eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5هزار دنبال‌کننده
279 عکس
178 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
. سلام الله علیها السلام علیکِ یا مولاتی یا زینب زینب ستاره ای که فلک در مدار اوست آیینه ای که نور خدا در عذار اوست او که خودش قرار همه آفرینش است قلب زمین و قلب زمان بی قرار اوست تنها نه ماه و زهره و خورشید و اختران یک آسمان ستاره همه در مدار اوست آن چه رسانده نور پیامش به عالمین حجب و حجاب و معجر و صبر و وقار اوست در شام و کوفه گشته جهادش بیان حق تبلیغ نهضتی که به نور اعتبار اوست   روح پیام سرخ حسین و قیام او لحن علی و صوت علی اقتدار اوست طوفان خطبه اش شده ویرانگر ستم آری خروش خطبه ی او ذوالفقار اوست هرگز نشد اسیر کسی غیر یار خود آزادگی و عدل و شهامت شعار اوست گاهی به کعب نیزه و گه تازیانه ها جان دادن از برای حسین افتخار اوست مانند فاطمه که فدایی حیدر است زینب فدای عشق حسین و نثار اوست با هر تپش به سینه دلش یا حسین گفت آری حسینِ او همه دار و ندار اوست آن چه که دیده ام همه زیبایی از خداست این جمله تا ابد سخن ماندگار اوست آری مگر که قلب خدا بی قرار شد یا که جهان به غصه و غم در کنار اوست دارد به سینه لحظه ی جان دادن از حسین پیراهنی که غرق به خون یادگار اوست چهارشنبه ۲۶ دی ماه ۱۴۰۳ ✍ شب نیمه ماه رجب ۱۴۴۶ .
. قهرمان کربلا دین جاودان شدازنفس جاودانی ات شداُسوۀ تمام جهان زندگانی ات باغ امید وگلشن صبرو وفا وعشق سیراب شد ز مرحمت آسمانی ات دردفتر مجاهدت ودین ومعرفت صدهاحکایت است ز راز نهانی ات روزی که سایه سارمحبّت خراب شد خورشید بهره مند شدازمهربانی ات بعداز هزار سال ملائک درآسمان درحیرتند ازتو و ازجان فشانی ات وقتی که ذوالفقار کلامت کشیده شد لرزیدکاخ ظلم ازآن خطبه خوانی ات ای زینبی که در سفر کربلای عشق ایثار تکیه داد به قدکمانی ات بی خودنگفته اند که اُمّ المصائبی هرگزندید چشم فلک شادمانی ات ای قهرمان کرب وبلا، زینب صبور ثبت است درصحیفه ی دل قهرمانی ات تا روز رستخیز، زکرب وبلا به عرش  پر می زند کبوتر نام ونشانی ات مهمان لطف توست«وفایی» تمام عمر شرمنده است ازتو و از میزبانی ات ✍ .
مشتاق وصل ای که چراغ یادتو،شدنوردوعینم بی تواسیردرد و رنج عالمینم ای آرزوی خفته درخون، ای حسینم بعداز توچشمانم پُراز خون جگرشد ازآتش داغت، دل من شعله ورشد امشب دل من درحصاردرد، تنهاست امشب دلم تنگ توودیدارباباست امشب دلم مشتاق وصل روی زهراست ازداغ هجرانت غمی جانکاه دارم بعد ازتوعمری مثل گُل کوتاه دارم بعدازتوغم ،درسینه ی من موج زن بود بعدازتو تنها مونسم این پیرهن بود این پیرهن ای کاش بهر من کفن بود ازشوق وصلت سینه ای پُرجوش دارم پیراهنت را باز درآغوش دارم ای رهنورد و رهبرراه عقیده مرغ دلم باردگرسویت پریده آیم به دیدارتو،باقد خمیده محبوب قلب خسته ی زینب کجایی امشب توباید پیشواز زینب آیی دروادی طف،روزعاشورا برادر تاپیشوازت آمدم بادیده ی تر برحنجرتو بوسه دادم جای مادر رفتی ودل دنبال تو،مهجورمی رفت بارفتنت ازچشم زینب ،نورمی رفت آن لحظه ای که باهزاران دردجانکاه جسم تورادرقتلگه دیدم به ناگاه بوسه زدم برحنجرت باناله وآه گفتم پس از تو ازجهان، سیرم حسینم بارفتن تو زود می میرم حسینم توشورصبرومذهبم بودی برادر آموزگارمکتبم بودی برادر توشاهد تاب وتبم بودی برادر درهرکجاباشی ،مرا نور وجودی من بی تومی مُردم ،اگربامن نبـودی ای ذکریادت چلچراغ هرشب من درهرنفس نام توشدذکرلب من بانام توپایان پذیرد مطلب من گفتاسخن ازدردمن ،طبع «وفایی» باوصل توپایان پذیرد ،این جدایی
. ایام فیضِ محض است رحمت زینب چشم ما و عنایت زینب مشرقِ عالَم است صبحِ دمشق صحن نور است ساحتِ زینب بس که آئینه‌ی صفات خداست صبر آمد به صورت زینب هر سحر جبرئیل می آید پا برهنه..، زیارت زینب از ازل حاکم است تا به ابد پای‌برجاست دولت زینب دفترِ زُهد اگر خلاصه شود می شود یک عبادتِ زینب هر زمان صحبت از شجاعت شد گفته ایم از شهامت زینب دخترِ شیر باطناً شیر است به علی رفته قدرت زینب نبض اسلام دست این بانوست زنده شد دین به برکت زینب جَرَیان‌سازِ مکتبِ سرخ است رنگ عشق است نهضت زینب عِلم پرسید : کوه عرفان کیست؟! عشق فرمود: حضرت زینب او چه دیده است غیر زیبایی عقل ماند از بصیرت زینب پرچم کُفر را به زیر کشید تا فلک رفت رایَت زینب اُسکُتوا گفت..، لال شد دنیا تو ببین چیست هیبت زینب! فتنه را ذبح کرد با کلمات ماتم از طرز صحبت زینب سلسله هم دخیل دامن اوست فرق دارد اسارت زینب دور ناقه فرشته ها جمع‌اند... عرش آمد عیادت زینب عرقِ شرمِ چوبِ مَحمِل ریخت سُرخ شد از خجالت زینب سرِ بر نیزه ، سایه ای انداخت... آه! از استراحت زینب خواهشش روسریِ سالم بود سوخت در شعله حاجت زینب گذرِ کوفه پُر شد از اوباش سخت طِی شد مسافت زینب سِرِّ مَستور رفت در بازار شُد لگدمال حُرمت زینب حرمله با رباب هم‌قدم است... آب شد کوهِ غیرت زینب! " دَخَلَتْ زِینَبُ عَلَی بْنِ زیاد " کُشت ما را مصیبت زینب ۱۴۰۳ ✍ .
. روز و شب از غم تو اشک فشانم چه کنم روح من پر زده ،ای روح و روانم چه کنم کوه صبرم ولی از غصه تو آب شدم کربلا برده همه تاب و توانم چه کنم من گل گلشن زهرا و علی بودم لیک دست بیداد چنین کرده خزانم چه کنم داغ عباس و علی اکبر و قاسم یک سو از غم کودک شش ماهه ندانم چه کنم از همان لحظه که گفتی جگرم می سوزد گشته پیوسته دگر آه و فغانم چه کنم تا قیامت خجل از مادر خود فاطمه ام نشد آخر به لبت آب رسانم چه کنم کاش می شد که به یاد بدن عریانت زیر این تابش خورشید بمانم چه کنم نگهت از ته گودال مرا کشت حسین از نگاه تو هنوزم نگرانم چه کنم کاش می شد به سر خاک تو مانند رباب بهر تو روضه گودال بخوانم چه کنم بین غمهای دلم هیچ کجا شام نشد رقص پای سر تو برده امانم چه کنم داغ زهرای سه ساله به خدا پیرم کرد شاهدم گشته همین قد کمانم چه کنم سر تو ، طشت طلا، چوب جفا، بزم شراب این همه داغ نشسته است به جانم چه کنم یک زن و این همه غم، چشم فلک حیران است چه کنم مادر غمهای جهانم چه کنم بهرم آماده کن امشب کفن ، ای بی کفنم که دگر رهسپر باغ جنانم چه کنم سلام_الله_علیها .
