eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.9هزار دنبال‌کننده
271 عکس
172 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
. غزّه مَهدِ ایمان و خطِّ اولِ اسلام در دفاع از قرآن، غزّه مشعلِ اسلام غزّه‌ی مقاوم شد، شِعبی از اَبی‌طالب در کمالِ مظلومی‌ست، خود به ظالمان غالب کودک و زن و مَردَش، در زمانه‌ی بیداد می‌کِشند با هیبت، بر سرِ سِتم فریاد کوچه کوچه‌ی این شهر، پایتختِ ایثار است کوچک و بزرگش یک، شهر را علمدار است در سکوتِ آوارِ خانه‌های ویرانه دادِ خویش بِستانند، از هجومِ بیگانه هیچکس نمی‌دانست، غزه در فلسطین است؟ یا که دین و آئینِ مردمش کدامین است؟ آیه‌های قرآن را، ذکرِ کودکان دیدند تازه مردمِ دنیا، رازِ غزه فهمیدند این جنودِ اسلام و اقتداری از غزه‌ست شیرمَردِ مِیدان هر، شیرخواری از غزه‌ست صبرِ مردمِ غزه، از رسانه‌ها برتر خوب درنَوَردیدند، فاتحانه هر کشور از مقاومت امروز، عالَمی خبردار است دستِ بَرتَرِ ایمان، بر سِلاح، اِخطار است نصرتِ شهیدان است، این مقاومت بی‌شک می‌رسد به پیروزی، این مداومت بی‌شک در کشاکشی از جنگ، رزمشان چو ابراهیم بِینِ شهری از آتش، عزمشان چو ابراهیم روحشان چنان پولاد، جانشان همه بر کف بی‌هراس و بی‌وحشت، بسته تا شهادت صف دستِ خالی اما پُر، قلبشان ز ایمان است هم‌چو کوه اِستاده، پُشتِشان به ایران است انتفاضه‌ی دیروز، شد شروع با یک سنگ انتفاضه‌ی امروز، کارِ موشک است و جنگ بی‌نظیر و بی‌همتاست، انتفاضه‌ی غزه کربلایی از دل‌هاست، انتفاضه‌ی غزه از حماسه‌های خود، شد حماس چون شمشیر پرچمِ فلسطین شد، با جهاد عالم‌گیر بشنو از روایت‌ها، لشکری جهانی را وعده‌های یارانِ آخرالزمانی را این خبر بزودی از، هر رسانه می‌آید در وطن فلسطینی، جاودانه می‌آید قدس می‌شود آزاد، سرفَراز می‌مانیم با امامتِ رهبر، ما نماز می‌خوانیم روزِ قدس می‌آییم، با امیدِ دیدارش کن دعا که می‌آید، روزِ رجعتِ یارش فتحِ مسجدالاقصی، رمز و راز موعود است وعده‌ی ظهورِ یار، عَن قریب مشهود است این دیارِ رمزآلود، رازِ سر به مُهری بود رمز فتحِ قدس این است؛ اَلدَّخیل یاموعود ✍ .
. بوی خون از کربلای غزه می خواند مرا ناله های های های غزه می خواند مرا در میان خواب هایم گاه با صوتی حزین کودکی از کوچه های غزه می خواند مرا گه صدای تیرمی آید بگوش از دشتها گه غزال تیزپای غزه می خواند مرا مرهم اشگی مگر بر زخم هایش وا نهم دردهای بی دوای غزه می خواند مرا سخت دلگیرم از این حال و هوای بی کسی می روم من چون هوای غزه می خواند مرا می روم من دستهایم بی قراری می کنند غرق خاک و خون لوای غزه می خواند مرا قتلگاه عاشقی آنجاست خونم را مگر تا بیفشانم بپای غزه می خواند مرا شیهه ای آشفته یال از تپه های الخلیل شامگاهان با نوای غزه می خواند مرا نیستم بیگانه با این ناله های جانستان مردم درد آشنای غزه می خواند مرا تل خاکی مانده است از برج و بارویش کنون واپسین نقش و نمای غزه می خواند مرا علی شهودی جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳ .
. در مصاف عشق بازی تیغ دست دلبر است راه عشق از ابتدای راه ، پر دردسر است ترس از مردن ندارد چون‌که از گهواره‌اش ذکر لالایی خواب شیعه تیغ و حنجر است نسل شیعه با شهادت خورده پيوندي عجیب مکتب کرب‌وبلا لبریز از این باور است هرچه از ما می کشد ما زنده‌تر خواهیم شد شیشه وقتی بشکند از قبل برّنده‌تر است "میثم تمارها" پای علی جان داده اند تازه حالا نوبت تمارهای دیگر است با علی و آل او دست ارادت داده‌ایم کمترین هدیه برای این ارادت ها ، سر است زیر بار ننگ سازش سر نباید خم نمود جنگ با طاغوت در هرجا جهاد اکبر است سایه ی تیغ دودم را حس کن ای اهل یهود شیعه برق ذوالفقار پهلوان خیبر است نیجریه،سوریه،بحرین،یمن،غزه ببین امتداد انقلاب شیعه مثل کوثر است پای منبر دیده سربازان خود را یک به یک پیر ما وقتی که می فرمود مسجد سنگر است شیعه اسرائیل را نابود خواهد کرد تا حضرت سید علی در جبهه‌ی حق رهبر است .
. مددی ای پسر فاطمه، وقت مدد است حال و روز دل شعله ور عشاق، بد است چند روز است که قوتِ همه‌ی ما آه است دیدنِ کودک افتاده زمین، جانکاه است گرگ غاصب، زده بر صورت هر طفلی چنگ آهِ مظلوم بلند است و دل ظالم سنگ کودکی بر اثر ترس، تنش می‌لرزد چشم‌هایش شده خیره، بدنش می‌لرزد مادری روی زمین در بغلش فرزندی‌ست آخرین بار به زحمت به لبش لبخندی‌ست کودکی آب ننوشید و به دستش نان ماند آسمانی شد و پر زد، بدنش بی جان ماند صاحب العصری و این عصر، دلت را خون کرد غزه‌ی سوخته در حصر، دلت را خون کرد شام طفلان هراسان چه زمان سر گردد؟! تو اراده بنما تا که ورق برگردد ای که ویران‌گر هر ظلم و فسادی هستی تو یداللهی و مافوق ایادی هستی چشم داریم همه بر تبرت ابراهیم! گوش بر امر ولی در صف حزب اللهیم عزم ما در صف پیکار شبیه صخره‌ است بر مُریدان ابالفضل، شهادت فخر‌ است بکش از قبضه‌ی خود تیغ دو سر را بیرون قطع کن ریشه‌ی تاریک یهود و صهیون آخرین ناجی و مونس! به رقیه برگرد پسر حضرت نرجس! به رقیه برگرد ✍ .
. رسیده جان به لبش طاقت سکوت ندارد سری به تن وطنش، قوت لایموت ندارد میان بازی مرگ است شهر غزه و دنیا شبیه داور کور و کری که سوت ندارد زده است در دل آتش قیام کرده ،دعایی به غیر آمدن «قبله» در قنوت ندارد هنوز غزه نفس می کشد به رغم خرابی برای خاک وطن چاره جز ثبوت ندارد کجاست غیرت قوم عرب که قدر نسیمی تحملی به تنش کاخ عنکبوت ندارد به قد کشیدن خود غره است لشکر صهیون!؟ صعود کردن فواره جز سقوط ندارد .
. یک عده داغدار غم غزه بوده اند غم خورده اند و از ته دل غم سروده اند یک عده کر شده است جهان از سکوتشان دل از تمام عالم و آدم ربوده اند! کورند در برابر ظلمی که می شود لب را فقط به مدح سیاهی گشوده اند نفرین ولی به طائفه ی کاسبان خون آنانکه دل به طبع جنون آزموده اند «پروازی» اند و شهره ی عالم، برای پول... همواره در رثای فلسطین سروده اند .
. 🏴 آه از به جز دریغ، چه از دست من برآمده است؟! مرا به غزه ببر، طاقتم سرآمده است هنوز داغِ خبرهای پیش از این، تازه‌ست خبر رسیده، خبرهای دیگر آمده‌ است خبر رسیده... خبر، کودکی‌ست در آوار که زارِ زار پی نعش ‌مادر آمده است خبر رسیده... خبر، بی‌قراری پدری‌ست که لرزه بر تنش از سوگ دختر آمده است خبر رسیده، خبر، ضجه‌ی پرستاری‌ست که از تنفس گل‌های پرپر آمده است خبر رسیده... ولی خواب بُرده دنیا را خبر رسیده: کجایید؟! محشر آمده است مرا به غزه ببر تا نماز بگذارم که صبح صادقِ الله اکبر آمده است بیا به غزه ببر، شعر خون‌چکانِ مرا که آفتاب زده...، تیغ‌ها برآمده است بگو به حرمله‌، در چله تیر مگذارد بگو که دوره‌ی کودک‌کشی سرآمده است از این نبرد مبادا که جا بمانم من که حیدر است پی فتح خیبر آمده است :: نه! کارساز نشد شعر...، کارزار کجاست؟ مرا به غزه ببر طاقتم سرآمده است .
