#مبعث
#پیامبر_اعظم_ص_بعثت
بخوان به نام شکفتن، بخوان به نام بهار
که باغ پر شود از جلوۀ تمام بهار
بخوان که باغ شود غرق در طراوت و نور
بخوان که دفتر گل وا شود به نام بهار
بخوان به نام خدایت که باغ را ببری
به میهمانی گلها، به بار عام بهار
بخوان که با نَفَس پاکت ای مسیحا دم
جهان جوان شود از نو، به احترام بهار
بخوان که عالم و آدم قرار میگیرند
به زیر سایۀ فیض عَلیالدّوام بهار
بخوان که تا سحر ایمان بیاوَرد خورشید
به آیه آیۀ سی جزء از پیام بهار
اگر تو لب بگشایی، به عطر یاس قسم
که دامن گل یاسین شود مقام بهار..
در آستانِ شکوهت شکوفهباران است
که بوی عشق رسیدهست بر مشام بهار..
طلوع فجر رسالت رسید و آمدهاند
فرشتگانِ مقرّب، پی سلام بهار
بخوان که بر سرِ راهت «علی»ست چشم به راه
که اقتدا به پیمبر کند امام بهار
تو ماه چلّهنشینی، «خدیجه» منتظر است
که از دلش بِبَرد غم گلِ کلام بهار
بخوان که لعل لبت ترجمان آب بقاست
بخوان که قولِ کریم تو «عُروةُ الوُثْقی»ست
بس است هرچه به بیراههها سفر کردند
بس است هرچه به بیهوده عمر سر کردند
بس است هرچه به سودای سود، رفت زیان
بس است هرچه که سرمایهها ضرر کردند
بس است، هرچه خزانباورانِ غارتگر
تمامِ حاصلِ این باغ را هدر کردند
بس است هرچه ستمبارگان جادوگر
دعا و ناله و نفرین بیاثر کردند
بس است هرچه به افسون قصۀ پَریان
«هزار و یک شبِ» این قوم را سحر کردند
بس است هرچه بشر منّت از «مَنات» کشید
بس است هرچه به «لات و هُبَل» نظر کردند..
بس است هرچه به شمشیر و نیزه نازیدند
و پیش اهلِ نظر سینه را سپر کردند
بس است هرچه به جرم رَمیدن یک اسب
قبیله را همه تاراج و دربهدر کردند
بس است هرچه که خون ریختند در صحرا
بس است هرچه زمین را ز اشک تر کردند
بس است هرچه که با غنچههای زنده به گور
نهالِ عاطفه را قطع با تبر کردند..
اَلا که میشود از جلوهات جهان روشن!
اگرچه بحث در این جلوه مختصر کردند
بلند، تا ابد آوازۀ تو خواهد شد
جهانگشا خبرِ تازۀ تو خواهد شد
زمان، زمانِ قیام است و امتحان دادن
زمانِ درس محبت، به این و آن دادن
الا رسول بهارآفرین، ارادۀ توست
نجاتِ باغِ گل از پنجۀ خزان دادن
به یک اشارۀ چشم تو، ای یتیم قریش!
تمام مزرعه را آب میتوان دادن
اگر چه هست «معاد از پی معاش» آری
ثواب اگر چه بود، رسمِ آب و نان دادن
غذای روح، به این مردم فقیر بده
که سعی توست طراوت به بوستان دادن
درون سینۀ این قوم، جای دل، سنگ است
تویی و معجزۀ سنگ را تکان دادن..
بگو: کتاب خدا معجز رسالت ماست
رواست بوسه بر این نورِ جاودان دادن..
مسیح از نفس آسمانیات آموخت
ز فیض گوشۀ چشمی به مرده جان دادن
اگر قرارِ تو، دل بردن است از این مردم
اشاره کن به «بلال» از پی اذان دادن
گواه اگر ز تو خواهند «قُل کَفی بِالله»
از این دلیل چه بهتر به کاروان دادن؟..
