eitaa logo
عآشقـٰانِ پࢪواز
465 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
9 فایل
بسم رب او:(🦋🌱! اینجا باهم حالمون خوبھ! چرا کھ پاتوق مونھ🍃😉 ما برآنیم که اندکی بهتر شویم:( هرچه بودی یا هرکه بودی مهم نیست مهم این است الان آن چه خواهے شد💎 بخوان از شروطمان در سنجاق📌 🎋در خدمتم: @asheghan_parvaz_313
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از چهارشنبه²
- هاے- مذهبے🤩❣🌪 ریحانه گفت: +راحت باش هیچکی نمیاد در بیار لباساتو ب حرفش گوش کردم و مانتومو در اوردم زیرش یه تیشرت سفید و تنگ داشتم موهامم بافته بودم🙎‍♀️ کتابمو باز کردم سکوت کرده بودیم و هر دو مشغول بودیم📖 سعی کردم بیشتر روش تمرکز کنم تمام حواسمو بهش جمع کردم .✏ که یهو یه صدای وحشتناک هم رشته افکارم و پاره کرد🗣 هم بند بند دلم و🌪 منو ریحانه یهو باهم جیغ کشیدیم😰 و برگشتیم طرف صدا🗣 چشام ۸ تا شده بود👀 یا شایدم بیشترررر 😨 با دهن باز و چشایی که از کاسه بیرون زده بود به در خیره شده بودم 😱 چهره وحشت زده و خشک شده ی محمد و تو چهار چوب در دیدم که....😲 🤯😍 ❕برای خوندن این رمان جذاب و هیجانی به کانال زیر بپیوندید 👇🏻 🌱|@khacmeraj رمان جذاب و پرطرفدار ♥️ انلاین🤗 🎀 وجذاب💫 ازدستش نده این قصه رو🙊🙈😻 رمان درکانال سنجاق شده🖇🧷
هدایت شده از یکشنبه²
یه دختر خیلی ظریف با چادری سفید از آشپزخونه خارج شد . به صورتش نگاه کردم و با دیدن چهرش چشمام درشت شد . نفسم حبس شد و احساس کردم قلبم دیگه نمیزنه . نمی دونستم چی کار کنم . چندین بار آب دهنم رو با صدا قورت دادم ، نیشگونی از دستم گرفتم ولی نه بیدار بودم ، این واقعی بود خواب نبود . استرس کل وجودم رو فرا گرفت . به سمت بابا رفت و بهش چایی تعارف کرد ، نزدیک کاوه شد و سر به زیر چایی تعارف کرد . خدا خدا میکردم در برابر من هم سربه زیر باشه و چهره ام رو نبینه . بعد از کاوه به سمت من قدم برداشت ، بلند کردن سرش همانا و چشم تو چشم شدنمون همانا . هین بلندی کشید که دستش لرزید و استکان از توی سینی روی چادرم افتاد . آخ بلندی گفتم و پایین چادر رو که حسابی داغ شده بود رو از خودم دور کردم . پدر و مادرش در کسری از ثانیه بلند شدند و به سمتم اومدن ولی خودش همچنان با دهن باز بهم زل زده بود . 🖇❤️ 🥺 💚💛 https://eitaa.com/joinchat/166527109Cd4f2b4dd6f
+تصویری زیبا از یک زوج در حاشیه مراسم تشییع شهدای امنیت اصفهان😍❤️ °{پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا فی بُعدها عذابٌ فی قُربها سلامه✨🌱}° یکم انرژی✨💪
زندگی به سبک شهدا♥️🕊 موقع‌پرولباس‌مجلسی‌یواشکی‌بهم‌گفت: هنوزنامحرمیم‌،تابپسندی‌بر‌می‌گردم ، رفت‌وباسینی‌آب‌هویج‌بستنی‌برگشت. برایِ‌همه‌خریده‌بودجز‌خودش.. گفت‌میل‌ندارم ! وقتی‌خیلی‌اصرار‌کردیم‌مادرش‌لوداد که‌روزه‌گرفته. ازش‌پرسیدم: حالاچراامروز؟! گفت: می‌خواستم‌گره‌ای‌توکارمون‌نیفته وراحت‌بهت‌برسم...:)› ~روایت همسرشهید ¦
هدایت شده از فرد13
داوود اومده دم مدرسه دخترونه تک چرخ زده😂😂🤣 نازی: پناه صدای چیه؟!😂🥺 خجالت زده سرمو انداختم پایینو صدای موتور داشت زا دورتادور حیاط میومد نازی: وا؟! طناز: اون پسرس که دیروز گوشیتو زد؟! + ن. . ه که خانم مدیر با عصبانیت شدید منو پیج کرد: خانمممم سحابیییی بیااااا دفترررررر رفتم و در مدرسه باز بود داوود موتورشو نگه داشت و موهاشو با دستش درست کرد😖😖😖 دخترا همشون نگاه به داوود داشتن و منم حسودیم میشد رفتم جلوش: تو چرا اینجایییییی😭😭😭😭 بیاببین چه جوابی دادههههه🤣🤣🤣💔 . . . - https://eitaa.com/joinchat/1258291528Ce1dd3c19c1
اگر درگیر یه رابطه گناه هستی❌ همین الان تصمیم بگیر نذر لبخند خـــ💙ـــداست... سرتو بالا بگیر نگاه و نگــران خدا رو ببین 💙منتظرته که برگردی..
هدایت شده از دوشنبه
2.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوریه که اعزام شده بود شب ها با هم توی فضای مجازی با هم چت می کردیم 🍀🥺🥺😭 اومدم نبودی...🥺🥺 وعده ی ما بهشت ☘🥀😭 «شهید عباس دانشگر » اگر دوست دارید بیشتر از این فیلم ها ببینید روی لینک کانالمون کلیک کن🥳🌺 کانالی پر از ها و های و های حتما عضو بشید. https://eitaa.com/joinchat/1438384915C4cecd8f287
2.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوریه که اعزام شده بود شب ها با هم توی فضای مجازی با هم چت می کردیم 🍀🥺🥺😭 اومدم نبودی...🥺🥺 وعده ی ما بهشت ☘🥀😭 «شهید عباس دانشگر » اگر دوست دارید بیشتر از این فیلم ها ببینید روی لینک کانالمون کلیک کن🥳🌺 کانالی پر از ها و های و های و آدم نمی تونه ولش کنه😊😊😊 اصلا رمان هایی توش هست...🥳🥳🥳 عاشقش می شی ... یک ثانیه هم که شده توش بچرخ ببین چ کانالیه کف می کنی😳 از این همه موضوع های ناب🥴 حتما عضو بشید. https://eitaa.com/joinchat/1438384915C4cecd8f287
هدایت شده از 6 ساعته ِ هیژا.
[_پینترست؟ +نه مرسی فادیھ هست🙃🌸] عاشقانه هارووو😭💘.