. دنبال معانی فرح می گردد آن گوشه که مرگ چون شبح می گردد در غزه شهید اگر نشد کودک شهر در آتش مهلک «رفح»... می گردد .
. خدایا به  بی‌تابی کودکان به شب‌های بی‌خوابی کودکان  به دل‌های لرزان، به چشمان داغ به سوسوی لرزیدن هر چراغ به زخم بدن‌های رنجورشان  به چشمان مجروح و بی‌نورشان  به اندوهشان گاه رگبارها به فریادشان زیر آوارها به آن‌دم که آرامش خوابشان شد آشفته با بمب‌های گران  پر از ترس از خواب برخاستند  چو شمعی دمادم به جان کاستند خدایا به این بی‌گناهان قسم  به این رنج بی‌حد انسان قسم  از این خواب ما را تو بیدار کن  جهان را مهیای دیدار کن .
. تا زنده ایم درد تو کتمان نمی شود این زخم ها اگر چه که درمان نمی شود ای غزه ای نماد صلابت برای خلق ای آنکه خسته حال و پریشان نمی شود مانند مردمان غیور تو هیچ کس دیگر حریف حیله ی شیطان نمی شود باید به لقمه های خودش شک کند فقط چشمی که در عزای تو گریان نمی شود کودک کشی ست کار رژیمی که در نبرد هرگز حریف قدرت مردان نمی شود پایان این رژیم پر از فتنه و فریب جز با حضور در دل میدان نمی شود می فهمم از سکوت سرانی به منطقه نسل حرام زاده مسلمان نمی شود از جانب حقوق بشر هم بدون شک فکری برای این همه انسان نمی شود ما مانده ایم مثل برادر کنار هم تا زنده ایم خاک تو ویران نمی شود جانم فدای کشور تو ای برادرم راه خدا که ساده و ارزان نمی شود باید به مرگ ساده بمیریم و ای دریغ بیچاره آن که جزو شهیدان نمی شود محمد درّودی✍
. ای وعده ی حق به داد خواهی تعجیل در صـور چـرا نمی دمد اسرافیل!؟ از غصـه ی غـزه و رفح باید مـرد لعنت بـه جهــان حامــی اسـرائیل
. السلام علیک یا مظلوم یا اباعبدالله مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِم‏. ترجمه: امام صادق (علیه‌السلام) به نقل از رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: کسی که صبح کند و اهمیتی به کارهای مسلمانان ندهد او از آنان نیست و کسی که صدای مردی بشنود که فریاد کمک خواهی از مسلمانان را سر دهد و پاسخش را ندهد مسلمان نیست. الكافي، ج‏ ۲، ص ۱۶۴ ح ۵ ؛ تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۱۷۵، ح ۲۹ ؛ بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۳۳۹، ح ۱۲۰. غزه به خون نشسته ، قلب حرم شکسته در لشکر یزید است ، هر کس که دیده بسته غزه چو کربلا شد ، غرق غم و بلا شد چندین هزار کودک ، سر از تنش جدا شد کودک به زیر خاک و ، مادر به زیر آوار نقش زمین جنازه ، در هر طرف پدیدار هر گونه از جنایت ، گشته فراهم از ظلم از کینه های صهیون ، پر گشته عالم از ظلم از ظلم و جور دشمن ، دل ها به خون نشسته بر روی خاک تیره ، رنگ جنون نشسته پروانه پیکرش سوخت ، آتش به بال و پر شد چون کربلای سوزان ، هر خیمه شعله ور شد دلدادگان کجایید ، آزادگان کجایید افتاده یوسف از پا ، کنعانیان کجایید هر که دلش حسینی است ، همراه با خمینی است یاری حق مظلوم ، یک عهد عالمینی است ای روح عدل موعود ، کی می شود بیایی عجل علی ظهورک ، صاحب زمان کجایی یکشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۳ ✍ شب نهم محرم ۱۴۴۶ .