چه جای صحبت بیگانگان که سهم علیست
تجلّیاتِ جمال تو را نشان دادن
بخوان تجلّی «صَلُّوا عَلَیه» از این جَلَوات
یکیست ذکر خدا و فرشتگان، #صلوات
به پای خیز! که دلها ز شوق آب شوند
به یمن نور تو، ذرّات، آفتاب شوند
بخوان! به نام خدا «بِاسم رَبِّکَ الاَعلی»
که لالهها همه پیمانۀ گلاب شوند
امینِ وحی و نبوت! «اَلا بِذِکرِ الله»
بخوان! که با خبر از متنِ این کتاب شوند
سمندِ صاعقه زین کن، خدا نکرده مباد
که بیعدالتی و جهل، همرکاب شوند..
رسولِ نهضتِ بیداری زمان! مگذار
که پلکهای فروبسته، گرم خواب شوند
شتاب کن که روانهای تشنۀ ایمان
رها ز پنجۀ تردید و اضطراب شوند
به یک اشارۀ تو، برگهای پاییزی
لطیف و تازه چو نیلوفرانِ آب شوند
بخوان حدیث محبت که بردگانِ سیاه
در این کویر درخشانتر از شهاب شوند
بگیر دستِ همه پابرهنگان زمین
که این شکستهدلان مالکُالرّقاب شوند
یتیم آمنه! اصحاب سرسپردۀ تو
طلایهدار ظفرمند انقلاب شوند
سحر که آیۀ «أمَّنْ یُجیب» میخوانند
امیدوار دعاهای مستجاب شوند
بگیر دستِ علی را، که با امیرِ عرب
مجاهدان، همه پیروز و کامیاب شوند
چه جای حیرت، اگر یازده ستاره و ماه
به جانشینی خورشید انتخاب شوند
بعید نیست که پروانگانِ اهلالبیت
اسیرِ معنی این شاهبیت ناب شوند
«به ذرّه گر نظر لطف، بوتراب کند»
«به آسمان رَوَد و کارِ آفتاب کند»
#محمدجواد_غفورزاده
#مبعث
#پیامبر_اعظم_ص_بعثت
اقرأ... بخوان هر آنچه که از او شنیدهای
مهتاب رو! بگو که از آن سو، چه دیدهای؟
افسانه بود قبل تو، رویای عاشقان
تو پای عشق را به حقیقت کشیدهای
«تبت یدا»... ابیلهبان شعله میکشند
تا «لا» به لب، به خرمن بتها رسیدهای
رويت سپيدهايیست، که شبهای مکه را...
خالت پرندهایست، رها در سپيدهای
اول خدا، دو چشم تو را آفريد و بعد
با چشمکی، ستاره و ماه آفريدهای
باران گيسوان تو، بر شانهات که ريخت
هر حلقه، يک غزل شد و هر چین، قصيدهای
راهب نگاه کرد... وَ آرام يک ترنج
افتاد از شگفتی دست بريدهای
مستند آیهها، عرق عقلِ اوّلند
یا از درخت معرفت، انگور چيدهای
آه ای نگار من! که به مکتب نرفتهای
ای جوهر یقین! که مُرکّب ندیدهای
بالاتر از بلندی روحالامین، امین!
تا خلوت خدا، تک و تنها پريدهای
حق با تو، با صدای علی حرف میزند
سبحان ربِّنا! چه صدایی شنیدهای؟
دستت به دست ساقی و جایی ندیدهام
توحید را، چنین که تو در خُم چشیدهای
بر شانهی تو رفت و کجا میتوان کِشد
عالم، چنین که بار امانت کشیدهای؟
دريای رحمتی و از امواج غصهها،
سهم تمام اهل زمين را خريدهای
حتی کنار اين غزلت هم نشستهای
خط، روی واژههای خطايم کشيدهای
گاهی هزار بیتِ نگفته، نهفته است
محبوب من! در اشک به دفتر چکیدهای
گفتند از جمال تو، اما خودت بگو
از آن محمدی که در آيينه ديدهای
#قاسم_صرافان
#مبعث
#پیامبر_اعظم_ص_بعثت
شما زمان شروع من ابتدای منید
مسیر سبز نجاتِ در انتهای منید
اگر چه "اسهد" لحنم مرا بلال نکرد
ولی همیشه شما اشهد صدای منید
به شوق روی شما هست وقف محرابم
شما تهجدمید و شما دعای منید
شما برای خدایید و من برای خودم
نه من برای شما نه شما برای منید
شما بهار، شما آسمان، شما برکات
به خاندان شما اهل بیت حق #صلوات
بهشت را تو ظهور مصوّرش بودی
خدای آینهها را تو دلبرش بودی
تو حق محضی و در خلوت خداوندی
کسی نبود فقط تو، تو در برش بودی
برای آن که خدا ناظر خودش باشد
شبیه آیینهای در برابرش بودی
در آن زمان که درختی نبود و برگی هم
خدای بود و تو هم سیب نوبرش بودی
قرار نیست چهل سال بگذرد از تو
تو قبل از آمدنت هم پیمبرش بودی
مدینه تا که تو را داشت تا محمد داشت
خدا همیشه در آن شهر رفت و آمد داشت
فدائیان نگاهت شهید جانانند
ملازمان سر کوی تو بزرگانند
فراریان سر گیسویت پر از کفرند
اسیرهای سر زلفت اهل ایمانند
به عقل ناقص ما حق بده به تو نرسد
مگر عقول بشر از خدا چه میدانند؟!
نگاه خاک نشینان خانوادهی تو
به غمزه مسئلهآموز صد مسلمانند
نگاه روشنت آن روز صرف سلمان شد
عرب کنار تو بود و عجم مسلمان شد
تو آفتابی و انوار آفتاب، علیست
کتاب سرّی و اسرار این کتاب، علیست
قرار شد همه عقد برادری خوانند
برای سهم شما حُسن انتخاب علیست
اگر تو خضر رهی، مرتضاست موسایت
اگر تو آب بقایی، بقای آب علیست
اگر سؤال کنند از تو حضرت حق کیست،
قسم به ذات تو محکمترین جواب: علیست
برای فخر تو این بس یگانه دامادت
جناب حضرت حیدر ابوتراب علیست
«به ذره گر نظر لطف بو تراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند»
#علی_اکبر_لطیفیان
﷽
#مبعث
«مثنوی عید مبعث»
ندای وحی پیچیده تلاوت کن تو ای قاری
و إقرأ بِاسمِربِّک را که تو پیغمبری، آری!
میان باغ رویت گونه ات گل داده بود از تب
به روی منبر مهتاب خواندی از “عَلَق” آن شب
بلرزان با وقار خود دل سنگ هُبَل ها را
کمی آرام کن روح پریشان گسل ها
بگو از حال میخانه بگو از عالم مستی
بزن فالی “أدِر کأساً” بکش بر باده ها دستی
شراب از برکت چله نشینی اش ثمر دارد
و این باده هزاران مشتریِ پشت در دارد
بیا بندی بزن چینیِ لبریز از ترک ها را
بیا آزاد کن از گور ، جان دخترک ها را
خدا وقتی که قرآن را سروده در رثای تو
یقینا آمده انجیل و توراتش برای تو
بناتالله میخواندند در کعبه سه تا بُت را
تو ثابت کرده ای با سوره ی مریم تفاوت را
تو که اولیٰ تر از روح الامینی! یا امین الله
کمی در آسمان ما تجلی کن جناب ماه
اگر آنها ابوجهل اند و اهل کینه و قهرند
خدیجه با علی جانت هوا خواه تو در شهرند
رسول الله گفتن لفظ اغیار است ، نه زهرا
به گوش توست زیبا تر همیشه واژهی بابا
فراز کوه دوش تو علی در عرش اعلیٰ بود
و این تصویر عرفانی فرود لات و عزّی بود
حسن در هر کجا سایه به سایه بوده همراهت
حسین آرامِ جانت بود و تب می کرد با آهت
کسی همنام تو بر مرکبی از نور می آید
شبیه بعثتی موعود ما از دور می آید
🖍️ #امیر_طاهری
.
#قصیده #مبعث
#عید_مبعث
#منصوره_محمدی_مزینان ✍
➖➖➖
رسیده موسم رحمت به حرمت باران
وزیده در دل صحرا نسیم نافله خوان
شکفته در دل صحرای بی سر و سامان
گلی که داده جهان را به مهر خود سامان
نسیم از نفحاتش نفس کشید و نشست
به روی دوش بهار و گذشت فصل خزان
رسیده آیه اعجاز و خوانده نون و قلم
به نامی نامی احمد خلیفةُ الرحمن
چه شاخه ها که به مدحش شکوفه سر داده
چه چشمه ها که گرفته به شوق او جریان
اشارتی ز کلیم و بشارت از عیسی
محمد عربی شد رسول جاویدان
زبان از عطر گلاب محمدی سرشار
همین که نام محمد رسد به صحن دهان
کسی که در پی وصفش جماد ناطق شد
کسی که در پی مدحش خرد شده حیران
به آن جمال جمیلش قسم که درلولاک
وجود بی بدلش شد دلیل خلق جهان
حدیث سرمدی او رسیده تا افلاک
قسم به آیه ی کوثر به هل اتی به دخان
نشان به سوره ی طاها محمد و یاسین
که آیه آیه گل است وشکفته در قرآن
چنان که موج خروشان سیزده دریا
رسیده چشمه به چشمه به صحن آن دامان
و سر زد از گل رویش دوازده خورشید
دوازده گل خورشیدِ عالم امکان
دوازده گل خورشید منجلی از عشق
نخست فاطمه و آخرش امام زمان
چقدر دور سرش شمس ما قمر دارد
اویس و مصعب و سعد و ابوذر و سلمان
پیمبری که خدایش نیافریده مگر
برای بذل محبت میان عالمیان
به جای ناله و نفرین دعا و نافله خواند
برای طایفه ای ک شکست از او دندان
فقط نه یار شفیقش که دشمن او هم
به مدح صوت بلیغش گشوده مهر زبان
تمامی علما و تمام اهل عقول
به فهم بحر کلامش چو موج سرگردان
به جز جمال جمیلش که جلوه ای زخداست
ندیده هیچ گلی را بدون خار انسان
فلک ندیده به چشمش به روز و شب هرگز
نه آفتاب و نه مهتاب اینچنین تابان
کسی که نور خدا هم طواف کرد اورا
چرا همیشه نگردد به دور او کیهان؟
یقین که تلخی کامم حلاوتش با اوست
خوشا تلاوت نامش به هر زمان و مکان
خوشا تلاوت نامش و بعد از آن نامی
که شیعه بعد خدا و رسول خود دراذان
خوشا تلاوت نامی که اسم اعظم اوست
کلید قفل تمام مقدّرات جهان
نبی برای علی و علی برای نبی
دو جسم بوده ولیکن دو جسم با یک جان
کسی که داشت به بدر و به خندق و به حنین
یلی چو حضرت حیدر سپاه بی پایان
علی عالی اعلا، علی ولی الله
که خارج است مقامش زهرچه فهم و بیان
قسم که قدر خدا را فقط علی دادند
شناخت قدر علی را فقط خود یزدان
قسم به بذر شکفته به عشق او در خاک
قسم به درِّمیان صدف شده پنهان
علی است آنکه حکومت برای او بوده
شبیه چکه ی آبی ز بینی حیوان
شبیه آتش و آب است، جمع اضداد است
چگونه اش بنویسم نسیم یا طوفان؟
به غیر قامت حیدر نمی خورد هرگز
ردای حق خلافت به قامت دگران
گشوده کعبه برایش چو مادری آغوش
هم او که بسته از آغاز با خدا پیمان
به ذوالفقار چه حاجت که با ستیغ نگاه
گرفته جان یلان را چو شیر در میدان
قسیم نار علی و قسیم جنت علی
هو العلی و هوالحق، هوالعلی میزان
علیست باقی و باقی علی است وجه الجلال
به آن دمی که شود «كُلُّ مَن عَلَيهَا فَان»
نماد عدل و عدالت شکوه رافت و عشق
طلایه دار دو عالم به قله ی ایمان
ستاره ای که درخشید روی شانه ی ماه
و شام بتکده ها شد ز هیبتش ویران
ستاره ای که درخشید و ماه مجلس شد
تمام ،آینه ای حق نما و نور افشان
فدای چشم سیاهش سپیدی چشمم
به انتظار نگاهش سروده ام دیوان
به ذکر اشهد و انّ علی ولیُ الله
بلال باش و اذان گو و عاشقانه بخوان
بخوان تو نام علی را الا بِذکرِ الله
بده قصیده ی دل را به دست نامه رسان
بگو که وسع من این است و عذر من هم این
اگر ز من نپذیری دریغ و آه و فغان
نجف که قبله قلبم شدی دعایی کن
قدوم شاعر خود را به صحن خود برسان
➖➖➖
.
.
#مبعث
#رسول_اکرم
بخوان به نام خداوند خالق یکتا
خدای عالم امکان، خدای بی همتا
یتیم مکه بخوان از هر آنچه نازل شد
بگو برای همه سرّ علّم الاسماء
از این به بعد تو ترویج حق پرستی کن
به اذن حضرت حق شد رسالتت برپا
چنین مروج دین باش و از کسی نهراس
میان هجمه ی طوفان تو نیستی تنها
بشُوی دامن مکه ز شرک و غفلت و جهل
هر آنچه شد تو توکل کن ای رسول خدا
به اصل لَم یَلِدُ، باور وَ لَم یُولَد
به خاک افکن و بشکن تمامی بت ها
به ذکر یا علی و یا عظیم معجزه کن
مبارک تو ردای نبوت ای طاها
ز اصل مبعث تو یک کلام می ماند
که دین به حب علی مستدام می ماند
#جابر_عابدی ✍
.
.
#مبعث
سیاهی بود و ایمان در دل ظلمت عصا می زد
جهالت راهبر می شد خودش را نور جا می زد
نمی بارید غیر از غم،نمی رویید غیر از یأس
گل ریحانه در گور حماقت دست و پا می زد
زمین تا مرز عصیان رفته بود از جرم آدم ها
زمان در خواب بود و فتنه ناقوس عزا می زد
خدا از سنگ بود و داشت شیطان در دل دنیا
به شادی دست در خلق هزاران ماجرا می زد
برای ختم این کابوس جانفرسای مرد افکن
زمین دست توسل رو به درگاه خدا می زد
جهان چشم انتظار آیتی در آسمان اما
خدا اعجاز را بر سینه ی غار حرا می زد
ندا آمد بخوان، ترسید، اما داشت در آن شب
خدا با صوت جبرائیل ،«احمد» را صدا می زد
زمان انعکاس نور بود و بعثت خورشید
خدا مهر نبوت را به نام «مصطفی» می زد
پس از یک عمر جان کندن میان هجمه ی غمها
زمین لبخند با اعجاز «ختم الاوصیا» می زد
محمد(ص)ذکر لبها شد،غریق خیر دنیا شد
از اسم با مسمایی که دل ها را جلا می زد
#محمدجواد_منوچهری ✍
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
.
.
