eitaa logo
🇮🇷 کانال شعر وادب #ایران_من 🇮🇷
1هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
3.7هزار ویدیو
35 فایل
🔹به نـام خـداوند #شعــــرو_ادب که با واژه بخشیده جانها به لب #دانشکده مجازی ✅ درح #اشعار از شعرای #ایران_زمین درمناسبت های مختلف ، همراه با #تقویم_روز و حافظ خوانی #شعرکودک و #آموزش #شعر آیدی مدیر👈 @shiriwatch و ادمین 👈 @Sabrshiri آیدی کانال ⤵⤵
مشاهده در ایتا
دانلود
دوم پند آنکه با نادان مشو یار که از نادان، کشی اندوه بسیار ز نادان، عاقل آن به کو گریزد که از او جز سیه رویی نخیزد ز دانا گر رسد صد جور بهتر که نادانت دهد صد بدره زر ببر از مرد جاهل تا توانی که با او هست ضایع، زندگانی مکن هم صحبتی با هیچ جاهل که خوش زد این مثل، آن مرد کامل که با ناجنس، صحبت داشت یک دم اگر جنت بود، باشد جهنم اگر خواهی که هرگز نبودت بد نشین تا می توان، با بهتر از خود سخن بشنو ز دانا، تا که بتوان مبین نادان که بادا مرگ نادان تو شیرینی شنو این پند شیرین که دانایان پیشین گفته اند این که با ناجنس منشین و میامیز بود تا سعیت از نادان بپرهیز که یک نادان، برانگیزد از آن گرد که صد دانا نیارد چاره اش کرد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌╭ 🇮🇷 کانال شعروادب ایران من 🇮🇷 ( ╰┈➤ @ashareiranman ✍ لطفا بہ اشتراک بگذارید⬆️ ⬆️
چو صبح از بام مشرق سر برآورد هزیمت بر سپاه شب در آورد سپاهی هر طرف کردند جولان درافکندند گوی زر به میدان زهر جانب پری رویان شیرین نشستند از زمین بر کوهه زین چو بر کردند مرکب از زمین شاد تو گفتی برگ گل را می برد باد به هر جا تاکسان را بد نظر باز پری از هر طرف می کرد پرواز تو گفتی بودشان هنگام جولان سر عشاق یکسر گوی چوگان و زین سو نیز چالاکان پرویز به میدان آمده از جای خود تیز همه یک یک به خوبی بی نظیری به شوکت هر یکی، مانند میری میان آن دو لشکر هم گل نو فکنده گوی در میدان خسرو چه خسرو کو هم از خوبی چو صد ماه ز مژگانها زده بر مردمان راه نه شیرین بردی از خلقی دل و دین که خسرو هم به خوبی بود شیرین ز خسرو وصف اگر گویم مبین دور که شیرین خود به شیرینی ست مشهور ز رویش آب، دست از خویش شسته هنوزش گرد گل عنبر نرسته خم زلفش به مه در گوی بازی خدنگش هر طرف در دلنوازی خطی بالای لب همچون پر زاغ ز خال عنبرش بر هر دلی داغ دهان و عارض او هر دو با هم تو پنداری سلیمان بود و خاتم نپنداری که بیش این بود و کم او که مردم را هم این خوش بود و هم او مگو دلها از ایشان بی قرارند که خوبان را همه کس دوست دارند چه گویم وصف این و مدحت آن یکی ماه و دگر خورشید تابان درین میدان که رفتی بر فلک گو گهی این دست بردی و گهی او میانشان حالهای بوالعجب شد ببازیدند گو، تا روز شب شد ‌🇮🇷کانال شعروادب ایران من🇮🇷    (    ╰┈➤  @ashareiranman ✍ لطفا بہ اشتراک بگذارید⬆️ ⬆️