eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
5.2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
251 ویدیو
37 فایل
✨️﷽✨️ . 💚ازاین‌لیست‌کپی‌ #حرومه!❌️ https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/32342 . 🤍ن‍اشناس‌بم‍ون https://daigo.ir/secret/9932746571 . ❤️همه‌ی‌فعالیت‌هامون‌نذرظهورامام‌غریبمون‌مهدی‌موعود‌ عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۴۸♡ درحال‌بارگذاری...
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊رمان کوتاه و واقعی از شهدای زن 🕊 🕊قسمت ۳ و ۴ 🌷شهیده زهرا حسنی سعدی زهرا برای چندمین بار عکس را بویید و بوسید و همانطور که اشک از چشمانش پاک میکرد رو به همسرش محمد که او هم نخبه‌ای بود مثل خودش گفت : _یادت است محمد، دو سال پیش بود، شهریور سال نودوشش، خودمان تازه به هم پیوند خورده بودیم، گلزار شهدای کرمان، سردار را دیدیم و سر از پا نشناخته به سمتش پرواز کردیم و به او گفتیم تازه ازدواج کردیم و سردار تا متوجه شد فرزند شهید حسنی سعدی هستم، اشاره کرد که عکسی سه نفره بگیریم من و تو که سردار را مثل نگین انگشتر در برگرفتیم، یادت هست محمد که سردار چه گفت؟ محمد آهی کشید و همانطور که به طرف زهرا می‌آمد تا عکس را در دست بگیرد گفت: _مثل روز در ذهنم ثبت شده، سردارمان لبخندی زد و گفت"این عکس عکس خوبی میشود و ماندگار خواهد شد." زهرا با یادآوری آن خاطره عکس را به سینه اش چسپانید و هق هقش بلند شد: _عموجان، حاج قاسم زود بود پر بکشی، دنیایی را عزادار عروجت کردی... محمد جلوی صندلی زهرا زانو زد و گفت: _گریه نکن عزیزم ،خوشا به سعادت سردار شهیدمان، عمری مجاهدت کرد و عاقبت اجر مجاهدتش را با شهادت گرفت و کاش و ای کاش عاقبت ما هم با شهادت گره بخورد. در این هنگام صدای گریه زهرا قطع شد و همانطور که خیره به عکس سه نفره شان بود، آه کوتاهی کشید وگفت : _خدا میداند که تنها آرزویم شهادت است و بزرگترین آرزویم این است، چه آن زمان که در قم درس میخواندم ، چه آن زمان که پدرم را در راه خدا از دست دادم و چه زمانی که در المپیادهای مختلف مدالهای رنگ و وارنگ میگرفتم، حتی زمانی که سال ۱۳۹۲ در دانشگاه شریف قبول شدم و مشغول تحصیل در رشته فیزیک شدم ، یا آن‌موقع که برای گرفتن تخصص دکترا راهی کانادا شدم ، هیچ و هیچ از خدا نخواستم جز شهادت....محمد، من زندگی ام را طوری تنظیم میکردم که برمدار شهادت بگردد، نه از سختی ها دلشکسته شدم و ناشکری کردم و نه موفقیت‌ها باعث غرورم شد، سعی کردم همیشه در کارم اخلاص باشد،نمازم را همیشه اول وقت خواندم و در انجام واجبات و مستحبات تلاش کردم، حجاب را، حجاب را از جان خود بیشتر دوست داشتم و سعی کردم در راهی قدم گذارم که مادرمان زهرای مرضیه سلام الله علمداری می کند و با درس از مادر همیشه پیرو ولایت و گوش به فرمان ولی زمانم بودم... همهٔ اینها را سرلوحه قرار دادم که به چشم خدا بیایم و مرا چون شهیدان گلچین کند... یعنی میشود؟ محمد لبخندی بر لب نشاند دستان زهرا را در دست گرفت و گفت: _اگر تو بنده خوبی بودی، خدای خوبتری داری و مطمئن باش آنگونه که تو را شیرین بیاید،گلچینت میکند و با زدن این حرف از جا برخاست و گفت: _دلم سخت گرفته ، میروم بیرون تو نمی آیی؟ زهرا عکس را از روی زانویش برداشت و به سینه چسپاند و گفت: _نه، میخواهم با سردار تنها باشم. ساعتی از رفتن همسرش محمد میگذشت که صدای زنگ گوشی اش ،او را از عالم خود بیرون کشید. زهرا جا برخاست نگاهی به صفحه گوشی انداخت متوجه شد، همسرش محمد پشت خط است، گوشی را وصل کرد،هنوز کلامی از دهانش خارج نشده بود که محمد با هیجانی در صدایش گفت : _زدند...عین الاسد را زدند، زهرا....سپاه پایگاه نظامیان آمریکایی عین الاسد را در عراق با خاک یکسان کرد. زهرا مانند کودکی ذوق زده ،بدون اینکه جوابی به این بلبل خوش خبرش دهد از اتاق بیرون آمد، خودش را در آغوش مادر انداخت و گفت: _خدا را شکر انتقام حاج قاسم را گرفتیم و سپس با خوشحالی ادامه داد: _فردا باید شیرینی پخش کنم. مجیده خانم ملایی مادر زهرا با دو دستش صورت زیبای دخترکش را که بیش از بیست و پنج سال از عمرش نمیگذشت، قاب گرفت و گفت : _خدا را شکر بعد از این روزهای التهاب و عزا، من خنده ات را دیدم. زهرا بوسه ای از گونهٔ مادر گرفت و گفت : _حالا با خیال راحت به همراه محمد به کانادا مراجعه میکنیم و سعی میکنیم مثل همیشه در عرصهٔ علم بدرخشیم و با کوله باری از تجربه و دانش به سرزمین پر از مهرمان مراجعه کنیم و به ملت ایران خدمت نماییم. ساعت ۶صبح روز چهارشنبه ۱۸دی ماه ۱۳۹۸ بود، محمدصالحه و همسرش زهرا حسنی سعدی سوار هواپیمای مسافربری اوکراینی شدند، زهرا احساس خاصی داشت، حسی خوب که او را به ملکوت می کشاند، دقایقی از بلند شدن هواپیما نمی گذشت که زهرا و محمد به همراه دیگر همسفرانشان به آرزوی دیرینه شان رسیدند و آسمانی شدند و چه زیبا به دیدار پروردگارشان شتافتند‌‌‌.. 🕊ادامه دارد.... 🕊نویسنده؛ طاهره‌سادات حسینی 🕊https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🕊رمان کوتاه و واقعی از شهدای زن 🕊 🕊قسمت ۵ و ۶ 🌷مجتهده سیده نصرت امین دخترکی چهار ساله که تمام عشقش یادگیری قرآن بود، در زمانیکه همهٔ همسن و سالانش دنبال بازی و شیطنت‌های کودکی بودند، سیده نصرت پی فراگیری دانش بود او اعجوبه ای بود که در همان اوان کودکی درخشید و در یازده سالگی تحصیل زبان عربی را شروع کرد و در پانزده سالگی ازدواج نمود. سیده نصرت بیگم امین ،ملقب به بانو امین که نسبش با سی واسطه به علی بن حسین میرسید، الگویی بی همتا برای یک زن ایرانی و اصلا یک زن آزاده و مسلمان میتواند باشد او همراه با همسرداری و تربیت فرزندانش به تحصیل علوم اسلامی همت گمارد. هنوز بیش از بیست سال از عمر بابرکتش نمیگذشت که به تحصیل فقه و اصول ، تفسیر وعلم حدیث پرداخت و خیلی زود به حکمت و فلسفه و عرفان روی آورد. سیده نصرت عارفه