eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
5.2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
251 ویدیو
37 فایل
✨️﷽✨️ . 💚ازاین‌لیست‌کپی‌ #حرومه!❌️ https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/32342 . 🤍ن‍اشناس‌بم‍ون https://daigo.ir/secret/9932746571 . ❤️همه‌ی‌فعالیت‌هامون‌نذرظهورامام‌غریبمون‌مهدی‌موعود‌ عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۴۸♡ درحال‌بارگذاری...
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌷 عزیزانی که چله شون دیروز خراب شد دوباره نیت کنن و چله بگیرید ❤️البته یه روز بعد ما چله تون تموم میشه❤️ اما یه چی بگیرید ک مطمئن باشین حتما می تونید تا چهل روز ادامه بدید☺️ 👑برای همدیگه دعا کنیم 🌟اول دعای فرج 🌙دوم سلامتی حضرت اقا و هرکی که ب نظام و انقلاب و شهدا خدمت میکنه 🌞سوم سلامتی پدر و مادرامون 💫چهارم مزدوج شدن همه مجردای کانال☺️ ان شاءالله😍👌
شرمنده😅
تا اونجا که مقدورباشه چشم🙈
ممکنه
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
۷ قسمت دیگه مونده
بقیه ش فردا اگه نت داشتم😒 اگه کارنداشتم😊 اگه ایتا خراب نباشه😕 اگه زلزله نیاد😂
✨ هُوَالمَحْبوُب ✨ روز 2⃣ چله امروز سه شنبه ۱۸ اردیبهشت بیست و یکم شعبان 👑 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
✨شعری که حضرت آقا خطاب به شهدا خواندند و گریه ی جانسوزی کردند؛😭✨ 🌷ما سینه زدیم و بی صدا باریدند از هرچه که دم زدیم آنها دیدند 🌷ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند 💠خطاب به آقا در جواب شعری که خواندند: از اشک شما ارض و سما باریدند بر آه شما انس و ملک نالیدند گفتند همه "فدای اشکت آقا" تصویر شما را شهدا بوسیدند آقا خودتان حضرت خورشید هستید از نور شما ستاره ها تابیدند در مجلس خوبان شهدا هم بودند اما همگان گرد شما چرخیدند از اول و از آخر مجلس، شهدا آقای جهان سید علی را چیدند.👌 🇮🇷✌️جان ناقابلمان فدای رهبرمان🇮🇷✌️ https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اول صبح بگویید حسین جان رخصت 😊✋ تاکه رزق از کرم سفره ارباب رسد....😋😍 😌 😃 😎 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
بریم ادامه رمان 😍
💞رمان 💞 قسمت ۳۴ -چی شده مامان؟! . -ریحانه...ریحانه...این پسره اسمش چیه؟؟ . -کدوم پسره؟! چی میگید؟! . -عههه...همین که اومده بود خواستگاریت - اها...اسمشون سید محمد مهدی هست . -با گفتن اسمش گریه های مامان بیشتر شد بابام هم کم کم نگران شده بود و میخواست اورژانس خبر کنه -حالا چی شده مامان؟! . -خواب خانم جون رو دیدم(مادربزرگم و همون که اولین بار بهم نماز خوندن یاد داده بود) با همون چادری که همیشه میزاشت.توی خونه قدیمیمون بودم.دیدم در باز شد اومد تو. ولی به من هیچ توجهی نمیکرد و ناراحت بود.گفتم مامان چی شده؟! گفت تو ابروی منو پیش حضرت زهرا بردی گفتم چرا؟! گفت خانم میگه برای خواستگاری نوه اش اومده خونه شما ولی بیرونشون کردین .گفت به دخترت بگو تو که میترسی محمد مهدی نتونه از دخترت مراقب کنه..این پسر از مراقبت کرده چطور از مراقبت دختر تو برنمیاد. خانم جون اینارو تو خواب گفت و پا شد و با گریه رفت . بابام گفت: _این حرفها چیه زن...حتما غذای سنگین خورده بودی . که مامان با گریه میگفت _من هیچوقت خوابهام غلط نیست.مامانم بعد مدتها اومده تو خوابم.و از من دلگیر بود. ما بد کردیم...نباید بیرونشون میکردیم.. . -ولمون کن خانم...میخوای دخترتو بدبخت کنی که چی؟! یه مُرده خوشحال بشه . -تو از کجا میدونی بدبخت میشه مرد؟؟ . -از اونجا تو جامعه به اون اقا نه کار میدن نه پست اجتماعی میدن نه میتونه رانندگی کنه نه میتونه گلیم خودشو از آب بکشه بیرون.بازم بگم؟! . -تو هم خوشبختی رو چه چیزهایی میدونیخوشبختی یعنی دلت کنار یکی اروم باشه چه تو خرابه باشین چه تو کاخ . -این رمانتیک بازیا مال یه سال اول زندگیه..وقتی قسط بانک و اجاره خونه و اسباب کشی و در به دری شروع شد اونموقع میفهمی دلت پیش کی آروم بود و اروم میشه . . یک هفته همین بحث تو خونه ما بود و منم هم غذام کم شده بود و هم حرف زدنم و فقط غصه میخوردم.مامانمم که وضع روحیش خوب نبود و کلا وضعیت خونمون ریخته بود بهم... . یه روز صبح دیدم بعد مدتها از مینا برام یه پی ام اومد . -سلام ریحانه خوبی؟! . -سلام مینا.چه عجب یادی از ما کردی؟! . -همونقد که شما یاد میکنی ماهم یاد میکنیم‌ میخواستم بگم آخر هفته بله برونمه . -ااااا.. به سلامتی. چطور بی خبر؟!حالا اقا داماد کیه؟ . -میشناسیش . . ادامه دارد... . منبع👇 Instagram:mahdibani72 💖کانال رمان عاشقانه مذهبی درایتا 💖 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5