#مبعث حضرت رسول اکرم صل الله علیه
آیه آیه همه جا عطر جنان می آید
وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید
جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است
بشنود مدح تو را با هیجان می آید
مي رسي مثل مسيحا و به جسم کعبه
با نفس هاي الهي تو جان می آید
بس که در هر نفست جاذبهی توحیدی است
ریگ هم در کف دستت به زبان می آید
هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده ست
قبلهی عزت و ايمان به جهان مي آيد
با قدوم تو براي همهی اهل زمين
از سماوات خدا برگ امان مي آيد
نور توحيدي تو در همه جا پيچيده ست
از فراسوي جهان عطر اذان مي آيد
عرشِ معراج سماوات شده محرابت
ملکوتی ست در این جلوهی عالم تابت
خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد
نور توحید به قلب بشر ارزانی شد
خواست حق، جلوه کند روشني توحیدش
قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد
ذکر لب های تو سرلوحهی تسبیحات است
عرش با نور نگاه تو چراغانی شد
قول و افعال و صفاتت همه نور محض اند
نورت آئينهی آئين مسلماني شد
به سراپردهی اعجاز و بقا ره یابد
هر که در مذهب دلدادگی ات فانی شد
خواستم در خور حسن تو کلامی گویم
شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد
اي که مبهوت تو و وصف خطي از حسنت
عقل صد مولوی و حافظ و خاقاني شد
«از ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد»
جنتی از همهی عرش فراتر داری
تو که در دامن خود سورهی کوثر داري
دیدن فاطمه ات دیدن وجه الله است
چه نیازی است که تا عرش قدم بر داری
جذبهی چشم تو تسخیر کند عالم را
در قد و قامت خود جلوهی محشر داری
عالم از هيبت تو، شوکت تو سرشار است
اسداللهی چون حضرت حيدر داری
حسنين اند روی دوش تو همچون خورشید
جلوهی نورٌ علي نور ، مکرر داری
اهل بیت تو همه فاتح دل ها هستند
روشني بخش جهان، قبلهی دنيا هستند
اي که در هر دو سرا صبح سعادت با توست
رحمت عالمي و نور هدايت با توست
چشم امید همه خلق و شکوه کرمت
پدر امتي و اذن شفاعت با توست
با تو بودن که فقط صرف مسلماني نيست
آنکه دارد به دلش نور ولايت، با توست
بي ولاي علي اين طايفه سرگردانند
دشمني با وصي ات، عين عداوت با توست
بايد از باب ولاي علي آيد هر کس
در هواي تو و در حسرت جنت با توست
سالياني ست دلم شوق زيارت دارد
يک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست
کاش مي شد سحري طوف مدينه آنگاه
نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله
#یوسف_رحیمی ✍
#مناجات_با_رسول_اکرم
#عید_مبعث
.
.
#مبعث
خبری آمده از عالم دیگر، اقرا
حضرت باده به نام می و ساغر، اقرا
تا شود از نفست عرش معطر، اقرا
و خداوند تو را خوانده پیمبر، اقرا
*"ساقیا، رونق میخانه مبارک باشد"
بر تنت خلعت شاهانه مبارک باشد
آیه آیه لب جبریل عسل می ریزد
"وجعلناکم نورٌ" ز ازل می ریزد
طبع مستانه، غزل پشت غزل می ريزد
به زمین "حی علی خیر عمل" می ریزد
"اشهد" عشق من انگار به لحن یمنی ست
مرجع عاشقی ام راه اویس قرنی ست
به دخیلی که زدم با گره ی دستانم
پای چشمت "قمر" و "شمس" و "ضحی"می خوانم
وقف محراب دو ابروی کمانت جانم
عبد ایرانیتان، هموطن سلمانم
افتخارم همه این است که در آن وادی
تو به یک مرد عجم منصب "منٌّا" دادی
شجری طيبه از خانه ی طاها بايد
دختری تا که شود همدم بابا بايد
پس کنار تو فقط ام ابيها بايد
مادرانه بشود مادر دنیا باید
و خدا خواسته او صاحب کوثر بشود
منکرش نیز بنا بوده که ابتر بشود
حضرت ختم رسل لطف کن از شاه بگو
تو صراط اللهی از راستی راه بگو
ای که خورشيد منی خواهشا ًاز ماه بگو
أشهد أن علياً ولی الله بگو
*"دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد"
جان احمد شد علی، جان علی شد احمد...