ای بود بی بدیل و بانویی بود که همچون ستاره در عرصهٔ علم میدرخشید. وی متولد اصفهان در سال ۱۲۶۵خورشیدی بود و در آن زمان علی رغم تمام مشکلاتی که برای تحصیل زنان متدین وجود داشت، آنچنان تلاشی بی نظیر داشت که چون پیامبرش که در سن چهل سالگی پیام آور خداوند شد او نیز در سن چهل سالگی به مقام اجتهاد نائل شد بانو امین از درس استادانی چون : ابوالقاسم دهکردی، میرزا علی شیرازی، ابوالقاسم زفره ای، حسین نظام الدین کچویی، سید علی نجف آبادی بهره برد و علما و مراجعی چون : محمدکاظم شیرازی و عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم، سید ابراهیم حسینی شیرازی اصطهبانی، محمد رضا نجفی اصفهانی، مرتضی مظاهری نجفی اصفهانی به ایشان اجازه اجتهاد دادند. بانو امین از چهل سالگی تا پایان عمر شریفشان تألیفات زیادی به زبان عربی و فارسی در علوم اسلامی داشته ، تألیفاتی که هر کدام در نوع خود بی نظیر و راهگشاست. این بانوی فرهیختهٔ ایران زمین خدمات زیادی در میدان علم و دانش ارائه نمود و همیشه در پی تأسیس مؤسسات فرهنگی بود ، مدرسهٔ علمیه ای که او مؤسسش بود با نام مکتب فاطمه سلام الله علیهم در سال ۱۳۴۶ آغاز به کار نمود و هرساله بالغ بر ۶۰۰تا ۱۰۰۰ شاگرد میپذیرفت. او در این سالهای سخت و نفس گیر که تحصیل علم برای زنان معتقد و با حجب و حیا ناممکن بود ، شرایطی فراهم می‌نمود که زنان علاقمند به آموختن معارف اسلامی به آرزوی قلبیشان برسند. ایشان مؤسس چندین دبیرستان دخترانه بود که شاگردان زیادی را تربیت و به جامعه هدیه نمود. در زمان کشف حجاب ،بیشتر در خانه بود و خیلی کم از منزل خارج میشد ولی ایامی که لازم میدید باید دفاعی صورت گیرد و کاری انجام شود ، مانند شیرزنی دلیر از منزل خارج میشد و به تدریس و راهنمایی زنان می پرداخت، آخر او در مکتب فاطمی درس گرفته بود و با الگو برداری از بانوی دوعالم ، پای در راهی می‌گذاشت که رضایت خداوند در آن بود. در همان زمان بود به زنانی که کشف حجاب کرده بودند چنین می‌گفت: _«ای بانویی که با ادعای مسلمانی کشف حجاب نموده ای و با این وضعیت شرم‌آور، علنی در معابر و خیابان ها خودآرایی می نمایی! آیا فکر نمیکنی که با این عمل، که نباید آن را عمل کوچکی بپنداری، چه لطمه بزرگی به شریعت میزنی؟ ای بانوی اروپایی منش، این گناه را کوچک مشمار و اگر واقعا مسلمانی، این طریق مسلمانی نیست، اگر عقیده به تعلیمات اسلامی نداری، بی دینی خود را اعلام کن که عمل قبیح تو باعث جرأت دیگران نشود و اگر علاقمند به شریعت نیستی، دشمنی چرا؟! پیامبر(ص) با صنف زن بد نکرده است. در زمانی که زن ها در جامعه هیچ ارزشی نداشتند برای زن حقوق قائل شده و زن را در تمام شئون اجتماعی در ردیف مردها قرار داده است» و چه زیبا گفت این عالمه و عارفهٔ دوران.. ایشان اعتقادی محکم به ولایت داشت و دربارهٔ امام خمینی گفته بود: _«معرفت امام بالاست و عرفان ایشان به حد اعلای خود رسیده است، اگر کسی خواست خدای نکرده تهمتی بزند یا توهینی بکند، از قول من بگویید که بد میبینی» بانو مجتهده امین فرزند سید محمدعلی امین التجار اصفهانی، بعد از سالها خدمت خالصانه در شب دوشنبه اول رمضان ۱۴۰۳ قمری مصادف با ۲۳ خرداد ۱۳۶۲ دعوت حق را لبیک گفت و پیکرش در بقعهٔ خانوادگی خاندان امین در تخت فولاد اصفهان آرام گرفت. 🕊ادامه دارد.... 🕊نویسنده؛ طاهره‌سادات حسینی 🕊https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟠عاملی تنها نیست!!! ➖پویش حمایت مجازی از آیت الله سید حسن عاملی مقابل فشار لابی ها برای حذف ایشان، و پاسخ گویی به گستاخی های علیف علیه رهبری و آیت الله عاملی امضای کارزار حمایت مجازی https://www.karzar.net/175952 ❌نشر حداکثری
🕊رمان کوتاه و واقعی از شهدای زن 🕊 🕊قسمت ۷ و ۸ 🌷نرگس مجتهده نجفی برنامهٔ ثریا روی آنتن رفت و اینبار شیرزنی از سرزمین پاک آریایی ها غوغا نمود، خانم نجفی پرده از رازی برداشت که بی‌شک توطئه‌ای کثیف از جانب دشمنان وطن ما، ایران عزیز بود. زمانی که او سخن میگفت و مستند سخن میگفت، گویی نفس‌ها در سینه حبس شده بود و اینجا بود که دشمنان ایران عزیز متوجه این شیرزن فهمیده شدند و دست های پنهانی به کار آمد تا خانم «نرگس مجتهد نجفی» را از صفحهٔ گیتی حذف کنند، اما آنان نمیدانند که هرچه بیشتر ما را بکشند، ما سرزنده‌تر از قبل و با صدایی رساتر از گذشته روشنگری میکنیم و هزاران نرگس دیگر میرویند و دنیا را گلستان مینمایند. تریبون برنامه ثریا در خدمت بانو نجفی فعال محیط زیست قرار گرفت و ایشان اینگونه گفتند: _درختانی مانند چنار و انواع سوزنی برگ ها عامل آلودگی هواست و عنوان نمود: از بنزین ماده ای متصاعد میشود و روی برگ آنها مینشیند و هوا را بیشتر آلوده می کنند. و البته ایشان به این نکته بسنده نکرد و کاشت درختان غیر مثمر را در راستای اجرای موافقت نامۀ آب و هوایی پاریس دانست و گفت: _چون هنوز شورای نگهبان این موافقت نامه را تأیید نکرده اجرای آن ضرورت ندارد. وی حتی افزایش قیمت بنزین را هم در راستای اجرای این توافق نامه دانست و موادی از این توافق را خواند تا نتیجه بگیرد به خاطر اجرای توافق، بنزین گران شده است. این درحالی است که هدف از افزایش قیمت بنزین نگرانی از نیاز به واردات و تحریمهای آمریکا و جلوگیری از قاچاق ذکر شده است و تا به حال هیچکس به پیمان‌های آب و هوایی و گرمایش زمین ربط نداده بود. وی گفت: _بحث گرمایش زمین و تغییرات آب و هوایی با آلودگی هوا متفاوت است و ما باید به آلودگی فکر کنیم نه گرمایش کرۀ زمین چون گرمایش زمین به ما ربطی ندارد خانم «مجتهد نجفی» از کاشت درختان غیر مثمربه شدت انتقاد کرد و گفت: _این کار در راستای اجرای مفاد پیمان پاریس است و به جای کاجهای بی ثمر آمریکایی و درختانی مانند چنار و عرعر باید با الگوی «باغهای قرآنی» درختان مثمر بکاریم. وی گفت: _درختان کهور و کنوکارپوس و چمن فایده ندارد و باید درختان قرآنی مانند بادام، توت و مرکبات بکاریم. وی کاشت درختان غیر مثمر را موجب کم شدن زنبور عسل هم دانست.