eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
277 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. چقدر هر دو شهیدند ؛ هاشم و قاسم شدیم ما متوسل به قاسم و هاشم دو استوار ، دو تا کوه ، ایستا چون سرو دو رود ، هر دو به دریای کربلا عازم نشسته ایم‌ به داغ مداوم لبنان چنان که شد غم ایران برایمان دائم قسم به آه که برخاست از دل مظلوم سیاه می شود این روزگار بر ظالم قسم به فتح به تاثیر جاء نصرالله که عدل می شود آخر بر این جهان حاکم جهان رسیده به پایان غم قیام‌ کنید که روی پرچم ما حک شده است یا قائم رسیده اند شهیدان به مقصد و ماندند هزار فاضل و شیخ و مدرس و عالم ✍ .
مدح هرکس که مقرر شده بر لب باشد حق بده بر لب ما صحبت زینب باشد نیست شایسته‌ی هر کس که بَرَد نامش را نام او در خور لب‌های مؤدَب باشد هرکسی مذهب و آئینی و دینی دارد زینبی هرکه شود، صاحب مذهب باشد تیغ حیدر به زبان دارد اگر دم بزند شام گیرم که پر از خیبر و مَرحَب باشد قُرب، همسویی عشق است و جنون در مقصود هرکه با اوست از افراد مقرب باشد او نشان داد که عزت ز مَذلت دور است به اسیری برود، باز مُحَجَّب باشد... .
. بهانه است ولی خب برای من کافی است همین که شعر مرا می بری به کنگره ها همین که در دکور خانه ام دو تا تندیس اضافه می شود  و می روی به خاطره ها یکی دو تا غزل خوب ،، می شوی گاهی فقط بمان و نیا تا تو را اضافه کنم به انتظار مدرنی که شعر خواهد شد مهم ، حضور تو در روزنامه ی شهر است چقدر سوژه برایم می آوری با خود حوادث یمن و جنگ شام هم بد نیست... فقط اجازه بده وضعمان همین باشد زمین خسته سر از آسمان درآورده است چه عیب دارد اگر این رعیت خوشبخت کنار نام تو از جنگ ، نان درآورده است چه ساده در عوض آب ، نفت نوشیدیم فقط بمان و نیا ، قول می دهم این شهر برای نیمه ی شعبان شلوغ تر بشود ظهور را به علائم چه احتیاجی بود نیا که شادی ما پر فروغ تر بشود چقدر روی بَنرها شکیل و خوش اسمی!!! خودت بگو ؛ تو اگر آمدی به خانه ی ما چگونه حوصله ی شهر ، با تو سر نرود ؟!! دلت چگونه می آید بیایی و مِن بعد به جمکران تو این قوم رهگذر نرود نیا ، سه شنبه برایت نماز خواهم خواند چه فکر می کنی ای انتظار ناپایان جدایی من و تو ماجرای یک شبه نیست هزار سال پیاپی گذشت و دلخونی هنوز کوچه ی ما آنچنان محجّبه نیست گناه روسری ما به گردن باد است... برای آنکه بیایی نیاز مبرم بود که مرد و زن همه با هم کنار هم باشیم همین که نام خیابانمان ولیعصر است اجازه داد که در اختیار هم باشیم اذان رسید و به دجّال اقتدا کردیم نوشته اند که هر چیز جای خود خوب است مهم نبود که حتی به قهقرا بروم نوشته اند که از جمعه استفاده کنم کنار مهدیه گاهی به سینما بروم جهان به خنده ی (بَت مَن) علاقمندم کرد اراده کن که بیایی ولی تامل کن! که رودها همه پابست ماهیان تواند به غیر سیصدو چندین نفر که برگشتند تمام مردم دنیا سپاهیان تواند نیا که عطسه ی دنیا به صبر فرمان داد .
