eitaa logo
عآشقـٰانِ پࢪواز
464 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
9 فایل
بسم رب او:(🦋🌱! اینجا باهم حالمون خوبھ! چرا کھ پاتوق مونھ🍃😉 ما برآنیم که اندکی بهتر شویم:( هرچه بودی یا هرکه بودی مهم نیست مهم این است الان آن چه خواهے شد💎 بخوان از شروطمان در سنجاق📌 🎋در خدمتم: @asheghan_parvaz_313
مشاهده در ایتا
دانلود
10.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✡☠ کلیر ادوارد کارمند سازمان ملل متحد: ✅ فاز بعدی دستورالعمل سازمان ملل چیست؟ ✅ موج بعدی ، موج سلاح الکترومغناطیسی 5G است. ✅ دلیل نصب دکل های BTS و یا همان سیستم 5G چیست؟! ✅ آیا میخواهند سرعت اینترنت را بالا ببرند؟! ✅ هدف بعدی کودکان هستند! ✅ هدف ... کنترل ذهن(از سرگیجه و سردرد، حالت تهوع تا پرخاشگری، سکته و مرگ)! ✅ جوامع آینده چگونه خواهد بود؟! شهرهای هوشمند با انسانهای هوشمند؟! ✍ قابل توجه دوستان امنیتی: این مطالب ۴۰ روز پیش در کانال بارگذاری شده بود. # جنگ الکترومغناطیس # سلاح های تابشی و امواج ماکروویو # مغز+رابط عصبی بی سیم+هوش مصنوعی # هَکِ حلقه بسته # فتح سنگر به سنگر دشمن(نصب دکل های 5G بر روی منازل شما) در مقابل چشمان شما. 🤲 خدایا و روز جمعه هم گذشت آقاجان مان نیامد خدا به احترام در ظهور مولای مان تعجیل بفرما 🔻 ظهور بسیار نزدیک است
27.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲💭 هیچ کشور دنیا چنین رهبری ندارد... نظر جالب رجب صفروف کارشناس روسی درباره رهبر انقلاب | 🌿@asheghan_parvaz
•🌍🖤• سه دقیقه در قیامت! °°قسمت سی و دوم حسرت اين مطلب را يادآور شوم که بعد از شهادت دوستانم، بنده راهي مرزهاي شرقي شدم. مدتي را در پاسگاههاي مرزي حضور داشتم. اما خبري از شهادت نشد! در آنجا مطالبي ديدم که خاطرات ماجراهاي سه دقيقه براي من تداعي ميشد. يک روز دو پاسدار را ديدم که به مقر ما آمدند. با ديدن آنها حالم تغيير کرد! من هر دوي آنها را ديده بودم که بدون حساب و در زمرهي شهدا و با سرهاي بريده شده راهي بهشت بودند. براي اينکه مطمئن شوم به آنها گفتم: نام هر دوي شما محمد است؟ آنها تأييد کردند و منتظر بودند که من حرف خود را ادامه دهم، اما بحث را عوض کردم و چيزي نگفتم. از شرق کشور برگشتم. من در اداره مشغول به كار شدم. با حسرتي كه غير قابل باور است. يك روز در نمازخانه اداره دو جوان را ديدم كه در كنار هم نشسته بودند. جلو رفتم و سالم كردم. خيلي چهره آنها برايم آشنا بود. به نفر اول گفتم: من نميدانم شما را كجا ديدم. ولي خيلي براي من آشنا هستيد. ميتوانم فاميلي شما را بپرسم؟ نفر اول خودش را معرفي كرد. تا نام ايشان را شنيدم، رنگ از چهرهام پريد! ياد خاطرات اتاق عمل و ... برايم تداعي شد. بالفاصله به دوست كناري او گفتم: نام شما هم بايد حسين آقا باشه؟ او هم تأييد كرد و منتظر شد تا من بگويم كه از كجا آنها را ميشناسم. اما من كه حال منقلبي داشتم، بلند شدم و خداحافظي كردم. خوب به ياد داشتم كه اين دو جوان پاسدار را با هم ديدم كه وارد برزخ شدند و بدون حسابرسي اعمال راهي بهشت شدند. هر دو با هم شهيد شدند درحاليكه در زمان شهادت مسئوليت داشتند! باز به ذهن خودم مراجعه كردم. چند نفر ديگر از نيروها براي من آشنا بودند. پنج نفر ديگر از بچههاي اداره را مشاهده كردم كه االن از هم جدا و در واحدهاي مختلف مشغول هستند، اما عروج آنها را هم ديده بودم. آن پنج نفر با هم به شهادت ميرسند. چند نفري را در خارج اداره ديدم که آنها هم... هرچند ماجراي سه دقيقه حضور من در آن سوي هستي و بررسي اعمال من، خيلي سخت بود و آن لحظات را فراموش نميكنم، اما خيلي از موارد را سالها پس از آن واقعه، در شرايط و زمانهاي مختلف به ياد ميآورم. چند روز قبل در محل كار نشسته بودم. چاپ اول كتاب سه دقيقه در قيامت انجام شده بود. يكي از مسئولين از تهران، براي بازرسي به ادارهي ما آمد. همينكه وارد اتاق ما شد، سالم كرد و پشت ميز آمد و مشغول روبوسي شديم. مرا به اسم صدا كرد و گفت: چطوري برادر؟ من كه هنوز او را به خاطر نياورده بودم، گفتم: الحمدالله گفت: ظاهراً مرا نشناختي؟ ده سال قبل، در فالن اداره براي مدت كوتاهي با شما همكار بودم. من كتاب سه دقيقه در قيامت را كه خواندم، حدس زدم كه ماجراي شما باشد، درسته؟ گفتم: بله و كمي صحبت كرديم. ايشان گفت: يکي از بستگان من با خواندن اين كتاب خيلي متحول شده و چند ميليون رد مظالم داده و به عنوان بازگشت حقالناس و بيتالمال، كلي پول پرداخت كرده. بعد از صحبتهاي معمول، ايشان رفت و من مشغول فكر بودم كه او را كجا ديدم! يكباره يادم آمد! او هم جزو كساني بود كه از كنار من عبور كرد و بيحساب وارد بهشت شد. او هم شهيد ميشود. ديدن هر روزه اين دوستان بر حسرت من ميافزايد، خدايا نكند مرگ ما شهادت نباشد. به قول برادر عليرضا قزوه: وقتي كه غزل نيسـت شـفاي دل خسـته ديگـر چـه نشـينيم بـه پشـت در بسـته؟ رفتند چه دلگير و گذشـتند چه جانسوز آن سـينهزنان حرمـش دسـته بـه دسـته ميگويم و ميدانم از اين كوچه تاريك راهي اسـت به سرمنزل دلهاي شكسته در روز جزا جرئت برخواسـتنش نيست پايـي كـه بـه آن زخـم عبوري ننشسـته قسـمت نشـود روي مـزارم بگذارنـد سـنگي كـه گل اللـه به آن نقش نبسـته ❌منبع: انتشارات شهید ابراهیم هادی‌'﴿pdf﴾' _ | | •••..@asheghan_parvaz
شهید مهدی زین‌الدین: هرگاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه‌السلام یاد میکنند. | 🌿@asheghan_parvaz
هدایت شده از |حــٰـ‌‌اܩیـــܔ|🏴
حسن عطاییenc_17055379814887427056802.mp3
زمان: حجم: 3.6M
چه جوری آرزو کنم🥺💔 ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @haamin_313 حـــ‌ߊ‌ܩیـــܔ
آبرو داری کن واسه این گدایی که دلش شکسته💔 دل ما خانه‌ی مولاست خدا می‌داند سوخته از غم زهراست خدا می‌داند زندگی در نظر شیعه اگر زندان است با غم فاطمه زیباست خدا می‌داند 🌷 🌙
♥️اللهم ارزقنا حرم!
اللهم ارزقنا حرم😇
حواست هست.! شب جمعه است تو همچنان غافلی😏
4.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| بیروت... پناه عالمیان زینبت پناه ندارد به جز تو ای شه خوبان که تکیه گاه ندارد🖤