او از کاشت درخت اکالیپتوس هم پیش از این انتقاد کرده و گفته بود: آب های زیرزمینی را می مکند. آری این بانوی اصیل ایرانی حیله ای از حیله های دشمن را رونمایی نمود. او نیز پیشتر کتابی با عنوان : «اقتصادمقاوم تر و محیط سالم تر با کاشت درختان مثمر» تألیف نموده بود. خانم نرگس مجتهد نجفی نه تنها در عرصهٔ محیط زیست فعال بود و پژوهشگر این رشته محسوب می شد ، بلکه او حافظ قرآن نیز بود و قرآن را به پانزده زبان آموزش می داد. ایشان همسر حجة الاسلام حسینی امام جمعهٔ بروجرد بودند در سال ۱۳۵۲ در شهر زیبای اردبیل دیده به جهان گشودند و در سال۱۳۶۸ وارد حوزه علمیه شدند و در شهرهای شاهرود و قم به آموزش درس خارج فقه و اصول پرداختند و زیر نظر استادانی همچون آیات عظام بخرینی،فاضل،جوادی آملی،شب زنده دار آموزش دیدند. ایشان رئیس هیأت مدیره مؤسسه قرآن و عترت ثقلین بودند. این بانوی فرهیخته و با بصیرت به خاطر طرح باغ قرآنی و کاشت درختان مثمر، هدف تیر ترکش دشمن قرار گرفت و خیلی بی صدا و پنهانی ترور بیولوژیک شد. او در ۱۵ دی ماه ۱۴۰۰ به سوی خداوند پرواز نمود و یک روز بعد همزمان با شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در زادگاهش ،اردبیل در آرامستان غریبان ،آرام گرفت. مظلومه ای دیگر به دلیل روشنگری، جام شهادت سرکشید و آسمانی شد. 🕊ادامه دارد.... 🕊نویسنده؛ طاهره‌سادات حسینی 🕊https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🕊رمان کوتاه و واقعی از شهدای زن 🕊 🕊قسمت ۹ و ۱۰ 🌷بانو طوبی کرمانی سوز و سرمایی که در فضا پیچیده بود به انسان گوشزد میکرد که فصل زمستان است، اولین روز بهمن ۱۳۲۶، برخلاف سرمای هوای بیرون ، گرمای جانبخشی در خانهٔ محمد کرمانی در شهر اردبیل پیچیده بود و این گرما با صدای نوزادی نورس بیشتر و بیشتر میشد. هشتمین فرزند محمدآقا که دخترکی معصوم بود ، پای به این کرهٔ خاکی نهاده بود. هرکس اسمی را برای نوزاد پیشنهاد میداد، در این بین پدر خانواده از جای برخاست و به سمت طاقچهٔ گلی انتهای اتاق رفت، قرآن را از کنار آینه برداشت ، به رسم همیشه بوسه ای از آن گرفت، قرآن را به پیشانی چسپانید و در دل نیت کرد که خود خداوند با زبان قرآن ، نامی برای دخترکش برگزیند، قرآن را گشود و همانطور که لبخندی بر لب می‌نشاند رو به جمع پیش رو که مشتاقانه منتظر شنیدن نام انتخابی نوزاد بودند، نمود و گفت : _طوبی....نامش را طوبی میگذاریم. و اینچنین شد که طوبی کرمانی ، پای به عرصهٔ وجود گذاشت ، گویا این دخترک شاخه ای از درخت بهشتی طوبی بود که می بایست چند صباحی میهمان فرشیان زمین باشد و مأموریت داشت تا نام زن را بر فراز قله های دنیا با تلالؤ بنگارد. طوبی تحصیلات ابتدایی را به سرعت گذراند و در سال۱۳۴۵ موفق به گرفتن دیپلم تجربی شد، وی در سال ۱۳۶۴کارشناطی الهیات و معارف اسلامی را از دانشگاه تهران اخذ نمود و در سال ۱۳۶۷موفق به گرفتن کارشناسی ارشد فلسفه و کلام اسلامی در تهران شد و در سال۱۳۷۴ دکتری فلسفه و کلام اسلامی را گرفت. طوبی مدارج علمی را به سرعت طی می کرد و چنان شتابان در میدان علم و فلسفه پیش می‌رفت که چشم جهانی را به خود خیره نمود ، او اولین زنی بود که در ایران موفق به اخذ دکترای فلسفه شد و زنی بی نظیر بود که فارغ التحصیل فوق دکتری فلسفهٔ تطبیقی و کلام از دانشگاه کالیفرنیای آمریکا شد. طوبی زنی فعال و خستگی ناپذیر بود ،در جلسات مختلف با حضور اساتید و علمای اهل فن شرکت میکرد، در یکی از همین جلسات بود که سخنی از آیت الله تسخیری شنید که او را به فکر فرو برد، سخنی که سرآغاز حرکتی عظیم شد،ایشان گفته بودند: _بانوان جهان اسلام در یک جا باید همدیگر را ببینند . این سخن جرقه ای شد که در پی آن محفلی گرم تشکیل شود، همان زمان اجلاس بسیار بزرگی برگزار کردند و فرهیختگان خانم از جهان اسلام گرد هم آمدند و مذاکرات زیادی صورت گرفت و در اینجا طوبی کرمانی رایزن علمی فرهنگی یونان شد. طوبی زنی فرهیخته بود که تمام تلاشش را می کرد تا زنان جامعه راه درست را بیابند و هر کدام ستاره ای شوند در آسمان کشور و جهان..‌ ایشان با پیشنهاد آیت الله اراکی در سال ۱۳۹۲ تشکیلاتی راه انداختند، اساسنامه و چارت تشکیلاتی نوشتند و از سال ۱۳۹۳به عنوان مسؤلیت دبیر کلی اتحادیه انتخاب شدند و با تلاش زیاد ،مؤسسه را در سازمان ملل ثبت نمودند. وی حقیقتاً مظهر مادری نمونه برای زنان مسلمان بود؛ با فزونی علم و دانش و فرهنگ، تعهد دینی و مذهبی به دور از هرگونه تعصب و فرقه‌گرایی، تواضع کم‌نظیر به مثال انبیاء و اولیاء، حیای مریمی، مهربانی فاطمی و بلاغت زینبی، عمر خود را در راه خدمت به اسلام و مسلمین و مسیر جهاد و وحدت سپری کرد. ولایت‌مداری، طرفداری عالمانه از گفتمان انقلاب اسلامی، پایبندی و پاسداری نسبت به آرمان‌های انقلاب اسلامی و اخلاق‌مداری از ویژگی‌های بارز این بانوی فرهیخته و با فضیلت بود. طوبی کرمانی در سال‌های حیات علمی خود در بیش از هشتاد کنگره ملی و بین‌المللی در داخل و خارج از کشور حضور داشت. طوبی کرمانی، بانویی بی نظیر بود که سوابق درخشانی در کارنامه اش ثبت شده که در این مجمل نمیگنجد، او نخستین زن فوق دکترای فلسفه در ایران و فارغ التحصیل فلسفه تطبیقی و کلام، دبیرکل اتحادیه جهانی زنان مسلمان و مشاور دبیرکل مجمع تقریب مذاهب اسلامی در امور بانوان بود و سال‌ها در کسوت استاد دانشگاه به تربیت شاگردان موثر و اندیشمند پرداخت. خانم دکتر طوبی کرمانی، استاد برجسته دانشکده الهیات و معارف اسلامی‌دانشگاه تهران،  اولین رایزن فرهنگی زن جمهوری اسلامی و اولین بانوی رایزن علمی جمهوری اسلامی ایران در یونان، مؤلف ده‌ها مقاله و کتاب علمی و فرهنگی و دبیرکل اتحادیه جهانی زنان مسلمان بود که نمونه‌ای عالی از روش و منش بانوان مسلمان را در اندیشه و عمل خود به تصویر می‌‌کشید. و سرانجام در ۲۲ شهریور ۱۳۹۹ پس از عمری تلاش در راه رضای خداوند در سن ۷۳ سالگی دعوت حق را لبیک گفت و آسمانی شد. 