. تا که کهنه پیرهن در دستهایم جا گرفت نیمه ی ماه رجب هم بوی عاشورا گرفت روضه خوانت بوده ام یک سال و نیم ای بی کفن از صدای ناله ی زینب دل دنیا گرفت گودیِ زیر دو چشمم! یادگار گودی است تا که شمر آمد به مقتل کار دل بالا گرفت جای سالم در تنت پیدا نکردم، لا جرم خواهر غمدیده ی تو بوسه از رگ ها گرفت هر کسی در کربلا از هر کجایی کینه داشت انتقام خویش را از ما بنی الزهرا گرفت دست نامحرم به روی خواهرت تا شد بلند بر فراز نیزه خون چشمان سقا را گرفت تا که بر گهواره ی نیزه بخوابد اصغرت مادر بی شیرخواره نغمه لالا گرفت… سلام_الله_علیها .
. سلام الله علیها ✍ زمین به نام زینب و زمان به نام زینب است تمام آنچه فاطمه‌ست، در تمام زینب است کتاب واژه‌های ناب و وسعت معانی‌اش خطی ز مدح زینب است و احترام زینب است کبوترانِ دور گنبدش مقرّبانِ عرش وَ جبرئیل هم پرنده‌ای به بام زینب است زنی که قله‌ی حیاست، تیغ او زبان او خود علی‌ست باطناً که در کلام زینب است ز ما رَاَیتِ او به زُلزِلَت رسید کاخ ظلم غروب کربلا، طلیعه‌ی قیام زینب است غروب روز خون، قیام را به او سپرده‌اند صدای حنجر بریده در دوام زینب است بجز حسین، فعل او نگشته صرف هیچ‌کس حسین ابتدا و حسن اختتام زینب‌ است رسید و زائر ضریح چشمه‌های زخم شد چه بهت و حیرتی که در پسِ سلام زینب است اگر چه نیزه‌‌ حمل کرده راس عشق را ولی بدان که بوسه از رگش فقط به کام زینب‌ است .
. گر چه صحبت از او کار ما نیست شاعرش نا امید از خدا نیست لال بودم زبان باز کردم یاعلی گفتم آغاز کردم هر بیان مؤدب عزیز است شعر در وصف زینب عزیز است او که آیینه دار علی شد وارث اقتدار علی شد بین زن هاست بالاترین او بعد زهراست زهراترین او روی لب های جبریل نامش نیست در فهم عالم مقامش ماه شرمنده نور رویش روز و شب سجده آرد به سویش عزت و رفعتش بی نظیر است آسمان پیش او سر به زیر است از ازل عشق دیوانه اوست جود هم سایل خانه اوست کوه حیران و سرمست او بود صبر بازیچه دست او بود تازه روز دهم نوبتش شد صحنه آماده غیرتش شد بار دیگر قیامی به پا کرد کوفه و شام را کربلا کرد دست حق بود همواره یارش ذره ای کم نشد از وقارش آنکه سیری در افلاک دارد کی ز اهل زمین باک دارد خطبه اش کوفه را زیر و روکرد شام را خار و بی آبرو کرد شهر را از هیاهو درآورد مرد و زن را به زانو درآورد پرچم کفر را بر زمین زد مهر خفت به آن سرزمین زد گفت در بندتان نیست زینب رفته از یادتان کیست زینب؟ از خودم بارها نان گرفتید پیش من درس قرآن گرفتید گیرم اصلا بدون نقابیم ما درخشان تر از آفتابیم عرش روشن ز تابیدن ماست چشمتان کور از دیدن ماست یک نفر از شما با خدا نیست؟ این سر روی نی آشنا نیست؟ یادتان هست قحطی که آمد آسمان دست رد بر شما زد این سر روی نی با خدایش درد دل کرد در ربنایش ابر رحمت به گریه که افتاد سوی این خاک باران فرستاد آن همه لطف ها یادتان رفت؟ عزت و شأن ما یادتان رفت؟ مردمی که همیشه حقیرید! شأن ما را به بازی مگیرید ما در این شهر سختی کشیدیم حرف های بدی را شنیدیم بین بازار که جای ما نیست خارجی خواندن ما روا نیست سخت تا کرد این شهر با ما چشمتان تا ابد خیس بادا ۱۴۰۳ ✍ سلام_الله سلام_الله_علیها .