. سلام_الله_علیها ابری گذشت و گفت که دریا رقیه است طوفان وزید و گفت که صحرا رقیه است کوهی قیام کرد و به طوفان و ابر گفت این کوه این شکوه همانا رقیه است رد شد نسیم و گفت که من روح بخشم و اثبات می کنم که مسیحا رقیه است در کوی عشق حرف صغیر و کبیر نیست زینب در این مقام سراپا رقیه است کوچکترین محجبه ی خانه حسین آیینه نجابت زهرا رقیه است سقا دلیل شادی قلب رقیه بود پس دلخوشی حضرت سقا رقیه است باب الحوائجان حرم وقت رفع غم نامی که می‌برند به لب‌ها رقیه است در این قبیله هر که به کاری است ملتزم حلال مشکلات شدن با رقیه است ما نوکران طایفه عشق تا ابد ذکری که هست بر لبمان یا رقیه است ✍ .
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست بقیع،پنجره دارد اگرچه مشهد نیست چه دستها که رسیده است تا بقبع از دور که قد کشیدن زایر به قامت و قد نیست نه صحن مانده نه ایوان نه آینه نه رواق اگرچه خاک ، دلیل نبود مرقد نیست همیشه حس زیارت حرم نمی خواهد که گاه عرض ارادت به رفت و آمد نیست برای گریه شدن زیر آفتاب اینجا میان ماندن و رفتن کسی مردد نیست ((دعای سوته دلان مستجاب ، خواهد شد)) در این حرم که اجابت به طاق و گنبد نیست بقیع، خاکی عشق است پس بگو شاعر اگر به شوق ضریح آمده ، نیاید، نیست .
. از جنوب تا شمال ، از شمال تا جنوب آه ای خزر بخند ای خلیج پا بکوب ای تمدنِ غریب ، ای بزرگِ بی رقیب ای طلوعِ تا ابد ای هماره بی غروب ای دلیرِ سینه چاک ، روشنای تابناک آبیِ همیشه پاک ای منزّه از عیوب ای شکوه سرفراز ، پرچمت به اهتزاز جلوه کن به خود بناز بر سپاه غم بشوب پارسی ترین خلیج ! در درون به خود مپیچ اشک را چرا گسیل ؟ بغض را چرا رسوب ؟ نغمه شو نفس نفس ، پر بزن چرا قفس؟ از غبار و خار و خس آشیانه را بروب آه زخمِ ریش ریش ! آی جانِ قشم و کیش! حالِ دشمنت پریش حالِ تو همیشه خوب تو دلیلی و تو دین ، تو همیشه راستین من دعا تو آمّین ، یا مقلّب القلوب... ✍ .
. تعجب نداره دل شاعرم بهشت و توو چشمات مجسم کنه تعجب نداره که خیلی کمه اگه کوه پیش تو سر خم کنه ازت عشق ! ممنونم و راضیم تو که خوب باشی منم بهترم نبینم الهی غم و غصه ت و الهی که سایه ت باشه رو سرم بغل وا کن ای سبز و بارونی شو که هرچی بهاره تو آغوشته بگو تا برامون بیاره نسیم از اون چفیه هایی که رو دوشته ... ✍ .
