eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
278 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
سقای دشت کربلا نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش على ست سرزده یک آفتاب از دستش براى ثبت نگین عقیق عباسى على ست ساخته امشب رکاب از دستش على ست ساخته با چهارچوب حیدریش براى عکس ابالفضل،قاب از دستش سوال بوسه به صورت به سر به لب رفته گرفته است ولیکن جواب از دستش کسی که ساقى مستان گرفته در بغلش عجیب نیست بریزد شراب از دستش براى ساغر و ساقى شدن همین کافیست؛ که حیدر آمده نوشیده آب از دستش چه غنچه ایست به دست على که گل نشده به کوچه آمده بوى گلاب از دستش کمند صید ز زلفش بهار از ابرویش شروع زخم ز پلکش،شکار از ابرویش به جاى کُشتن فی الفور میکُشد کم کم اگر چه میرود این انتظار از ابرویش اگرچه ابروى زیباى او کشیده است ولى؛ کشیده است خودش نیز کار از ابرویش خدا به خیر کند کار آن کسى را که شده ست یک تنه زخمى دوبار از ابرویش فرات سر برود،پا برهنه در برود اگر که در برود اختیار از ابرویش به جنگ، معنی لایُمکن الفِرار این است؛ نکرده هیچ دلیرى فرار از ابرویش نشسته است دو زانو و درس میگیرد در اوج معرکه ها ذوالفقار از ابرویش شروع می شود این شعر کم کم از چشمش کسى که نیست دو ابروى او کم از چشمش کسى که در وسط پلک گل به وقت سحر گرفته الگوى تهذیب،شبنم از چشمش به جنگ اوست که دشمن دوبار می ترسد هم از دلیرى ابروى او هم از چشمش گذاشت بر بدن رود زخم از دستش گذاشت بر جگر آب مرهم از چشمش سپیدتر شده شعبان به خاطر رویش سیاه تر شده ماه محرم از چشمش چکیده گریه ى کاتب به صفحه هرجا که؛ نوشته مقتل ابن مقرم از چشمش  
یا ابالفضل(ع) هر که شد مأنوس با تو با ارادت می شود هرکسی خاک درت شد با لیاقت می شود خانه ای که روضه ات را داشت شد بیت الکرم معبد عشق است هر جا از تو صحبت می شود طرز گفتار تو با تو ارباب، آداب ادب طرز رفتار تو ،آداب زیارت می شود سفره ی ام البنین کارش گره واکردن است چه دعاهایی که با نذرش اجابت می شود رزق اشک گریه کن ها ، با دعای مادرت... با همان دستی که افتاده ست قسمت می شود زور بازو قوت زانو و بعدش آبرو ... این علامت کش کنارت با نجابت می شود نوکرت پای علم بار تعصب می کشد دستگیرش تیغه های این علامت می شود روز محشر روز حسرتهاست پس با این حساب قسمت هرکس غلامت نیست حسرت می شود من خدا را زیر این بیرق فقط می بینمش یا ابالفضلی که می گویم عبادت می شود پشت ارباب دوعالم را نبود تو شکست سهم زینب هم بدون تو اسارت می شود یاد قبری کوچک و یک مشک پاره می کنیم در میان روضه تا حرف از خجالت می شود دست هایت را بریدند و تماشا می کنی خیمه های بی عمودی را که غارت می شود بوسه می زد شاه عالم روی خاک علقمه دستهایی را که اسباب شفاعت می شود
یا قمرالعشیره زمین و آسمان را گرم یا قدوس و یا هو کرد همینکه صحبت از زیبایی آن چشم و ابرو کرد خدا وقتی بنا بود از رخ خود پرده بردارد علی را آفرید و مرتضی عباس را رو کرد جنان خوشبو شد از آن لحظه ای که لحظه ای کوتاه شمیم گیسوی مشک آفرینش را سحر بو کرد به هرجا که قدم می زد شمیم یاس می پیچید بیابان را به حکم کیمیایی غرق شب بو کرد تمام دشت را آن شیر خفته در نگاه او به شوق صید بودن پیش چشمش دشت آهو کرد نمی دانم خدا هنگام نقاشی ابرویش کمان را آفریده یا که میل دو پرستو کرد نمی دانم هنر را آفرید اول سپس عباس را یا که هر آنچه از هنر را بود صرف خلقت او کرد به اخمی نیمی از لشگر به اخمی نیمه ی دیگر شمار کشتگان را در نبرد خود ترازو کرد به توفیق مقام عبد بودن می رسد هر کس غبار صحن را با توتیای چشم جارو کرد