. نشسته در گلوی حق دوباره خارها بیا امید قلب جمع بی قرار ها به ضجه می زند جهان تو را صدا، بیا ز حنجر بلا چشیده روی دارها نشسته در میان خاک و خون ،بیا نجات بخش شهر مانده در حصارها به عرش می رسد صدای ضجه هایشان ولی به خاکیان نمی رسد هوار ها! سکوت کرده سازمان کور ناملل برای قتل عام موج انفجارها بیا اگرچه در کنار تو نبوده ایم شبیه وعده های داده در شعار ها نشسته ایم بی وجود درک معرفت گلایه مند از تمام انتظار ها نشسته ای در انتظار ما و دلخوشی به انقلاب روح و ذهن بی بخارها برای ما که نه ولی ظهور کن بیا برای التماس و اشک داغدار ها .
. الا لعنةُ الله عَلَي القومِ الظالمين تا ناد علی ندای جبرائیل است چون سوره ی عادیات در تأویل است باید که درِ قلعه خیبر را کَند این قلعه کنون به نام اسرائیل است ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ القدسُ لَنا ندای جبرائیل است آوای سپاه و لشکر هابیل است از خون شهید ما پیام آمده است : هنگامه ی فتح نسل اسماعیل است ✍ .
. اندیشه اش ویرانی قدس است، اسرائیل هرگز نخواهد شد چنین رویای بد تاویل هنگام پرواز ابابیل است بر حیفا باید ببارد بر سپاه ابرهه سجیل از «روز نکبت» غصه و غم سهم عالم شد روزی که در دنیای ما این غده شد تشکیل انگار در خواب است وجدان زمینی ها از قاتلان کودکان غزه شد تجلیل! با دست خون آشام های بی شرف پر زد هر بار یک نام آور از آئینه های ایل با موسوی ها،زاهدی ها،حاج قاسم ها قربانی آزادی قدس است «اسماعیل» لعنت به شیطان بزرگ و پیشمرگانش لعنت به دنیای ترور، لعنت به اسرائیل .
. اسماعیل که گفته قصۀ ما رو به پایان است اسماعیل؟ همین‌ جا نقطۀ آغاز دوران است اسماعیل سر از دریای خون بردار، علم را بر زمین مگذار که گاه شروه‌خوانی، گاه طوفان است اسماعیل هنوز آیینه‌ها در قتلگاه غزه زیر تیغ... و زینب بر بلندی‌های جولان است اسماعیل بخوان با حلق پر خونت، بگو با روی گلگونت که عالم حجله‌گاه سربه‌داران است اسماعیل شهادت نقطۀ وصل «ابوالعبد» است با معبود مبادا جا بمانی، عید قربان است اسماعیل ✍🏻 🏷 🇮🇷 .
. نمی‌گریم که می‌ترسم جهان را سیل بر دارد قرار است این بنا را صور اسرافیل بر دارد اگرچه رفت «اسماعیل» اما می‌رسد روزی که دنیا را سراسر باز اسماعیل بر دارد هدر هرگز نخواهد رفت این خون‌ها و نزدیک است که سیلابی شود وَ خاک اسرائیل بر دارد چنان سیلاب سنگینی که درجا غرق خواهد کرد برای بستن آن هرکسی که بیل بر دارد برای قتل موسی رفت فرعون و خدا می‌خواست که موسی مردهِ فرعون را از نیل بر دارد که اسرائیل گفت حماس را از بین خواهد برد! مگر که می‌تواند مورچه هم فیل بر دارد؟ شاعر: .
. هم حرملهٔ جبههٔ استکبار است هم شمر حرام زادهٔ خونخوار است فرموده به ما رهبرمان، اسرائیل... دولت که نه! یک باند جنایتکار است ✍ ‌.
. دنیای شگفتـی است در سینـه ی آه مظلـوم امید بستـه و چشم بـه راه باید بزنیـم ریشـه ی صهیون را ای لشکر صاحب الزمان (ع)بسم الله .
. هر واژه‌ای در سینه‌ی انجیل می‌سوخت تورات در دست بنی قابیل می‌سوخت تصویب شد با رای شیطان حق و ناحق آه بشر در سینه‌ی هابیل می‌سوخت آه از یهودا ، آه از چشمان یعقوب از غصه‌ی یوسف دل راحیل می‌سوخت از سامری سرشار شد ارض مقدس موسی به یاد ماجرای نیل می‌سوخت آه از زمانی که قبیله هاجرانه از داغ ابراهیم و اسماعیل می‌سوخت مشت تفنگ نقره در خشمی مقدس با یاد مردان شهید ایل می‌سوخت ای کاش ما با چشم‌های خود ببینیم وقتی خبر می‌آید «اسراییل می‌سوخت» ✍ .
. یا کور و کر است یا که بی رگ دنیا یا رفته به جنگ دیو با ها قلاده بریده بار دیگــر صهیون باید بنشانیـم ســرِ جا سگ را .
. خبری را که همین لحظه رسیده‌ست به دستم با چه رنگی بنویسم که نلرزد دل و دستم چند کودک هدف حمله‌ی جنگنده‌ی دشمن؟ تو بگو چند نفر مرد؟ بگو چند نفر زن؟ موشک فسفری و منطقه‌ی غیرنظامی چندصد کودک آواره و یک مُشت حرامی دوهزار و سه‌هزار و چه شد آمار شهیدان نکند چندهزار و نکند چندهزاران؟ چقدَر غنچه‌ی پرپر! چقدَر شیون مادر! سازمان ملل و خواهش آتش‌بس فوری سازمان‌های حقوق بشر و گردش دوْری عادّی‌سازی و بی‌شرمی ومظلوم‌نمایی همگی تا نرسد ناله‌ی مظلوم به جایی جنگ روسیّه و اوکراین تنش‌های سیاسی تایوان و کُره و چین و تکان‌های اساسی قیمت پوند و دلار و یورو و نفت و انرژی وزش باد شدید از طرف خشکی و دریا ترکش جنگ رسیده به اروپا عدّه‌ای گرم سکوتند و تماشا عدّه‌ای در پی جنجال و هیاهو چه خبرها شده از پانزده مهر به این سو چند ملیون نفر از مردم دنیا آتن و لندن و پاریس و نیویورک و کُپنهاک و تورنتو لیون و بارسلون و سیدنی و استانبول و بیچاره "من و تو" آرزوی همه‌شان با عصبانیّت و با دلنگرانی ریشه‌کن کردنِ این غدّه‌ی چرک سرطانی موشک صبر و توکل به تل‌آویو رسید و نسل نوخاسته بالای سر دیو رسید و حمله‌ی راکتیِ دیشبِ سوریّه به جولان افق روشن آینده و بیداری دل‌های جوانان جیغ جغدان و شغالان الذینَ اشتَرَوُا الکفرَ بالأیمان سگ زنجیریِ زنجیر گسسته اسبِ بازنده‌ی خسته دولتِ ظالم بی‌ملّتِ آدمکش سفّاکِ هیولای چپاولگرِ جعلیّ دروغین اختلاف‌افکنِ اشغالگر تفرقه‌انداز و حکومت‌کنِ خونخوارِ خطرناکِ خبیثِ فلجِ تودهنی‌خورده‌ی بی‌قابل‌ترمیمْ ز طوفان فلسطین آخرین میخ به تابوت شیاطین خبر این نیست تمام خبر این نیست کماکان! خبر این است صدای جرسی هست و می‌آید خبر این است که فریادرسی هست و می‌آید مژده ای دل که مسیحانفسی هست و می‌آید دل دیوانه‌ی خود را به سر زلف که بستم؟ فاش می‌گویم و عمری‌ست تو را منتظرستم سرخ باید بنویسم که نلرزد دل و دستم خبری را که هم‌اکنون نرسیده است به دستم. .
. 🔹 والعصر تا کی به چاه سر بگذاریم و بگذریم دندان سر جگر بگذاریم و بگذریم تا کی میان معرکه شیران شرزه را بی‌تیغ و بی‌سپر بگذاریم و بگذریم یا دست روی دست بمانیم بی‌خیال یا دست بر کمر بگذاریم و بگذریم تردید و ناامیدی و تسلیم و ترس را وقت است پشت سر بگذاریم و بگذریم ای کودکان غزّه نشستن حراممان تنهایتان اگر بگذاریم و بگذریم دنیا به عصر وعده‌ی صادق رسیده است حیف است بی‌خبر بگذاریم و بگذریم... .