#محمد_جواد_مهدوی
#عید_مبعث
#مناجات_با_رسول_اکرم
.
سجادۀ گل
امشب دلم لبریز شور وبی قراری است
سرشار از عطر دل انگیز بهاری است
صحن دل من از فروغ نور امید
همچون رواق صحن ها آئینه کاری است
از کوثر جوشنده ی عشق ومحبت
امشب شب کام وشب رفع خماری است
درموسم وفصل گل افشانی بعثت
یک چشمه اشک از آبشار دیده جاری است
درگلشن هستی شکوه دوست پیداست
درهر طرف گل نغمه ی گرم قناری است
دربزم پرشور ونشاط مبعث ای دل
گفتم به طبع خود شب خدمت گذاری است
با موجی از شور وامید وشادمانی
گفتا مرا از لطف حق امیدوای است
بگذار اشک از دیدگان خود فشانم
تا نام سرسبز محمد را بخوانم
آن شب حرا آئینه ی نور خدا بود
آواز ذرات جهان یا ربنا بود
درخلوت اسرار و پشت پرده ی غیب
تنها محمد بود وجبریل وخدا بود
بشنید «اقراءباسم ربک»یا محمد
مبهوت درآواز گرم آشنا بود
آمد به گوشش تا صدای «قم فانذر»
سرتا به پا غرق فروغ کبریا بود
وقتی نبی سجاده ی گل پهن میکرد
سرشار از عطر مناجات ودعا بود
انوار یکتایی به رویش موج می زد
دیدار رویش آرزوی انبیا بود
اهل یقین با یاد او احرام بستند
آری محمد کعبه ی اهل وفا بود
حبریل دربین زمین و آسمانها
با این سروش جانفزا غرق نوا بود
درچشم خوداوچشمه ی خورشید دارد
بر روی دستش پرچم توحید دارد
بعثت همان گلبانگ سبز آسمانی است
بعثت همان خورشید گرم ومهربانی است
بعثت غروب نور شمع ظلمت وغم
بعثت طلوع آفتاب زندگانی است
بعثت شکوفایی نخل استقامت
بعثت به باغ دین شروع باغبانی است
بعثت ستیغ نور شد در شام ظلمت
بعثت شکوه لحظه های ارغوانی است
بعثت رسالت بود بر دوش پیمبر
آن رایت سبز همیشه جاودانی است
بعثت همان ابر پراز باران رحمت
بعثت همان خوان بزرگ مهمانی است
بعثت بشارت داشت برخلق دوعالم
بعثت همان پیک امید وشادمانی است
بعثت برای محرمان خلوت دوست
یک پرتوی از راز واسرار نهانی است
بعثت شکوه وارمغان ایزدی بود
آئینه ای زیبا زنور احمدی بود
آمد نبی تا برهمه امید بخشد
برسرد مهری زمان خورشید بخشد
آمد نبی با پرچم یکتا پرستی
برکائنات انگبزه وامید بخشد
آمد نبی تا بربلندای زمانه
با دست مهرش پرچم توحید بخشد
آمد نبی تا با یقین وعشق وایمان
دل را رهائی از غم وتردید بخشد
آمد نبی تا برعزا شادی بپوشد
با بعثت خود عاشقان را عید بخشد
آمد نبی تا با ندای حق پرستی
از بت پرستی خلق را تجرید بخشد
آمد نبی سوی تهی دستان خسته
تا آنچه از گلزار یزدان چید بخشد
آمد نبی با مذهب اسلام وتوحید
تا مردمان را مرجع تقلید بخشد
سوی خلایق با پیام نور آمد
با آیه های روشن وپرنور آمد
او خطبه های عشق را ایراد می کرد
دل های غم آلودگان را شاد می کرد
او جوهر اندیشه ها را اوج می داد
چون آیه های نور را ایراد می کرد
ویرانی آوارهای ظلم وکین را
با دست های عاطفت آباد می کرد
از دختران زنده درگور جهالت
با نغمه های مهربانی یاد می کرد
پیوسته از یکتاپرستی گفت وآن گه
بربت پرستان جهان فریاد می کرد
وقتی که بت ها رابرون می ریخت گویی
او کعبه را بار دگر بنیاد می کرد
او هرگرفتار ستم را ای «وفایی»
با شور آزادی خود آزاد می کرد
گرچه ز دست بت پرستان دید آزار
با خُلق نیکو خلق را ارشاد می کرد
تا بین مردم از نبوت از ولی گفت
اول رسول الله را مولا علی گفت
#سیدهاشم_وفایی
خورشید نبّوت
آن که رخساره ی او رنگ محبّت دارد
نور توحید بود آن چه به طلعت دارد
بی وضو جن وملک نام نکویش نبرند
نام اونزد خدا عزّت وحُرمت دارد
نام او هست صفا بخش دل اهل جهان
که به اندازه ی فردوس طراوت دارد
اوست خورشید نبّوت که زروز خلقت
مهراو دردل هرذرّه اقامت دارد
این همان محیی دین است که از روز ازل
به روی شانه ی خود مُهر نبّوت دارد
این همان سرو سرافرازو همیشه سبزاست
که به سر درهمه جا ابر کرامت دارد
این همان واسطه ی مبدأ فیض ازلی است
که زانوار خدا نور بصیرت دارد
این همان سوره ی نوراست به قرآن مبین
که دراین آیه خداوند بشارت دارد
این همان شاخه ی طوباست که درفردوس است
این همان عطر نفیس است که جنت دارد
کرد خورشید نبّوت زحرا تاکه طلوع
آسمان دیدبه رخ نور هدایت دارد
همه ذرّات دران روز به حیرت دیدند
که به قدقامت خود شور قیامت دارد
سند روشن توحید پرستی با اوست
همرهش مژده ای از صبح سعادت دارد
در ره عشق سبکبال ترین عاشق اوست
گرچه برشانه ی خود کوه رسالت دارد
تا به معراج خدا سیر وسفر کرد شبی
آن که جبریل به او عشق وارادت دارد
درحرمخانه ی حق محرم اسرار خداست
با خدا شب همه شب اوست که خلوت دارد
اوست پیغمبر رحمت که به پای میزان
برهمه اهل جهان لطف وعنایت دارد
ای «وفایی» به گل روی محمّد صلوات
بُردن نام رسول است که لذّت دارد
#سیدهاشم_وفایی
رسول عشق
شادی دوباره دردل ما خانه کرده است
درحیرتم سرور کجا خانه کرده است
سرگرم شادمانی وشور است دل که عشق
درکوچه باغ سینه ی ما خانه کرده است
درانتظار رویش آن سرو عندلیب
برنخل آرزو و وفاخانه کرده است
تا جلوه گر شود ز رخ ختم انبیا
نور خدا به غار حرا خانه کرده است
جبریل تا که سعی کند درصفای او
درمروه وصفا به صفاخانه کرده است
او نخل سرفراز کمال نبّوت است
ایمان او به عرش خدا خانه کرده است
بادانثار مقدم آن گلبن امید
اشکی که روی چهره ی ماخانه کرده است
تا جان کند ذبیح فدای رسول نور
هاجر به صخره های مناخانه کرده است
طبع لطیف شعر «وفایی» چنین سرود
شادی دوباره دردل ماخانه کرده است
#سیدهاشم_وفایی