گوهر حیدر گوهر حیدر، گوهر آورده است جلوه ی قرص قمر آورده است روی دو دستش پسر آورده است ام بنین شیر نر آورده است روز علی رو و شبش موی اوست تیغ علی ، گوشه ی ابروی اوست هان ! ضربانش چه وزین می زند طعنه نگاهش به نگین می زند اخم علی ، ضربه به کین می زند پشت فلک را به زمین می زند مژده که آمد قمر عالمین روی لبش ذکر امیری حسین ماه کرم , در خور مدح و ثناست درد بیارید که چشمش دواست طفل نگو ، عاشق تیر بلاست قامت او محشر کرب و بلاست بر لب حور و ملک این نغمه بود ذخر الحسین چشم به دنیا گشود آمده ای یاوری دین کنی هرچه حسین گفت تو تمکین کنی سر بدهم تا که تو تمرین کنی مرگ مرا کاش تو شیرین کنی کاش به دریای تو پاکم کنند زیر قدم های تو خاکم کنند حق به دلت مُهر تولا زده مِهر تو را نیز به دلها زده کشتی امن تو به دریا زده بوسه به دستان تو مولا زده ماه عرب، ماه عجم کیست ؟ تو وارث شمشیر دو دم کیست ؟ تو‌ آمدی از ایل و تباری اصیل مست تماشای تو شد جبرییل جان حسینی و به زینب کفیل بر علم سرخ تو عالم دخیل خورده گره نبض جهانم به تو ای علم افراشته، جانم به تو هر که از اوصاف کرم گفته است از غم هجران حرم گفته است.. حرف مرا..چشم ترم گفته است جای نصیحت پدرم گفته است: بر خم زلفش تو گرفتار باش نوکر عباس علمدار باش روی تو از ماه نشان را گرفت آمد و نبض ضربان را گرفت سر غمت چیست که جان را گرفت نام ابلفضل جهان را گرفت اسم تو شد زینت هر منبری حیدری و حیدری و حیدری بودنت آرامش قلب رباب لب به دعا باز کن ای مستجاب خم نشو تا نهر ای عالیجناب رو نزن ای حضرت دریا به آب آب خودش تشنه ی لبهای توست خاک کجا ؟ عرش خدا جای توست خون تو در علقمه غلطیده شد خیمه پر از حرف نسنجیده شد اشک حسین بن علی دیده شد دست تو قرآن شد و بوسیده شد دست جدا از بدنت، چاره ساز دست به دامان تو کردم دراز سنسیز اولار قلب جهان تار و مار آدین ائدر فصل خزانی بهار قاشلاری تیغ دو دم ذوالفقار سنسن حسین و حسنه هم جوار کیمسه سنین تک شرف الناس اولار قطعا حسین قارداشی عباس اولار
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین(ع) رسیدی روزِ اول؛ روز آخر را نشان دادی برای علتِ خَلقت؛ برادر را نشان دادی ادب تا خلق شد؛ افتاد روی دستِ استادش برای بوسه خاکِ پای مادر را نشان دادی به بامِ کعبه از راز امامِ کعبه می‌گفتی سند دادی؛ دهانِ بازِ منبر را نشان دادی فرات از تشنگی خشکید، دستت آب را پس زد به این افسوس بر لب حوضِ کوثر را نشان دادی برای آب گفتی نقشه‌ی راه سعادت را مسیرِ اشک، تا لب‌های اصغر را نشان دادی هوای جنگ اگر می‌داشتی مقتل عوض می‌شد فقط یک چند ضربه رزمِ حیدر را نشان دادی شهادت دست‌های خالی‌اش را پیش تو رو کرد برای پیشکش؛ هم دست؛ هم سر را نشان دادی زمین لرزید، وقتی دست‌هایت روی خاک افتاد قیامت شد؛ شفیعِ روز محشر را نشان دادی لهوف از چشم‌هایت علتِ خون‌گریه را پرسید میان مردم بازار، خواهر را نشان دادی
دریا دل ابوفاضل شبیه حیدر کرار دریا دل ابوفاضل که با هر ضرب تیغش فتح شد حاصل ابوفاضل کسی که خنده‌اش آئینه‌ی آیات رحمت بود و با خشمش عذابی سخت شد نازل، ابوفاضل همانکس که جلال از هیبت چشمش مجلل شد همانکه شد کمال از خلقتش کامل أبوفاضل به لطف گوشه‌ی چشمش مسلمانیم و آنکس که به طاق ابروانش قبله شد مایل ابوفاضل میان موج غم با دیدنش ارباب میخندید به دریای حسین بن علی ساحل ابوفاضل به عشق او دلم با هر تپش در سینه میگوید أبوفاضل ابوفاضل أبوفاضل أبوفاضل شبیه مجتبی وقت کرم یکدفعه هم حتی نرفته نا‌امید از خانه‌اش سائل، ابوفاضل مسلمانان چه غم دارید وقتی اینچنین بوده برای ارمنی ها حل هر مشکل أبوفاضل
یا ابالفضل(ع) هر که شد مأنوس با تو با ارادت می شود هرکسی خاک درت شد با لیاقت می شود خانه ای که روضه ات را داشت شد بیت الکرم معبد عشق است هر جا از تو صحبت می شود طرز گفتار تو با تو ارباب، آداب ادب طرز رفتار تو ،آداب زیارت می شود سفره ی ام البنین کارش گره واکردن است چه دعاهایی که با نذرش اجابت می شود رزق اشک گریه کن ها ، با دعای مادرت... با همان دستی که افتاده ست قسمت می شود زور بازو قوت زانو و بعدش آبرو ... این علامت کش کنارت با نجابت می شود نوکرت پای علم بار تعصب می کشد دستگیرش تیغه های این علامت می شود روز محشر روز حسرتهاست پس با این حساب قسمت هرکس غلامت نیست حسرت می شود من خدا را زیر این بیرق فقط می بینمش یا ابالفضلی که می گویم عبادت می شود پشت ارباب دوعالم را نبود تو شکست سهم زینب هم بدون تو اسارت می شود یاد قبری کوچک و یک مشک پاره می کنیم در میان روضه تا حرف از خجالت می شود دست هایت را بریدند و تماشا می کنی خیمه های بی عمودی را که غارت می شود بوسه می زد شاه عالم روی خاک علقمه دستهایی را که اسباب شفاعت می شود
یا قمرالعشیره زمین و آسمان را گرم یا قدوس و یا هو کرد همینکه صحبت از زیبایی آن چشم و ابرو کرد خدا وقتی بنا بود از رخ خود پرده بردارد علی را آفرید و مرتضی عباس را رو کرد جنان خوشبو شد از آن لحظه ای که لحظه ای کوتاه شمیم گیسوی مشک آفرینش را سحر بو کرد به هرجا که قدم می زد شمیم یاس می پیچید بیابان را به حکم کیمیایی غرق شب بو کرد تمام دشت را آن شیر خفته در نگاه او به شوق صید بودن پیش چشمش دشت آهو کرد نمی دانم خدا هنگام نقاشی ابرویش کمان را آفریده یا که میل دو پرستو کرد نمی دانم هنر را آفرید اول سپس عباس را یا که هر آنچه از هنر را بود صرف خلقت او کرد به اخمی نیمی از لشگر به اخمی نیمه ی دیگر شمار کشتگان را در نبرد خود ترازو کرد به توفیق مقام عبد بودن می رسد هر کس غبار صحن را با توتیای چشم جارو کرد
گوهر حیدر گوهر حیدر، گوهر آورده است جلوه ی قرص قمر آورده است روی دو دستش پسر آورده است ام بنین شیر نر آورده است روز علی رو و شبش موی اوست تیغ علی ، گوشه ی ابروی اوست هان ! ضربانش چه وزین می زند طعنه نگاهش به نگین می زند اخم علی ، ضربه به کین می زند پشت فلک را به زمین می زند مژده که آمد قمر عالمین روی لبش ذکر امیری حسین ماه کرم , در خور مدح و ثناست درد بیارید که چشمش دواست طفل نگو ، عاشق تیر بلاست قامت او محشر کرب و بلاست بر لب حور و ملک این نغمه بود ذخر الحسین چشم به دنیا گشود آمده ای یاوری دین کنی هرچه حسین گفت تو تمکین کنی سر بدهم تا که تو تمرین کنی مرگ مرا کاش تو شیرین کنی کاش به دریای تو پاکم کنند زیر قدم های تو خاکم کنند حق به دلت مُهر تولا زده مِهر تو را نیز به دلها زده کشتی امن تو به دریا زده بوسه به دستان تو مولا زده ماه عرب، ماه عجم کیست ؟ تو وارث شمشیر دو دم کیست ؟ تو‌ آمدی از ایل و تباری اصیل مست تماشای تو شد جبرییل جان حسینی و به زینب کفیل بر علم سرخ تو عالم دخیل خورده گره نبض جهانم به تو ای علم افراشته، جانم به تو هر که از اوصاف کرم گفته است از غم هجران حرم گفته است.. حرف مرا..