eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
5.2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
251 ویدیو
37 فایل
✨️﷽✨️ . 💚ازاین‌لیست‌کپی‌ #حرومه!❌️ https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/32342 . 🤍ن‍اشناس‌بم‍ون https://daigo.ir/secret/9932746571 . ❤️همه‌ی‌فعالیت‌هامون‌نذرظهورامام‌غریبمون‌مهدی‌موعود‌ عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۴۸♡ درحال‌بارگذاری...
مشاهده در ایتا
دانلود
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 💞 قسمت ۲۴ روی تخت، خوابم برده بود. سِرُم به دستم وصل بود و صالح و سلما و زهرا بانو توی اتاق کنارم بودند. قبل از سِرُم، آزمایش دادم و گفتند تا اتمام سرم حتما جوابش را می دهند. صالح نگران بود اما به روی خودش نمی آورد. با من صحبت می کرد و سر به سرم می گذاشت. سلما کلافه به زهرا بانو گفت: ــ زهرا خانوم می بینید این داداش من چقدر بی ملاحظه س؟!!! صالح حق به جانب گفت: ــ چرا؟! مگه چیکار کردم؟؟!! سلما به من اشاره کرد و گفت: ــ بببن بیچاره داره بیهوش میشه بذار بخوابه کمی حالش جا بیاد. همش حرف می زنی. مهدیه... خودت بگو... اصلا متوجه حرفاش شدی؟ لبخند بی جانی زدم و گفتم: ــ آقامونو اذیت نکن. چیکارش داری؟ صالح گفت: ــ خوابت میاد؟ ــ یه کمی... ــ ببخش گلم. اصلا حواسم نبود. ملحفه را مرتب کرد و خواست برود که گوشه ی آستینش را گرفتم. ــ تنهام نذار صالح. ــ باشه خوشگلم. دکتر گفت جواب آزمایش زود مشخص میشه. برم ببینم چه خبره؟ رفت و من هم چشمم را بستم. نمی دانم چقدر گذشت که خوابم برد. 💤💤💤 با صدای زیر و بم چند نفر بیدار شدم و چشمم را که باز کردم صالح با لبخند پهنی که سراسر پر از شوق بود خم شد و پیشانی ام را بوسید. خجالت کشیدم.بابا و پدر جون هم آمده بودند. همه می خندیدند اما من هنوز گیج بودم. سلما با صالح کل کل می کردند و مرا بیشتر گیج کرده بودند. ــ چی شده؟؟؟ صالح گفت: ــ چیزی نیست خانومم تو خودتو نگران نکن. سلما سرک کشید و گفت: ــ آره نگران نباش واسه بچه ت خوب نیست. و چشمکی زد. از خجالت به او اخم کردم و به پدر جون و بابا اشاره کردم. زهرا بانو پلکش خیس بود. دستم را نوازش کرد و گفت: ــ دیگه باید بیشتر مراقب خودت باشی. دیگه دونفر شدین. هنوز گیج بودم. " مثل اینکه قضیه جدیه " بابا و پدر جون تبریک گفتند و باهم بیرون رفتند. صالح ففط با لبخند به من نگاه می کرد. با اشاره ای او را به سمت خودم کشاندم ــ اینا چی میگن؟ ــ جواب آزمایشتو گرفتم گلم. تو راهی داریم ضعف و سر گیجه ت به همین دلیل بوده. چیزی نگفتم. فقط به چشمانش زل زدم و سکوت کردم. "یعنی من دارم مادر میشم؟ به این زودی؟" ادامه دارد... ✍به قلمـ؛ بانو طاهره ترابی https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 ✿❀✿❀✿❀✿❀✿❀✿❀
ادامه رمان فردا میذارم خدمتتون به امید خدا😍☹️😢😭🙈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*┄┅❀✾﷽✾❀┅┄* 🏴بدون گنـــاه وارد محـــرمـ ارباب میشیمـ با چلہ نوڪرے🏴 ✨ چله؛ زیــــارٺ عـــــــاشورا✨ (یا با صدلعن و صدسلامـ و یا بدون اون) روز 1⃣ ثواب امروز رو تقدیم بہ 🌹 سہ شنبہ اوݪ مرداد بيستم ذےالقعدهـ 😭 😭 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چله نوڪری زیارت عاشورا🌹 1⃣شهیدحسین معزغلامے💔 2⃣شهیدعباس دانشگر💔 3⃣شهیدسیدمحسن سجادی 4⃣شهیداحمدمشلب 5⃣شهیدجوادمحمدي 6⃣شهیدابراهیم هادی 7⃣شهیدحمیدسیاهکالےمرادی 8⃣شهیدتورج زاده 9⃣شهیدمحسن حججی 0⃣1⃣شهیدمحمدبلباسی 1⃣1⃣شهیدمحسن الهی 2⃣1⃣شهیدعارف کأیدخورده 3⃣1⃣شهیدمهدی ثامنی راد 4⃣1⃣شهیدسعیدمسافر 5⃣1⃣شهیدمصطفی صدر زاده 6⃣1⃣شهیدعلی خلیلی 7⃣1⃣شهیدمحمدرضادهقان امیر 8⃣1⃣شهیدسیدحسین قریشی 9⃣1⃣شهیدمحمدابراهیم همت 0⃣2⃣شهیدمنصوردیدار 1⃣2⃣شهیدسیدثارالله موسوی 2⃣2⃣شهیدرسول خلیلی 3⃣2⃣شهیداحمدکاظمی 4⃣2⃣شهیدروح الله قربانی 5⃣2⃣شهیدمجیدقربانخانی 6⃣2⃣شهیدسجادمحمدی 7⃣2⃣شهیدحسین حریری 8⃣2⃣شهیدحسن تمیمی 9⃣2⃣شهیدوحیدفرهنگی 0⃣3⃣شهیدحجت الله رحیمی 1⃣3⃣شهیدمحمد حیدی 2⃣3⃣شهیدسیدرضاحسینی نوده 3⃣3⃣شهیدعلیرضاقلی پور 4⃣3⃣شهیدحسینعلی پور ابراهیمی 5⃣3⃣شهیدعباس آسمیه 6⃣3⃣شهیدمحمدحسین محمدخانی 7⃣3⃣شهیدعلیرضانوری 8⃣3⃣شهیدسیدمصطفی صادقی 9⃣3⃣شهیداسدلله ابراهیمی 0⃣4⃣شهدای گمنام
سلام رفقاےقدیم و جدید😊 خوش اومدیݩ🌺 از دیروز 💔 رو شروع کردیم چون ممکنه آخر ذی الحجہ یڪ روز زودتریادیرتر ماه رو ببینن بنابراحتیاط از دیروز شروع کردیم😊🌹
*┄┅❀✾﷽✾❀┅┄* 🏴بدون گنـــاه وارد محـــرمـ ارباب میشیمـ با چلہ نوڪرے🏴 ✨ چله؛ زیــــارٺ عـــــــاشورا✨ (یا با صدلعن و صدسلامـ و یا بدون اون) روز 2⃣ امروز ثواب تقدیم بہ 🌹 چهارشنبہ دوم مرداد بيست ویڪم ذےالقعدهـ 😭 😭 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا