید این نگار ماه‌سیما را حریم باصفای او پناه خستگان باشد نگاهش می‌برد از دل غم دنیا و عقبی را چه ایوانی چه درگاهی عجب سلطان دلخواهی که از کویش نمی‌راند گدای بی‌سروپا را کریم است و شده باب‌الکرم، دریای جود است او ز مِهرش برده غم‌های دل هر پیر و برنا را دلم را می‌خرد همچون دل باارزش خوبان تفاوت نیست پیش چشم او اموات و احیا را ز گرمی دمِ او وام می‌گیرد دم عیسی که او با یک دم احیا می‌کند صدها مسیحا را سلام زائران را می‌دهد پاسخ، عجب جاهی یکی هستند در درگاه لطفش مفلس و دارا نه‌تنها شیعه دارد دست بر دامان احسانش که او حاجت‌روا کرده یهود و گبر و ترسا را رضا هم شرط توحید است و هم حصن حصین حق که بی او نیست تأثیری تولا و تبرا را کنار ساحل مشهد نمی‌بینم غروبی را که خورشید حضور او منور كرده شب‌ها را رضا شمس‌الشموس و پای‌بوسش عالم و آدم خوشا خاکی که دربر دارد این شمس دلارا را از این تصویر زیباتر ندیدم در همه عمرم به گرد حضرت خورشید پیچ‌وتاب دریا را ز سقاخانه‌اش جان را صفای تازه می‌بخشم به زلف پنجره فولاد او بستم تمنا را نه همّی مانْد و نه غمّی، به او هرگاه رو کردم دلم شد با رضا راضی بنازم این تسلا را اگر داری هزاران درد بی‌درمان بیا اینجا که گرد فرش‌هایش می‌کند اعجاز عیسی را برات کربلا گیرد کسی که رفته پابوسش عنایت می‌کند بر هرکه دارد این تقاضا را به سویش هرکه از باب‌الجوادش می‌رود بی‌شک چشد از دیگران بهتر محبت‌های مولا را کبوترها به درگاهش سحرها نغمه‌پردازند دلم می‌خواهد آن تصویر ناب روح‌افزا را به قلبم حک شده نقش ضریح باصفای او خدا از من نگیرد کاش این نقش مصفا را نشانی دارد از عرش خدا صحن دل‌انگیزش ملک هر لحظه می‌بوید نسیم صحن آقا را همیشه زائران پیش ضریحش مات و مبهوت‌اند خدا از ما نگیرد این دل غرق تماشا را به او گفتم نده حاجاتم و امروز و فردا کن که خیلی دوست می‌دارم همین امروز و فردا را چه شب‌هایی که شد مأمن برایم گوشۀ صحنش به دل دارم همه شب‌ها هوای شور آنجا را سه جا روز قیامت می‌رساند یاری‌اش مولا هرآن‌که کرد در مشهد زیارت پور زهرا را خودش گفته که بعد از مرگ می‌آیم به دیدارت خدا را شکر خواهم دید آخر ماه زیبا را ✍️ بداهه‌سرایان: مشهدی‌زاده ـ مستان ـ یاغریب‌الغربا (لیان) ـ رز ـ مهمان خدا ـ م. کرمانی (راهی) ـ منتظر شهادت ـ سلام حضرت باران (۷۸۶) - بهارنارنج ـ محمدصادق ناطقی ـ مهدی شریفی ـ مهجور ـ محمدتقی عارفیان 🗓 تاریخ بداهه‌سرایی: خردادماه ۱۴۰۱ / ذی‌قعدۀ ۱۴۴۳ 🍃🌹🍃🌹
دلش با من یکی و مهربان‌ بود... ولی با دیگران دم ساز می گشت "به هر موجی که می‌گفتم غم خویش... سری می‌زد به سنگ و باز می‌گشت!" "عاصی" - مشیری 🌹🌹🌹
رفته ای در خاک مادر ، دخترت بی تاب شد از فراقت قلب او آتش گرفت و آب شد خانه ای که نیست مادر خانه غم ها شود گریه باید کرد شاید اندکی دل وا شود "عاصی" 🌹⚫️ بانویی مومنه از اقوام دور بر اثر برق گرفتگی در ۳۹ سالگی مرحوم شده اند ، ممنون می‌شوم هدیه به روحش فاتحه ای همراه با صلوات مرحمت فرمایید جزاکم الله خیرا
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست اگر قبول تو افتد، فدای چشم سیاهت در انتظار تو می‌میرم و در این دم آخر دلم خوشست که دیدم به خواب گاه به گاهت اگر به باغ تو گل بر دمید من به دل خاک اجازتی که سری بر کنم به جای گیاهت... 🍃❤️🍃🌹
تا تشنه شدم وعده ی آبم دادند دیدند که شاعرم شرابم دادند فریاد زدم که زنده هستم با عشق با غسل وکفن ولی جوابم دادند 🌹😔
من گدای عشق او بودم ولی آن سنگدل لقمه‌ای عشق و محبت هیچ اطعامم نکرد شیر و گرگ اهلی شوند از یک نگاه گرم او دل شده وحشی ز عشق او ولی رامم نکرد 🍃🌹🍃🌹
دو پا دادی که بر پا گردد اسلام گرفتی از حسین بن علی (ع) جام جهاد اصغرت بودش ظفرمند... چرا که نفس خود را کرده ای رام "عاصی" 🌹😭 🌹 نثار امام و شهدا صلوات
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 بشنو از نی چون حکایت می‌کند از جداییها شکایت می‌کند کز نیستان تا مرا ببریده‌اند از نفیرم مرد و زن نالیده‌اند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم هرکسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من سر من از نالهٔ من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست آتشست این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد آتش عشقست کاندر نی فتاد جوشش عشقست کاندر می فتاد نی حریف هرکه از یاری برید پرده‌هایش پرده‌های ما درید نی حدیث راه پر خون می‌کند قصه‌های عشق مجنون می‌کند با لب دمساز خود گر جفتمی همچو نی من گفتنیها گفتمی چون که گل رفت و گلستان درگذشت نشنوی زان پس ز بلبل سر گذشت 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
برج میلادم در عشق ات می روم تا عرش من سر فرود آرم به پیش غیر تو؟! هرگز گُلم "عاصی" 🍃❤️🍃❤️