چشم ترم گفته است جای نصیحت پدرم گفته است: بر خم زلفش تو گرفتار باش نوکر عباس علمدار باش روی تو از ماه نشان را گرفت آمد و نبض ضربان را گرفت سر غمت چیست که جان را گرفت نام ابلفضل جهان را گرفت اسم تو شد زینت هر منبری حیدری و حیدری و حیدری بودنت آرامش قلب رباب لب به دعا باز کن ای مستجاب خم نشو تا نهر ای عالیجناب رو نزن ای حضرت دریا به آب آب خودش تشنه ی لبهای توست خاک کجا ؟ عرش خدا جای توست خون تو در علقمه غلطیده شد خیمه پر از حرف نسنجیده شد اشک حسین بن علی دیده شد دست تو قرآن شد و بوسیده شد دست جدا از بدنت، چاره ساز دست به دامان تو کردم دراز سنسیز اولار قلب جهان تار و مار آدین ائدر فصل خزانی بهار قاشلاری تیغ دو دم ذوالفقار سنسن حسین و حسنه هم جوار کیمسه سنین تک شرف الناس اولار قطعا حسین قارداشی عباس اولار
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین(ع) رسیدی روزِ اول؛ روز آخر را نشان دادی برای علتِ خَلقت؛ برادر را نشان دادی ادب تا خلق شد؛ افتاد روی دستِ استادش برای بوسه خاکِ پای مادر را نشان دادی به بامِ کعبه از راز امامِ کعبه می‌گفتی سند دادی؛ دهانِ بازِ منبر را نشان دادی فرات از تشنگی خشکید، دستت آب را پس زد به این افسوس بر لب حوضِ کوثر را نشان دادی برای آب گفتی نقشه‌ی راه سعادت را مسیرِ اشک، تا لب‌های اصغر را نشان دادی هوای جنگ اگر می‌داشتی مقتل عوض می‌شد فقط یک چند ضربه رزمِ حیدر را نشان دادی شهادت دست‌های خالی‌اش را پیش تو رو کرد برای پیشکش؛ هم دست؛ هم سر را نشان دادی زمین لرزید، وقتی دست‌هایت روی خاک افتاد قیامت شد؛ شفیعِ روز محشر را نشان دادی لهوف از چشم‌هایت علتِ خون‌گریه را پرسید میان مردم بازار، خواهر را نشان دادی
دریا دل ابوفاضل شبیه حیدر کرار دریا دل ابوفاضل که با هر ضرب تیغش فتح شد حاصل ابوفاضل کسی که خنده‌اش آئینه‌ی آیات رحمت بود و با خشمش عذابی سخت شد نازل، ابوفاضل همانکس که جلال از هیبت چشمش مجلل شد همانکه شد کمال از خلقتش کامل أبوفاضل به لطف گوشه‌ی چشمش مسلمانیم و آنکس که به طاق ابروانش قبله شد مایل ابوفاضل میان موج غم با دیدنش ارباب میخندید به دریای حسین بن علی ساحل ابوفاضل به عشق او دلم با هر تپش در سینه میگوید أبوفاضل ابوفاضل أبوفاضل أبوفاضل شبیه مجتبی وقت کرم یکدفعه هم حتی نرفته نا‌امید از خانه‌اش سائل، ابوفاضل مسلمانان چه غم دارید وقتی اینچنین بوده برای ارمنی ها حل هر مشکل أبوفاضل .
. حضرت سقا وقت آنست که این بار قلم بردارم محتوایی ز ادب ،لطف و کرم بر دارم بانگ شادی زده و دست ز غم بردارم پرده از آتش سوزانِ دلم بردارم مژده بر مهر دهم، ماه به دنیا آمد باب حاجات زمین ، حضرت سقا آمد در کمالات ادب ،روحِ حیا عباس است صاحب غیرت و معنای وفا عباس است قمر هاشمیان ،صدق وصفا عباس است قبله ارباب بود، قبله نما عباس است تا که لبریز شود چشمه جان از احساس بنویسید کمالات بخوانید عباس سنگ خارا که به دستان تو گوهر باشد هر غلامی به درت آمده سرور باشد چشم از لطف و عنایات شما تر باشد کیست در اوج ادب با تو برابر باشد؟! عطر، چون عطر گل یاس نباشد هرگز یاوری مثل تو عباس نباشد هرگز خیل مردم همگی بر سر کویت سائل چشم حاتم شده بر دست رئوفت مایل هر تلاشی به در غیر، بود بی حاصل که تو حامی و عمیدی و تویی بوفاضل در مَدارج نرود از تو کسی بالا تر هر چه گشتیم ندیدیم کسی آقاتر در شب تار فقط چاره غم مهتاب است طاق ابروی قمر جلوه گه محراب است بی سبب نیست اگر ،محترم ارباب است مثل عباسِ برادر نَبُود، نایاب است خنده ای کرد غم از چهره ی آقا پر زد ذره از خاک به آفاق و ثریا پر زد ✍ .