eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
5.2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
251 ویدیو
37 فایل
✨️﷽✨️ . 💚ازاین‌لیست‌کپی‌ #حرومه!❌️ https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/32342 . 🤍ن‍اشناس‌بم‍ون https://daigo.ir/secret/9932746571 . ❤️همه‌ی‌فعالیت‌هامون‌نذرظهورامام‌غریبمون‌مهدی‌موعود‌ عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۴۸♡ درحال‌بارگذاری...
مشاهده در ایتا
دانلود
🟠عاملی تنها نیست!!! ➖پویش حمایت مجازی از آیت الله سید حسن عاملی مقابل فشار لابی ها برای حذف ایشان، و پاسخ گویی به گستاخی های علیف علیه رهبری و آیت الله عاملی امضای کارزار حمایت مجازی https://www.karzar.net/175952 ❌نشر حداکثری
🕊رمان کوتاه و واقعی از شهدای زن 🕊 🕊قسمت ۷ و ۸ 🌷نرگس مجتهده نجفی برنامهٔ ثریا روی آنتن رفت و اینبار شیرزنی از سرزمین پاک آریایی ها غوغا نمود، خانم نجفی پرده از رازی برداشت که بی‌شک توطئه‌ای کثیف از جانب دشمنان وطن ما، ایران عزیز بود. زمانی که او سخن میگفت و مستند سخن میگفت، گویی نفس‌ها در سینه حبس شده بود و اینجا بود که دشمنان ایران عزیز متوجه این شیرزن فهمیده شدند و دست های پنهانی به کار آمد تا خانم «نرگس مجتهد نجفی» را از صفحهٔ گیتی حذف کنند، اما آنان نمیدانند که هرچه بیشتر ما را بکشند، ما سرزنده‌تر از قبل و با صدایی رساتر از گذشته روشنگری میکنیم و هزاران نرگس دیگر میرویند و دنیا را گلستان مینمایند. تریبون برنامه ثریا در خدمت بانو نجفی فعال محیط زیست قرار گرفت و ایشان اینگونه گفتند: _درختانی مانند چنار و انواع سوزنی برگ ها عامل آلودگی هواست و عنوان نمود: از بنزین ماده ای متصاعد میشود و روی برگ آنها مینشیند و هوا را بیشتر آلوده می کنند. و البته ایشان به این نکته بسنده نکرد و کاشت درختان غیر مثمر را در راستای اجرای موافقت نامۀ آب و هوایی پاریس دانست و گفت: _چون هنوز شورای نگهبان این موافقت نامه را تأیید نکرده اجرای آن ضرورت ندارد. وی حتی افزایش قیمت بنزین را هم در راستای اجرای این توافق نامه دانست و موادی از این توافق را خواند تا نتیجه بگیرد به خاطر اجرای توافق، بنزین گران شده است. این درحالی است که هدف از افزایش قیمت بنزین نگرانی از نیاز به واردات و تحریمهای آمریکا و جلوگیری از قاچاق ذکر شده است و تا به حال هیچکس به پیمان‌های آب و هوایی و گرمایش زمین ربط نداده بود. وی گفت: _بحث گرمایش زمین و تغییرات آب و هوایی با آلودگی هوا متفاوت است و ما باید به آلودگی فکر کنیم نه گرمایش کرۀ زمین چون گرمایش زمین به ما ربطی ندارد خانم «مجتهد نجفی» از کاشت درختان غیر مثمربه شدت انتقاد کرد و گفت: _این کار در راستای اجرای مفاد پیمان پاریس است و به جای کاجهای بی ثمر آمریکایی و درختانی مانند چنار و عرعر باید با الگوی «باغهای قرآنی» درختان مثمر بکاریم. وی گفت: _درختان کهور و کنوکارپوس و چمن فایده ندارد و باید درختان قرآنی مانند بادام، توت و مرکبات بکاریم. وی کاشت درختان غیر مثمر را موجب کم شدن زنبور عسل هم دانست.او از کاشت درخت اکالیپتوس هم پیش از این انتقاد کرده و گفته بود: آب های زیرزمینی را می مکند. آری این بانوی اصیل ایرانی حیله ای از حیله های دشمن را رونمایی نمود. او نیز پیشتر کتابی با عنوان : «اقتصادمقاوم تر و محیط سالم تر با کاشت درختان مثمر» تألیف نموده بود. خانم نرگس مجتهد نجفی نه تنها در عرصهٔ محیط زیست فعال بود و پژوهشگر این رشته محسوب می شد ، بلکه او حافظ قرآن نیز بود و قرآن را به پانزده زبان آموزش می داد. ایشان همسر حجة الاسلام حسینی امام جمعهٔ بروجرد بودند در سال ۱۳۵۲ در شهر زیبای اردبیل دیده به جهان گشودند و در سال۱۳۶۸ وارد حوزه علمیه شدند و در شهرهای شاهرود و قم به آموزش درس خارج فقه و اصول پرداختند و زیر نظر استادانی همچون آیات عظام بخرینی،فاضل،جوادی آملی،شب زنده دار آموزش دیدند. ایشان رئیس هیأت مدیره مؤسسه قرآن و عترت ثقلین بودند. این بانوی فرهیخته و با بصیرت به خاطر طرح باغ قرآنی و کاشت درختان مثمر، هدف تیر ترکش دشمن قرار گرفت و خیلی بی صدا و پنهانی ترور بیولوژیک شد. او در ۱۵ دی ماه ۱۴۰۰ به سوی خداوند پرواز نمود و یک روز بعد همزمان با شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در زادگاهش ،اردبیل در آرامستان غریبان ،آرام گرفت. مظلومه ای دیگر به دلیل روشنگری، جام شهادت سرکشید و آسمانی شد. 🕊ادامه دارد.... 🕊نویسنده؛ طاهره‌سادات حسینی 🕊https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🕊رمان کوتاه و واقعی از شهدای زن 🕊 🕊قسمت ۹ و ۱۰ 🌷بانو طوبی کرمانی سوز و سرمایی که در فضا پیچیده بود به انسان گوشزد میکرد که فصل زمستان است، اولین روز بهمن ۱۳۲۶، برخلاف سرمای هوای بیرون ، گرمای جانبخشی در خانهٔ محمد کرمانی در شهر اردبیل پیچیده بود و این گرما با صدای نوزادی نورس بیشتر و بیشتر میشد. هشتمین فرزند محمدآقا که دخترکی معصوم بود ، پای به این کرهٔ خاکی نهاده بود. هرکس اسمی را برای نوزاد پیشنهاد میداد، در این بین پدر خانواده از جای برخاست و به سمت طاقچهٔ گلی انتهای اتاق رفت، قرآن را از کنار آینه برداشت ، به رسم همیشه بوسه ای از آن گرفت، قرآن را به پیشانی چسپانید و در دل نیت کرد که خود خداوند با زبان قرآن ، نامی برای دخترکش برگزیند، قرآن را گشود و همانطور که لبخندی بر لب می‌نشاند رو به جمع پیش رو که مشتاقانه منتظر شنیدن نام انتخابی نوزاد بودند، نمود و گفت : _طوبی....نامش را طوبی میگذاریم. و اینچنین شد که طوبی کرمانی ، پای به عرصهٔ وجود گذاشت ، گویا این دخترک شاخه ای از درخت بهشتی طوبی بود که می بایست چند صباحی میهمان فرشیان زمین باشد و مأموریت داشت تا نام زن را بر فراز قله های دنیا با تلالؤ بنگارد. طوبی تحصیلات ابتدایی را به سرعت گذراند و در سال۱۳۴۵ موفق به گرفتن دیپلم تجربی شد، وی در سال ۱۳۶۴کارشناطی الهیات و معارف اسلامی را از دانشگاه تهران اخذ نمود و در سال ۱۳۶۷موفق به گرفتن کارشناسی ارشد فلسفه و کلام اسلامی در تهران شد و در سال۱۳۷۴ دکتری فلسفه و کلام اسلامی را گرفت. طوبی مدارج علمی را به سرعت طی می کرد و چنان شتابان در میدان علم و فلسفه پیش می‌رفت که چشم جهانی را به خود خیره نمود ، او اولین زنی بود که در ایران موفق به اخذ دکترای فلسفه شد و زنی بی نظیر بود که فارغ التحصیل فوق دکتری فلسفهٔ تطبیقی و کلام از دانشگاه کالیفرنیای آمریکا شد. طوبی زنی فعال و خستگی ناپذیر بود ،در جلسات مختلف با حضور اساتید و علمای اهل فن شرکت میکرد، در یکی از همین جلسات بود که سخنی از آیت الله تسخیری شنید که او را به فکر فرو برد، سخنی که سرآغاز حرکتی عظیم شد،ایشان گفته بودند: _بانوان جهان اسلام در یک جا باید همدیگر را ببینند . این سخن جرقه ای شد که در پی آن محفلی گرم تشکیل شود، همان زمان اجلاس بسیار بزرگی برگزار کردند و فرهیختگان خانم از جهان اسلام گرد هم آمدند و مذاکرات زیادی صورت گرفت و در اینجا طوبی کرمانی رایزن علمی فرهنگی یونان شد. طوبی زنی فرهیخته بود که تمام تلاشش را می کرد تا زنان جامعه راه درست را بیابند و هر کدام ستاره ای شوند در آسمان کشور و جهان..‌ ایشان با پیشنهاد آیت الله اراکی در سال ۱۳۹۲ تشکیلاتی راه انداختند، اساسنامه و چارت تشکیلاتی نوشتند و از سال ۱۳۹۳به عنوان مسؤلیت دبیر کلی اتحادیه انتخاب شدند و با تلاش زیاد ،مؤسسه را در سازمان ملل ثبت نمودند. وی حقیقتاً مظهر مادری نمونه برای زنان مسلمان بود؛ با فزونی علم و دانش و فرهنگ، تعهد دینی و مذهبی به دور از هرگونه تعصب و فرقه‌گرایی، تواضع کم‌نظیر به مثال انبیاء و اولیاء، حیای مریمی، مهربانی فاطمی و بلاغت زینبی، عمر خود را در راه خدمت به اسلام و مسلمین و مسیر جهاد و وحدت سپری کرد. ولایت‌مداری، طرفداری عالمانه از گفتمان انقلاب اسلامی، پایبندی و پاسداری نسبت به آرمان‌های انقلاب اسلامی و اخلاق‌مداری از ویژگی‌های بارز این بانوی فرهیخته و با فضیلت بود. طوبی کرمانی در سال‌های حیات علمی خود در بیش از هشتاد کنگره ملی و بین‌المللی در داخل و خارج از کشور حضور داشت. طوبی کرمانی، بانویی بی نظیر بود که سوابق درخشانی در کارنامه اش ثبت شده که در این مجمل نمیگنجد، او نخستین زن فوق دکترای فلسفه در ایران و فارغ التحصیل فلسفه تطبیقی و کلام، دبیرکل اتحادیه جهانی زنان مسلمان و مشاور دبیرکل مجمع تقریب مذاهب اسلامی در امور بانوان بود و سال‌ها در کسوت استاد دانشگاه به تربیت شاگردان موثر و اندیشمند پرداخت. خانم دکتر طوبی کرمانی، استاد برجسته دانشکده الهیات و معارف اسلامی‌دانشگاه تهران،  اولین رایزن فرهنگی زن جمهوری اسلامی و اولین بانوی رایزن علمی جمهوری اسلامی ایران در یونان، مؤلف ده‌ها مقاله و کتاب علمی و فرهنگی و دبیرکل اتحادیه جهانی زنان مسلمان بود که نمونه‌ای عالی از روش و منش بانوان مسلمان را در اندیشه و عمل خود به تصویر می‌‌کشید. و سرانجام در ۲۲ شهریور ۱۳۹۹ پس از عمری تلاش در راه رضای خداوند در سن ۷۳ سالگی دعوت حق را لبیک گفت و آسمانی شد. 🕊ادامه دارد.... 🕊نویسنده؛ طاهره‌سادات حسینی 🕊https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🕊رمان کوتاه و واقعی از شهدای زن 🕊 🕊قسمت ۱۱ و ۱۲ 🌷شهیده مرجان ناز قلیچی(شهید منا) همه جا تیره و تار بود، از هر طرف سیلی طغیانگر به سوی آنها می آمد، مرجان همانطور که نگاهش به حریم امن خداوند بود ،دستش را به سمت کعبه دراز کرد، در همین حین چشمانش را گشود، عرق سردی بر تنش نشسته بود. مرجان تکانی به خود داد و متوجه شد هر چه بوده،خواب بوده و شاید یک کابوس وحشتناک، هنوز خواب را حس می کرد ، انگار واقعی واقعی بود. مرجان ،کمی جابه جا شد و بیصدا بر روی تخت نشست، در تاریک روشن اتاق دنبال قرآن جیبی اش بود، او را از روی میز کنار تخت برداشت و بوسه ای از قرآن گرفت و آن را برسینه چسپانید. احساس خاصی داشت و حسی درون او نهیب میزد که این خواب بی علت نیست و شاید می خواهد او را از وقایعی مطلع کند. مرجان به گذشته های دور فکر می کرد ، گویی زندگی او مانند نواری ضبط شده در جلوی چشمانش به نمایش در آمده بود: او خود را نوزادی نورس میدید که در سرمای پاییز و پنجم آذر ماه پای به این دنیا نهاده بود و چه زیبا روزی بود که همزمان با ولادت بانوی دو عالم حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها بود. زندگی اش پیش چشمانش رژه می گرفت از کودکی به نوجوانی رسید و از نوجوانی به جوانی او دوران تحصیل دانشگاه را مثل روز در خاطر داشت چه زمانی که کارشناسی علوم تربیتی را گرفت و چه آن‌زمان که در پی تحصیل در علوم قضایی بود. مرجان به خود می بالید که زنی ترکمن است و همیشه و در همه حال با پوشش زنان ترکمن در اجتماع ظاهر میشد . مرجان مراسم ازدواجش را که درست در سال ۱۳۷۸با همسرش شهرام کُر صورت گرفت به یاد می آورد و با یادآوری این ازدواج مبارک لبخندی بر لب نشانید. او به خاطر می آورد که در سال ۱۳۸۱ استخدام وزارت کشور شد بعنوان‌ کارشناس امور بانوان در فرمانداری شهرستان ترکمن و بعد از یک سال بخشدار مرکزی این شهرستان شد. مرجان ناز قلیچی چنان لیاقتی از خود نشان داد که مردان دیارش او را می‌ستودند و چون بانویی کاردان بود او را برای فرمانداری شهرستان ترکمن کاندید نمودند و خیلی زود عنوان اولین فرماندار زن ترکمن و سومین فرماندار زن ایران را به خود اختصاص داد. مرجان دستی به روی قرآنی که به سینه چسپانیده بود کشید و با خود زمزمه کرد : _خدایا تو شاهدی که از هیچ خدمتی به مردم شهر و دیار و کشورم فرو گذار نکردم. و میدانم سعادتی بزرگ به من عطا کردی که از سال ۱۳۹۰ به عنوان معینه هر سال مرا به خانه ات خواندی و به من سعادت لبیک گفتن در حریم امن خانه‌ات عطا نمودی. مرجان ، لبخندی به روی لب نشانید و زمزمه کرد : _و‌ چه سعادتی به من عطا نمودی که در سال ۱۳۹۲به نیابت از ولایت زمانم ،ولی امر مسلمین جهان حج به جای آورم ، خدایا صد هزار بار شکرت... در همین حین یکی از همسفران تلنگری بر در اتاق زد . مرجان از جا برخواست ، در را گشود و مشغول صحبت با حاجیه خانم شد و در همین حین یاد خوابش افتاد ، خواب را تمام و کمال برای همسفرش تعریف کرد و باز حسی ناشناخته بر وجودش مستولی شد. روز عید قربان ، روز بندگی و عبادت و سر نهادن بر آستان کبریایی پروردگار بود. جمعیت از همه طرف به سمت بیت الحرام روان بودند و در منا ، موجی از بندگان خالص خداوند روی به درگاه آن خالق بی همتا نهاده بودند و هر کس در ذهنش چیزی از خدا می خواست ، ناگهان جمعیت به هم فشرده شدند ، نه راه پس بود و نه راه پیش... مرجان که خود شاهد ماجرا بود ،انگار بندی درون دلش پاره شد، خدای من آن خواب، آن سیل ویرانگر که حاجیان را با خود می‌برد ....براستی این تعبیر خواب من است. فشار جمعیت مرجان را از افکار خود بیرون کشید، او متوجه شد زنی زیر دست و پا از نفس افتاده، خود را مؤظف می‌دانست که نجاتش دهد ، او به عاقبت کارش فکر نمیکرد، که شاید جانش را بر سر این تصمیم نهد، آخر جایی که عشق خدا و ایثار بجوشد ، دلیل و منطق جایی ندارد. مرجان با زحمت خود را به آن زن رسانید و با تلاش زیاد او را از زیر دست و پا بیرون کشید و به همسرش که کمی آنسوتر در التهابی سخت بود، رساند. مرجان خیالش بابت آن زن راحت شد، اما هنوز بودند زنان زیادی که زیر دست و پا ،جان می دادند. مرجان نگاهی به اطراف انداخت و از دیدن صحنه های دلخراش پیش رو قلبش گرفت و اشک چشمانش جاری شد و با خود زمزمه میکرد : _آخر به چه گناهی این خیل آدمیان را چنین قربانی میکنید؟ مگر اینان جز لباسی برتن چه دارند؟ چه سلاحی همراه حاجیان مظلوم است؟ از شواهد بر می آمد که این حادثه عمدی ست و دستهایی خون آلود در پس پرده است. صدای مردان و زنان غریب و مظلوم بر آسمان بلند بود، مرجان تعلل نکرد و به سمت بانویی رفت که در سیل جمعیت گرفتار شده بود ،
دستش را دراز کرد تا آن بانو را بیرون کشد، موجی از پشت سرش آمد و مرجان بر زمین افتاد. خانمی از ترکمن ها که فرماندارشان را خوب می شناخت و به زبان عربی مسلط بود ، فریاد زد ، شما را به خدا قسم آن زن را نجات دهید ، او فرماندار ماست. مأمورین سعودی با شنیدن این سخن به سمت خانم فرماندار رفتند و او را بر برانکاردی نشاندند و سوار آمبولانس کردند. همهٔ حضار شاهد بودند که مرجان دست تکان میداد و میگفت: _نگران من نباشید، فقط پایم آسیب دیده... اما او رفت...او را بردند و دیگر نشانی از او نیامد و سالهاست که خانواده اش و دو پسرش رئوف و حنیف در انتظار بازگشت مادر هستند. مادری که در روز تولد حضرت زهرا (س) دیده به جهان گشود و در روز عیدقربان، آسمانی شد و مزارش هم چون مادرمان فاطمه زهرا (س) گمنام است... باشد که حجت حق قدم رنجه فرمایید داد مظلومان را ستاند 🕊ادامه دارد.... 🕊نویسنده؛ طاهره‌سادات حسینی 🕊https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊رمان کوتاه و واقعی از شهدای زن 🕊 🕊قسمت ۱۳ و ۱۴ 🌷شهیده بنت الهدی صدر براستی که زن چه موجود لطیف ،قدرتمند و فهیمی ست. فرق نمیکند کجای این ارض خاکی باشد، مهم آن است که در صراط مستقیم گام بردارد و الگو بگیرد از خوبان عالم ، آن وقت است که زینب می شود در لشکر یزد و زینب وار عَلَم هدایت بر دوش میگیرد. سیده آمنه بنت الهدی صدر ، یکی از این زنانی ست که با نطق و قلم روانش به عالمیان فهماند که ما در مکتب فاطمه (س) درس گرفته ایم و مقتدایمان زینب کبری ست ،همو که کاخ یزید را با نطق حیدری اش به ویرانه ای ننگین بدل کرد. سیده آمنه صدر ،فرزند سید حیدر صدر بود که از طرف مادر نسب به آیت الله شیخ عبدالحسین آل یاسین داشت. او در اسفند ماه ۱۳۱۶در شهر کاظمین دیده به جهان گشود. سیده آمنه در یازده سالگی به همراه دو برادرش سید اسماعیل و سید محمدباقر صدر راهی نجف شد و تحصیلات خود را در زمینهٔ فقه، علم حدیث، اخلاق، تفسیر و سیره نزد برادرش محمدباقر دنبال کرد. ایشان از محضر شیخ زهیر الحسون و ام علی الحسون استفاده نمود و با تلاش بی نظیر خیلی زود به درجه اجتهاد رسید. ایشان معلمی فرهیخته شاعری چیره دست و نویسنده ای ماهر بود. در آن زمان که کفرپیشگان و منحرفین از طریق ادبیات، شعر، داستان و رمان‌های بی‌محتوا و مملو از مضامین غیراخلاقی، در زندگی اجتماعی مردم نفوذ کرده بودند، بنت‌الهدی که این خلأ را درک کرده بود، اقدام به نوشتن داستان‌های هدفمند در چارچوبی جذاب و شفاف کرد. بنت الهدی با کمک از ابزارهای ادبی همچون شعر و داستان تلاش می‌کرد تا زنان را به هویت و جایگاه دینی خود واقف کند و از نهاد «خانواده» به عنوان یک «مطلوب دینی» دفاع نماید. وی از پایه‌گذاران مدارس دخترانه الزهرا در بغداد، نجف، کاظمین، بصره، دیوانیه و حله بود. وی خود سرپرستی مدرسه‌های نجف و کاظمین را بر دوش داشت که روزهای هفته میان این دو شهر درآمد و شد بود. در این مدرسه‌ها افزون بر درس‌های رسمی، دروس اعتقادی هم تدریس می‌شد تا دختران را با تربیت اسلامی آشنا سازند. از دبیران علمی که از دید اعتقادی هم برخودار بودند، استفاده می‌گردید و آن‌ها آموزش‌های مورد نیاز برای پیشرفت سطح علمی و اعتقادی را می‌گذراندند. همچنین وی بر مدارس الزهرا در شهر کاظمین و نجف نظارت داشت. حکومت بعثی عراق در ۱۳۵۰ قمری همه مدرسه‌ها را دولتی کرد و بر پایه بخشنامه‌ای این آموزشگاه‌ها از بنت‌الهدی گرفته شد. بنت‌الهدی پس از این تاریخ، او چندداستان با نامهای زیر نوشت: «ای کاش می‌دانستم»،«دو زن و یک مرد»،«دیداری در بیمارستان»،«به دنبال حقیقت»،«خاطراتی در تپه‌های مکه» بنت‌الهدی سه روز در مدرسه‌های بغداد و کاظمین و سه روز هم در مدرسه‌های نجف درس می‌داد کتاب‌هایش در دوران حکومت بعثی‌ها و صدام حسین، در شمار کتاب‌های ممنوعه بودند. به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به رهبری خمینی فرصتی برای سید باقر صدر و خواهرش بنت‌الهدی پیش آمد تا موج‌های انقلاب اسلامی را در عراق نیز گسترش دهند. در ۱۷ خرداد ۱۳۵۸ شمسی سید محمدباقر صدر به فرمان صدام حسین، حاکم وقت عراق، دستگیر شد. بنت‌الهدی هنگام دستگیری برادرش، زینب وار به دنبال برادر روان شد و تا خیابان اصلی خانه‌شان جلو آمد و تصمیم گرفت تا برادر را همراهی کند، اما پلیس عراق اجازه این کار را ندادند. به دنبال آن، به حرم علی‌بن‌ابیطالب رفت و شبانه در آنجا سخنرانی‌هایی کرد. مدتی بعد برادرش آزاد شد اما دیگر بار در ۱۷ فروردین ۱۳۵۹، حکومت عراق، بنت‌الهدی را، یک روز پس از بازداشت برادرش آیت‌الله صدر، دستگیر و شکنجه کرد. همواره در جمع زنان می‌گفت: «اسلام غریب است و دلسوز کم دارد.» برزان ابراهیم، برادر ناتنی صدام حسین، از آیت‌الله صدر خواسته بود تنها چند کلمه بر ضد خمینی و انقلاب اسلامی بنویسد که آیت‌الله صدر نپذیرفت و به دستور صدام او و بنت‌الهدی صدر، را در ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ (۲۲ جمادی‌الاول ۱۴۰۰)، سه روز پس از آخرین دستگیری، به همراه شکنجه به قتل رسانده شد و در مظلومیتی شبیه به اجداد بزرگوارشان آسمانی شدند. پیکر وی در قبرستان وادی‌السلام شهر نجف در مقبره خانوادگی خاندان صدر به خاک سپرده شد. 🕊ادامه دارد.... 🕊نویسنده؛ طاهره‌سادات حسینی 🕊https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🕊رمان کوتاه و واقعی از شهدای زن 🕊 🕊قسمت ۱۵ و ۱۶ 🌷پروین اعتصامی خدمتکارهای منزل یوسف اعتصامی، نماینده سابق مردم تبریز در مجلس شورای ملی در گوش هم چیزی پچ‌پچ میکردند، یکی از قاصدی که دیده بود می‌گفت و آن دیگری گمان می‌کرد دوباره پیکی از فضل الله اعتصامی ، داماد سابق خانواده آمده که کلفت سوم آرام گفت : _این محال است آخر اگر قرار بود خانم دوباره برگردد که هنوز دوماه از ازدواجش نگذشته، منزل شوهرش در کرمانشاه را ترک نمیکرد و دوباره راهی تهران نمیشد و بعد هم طلاق نمی گرفت، اصلا افکار و اعتقادات فضل الله با پروین نمی خواند ، او رئیس شهربانی کرمانشاه بود و این یکی شاعر ،مسلم است که با هم نمی سازند. خدمتکاری دیگر پشت دربی که پروین خانم با پدرش مشغول گفتگو بود ، گوش ایستاده بود تا خبرها را کسب کند و به دیگران برساند. یوسف خان می‌گفت : _دخترم، قاصد شاه داخل اتاق مجاور است، چه جوابی به او‌ میدهید؟ پروین نیشخندی زد و گفت: _قاصد شاه؟ پیغامش چه هست؟ یوسف اعتصامی از روی صندلی برخواست و همانطور که با قدم های آرام طول اتاق را می‌پیمود گفت : _رضا شاه نشان علمی درجه سه برایت فرستاده و تقاضایی هم دارد، گویا میخواهد بانو رخشنده اعتصامی یا به روایت خودت و نامی که بر خود نهاده ای ، پروین اعتصامی به ملکه دربار درس دهد.. پروین خیره به گل‌های قالی ریز قالی آهی کشید و گفت : _پدر تو خود،بهتر از من ،پروین را میشناسی، آخر من دختر یکی یکدانه شما هستم و این طبع شعر هم میراثی ست که از شما به من رسیده و طبق تربیت و تعلیم شما رشد کردم، به نظرت، جواب من چی هست؟ یوسف خان روبروی دخترش ایستاد و گفت : _میدانم چه خواهی گفت ، میخواهم از زبان خودت بشنوم. پروین دست پدر را در دست گرفت و گفت : _من سبک مناظره را انتخاب کردم و از وقایع جامعه مطالب را می‌گرفتم و در قالب مناظره بین دو شئ یا دو جاندار می نوشتم تا روشنگری کنم و به نظرم این یک نوع مبارزه با ظلم هایی ست که توسط سردمداران بر سر ملت بیچاره می ریزد، پس منی که خود، با عملکرد دربار مخالفم نمی توانم به ملکه دربار درس دهم، پس تقاضای شاه را رد می کنم و آن نشان علمی هم پس می‌فرستم. یوسف اعتصامی لبخندی زد و به فکر فرو رفت او یاد جشن فارغ التحصیلی پروین افتاد، آن روز که در خرداد۱۳۰۳بود در مدرسه آمریکایی«ایران کلیسا» دخترش درخشید. پروین در آن جشن دربارهٔ بی‌سوادی و بی‌خبری زنان ایران حرف زد.در قسمتی از سخنرانی اش که به «اعلامیه زن و تاریخ» معروف شد، گفت: «داروی بیماری مزمن شرق، منحصر به تربیت و تعلیم است. تربیت و تعلیم حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گستردهٔ معرفت مستفید نماید. ایران، وطن عزیز ما که مفاخر و مآثر عظیمهٔ آن زینت‌افزای تاریخ جهان است. ایران که تمدن قدیمش اروپای امروز را رهین منت و مدیون نعمت خویش دارد. ایران با عظمت و قوتی که قرنها بر اقطار و ابحار عالم حکمروا بود، از مصائب و شداید شرق سهم وافر برده، اکنون دنبال گمگشتهٔ خود می‌دود و به دیدار شاهد نیکبختی می‌شتابد. پیداست برای مرمت خرابیهای زمان گذشته، اصلاح معایب حالیه، و تمهید سعادت آتیه، چه مشکلاتی در پیش است. ایرانی باید ضعف و ملالت را از خود دور کرده، تند و چالاک این پرتگاه‌ها را عبور نماید. امیدواریم به همت دانشمندان و متفکرین، روح فضیلت در ملت ایجاد شود و با تربیت نسوان اصلاحات مهمهٔ اجتماعی در ایران فراهم گردد. در این صورت بنای تربیت حقیقی استوار خواهد شد و فرشتهٔ اقبال در فضای مملکت سیروس و داریوش بال‌گشایی خواهد کرد.» یوسف خان با یاد آوری آن سخنان زیر لب گفت : _بی شک تو پروینی هستی که در آسمان ادبیات میدرخشید... پانزدهم فروردین سال ۱۳۲۰ بود ، بیماری کشندهٔ حصبه به جان تنها دختر یوسف اعتصامی افتاده بود ، پروین در عالم نیمه بیهوشی گذشته های دور را به خاطر میاورد، بچگی هایش را که تحت تعلیم پدر زبان فارسی ،انگلیسی و عربی را آموخت، هفت سالگی اش را به خاطر می آورد که اولین اشعارش را سرود و از ۱۱تا ۱۴سالگی زیباترین شعرهایش را گفت. او به یاد می آورد که بعد از فارغ التحصیلی در مدرسه ایران کلیسا ،همانجا معلم زبان انگلیسی شد ، تمام وقایع مانند فیلمی از جلوی چشمش می گذشت. دمای بدنش بالا بود و نفسش به شماره افتاد. ناگاه صدای شیون و ناله از خانه یوسف اعتصامی بلند شد و تنها دختر خانواده که زنی جوان بود دعوت حق را لبیک گفت و آسمانی شد. 🕊ادامه دارد.... 🕊نویسنده؛ طاهره‌سادات حسینی 🕊https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5