دل شکسته ! به آهی شکسته خاطر باش بیا و مستمع و روضه خوان و شاعر باش غریب نامه فرستاده باز سوی حبیب بیا برای امام زمان مظاهر باش تو مسلمی تو مسلمان کربلا هستی به هرچه غیر حسین آمده است کافر باش زمینه ساز قیام حسین مسلم بود زمینه ساز قیام امام حاضر باش سلام تشنه ی دارالاماره را دیدی ؟ تو صبح باش ، تو از روی بام زائر باش به رغم اینکه صفوف نماز خالی ماند تو مُسلمانه ترین شیعه ی معاصر باش برای فرصت لبیک ، نی به نی سر شو برای یاری منصور عصر ، ناصر باش نه آب خسته ی مرداب ، رود جاری شو به کوچ از تن خود فکر کن ، مهاجر باش
گفتم به کوفه می روم غوغاست هر شب موکب در استقبال من بر پاست هر شب با نامه های کوفیان شکی ندارم جمعیتی لب تشنه ی دریاست هر شب تا میهمان خانه ها باشم در این شهر حتما برای دعوتم دعواست هر شب پشت سرم وقتی که مردم صف ببندند خیلی نماز مسجدش زیباست هر شب برگرد مولا هرچه می بینم سراب است مسلم در این نامردمی تنهاست هر شب از بام این دارالاماره گرچه تاریک فردای تنها ماندنت پیداست هر شب قتل تو را با پیکر من آزمودند در کوچه‌ها تمرین عاشوراست هر شب این تیغها هر نیزه و هر دشنه هر تیر آماده ی قتل بنی الزهراست هر شب برگرد قربانت شوم این کوچه ی تنگ فکر عبور زینب کبری است هر شب
ابری گذشت و گفت که دریا رقیه است طوفان وزید و گفت که صحرا رقیه است کوهی قیام کرد و به طوفان و ابر گفت این کوه این شکوه همانا رقیه است رد شد نسیم و گفت که من روح بخشم و اثبات می کنم که مسیحا رقیه است در کوی عشق حرف صغیر و کبیر نیست زینب در این مقام سراپا رقیه است کوچکترین محجبه ی خانه حسین آیینه نجابت زهرا رقیه است سقا دلیل شادی قلب رقیه بود پس دلخوشی حضرت سقا رقیه است باب الحوائجان حرم وقت رفع غم نامی که می‌برند به لب‌ها رقیه است در این قبیله هر که به کاری است ملتزم حلال مشکلات شدن با رقیه است ما نوکران طایفه عشق تا ابد ذکری که هست بر لبمان یا رقیه است
تشنه بودم دشمنت فهمید و سقا را گرفت کودکی ساحل نشین بودم که دریا را گرفت با برادرها دلم خوش بود اکبر را زد و از نگاهم آن عزیزِ ارباّ اربا را گرفت دید من گهواره جنبان علی اصغر شدم تیر را در چله کرد و کودک ما را گرفت کودکی های مرا طاقت نیاورد آخرش پیش چشمم داخل گودال بابا را گرفت روی خاک افتادی و تاریک شد بعد از تو دشت از شب ما لذت خورشید فردا را گرفت پای نی با دیدنت خوش بودم اما برنتافت نیزه را برداشت از من آن تماشا را گرفت دید داری یاد مادر می کنی با دیدنم از تو و از عمه زینب باز زهرا را گرفت.
برای روضه نشستیم و روضه‌خوان آمد صداگرفته و غمگین و ناتوان آمد نشست و گفت سلامٌ علیکَ یا عطشان سلام حضرت لب تشنه! روضه‌خوان آمد سلام حضرت شیب الخضیب! مقتل‌ها نوشته‌اند چه بر روزگارتان آمد نوشته‌اند مقاتل که ظهر روز دهم چه روضه‌ها که از این داغ بر زبان آمد سه سیب را، سه هدف را، سه تیر کافی بود سه بار حرمله هربار با کمان آمد نوشته‌اند که شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش در فغان آمد نوشته‌اند مقاتل که عصر عاشورا بلند مرتبه‌ای خسته، نیمه‌جان آمد بلند مرتبه شاها! همین که افتادی بریده باد زبانم ولی سنان آمد بلند مرتبه شاها! همین که افتادی به قصد حنجره‌ات شمر همچنان آمد بلند مرتبه شاها! همین که افتادی میان هروله زینب دوان دوان آمد یکی به دشنه تو را زد‌، یکی به نیزه؛ ولی یکی به قصد تبرک عصا زنان آمد هنوز داخل گودالی و تنت بر خاک رسید خولی و در دشت بوی نان آمد.. ✍