. به زخم پیکر زیتون، به بغض لیموها به داغ لاله، به خونِ گلوی شب‌بوها به بال‌های کبوتر که غرقه در خون است به زخم‌های نشسته به پیکر قوها به یال‌های پریشان و زخمی اسبان به ردّ جاری خون در نگاه آهوها به گونه‌های به خون‌سرخ از جراحت عشق به زخم تیغِ نشسته میان ابروها به فرق‌های حنابسته در عروسی خون قسم به طرّۀ در خون‌خضاب گیسوها به بغض شیعه که دیری‌ست در گلو مانده به بازوان کبود شکسته‌پهلوها که تیغ حیدر اگر در نیام خود جنبد اثر نماند از این برج‌ها و باروها نشان خیبر صهیون به جا نخواهد ماند چنان‌که نام و نشان نتانیاهوها! ✍🏻 🏷 .
. به پریشانی هر زلف پریشان سوگند به نفس‌های لب خشک بیابان سوگند به تب خاکِ ترک‌خورده‌ی سوزان سوگند به نمک زار  به هر تشنه‌ی باران سوگند صبر دنیا به سر آمد که سرامد آمد چارده بار نوشتند محمد آمد او تجلی ازل بر جبروت است که هست؟ او صراط است و ثبات است و ثبوت است که هست ؟ او سوالی است جوابش که سکوت است که هست ؟ آدم ! او فلسفه‌ی سر هبوط است که هست؟ ما ندانیم که هست آنکه ندانیم که بود باید او خود بنویسد که بخوانیم که بود ناگهان پرده برانداخته است از رویش تا که کس‌را شکند از شکن گیسویش قبله آرام بگیرد به خم ابرویش که هیاهو بکند زمزمه‌ی یا هویش جلوه در جلوه جمال ازلی را دیدند قبل میلاد علی بود علی را دیدند تشنه لب بود زمین حضرت باران را دید خار در خار پُر از خار... گلستان را دید تیره جان بود و جهان بود که جانان را دید پس از آن بود که آدم خودِ انسان را دید رحمت واسعه‌اش روی سر فاطمه است او نفس‌های علی و جگر فاطمه است او فقط بود و فقط بود  مسلمان خودش مومن خویش شد و غرقه‌ی ایمان خودش جلوه‌ای بود دو تا گشت دوچندان خودش دید با چشم خودش عین خودش جان خودش در کمالات خودش نورِ جلی را می‌دید او در آیینه‌ی خود روی علی را می‌دید ای که قبل از همه معمار دو دنیا شده‌ای قبل خود آمده  این گونه معما شده‌ای آدم و یوسف و یعقوب و مسیحا شده‌ای هرچه خوبان همه دارند تو یکجا شده‌ای از ازل تا به ابد جیره خور خان تواند لات و عُزّی و هُبل نیز مسلمان تواند آمدی با نفس عشق پیمبر بشوی تا که تکثیر شوی تا که مکرر بشوی فاطمه فاطمه هِی حیدر و حیدر بشوی تا حسین و حسن و باقر و جعفر بشوی تا رضا و علی و هادی و موسی باشی آمدی تا نفس حضرت زهرا باشی لب تو غرق تمنای حسین و حسن است چشم تو مات تماشای حسین و حسن است خیره بر مادر و بابای حسین و حسن است که فقط سینه تو جای حسین و حسن است کیستی کعبه‌ی ما ای همه  آمال علی ای حسین و حسن و ای سلسله آل علی تو جلو داری و شمشیر خدا پیش تو است چه غمی هست تو را شیر خدا پیش تو است خیبر و بدر و اُحد تیر خدا پیش تو است که علی نعره‌ی تکبیر خدا پیش تو است همه حیرت زده‌ی ضربه‌ی کاری شده‌اند چه خیالیست اگر آن دو فراری شده‌اند نسب ماست که از آل شقایق باشیم و کمی جرعه کش بحر حقایق باشیم این کریمی شما بود که عاشق باشیم قسمت این بود که از لطف تو لایق باشیم تا بگویند به ما قبله‌ی دنیا آمد که علی مژده بده صادق زهرا آمد مذهب ماست به تاسیس اباعبدالله مکتب ماست به تدریس اباعبدالله ما همه مست احادیث اباعبدالله نفس ماست به تقدیس اباعبدالله کُنیه‌ات کُنیه‌ی عشق است همانند حسین ای به قربان دلت ای دل در بند حسین غزه امروز بمان از دل ویران برخیز راه کم مانده ببین، جبهه‌ی جولان برخیز همتی مانده فقط غیرت لبنان برخیز فتح نزدیک شده لطف شهیدان، برخیز مرگ صهیون و یهودا چقدر نزدیک است به تو سوگند که هنگام سحر نزدیک است... ( ۴۰۳/۰۶/۳۰)✍ .