. السلام علیک یا أبانا الغریب باز هم آمد شب جمعه، کجایی ای غریب من بمیرم مثل مادر؛ کربلایی ای غریب روبه روی چشم تو یکجا تمام روضه هاست همزمان بالاسر و پایین  ِپایی ای غریب خیس از خون دو چشم توست خاک قتلگاه بی قرار از داغ رگهای جدایی ای غریب یک هزار و نهصد و پنجاه زخمش دیده ای تو فقط بر زخم های او دوایی ای غریب خون جدّ تو نمی افتد ز جوشش،بی امان می شود آرام وقتی که بیایی ای غریب عضوعضو پیکر جدّت صدایت می زند پیکر او جمع شد با بوریایی ای غریب یک نظر بالای تلّ زینبیه می کنی باز یاد اضطرار عمّه هایی ای غریب با نگاهی بر جراحات لب جدّت حسین گوئیا در مجلس شام بلایی ای غریب کاش دیگر مادرت قفل فرج را وا کند او کند بهر ظهور تو دعایی ای غریب ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. 🔸️توسل به (عج) 🔸️در های انتظار صبح جمعه است سر دادم از غریبی تو خبر دادم به همه گفته ام که میآیی این خبر را به چشم تر دادم لیت شعری بگو کجایی تو به دلم وعده ی سفر دادم بار بستم که سوی تو آیم به تن خسته بال و پر دادم در فراق تو زندگی تلخ است اشک بر گونه در سحر دادم سوی کنعان بگو نمیآیی وعده وصل بر پدر دادم پیرمردان ما همه مردنند لیک من وعده بر پسر دادم مشق کردم دگر گنه نکنم خط به خط بوده مشق در دادم قسمت میدهم که برگردی تا بیایی به پات سر دادم جان زینب از این سفر برگرد مژده ی وصل تو دگر دادم نخل خشکم برای آمدنت بین این باغ ها ثمر دادم ✍ .
پیروزی نتیجه مقاومت مردم فلسطین ------------- دیدی ای دل صبح جان آمد پدید غزّه طعم فتح و پیروزی چشید هیبت پوشالی صهیون شکست غیرت مردان حق آمد پدید شاهدان دیدند در موجی بلند شد خروشان عاقبت خون شهید می شود گل هر که باشد با حسین خوار گردد هر که باشد با یزید ساختن با کفر می آرد شکست پایداری در جهاد آرد امید در فلسطین پرچم حق شد بلند در مقابل قامت صهیون خمید دست حق از آستین آمد برون طرح پیروزی برای او کشید شام ظلمت رفت امّا بنگرید سر زد از بام افق صبح سپید گشت توفانی تر از امواج نیل هرچه خون از پیکر گلها چکید ذلّت صهیون عیان شد در جهان عزّت غزّه به اوج خود رسید می شود در کُلّ عالَم سر بلند هر که عزّت را به نقد جان خرید این خودش « فَتْحُ الْفُتُوحِ » غزّه است طعم ذلّت را چشَد خصم پلید قلّه های « فتْح » را دیدید هان بنگرید و بشنوید از حق نوید از پی « نَصْرُ مِنَ الله » آمده « فَتْحٌ قَریِب » آن که فرموده ست قرآن مجید جان به پرواز آمد از شوق و شعف زآن جهت لبخند « لبنان » را که دید بوی عطر آمد ز غزّه در « یَمَن » لاله ی پیروزی خود را که چید شد « فلسطین » فاتح میدان عشق در « عراق » آئینه ی شادی دمید شد علی خیبر شکن ، یعنی که هست در دو دست پاک « ایران » هر کلید اشک شادی شد روان از دیده اش تا که «یاسر» بانگ پیروزی شنید ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .