.
#حجاج
حاجیان کوی دوست
ای زائران کعبه و ای زائران دوست
آماده باش تا که شوی میهمان دوست
احرام عشق کرده به تن در حریم یار
مُحرم شدید بهر طواف مکان دوست
کعبه گرفت عطر خودش را ز عرش حق
تا غرق نور جلوه کنید از کران دوست
در حج عشق ، حج ولایت کنید و بس
حاجی شوید ، حاجی بیت الامان دوست
مشعر که هست جای شعور و شعاع نور
بر پا کنید خیمه ی جان از نشان دوست
ای عازم حریم حرم در حضور یار
غافل مباش از سخن و از بیان دوست
میقات نور خانه ی اهل عبادت است
یعنی روید محضر جانان و جان دوست
سعی شماست آینه دار صفای #حج
حج شماست عامل لطف عیان دوست
قربان کنید نفس درون را به تیغ عشق
قُرب شماست تابع حکم روان دوست
چون می رسی به یثرب و بطحا بهوش باش
کآنجا بود حریم بهشت و جنان دوست
بطحا که هیچ ، شهر مدینه بهشت ماست
آنجا که هست گلشن دامن کشان دوست
«یاسر» نشست پای سخن های یار خویش
باید شنید قصه ی دل از زبان دوست
**
حاج محمود تاری «یاسر»✍
#زائر #مکه #چاوشی
.............................................
کانال اشعار ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
گروه آموزش مقتل
https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
.
#مناجات_با_خدا
برای #حاجیان_بیت_الله_الحرام
یک قافله بگرفته ره کرب و بلا را
لبیک که در دل عرفات است و منایم
لبیک که از خویش نمودند جدایم
لبیک که سر تا به قدم محو خدایم
لبیک که امروز ندانم به کجایم
پرواز کنان زین قفس جسم ضعیفم
گه در جبل الرحمه و گه مسجد خیفم
آن وادی سوزنده که دل راهسپارش
پیداست دو صد باغ گل از هر سرخارش
دارند همه رنگ خدایی ز غبارش
هرکس به زبانی شده همصحبت یارش
قومی به مناجات و گروهی به دعایند
از خویش سفر کرده در آغوش خدایند
این جا عرفات است و یا روح من آنجاست
دل هم شده آتشکده، هم دیده دو دریاست
پای جبل الرّحمه یکی زمزمه بر پاست
این زمزمه فریاد دل یوسف زهراست
این سوز حسین است که خود بحر نجات است
میسوزد و مشغول دعای عرفات است
دیشب چه شبی و چه مبارک سحری بود
ما غافل و در وادی مشعر خبری بود
در محفل حجاج صفای دگری بود
اشک شب و حال خوش و سوز جگری بود
هر سوختهدل تا به سحر تاب و تبی داشت
اما نتوان گفت که مهدی چه شبی داشت
ای مشعریان دوش به مشعر که رسیدید
آیا اثر از گمشدۀ شیعه ندیدید؟
آیا دل شب نالۀ مهدی نشنیدید
آیا ز گلستان رخش لاله نچیدید؟
آن گمشده مه تا به سحر شمع شما بود
دیشب پسر فاطمه در جمع شما بود
امروز به هر خیمه بگردید و بجویید
گرد گنه از آینۀ دیده بشویید
در داخل هر خیمه بگردید و بجویید
یابن الحسن از سوز دل خسته بگویید
شاید به منی چهرۀ دلدار ببینید
از یار بخواهید رخ یار ببینید
امروز که حجاج به صحرای منایند
از خویش جدایند و در آغوش خدایند
لب بسته سراپا همه سرگرم دعایند
در ذکر خدا با نفس روحْ فزایند
کردند پر از زمزمه و ناله منی را
یک قافله بگرفته ره کرب و بلا را
این قافله از عشق به جان سلسله دارند
این قافله با قافلهها فاصله دارند
این قافله جا در دل هر قافله دارند
این قافله تا مسلخ خون هروله دارند
این قافله تا کعبۀ جان خانه به دوشند
از خون گلو جامۀ احرام بپوشند
هفتاد و دو حاجی همه با رنگ خدایی
از مکه برون گشته شده کرب و بلایی
از پیر و جوان در ره معشوق فدایی
جسم و سرشان کرده زهم میل جدایی
اصغر که پدر بوسه زند بر سرو رویش
پیداست شهادت ز سفیدی گلویش
خیزید جوانان که علی اکبرتان رفت
ریحانۀ ریحانۀ پیغمبرتان رفت
از مکه سوی کرب و بلا رهبرتان رفت
گوئید به اطفال علی اصغرتان رفت
ای اهل منا شمع دل ناس کجا رفت
از کعبه بپرسید که عبّاس کجا رفت
ای اهل منی کعبه پر از نور و صفا بود
دیروز حسین بن علی بین شما بود
سیلاب سرشکش به رخ و گرم دعا بود
از روز ازل کعبۀ او کرب و بلا بود
امروز به هجرش همه گریان بنشینید
فردا سر او را به سر نیزه ببینید
در مکّه بپرسید ز زنهای مدینه
زینب به کجا رفت؟ کجا رفت سکینه
کلثوم چرا ناله برآورده ز سینه
کو دختر مظلومۀ زهرای حزینه
ای دخترکان یکسره با شیون و ناله
خیزید و بپرسید کجا رفته سه ساله
زین قافله روزی به مدینه خبر آید
از کرب و بلا زینب خونین جگر آید
با آتش هفتاد و دو داغ از سفر آید
از منبر و محراب نبی ناله برآید
تا حشر از این شعله بلرزد دل میثم
تنها نه دل میثم، جان همه عالم
✍ استاد #غلامرضا_سازگار
#حجاج #عرفه
......................................................................
کانال اشعار حسینی ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
.
تقدیم به بانو هاجر(سعی صفا و مروه)
۱۵ذیحجه ۱۴۴۴مصادف با ۱۴۰۲/۴/۱۲مکه مکرمه
#گریز به #حضرت_رباب
همدل شدم دلتنگی ات را هفتمین دفعه
هر بار نومیدی است الاّ هفتمین دفعه
همراه بودم با همه دلواپسی هایت
از اولین و دومین تا هفتمین دفعه
پایان هر سعی ام که می شد ناامید از شعر
می شد قلم پابوس آقا هفتمین دفعه
گهواره یاد علی اصغر تکان می خورد
در سعی من هر بار حتی هفتمین دفعه
نومید بودم با رباب از آب وقتی که
نوشیدم از زمزم در اینجا هفتمین دفعه
بانو تو هم مثل ربابی، مادری هاجر
اما رسیدی که به دریا هفتمین دفعه
هر بار باریدم من اشکی با رباب آرام
یکباره آمد نام سقا هفتمین دفعه
#زینت_کریمی_نیا✍
#حجاج
.