لحظه‌های مرگ و زندگی‌ صحنۀ نبرد حق و باطل است لحظه، لحظه‌های مرگ و زندگی‌ست سیدِ مقاومت شهید شد فرصتی برای اشک و گریه نیست پرچم حسین را نظاره کن مادران قدخمیده را ببین حرمله سه‌شعبه را کشیده است کودک گلوبریده را ببین یک قدم به فتح قله مانده است لحظۀ نبرد کو به کوی ماست در کدام جبهه ایستاده‌ایم؟ شمر در سپاه روبروی ماست نامه‌ای رسیده از امام ما نامه‌ای مِنَ الحبیب اِلیَ الحبیب حکم قطعی جهاد آخر است بوی کربلا رسیده، بوی سیب این سپاه آخرالزمان ماست لشکر اراده‌های آهنین می‌کُشند و زنده می‌شویم باز از دل شراره‌های آتشین ای زمین خسته‌دل صبور باش روزگار غم عبور می‌کند عن‌قریب با سپاه عاشقان منجی بشر ظهور می‌کند ✍🏻 🏷 | | .
. تا نلرزد بیش از این از درد غربت شانه‌ها نورباران شد شب تنهایی پروانه‌ها پاسخی محکم بده تا شر بخوابد زودتر! صحبت از زنجیر باید کرد با دیوانه‌ها گوش کن! الله اکبر می‌وزد در شهر و ده گوش کن! فریاد شادی می‌رسد از خانه‌ها بذر غیرت کاشتیم و خاک حاصلخیز بود معجزه گل داد جای هر کدام از دانه‌ها مطمئن، در سجدهٔ شکر: آشنایان، دوستان مضطرب، در وحشت از فردایشان: بیگانه‌ها با کدامین واژه باید فتح را تعبیر کرد؟ در قیاس قصهٔ ما کوچک‌اند افسانه‌ها ✍ .
. سالگرد بساط کفر را بر هم زده طوفان الاقصی به صهیون سیلی محکم زده طوفان الاقصی خروشی در فضا پیچید و غافلگیر شد دشمن به حول الله از حق دم زده طوفان الاقصی هراسان باش ای ظلمت صدای نور می‌آید همین فریاد در عالم زده طوفان الاقصی به صبر و استقامت با خلوص و معرفت ، بوسه به پای قائدِ اعظم زده طوفان الاقصی همانا بشنوید این صیحۀ آخر زمانی را به اقلیم شرف پرچم زده طوفان الاقصی به پیش ای قلّه پیمایان غیرت فتح نزدیک است در اوج اردوی مستحکم زده طوفان الاقصی شنو آوای اَلقُدسُ لَنا از نای حزب الله دلِ سرگشته را بر یم زده طوفان الاقصی ✍ .
. یک‌ پلک‌ زدن مانده بـه میلاد بهار تا جمعه ی نصـر نیست در سینه قرار آزادی قدس را مسجل کـرده است با خون خودش، شهید «یحیی سنوار» .
. اذان بگو! سَنُصَلّی؛ رجز بخوان! سَنُقاوِم به عشق صبح ظهوری همیشگی و‌ مداوم نوشته‌اند رسائل، هزار عالم و فاضل مدرّسانِ فضائل، معلّمان مکارم_ که ظلم بر لب گور است، مقدّمات ظهور است نمان که وقت عبور است، بُروز کرده علائم غمین مباش ! که رازِ آیه‌ی والتّین، برآمد از دل یاسین، به مدّ واجب و لازم ولَو نَشا لَطَمَسْنا، ولَو نَشا لَمَسَخْنا فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِيًّا، بگو‌ به‌ کافر و ظالم* حماسه است و حماسش، خروش دشنه و‌ داسش یهود ماند و هراسش، در این شب متلاطم اگر زمانه منافق، نبود اگر که موافق تو‌ در نگاه خلائق، غیور باش و مقاوم غمین رنجِ تو ماییم، نگو نپرس کجاییم! قسم به قدس می‌آییم، به نام نامی قاسم! ✍ *اشاره به آیه ۶٧ سوره یس .