🕊ادامه دارد.... 🕊نویسنده؛ طاهره‌سادات حسینی 🕊https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🕊رمان کوتاه و واقعی از شهدای زن 🕊 🕊قسمت ۱۱ و ۱۲ 🌷شهیده مرجان ناز قلیچی(شهید منا) همه جا تیره و تار بود، از هر طرف سیلی طغیانگر به سوی آنها می آمد، مرجان همانطور که نگاهش به حریم امن خداوند بود ،دستش را به سمت کعبه دراز کرد، در همین حین چشمانش را گشود، عرق سردی بر تنش نشسته بود. مرجان تکانی به خود داد و متوجه شد هر چه بوده،خواب بوده و شاید یک کابوس وحشتناک، هنوز خواب را حس می کرد ، انگار واقعی واقعی بود. مرجان ،کمی جابه جا شد و بیصدا بر روی تخت نشست، در تاریک روشن اتاق دنبال قرآن جیبی اش بود، او را از روی میز کنار تخت برداشت و بوسه ای از قرآن گرفت و آن را برسینه چسپانید. احساس خاصی داشت و حسی درون او نهیب میزد که این خواب بی علت نیست و شاید می خواهد او را از وقایعی مطلع کند. مرجان به گذشته های دور فکر می کرد ، گویی زندگی او مانند نواری ضبط شده در جلوی چشمانش به نمایش در آمده بود: او خود را نوزادی نورس میدید که در سرمای پاییز و پنجم آذر ماه پای به این دنیا نهاده بود و چه زیبا روزی بود که همزمان با ولادت بانوی دو عالم حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها بود. زندگی اش پیش چشمانش رژه می گرفت از کودکی به نوجوانی رسید و از نوجوانی به جوانی او دوران تحصیل دانشگاه را مثل روز در خاطر داشت چه زمانی که کارشناسی علوم تربیتی را گرفت و چه آن‌زمان که در پی تحصیل در علوم قضایی بود. مرجان به خود می بالید که زنی ترکمن است و همیشه و در همه حال با پوشش زنان ترکمن در اجتماع ظاهر میشد . مرجان مراسم ازدواجش را که درست در سال ۱۳۷۸با همسرش شهرام کُر صورت گرفت به یاد می آورد و با یادآوری این ازدواج مبارک لبخندی بر لب نشانید. او به خاطر می آورد که در سال ۱۳۸۱ استخدام وزارت کشور شد بعنوان‌ کارشناس امور بانوان در فرمانداری شهرستان ترکمن و بعد از یک سال بخشدار مرکزی این شهرستان شد. مرجان ناز قلیچی چنان لیاقتی از خود نشان داد که مردان دیارش او را می‌ستودند و چون بانویی کاردان بود او را برای فرمانداری شهرستان ترکمن کاندید نمودند و خیلی زود عنوان اولین فرماندار زن ترکمن و سومین فرماندار زن ایران را به خود اختصاص داد. مرجان دستی به روی قرآنی که به سینه چسپانیده بود کشید و با خود زمزمه کرد : _خدایا تو شاهدی که از هیچ خدمتی به مردم شهر و دیار و کشورم فرو گذار نکردم. و میدانم سعادتی بزرگ به من عطا کردی که از سال ۱۳۹۰ به عنوان معینه هر سال مرا به خانه ات خواندی و به من سعادت لبیک گفتن در حریم امن خانه‌ات عطا نمودی. مرجان ، لبخندی به روی لب نشانید و زمزمه کرد : _و‌ چه سعادتی به من عطا نمودی که در سال ۱۳۹۲به نیابت از ولایت زمانم ،ولی امر مسلمین جهان حج به جای آورم ، خدایا صد هزار بار شکرت... در همین حین یکی از همسفران تلنگری بر در اتاق زد . مرجان از جا برخواست ، در را گشود و مشغول صحبت با حاجیه خانم شد و در همین حین یاد خوابش افتاد ، خواب را تمام و کمال برای همسفرش تعریف کرد و باز حسی ناشناخته بر وجودش مستولی شد. روز عید قربان ، روز بندگی و عبادت و سر نهادن بر آستان کبریایی پروردگار بود. جمعیت از همه طرف به سمت بیت الحرام روان بودند و در منا ، موجی از بندگان خالص خداوند روی به درگاه آن خالق بی همتا نهاده بودند و هر کس در ذهنش چیزی از خدا می خواست ، ناگهان جمعیت به هم فشرده شدند ، نه راه پس بود و نه راه پیش... مرجان که خود شاهد ماجرا بود ،انگار بندی درون دلش پاره شد، خدای من آن خواب، آن سیل ویرانگر که حاجیان را با خود می‌برد ....براستی این تعبیر خواب من است. فشار جمعیت مرجان را از افکار خود بیرون کشید، او متوجه شد زنی زیر دست و پا از نفس افتاده، خود را مؤظف می‌دانست که نجاتش دهد ، او به عاقبت کارش فکر نمیکرد، که شاید جانش را بر سر این تصمیم نهد، آخر جایی که عشق خدا و ایثار بجوشد ، دلیل و منطق جایی ندارد. مرجان با زحمت خود را به آن زن رسانید و با تلاش زیاد او را از زیر دست و پا بیرون کشید و به همسرش که کمی آنسوتر در التهابی سخت بود، رساند. مرجان خیالش بابت آن زن راحت شد، اما هنوز بودند زنان زیادی که زیر دست و پا ،جان می دادند. مرجان نگاهی به اطراف انداخت و از دیدن صحنه های دلخراش پیش رو قلبش گرفت و اشک چشمانش جاری شد و با خود زمزمه میکرد : _آخر به چه گناهی این خیل آدمیان را چنین قربانی میکنید؟ مگر اینان جز لباسی برتن چه دارند؟ چه سلاحی همراه حاجیان مظلوم است؟ از شواهد بر می آمد که این حادثه عمدی ست و دستهایی خون آلود در پس پرده است. صدای مردان و زنان غریب و مظلوم بر آسمان بلند بود، مرجان تعلل نکرد و به سمت بانویی رفت که در سیل جمعیت گرفتار شده بود ،
دستش را دراز کرد تا آن بانو را بیرون کشد، موجی از پشت سرش آمد و مرجان بر زمین افتاد. خانمی از ترکمن ها که فرماندارشان را خوب می شناخت و به زبان عربی مسلط بود ، فریاد زد ، شما را به خدا قسم آن زن را نجات دهید ، او فرماندار ماست. مأمورین سعودی با شنیدن این سخن به سمت خانم فرماندار رفتند و او را بر برانکاردی نشاندند و سوار آمبولانس کردند. همهٔ حضار شاهد بودند که مرجان دست تکان میداد و میگفت: _نگران من نباشید، فقط پایم آسیب دیده... اما او رفت...او را بردند و دیگر نشانی از او نیامد و سالهاست که خانواده اش و دو پسرش رئوف و حنیف در انتظار بازگشت مادر هستند. مادری که در روز تولد حضرت زهرا (س) دیده به جهان گشود و در روز عیدقربان، آسمانی شد و مزارش هم چون مادرمان فاطمه زهرا (س) گمنام است... باشد که حجت حق قدم رنجه فرمایید داد مظلومان را ستاند 🕊ادامه دارد.... 🕊نویسنده؛ طاهره‌سادات حسینی 🕊https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5